شعر

قیام مردمی

 زیـک طـوفـان دلم گوید، زیـک طـوفان قـهر آمـیـز

زیـک رزم و زیـک مـیدان، زیک مـیدان پر ستـیـز

ز یــک قــیـام مـردمـی، ز یـک قــیـام دوران ســاز          

ز یک عصیان و همدلی، ز یک عصیان چرخ انداز 

ز یـک پـایـان دلـم گـویـد، از این پـایـان وحشـت هـا  

ازایـن دوران دهـشـت و از ایـن جــولان بـربـر هـا

خروش و داد وبیداد است که بـرخـیـزیـد ای مـردم

صـدا و بـانـگ و فـریاد است که ستـیـزید ای مـردم

نـبـرد بـا دیــو و اهــریـمـن چـه هـنگامـه بـپا کـرده

سکوت مرگ و  بشکستـن، چـه جـانانـه صدا کـرده

همه جا حرف از آزادیـسـت، همه جا عرصه پیکار

فـقـط جنبش و بیداریست، همه سرباز همه سـالار   

جــوانـان دسـتـه دســتـه داخـل مــیـدان می گـردنـد

بـه ضـد ظـلم و بـیـدادی یـل و گـُردان می گـردنـد

دیـگر عــفـــریـت داعشـی و جــهـادی و طـالــبـی

بـه چـنگ خـلـق افـتاده، چـو آن جـانی و آن نـازی  

هـزاران دار به پارک شهـر، هـزاران لاشـه مردار

 ز مـحـکـومـان آویـخـتـه و مـعـلـق رهبری غـدار 

و مردم لعن و لعنـت می فرستند برجسد هـای شان

و خاک پاک ما  نفـرت می کند از مرده هـای شان   

 سپـس، که ایـن ناکـسان و جانـیان نابود گشـتـه انـد

به نـفـریـن و انـزجـار و نـفـرت تابـود گشــتـه انـد

چه جـشن و بـزم در کـوچه و بـرزن و شهرما ست

چه خوشحالی و  شادی و فرح هر طرف هرجاست

نه در کشور وحشت هست و نه در میهن وحشی ها

گذرگاهان در امـن هسـت و نه در محـل دزدی ها

دیگر ننگ نیست، دیگر جنگ نیست و ماتم نیـست

دیـگر عــفــریــتـه رفـــتــه، غــصـه و غـم نیـسـت 

بـخـنـدد کودک و مـادر بـه ده و شـهــر هـای شـان

بـرزمــد پسـر و دخـتـر بـرای خـواست هـای شـان

تـمـدن و ثـقـافــت جـای وحـشـت جــابـجــا گشــتـه

مـدنـیـت و کـیاســت جـای دهـشـت ها بـنـا گشــتـه

خـرافــات بـار بـستـه و تحـجـر را بـرگشته دوران 

ازایـن مـهـد تـمـدنـهـا، از ایـن مــوطـن آریـائـیـان

صـدای صـلح و آزادی طـنـیـن افـگنـده بـر مـیهـن

دیـگر قـانون و دادخـواهی شـده آئـین به مـا و مـن.

  ۱۰/۱۲/۲۰۲۰ دابلین – آیرلند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا