شعر

در هجو ، مردکی که شاعران پارسی گوی را دشنام دهد

 

ای رفعت کمسواد، چون شد
کآداب سخن زکف ، برون شد؟
ساختند چو کاغذت، مترسک
یا کمتر ازین حساب، دلقک
آن عهد که کابل ات، مقر بود
زن در نظر تو، ما…خر بود!
توهین زنان، ورزشت بود
رجاله گری، نمایشت بود
در غرب، شدی مدافع زن
رفت موش به هیات تهمتن!
ای نام پدر، به باد داده
در حلقهء ناکسان فتاده
آنان که ترا عقال بستند
«افغان ملتی»و شب پرستند
از شرق به غرب، ره بریدی
محمد گل مومند ، برگزیدی؟
با نادر غدار، عهد بستی
با هتلر یان به خوان ، نشستی؟
+++
ای نام تبار، کرده ویران
«چون سوسک به زیر کوه، رجز خوان۱»
اسطورهء سیمرغ را ندیدی
همچون مگسی، عبث،پریدی
دیگر ز «طلا و مس۲» خبر نیست
سرقت ز زباله ها، هنر نیست!

 پانویس:
۱ – اشاره به عنوان نوشتهء جناب نجیب پایدار است که در سایت های مشعل و جاودان، منعکس شده.
۲- اشاره به کتاب « طلا درمس» است که نیم قرن قبل، منتشر شد.

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا