شعر

عشق و ارمان

 

وای از روزی که عـشق دل فرامـوشـت کند

اضطراب ووحشت و تشویش مغشوشت کند

شوق شادی و طرب را گر زدل بیرون کشد

کـوهِ غـم‏هـای سـیه پـوشــیده بـر دوشـت کند

بلـبل شـور و نـوا را در قـفـس ســازد اسـیر

در بهــارانِ طــرب انـگـیـز خـامـوشـت کند

عشق وارمان مرهم دل‏های ریش وخسته باد

هان! سـنگ ناامـیـدی سخـت مخـدوشـت کند

عـشـق را آغـاز و انجـام دل مسـتانـه خـوان

تـا نـشــاط جـاودانـی در ‏تــن و تــوشـت کند

هـمــت و آزادگی را زیـب اســتـقـلال ســاز

ورنـه عفریت اسـارت حلقه بـر گوشـت کند

ریـشـۀ مهــر و محـبـت را بـرون آرد ز دل

مُد و فشن را بـه ظاهـر پوش تن‏پـوشت کند

حـرمـت خـمـخـانـۀ پـیــر مغــان را می‏بـرد

با شراب مصنوعی سرگرد و مدهوشت کند

بـادۀ لـعــل بـدخـشـان جـو یـا انـگـور لـعــل

ورنـه تلـخی‏هـای ایـام زهـر دمـنـوشـت کند

قـلــه‏هـای شـامـخ حمـاسـه گـر ویـران شـود

لانـــۀ ســیــمـرغ را زیــر پــر قـوشـت کند

یـال و کـوپـال تَهَمتَـن را بــه مـیـدان آوریـد

تـاکه زور و هـمـت عـالـی زره‏پـوشـت کند

نـقـش تـاریـخ کهـن را در جـهــان نـو نگـر

کلک بهــزادی و مـانی بـاز منـقـوشـت کند

دل قــوی کـن در سـراشـیـب زمـان تـیزگام

تاکه شور و جذبه یی پیوسته درجوشت کند

مهر تـابـان هـنــر گـردد چـون چـشـم خـرد

عـشق دل را مهـربـانی زیـنـت هـوشت کند

بخت اگر درخواب خرگوشی رود بیدار کن

آشـــنـا و هـمـــدم دل تـا در آغــوشـــت کند

آفـت و مـرگ کـرونـایـی اگـر گـردد مهـار

دل بـه بـاغ آرزوهــا ســرو گل‏پـوشـت کند

داغ هجران آتشی افـروخته درصحرای دل

لاله هـسـتـانی بـه اسـتـقبـال مفـروشـت کند

۱۳/۲/۲۰۲۱

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا