شعر
تار عنکبوت…
خبری هست بگویی دل ما شاد شود
خاطر غمزده از بار غم آزاد شود
دیر شد شعلهٔ شادی به نظر ها نزده
چه کنم روزنه ای بر درم ایجاد شود
خبری هست برایش کم لبخند زنیم
شهر ویران غزلهای من آباد شود
“تلویزیون” چقدر مزحک و بیهوده خبر میگوید
خانهٔ دشمن ما کاشکه برباد شود
دیر شد حرف خوش از هیچکسی نشنیدیم
چه شود با سخنت عشق وطنیاد شود
کابل خوب من هرروز پریشان تراست
چه بگویمکه غمش یکسره فریاد شود
چه شودزنگ دل ازخاطره ها برداریم
دم ما گرم پس از اینهمه بیداد شود
یاسمن گل دهد و نسترن از سر بدمد
بر سر و روی سیه موی کمی باد شود
دختر مست چمن بوی عروسی بدهد
سرو آزاد همین دهکده داماد شود
مادرم حافظه اش خوب شود قصه کند
قصهٔ روز و شبش لیلی و فرهاد شود
…
بار دیگر وطنی باشد و با عشق و امید
مادر میهن ما صاحب اولاد شود
دسامبر ۲۰۲۳
اورلیان فرانسه