شعر

قلب حزین عید

عیدتان درخاک وخون افتاده باقلب حزین
کـس نمی بینم که باشـد مـردم ما را معین
بر پلاس غـم نـشسته خلـق مظـلوم وطـن
مـادران داغ بـر دل نـو عـروسـان غمین
گله و باورت جای نقـل و شیرینی گرفت
جـشن و شـادی را کـند ماتـم بمب آتشین
طفلکان را انتحاری می کشد در عیدگاه
وقت بازی و تماشـاهـای خوب و نازنین
شادمانی را نمی خواهند روح وحشت اند
این به عادت گـشته تبدیل و نباشد آخرین
طالبان را بس که تریاک و غنایم داده اند
هـر کجا با وحـشت پیهم می گیرنـد کمین
می کشند ویرانه می سازند آتش می زنند
دولـت کابـل چـه می گـویـد غـیر آفـریـن
با دروغ و فتنه و نیرنگ حاکـم گشته اند
کس نمی یابد در ارگ وطن یک تن امین
ملک مارا کرده افراطی چون دوزخ ولی
انتحـاری را دهــد پاداش فـردوس بـریـن
شیخ پاکسـتان فتوا می دهـد بـر قتل عـام
می کند وارونـه عـدل و داد رب العالمین
غسل با خون خلایق میکند هرروزو شام
رهـبــر طالـب لقـب گـیـرد امیرالمـومنین
ارگ کابل یارپاکستان و طالب بوده است
زهـر می ریزد به جام صلح جای انگبین
صلح پاکستان جنگ وخون و ویرانی بود
ایـن حقیقت را ز تاریخ سـیاسـی برگـزین
دالـر و پــونــد و ریـال تأیـیـد دارد کلـدار
از دم تأسـیس تا امـروز می باشـد رهـیـن
چهل سال ازصلح می گویندمشتاقان جنگ
گاه بـا نــام تـــرقـی گاه بـا عـنــوان دیــن
۱۴/۶/۲۰۱۸

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا