خبر و دیدگاه

مراحل قانون سازی‎

بالا از راست: موسی شفیق پنجمین وآخرین نخست وزیر که آموزش دیدۀ دانشگاه الازهر مصر و دانشگاه آمریکا بودکه بدرخواست کرملین برای سفر به مسکو پاسخ مثبت نداد ومورد شک وتردید کرملین واقع شد و با پیش انداختن داودخان دیکتاتور که ده سال برای قاپیدن قدرت کشور قابو میداد, حکومت موسی شفیق رابا نظام شاهی مشروطه یکجا با کودتای شوم 26 سرطان 1352 خورشیدی برچید وپس از اینکه داود خودخواه , موسی شفیق رابه زندان انداخت و قوایش به تحلیل رفت, بدست کودتاگران کمونیست در 7 ثور1357 خورشیدی افتاده بدست وکیل وزیرخارجه با اتهام آب فروشی(معاهده آب هیرمند با ایران) تیرباران وبه شهادت رسید( چه عجب اتفاقی که امیر عباس هویدا نخست وزیر دولت شاهنشاهی ایران به کابل آمد و معاهده آب هیرمند را با موسی محمد موسی شفیق به امضا رسانید وپس از تغیر نظام شاهنشاهی ایران به جمهوری اسلامی, عباس هویدا به دستور صادق خلخالی قاضی دادگاه جمهوری اسلامی تیرباران وکشته شد و موسی شفیق هم پس از کودتا کمونیستی توسط وکیل خارجه رژیم کمونیستی گلوله باران وکشته شد) , دکترعبدالظاهر چارمین نخست وزیر دهه قانون اساسی که مدت صدارتش حدود یک سال بود واستعفی داد, نوراحمداعتمادی سومین نخست وزیر دهه دموکراسی که مورد اعتماد روسها وحامی پرچمی ها بود, محمدهاشم میوندوال دومین نخست وزیر دهه قانون اساسی که طرفدار حکومت حزبی بود وخودش حزب دموکرات مترقی (مساوات) را از بالا به پایین براه انداخت مگر بخت با او یاری نکرد و پس از کودتای شوم داودی در 26 سرطان 1352 خورشیدی, داود مستبد, از او احساس خطر کرد وبه اتهام دروغین کودتا, دستور گرفتاری وشکنجه و قتلش را داد که بوسیله صمد ازهر (فعلا پناهنده در جرمنی), یکی از جاسوسان ک ژ ب روسیه به نام مستعار (فتح) وبه همدستی فیض محمد پرچمی وزیر داخله حکومت استبدادی داودی, کشته شد ونامش را گذاشتند خودکشی با نکتایی, دکترمحمدیوسف نخستین نخست وزیر دهه قانون اساسی که عمر حکومتش انگشت شمار بود که باثر تحریکات داودخان خودخواه یکی به دلیل اینکه چوکی صدارت از چنگش خطا خورده بود ودیگر اینکه دکتریوسف خان فارسی زبان بود و داود خان یک پشتونستانخواه سراپا قرص وبا فارسی زبانان سر ستیزه گری داشت, نمیخواست یک فارسی زبان درچوکی صدارت قرار داشته باشد, جوانان دانشگاهی بوسیله کمونیست های خط مسکو, به ساختمان شورای ملی هجوم بردند و با تیر اندازی هوایی به دستور سردارولی داماد پادشاه که قوماندان قوای مرکز هم بود, دوتن از مردمان عادی که بالای درختان مقابل ساختمان شورای ملی در راه دارالامان بالا شده بودند, بروز 3 عقرب 1344 خورشیدی کشته شدند وباثر همین حادثه, دکتریوسف خان استعفی داد. (1)

پایین از راست: پنج تن از وکلای نخستین دوره مجلس نمایندگان در دهه قانون اساسی از راست به چپ: غلام محمدفرهاد رئیس حزب افغان ملت که خواهان تنها رسمیت زبان پشتو درکشور شد وبرضد زبان قندپارسی برخاست مگر بخت با او نبود وبا مخالفت اکثریت وکلای مجلس روبر شد وشکست خورد, آقای بینش از وکلای سخنران ومحبوب شهرکابل, ببرک کارمل رئیس حزب کمونیست پرچم که در مجلس نمایندگان دهه قانون اساسی به همه حکومات رای منفی میداد و درسال 1351 خورشیدی درهنگام سخنرانی از تریبیون مجلس, نان قاق را روی میز خطابه می کوبید وداد وفریاد از خشکسالی محلات مرکزی میزد و برحکومت میتاخت مگر خودش را که روسها از مسکو به کابل در6 جدی 1368 خورشیدی,با کشتن حفیظ الله امین فرود آورده برچوکی حکومتداری چسپاندند, تا توانست دستور گرفتاری وشکنجه واعدام صدها هزار مردم ما بویژه فارسی زبانان را صادر کرد که نه به مردم نان ماندو نه خانه ونه زندگی که نتیجه آن فرار 4 میلیون به پاکستان, دو میلیون به ایران وبیجا شدن میلیونهای دیگر شد, محمداسحاق عثمان نماینده مردم کابل که گفته میشد رئیس حزب اتحاد ملی بود, جی سنگ از سردارهای (سنگهه, سک) شهرکابل. درین جا گفتنش لازم است که نورمحمدتره کی روسی الاصل جاسوس روسی, حفیظ الله امین ناقل هندوستان به خالداری پغمان, سلطان حسین ببرک کارمل ناقل کشمیری در شهرک کمری کابل ونجیب هم ناقل هندوستانی به پکتیا, که خون این سرزمین در رگ وخون هیچکدامش جریان نداشت ودل به فرزند این سرزمین نمی سوختاندند وتا توانستند دستور دادند تا بویژه فارسی زبانان را بگیرند وشکنجه کنند ودشت های پولیگون پلچرخی را از اجساد تیرباران شده فارسی زبانان پر و پر نمایند.

______________________________________________

مراحل قانون سازی در

دهه دموکراسی یا دهه قانون اساسی

(فاش گویم واز گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هردو جهان آزادم)

این نوشتۀ گزارش گونه, از چشمدید خودم بحیث خبرنگار پارلمانی روزنامه کاروان, در شورای ملی دهه قانون اساسی اعلیحضرت محمدظاهرشاه است, که یک رهنمود خوبی برای قانون سازان حال و آینده خواهد بود. (بنده خاکه قانون اساسی جمهوری فدرالی خراسان را درسال 2003 ترسایی با استفاده از تجارب وچشمدید خودم از مجلسین شورای ملی دهه دموکراسی نوشتم وهمانوقت در ماهنامه کاروان چاپش کردم و با نوآوری ونوسازی وبازی,حالا هم در ویب سایت بنیاد ژورنالیستان آریانا موجوداست journalistsfoundationofariana.com ) .

شناسایی شورای ملی:

شورای ملی در دهه قانون اساسی, دو اتاقه بود یعنی مجلس نمایندگان و مجلس عیان یا سنا. انتخابات هر دو مجلس در یک وقت یعنی در ماه میزان هر چهار سال برگزار میگردید. تنخواه هر عضو شورای ملی 8 هزار روپیه پخته کابلی معادل تنخواه یک وزیر بود.

مجلس نمایندگان دارای 216 وکیل بود که در هر چهار سال از طرف باشندگان شهرک های کشور با رای مستقیم وسری, انتخاب میشدند به جز کلان شهرها بمانند کابل وهرات و قندهار وبلخ که از هر دو ناحیه یک وکیل انتخاب میشد. درهر دو انتخابات مجلس نمایندگان درسال 1344 و 1348 خورشیدی, اکثر وکلاب بار اول مجلس نمایندگان, بار دوم هم به مجلس راه یافتند. در انتخابات اولی, نورمحمدتره کی رهبر حزب کمونیست خلق, از ناوه غزنه کاندید شد که مردم آنجا اورا نمی شناختند وبراو مشکوک بودند که شاید روسی الاصل باشد ودرنتیحه, رای نبرد وناکام شد وبه مجلس راه نیافت (1). در انتخابات اول 4 کمونیست دیگر به مجلس راه یافتند, حفیظ الله امین از پغمان, نوراحمد پنجوایی نور از قندهار, سلطان حسین ببرک کارمل کشمیری (چون با نام سلطان بویژه با نام حسین بدبینی داشت, گفتند که این نام را شاید داودخان براو گذاشته باشد چونکه بچه خوانده داودخان بود) از کابل و خانم اناهیتا راتبزاد از کابل. از حزبی های دیگر دکترعبدالکریم فرزام از حزب صدای عوام از هرات, غلام محمدفرهاد از حزب افغان ملت, اسحاق عثمان از حزب اتحاد ملی, استاد بینش از سرشناسان شهرکابل وسردار جی سنگهه از هموطنان سک ما از کابل, به مجلس راه یافتند وباقی وکلای مجلس نمایندگان غیر حزبی بودند.

ریاست دوره اول تقنینیه به دوش دکترعبدالظاهر بصورت انتخابی بود که با درایت وکاردانی مجلس را پیش میبرد مگر در دوره بعدی, ریاست مجلس به دوش دکترعمر وردگ سپرده شد که مجلس دچار بی نصابی و هرج ومرج گردید.

مجلس سنا:

مجلس سنا دارای 29 سناتور از 29 ولایت بود که درهر 4 سال برای یک دوره تقنینیه انتخاب میشد و تعداد سناتورهای انتصابی برای 3 سال از طرف پادشاه هم به همین تعداد بود که پادشاه ازمیان بهترین شخصیت های کشور, سناتوران انتصابی رابر می گزید. باید به همین تعداد از هرولایت یک سناتور از طرف شورای ولایتی به مجلس سنا فرستاده میشد که قانون آن نافذ نشده بود. ریاست هر دو دوره تقنینیه مجلس سنا را سناتور عبدالهادی داوی به دوش داشت که با بسیار درایت وکاردانی مجلس سنا را پیش میبرد.

سه قانون که از طرف مجلسین شورای ملی تصویب وجهت توشیح به ارگ پادشاهی فرستاده شده بود مگر بدبختانه که کودتای شوم سردار سرخ محمد داود مستبد وخود خواه در 26 سرطان 1352 خورشیدی, همه نظام شهروندی وحقوق مدنی مردم را برهم زد. این سه قانون عبارت بود از: قانون احزاب سیاسی, قانون شهرداری های انتخابی وقانون شوری های ولایتی.

خوب برگردیم به اصل گپ یعنی مراحل قانون سازی

هرازگاهی که در مجلس وزرا, مسأله ساختن یک قانون مثلا برای حفاظت جنگلها یا کار وکارگر یا استخراج معادن یا واردات وصادرات یا محصول مواشی یا ضرورت دیگری برای داشتن قانون میبود, مجلس وزرا برای وزیر عدلیه وظیفه می سپرد تا آن قانون را تدوین نماید. درچوکات وزارت عدلیه ریاست تقنین وجود داشت که سر رشته همان قانون به آن ریاست سپرده میشد. هنگامی که خاکه یا رونوشت یا مسوده همان قانون آماده میشد, وزیر عدلیه آن را دارالانشای مجلس نمایندگان می فرستاد. مجلس نمایندگان آن خاکه قانون رابه انجمن تقنین خود محول میکرد, انجمن تقنین پس از ارزیابی وبررسی ودر صورت لزوم احضار وزیر عدلیه یا رئیس تقنین وزارت عدلیه, پس از آنکه آنرا نهایی کرده بود به مجلس عمومی رویت میداد. مجلس عمومی پس از غور وبررسی هنگامی که آنرا تصویب کرده بود به انجمن تقنین مجلس سنا می فرستاد, انجمن تقنین مجلس سنا اگر آنرا بدون دخل وتصرف, تصویب میکرد به مجلس عمومی رویت داده میشد واگر میان نگاه انجمن تقنین مجلس سنا وانجمن تقنین مجلس نمایندگان اختلافی میبود به انجمن مختلط هردو مجلس راجع میشد وپس از بررسی وتصویب نهایی انجمن مختلط, هردو مجلس دوباره آنرا تصویب و صورت تصویب هردو مجلس دوباره به وزارت عدلیه فرستاده میشد و وزارت عدلیه آنرا به مجلس وزرا می سپرد وصدراعظم آنرا برای توشیح به حضور پادشاه می برد وپس از توشیح پادشاه آن خاکه قانون, شکل قانونی ومرعی الاجرا رابه خود میگرفت.

در هنگامی که اعضای شورای ملی به رخصتی میرفتند وضرورت می بود که یک قانون به مرحله اجرا گذاشته شود, همان قانون به فرمان تقنینی پادشاه بصورت مؤقت نافذ میگردید مگر همینکه مجلسین شورای ملی بکار خود برمیگشتند, همان قانون به مجلسین سپرده میشد و مجلسین بالای آن غور وبرررسی را شروع میکرد واگر همان را ویا با تغیرات واصلاحات تصویب میکرد دوباره برای توشیح پادشاه برده میشد. از جمله قوانینی که به فرمان تقنینی پادشاه نافذ شده بود وبعدا برای رایزنی به شورای ملی برده شد یکی هم قانون حق الثبت بود. درسال 1349 خورشیدی قانون حق الثبت به امضای پادشاه نافذ شد که هر موتر باید سالانه یک مقدار پول به ریاست عمومی ترانسپورت که درآن وقت رئیس آن شاه جان احمدزی رشوه خور مشهور بود (پدر اشرف غنی احمدزی شیاد, تکیه کلام شاه جان احمدزی بچی Bacahi بود و بقول دکترضیا مولایی آمر مرکز صحی دانشگاه کابل, شاه جان احمدزی تا سالانه 10 هزار روپیه از مالکان ترانسپورت ها نمی گرفت, جواز سالانه آنها را تجدید نمیکرد ودرچوکی خود یک بالشت را گذاشته بود وهمینکه رشوه را میگرفت زیر همان بالشت میگذاشت ومیگفت که بچی نکند که پول های ساختگی را تیر کرده باشی, همانگونه که تکیه کلام پسرش اشرف غنی شیاد , بچه خر بود یعنی پسر کو ندارد نشان از پدر بگیر وبزن گردنش با تبر) ودفتر آن در کارته مامورین کابل در پهلوی سیلوی مرکزی بود که پول حق الثبت را درآنجا باید تحویل میکردند. بنده که درآن وقت خبرنگار پارلمانی روزنامه کاروان بودم وتازه یک تیزرفتار فولکس واگون سرخ را خریده بودم( خداوند دنیا وآخرت استاد دانشگاه فرهنگ سالارپروفیسوردکترذبیح الله التزام فعلا استاد دانشگاه آریزونای آمریکا را خوب نماید که درآن سال 1349 خورشیدی رئیس گمرکات بود وبه احترام شغل خبرنگارای بنده, همان تیز رفتارم را که 50 هزار از پول خبرنگاری ام خریده بودم وباید 40 هزار دیگر مالیه ومحصول میدادم, امر داد تا به نصف قیمت محصول شود) یک کارزار رد قانون حق الثبت را به تنهایی در شورای ملی براه انداختم و توانستم اعضای مجلس را قناعت بدهم تا همان قانون را رد نمایند وموفق هم شدم و خود و دیگر مالکان موتر ها را از پرداخت حق الثبت رهایی بخشیدم.

شاید عزیزان من بپرسند که شیوه رای اعتماد به حکومت مؤظف چگونه بود؟

من شخصا اعلیحضرت محمدظاهر پادشاه را یک پادشاه نرمخوی و دموکرات میدانم وتحسین میکنم که به یک کار بسیار نیک دست زد وآن اینکه سرانجام جرئت کرد تا داود خان ونعیم خان پشتونستانخواه را که پاکستان را به یک دشمن استخوان شکن, بدون هیچ دست آورد عاقلانۀ برضد افغانستان تبدیل کرده بودند, از رهبری حکومت ده ساله, کنار بزند و دهه قانون اساسی و دموکراسی رابه مردم ارمغان بدهد که مردم ازحقوق مدنی وشهروندی بسیاری برخوردار شدند.

پس از توشیح قانون اساسی 1343 خورشیدی, پادشاه از دکترمحمدیوسف خان که درآن وقت وزیر معادن بود خواست تا حکومت نوی دهه قانون اساسی را آغاز نماید. دکتر یوسف خان, خط مشی و اعضای حکومت خودرا به شورای ملی که ساختمان آن در راه دارالامان بود, معرفی کرد, مگر داود خان که فکر میکرد چوکی صدارت میراث پدر وپدرکلانهایش است آنگاهی که به دستور پادشاه که برکنار شد, آرام نه نشست و توسط عناصر وفاداربخودش بمانند حسن شرق (گفته می شد که حسن شرق روسی الاصل واز طرف استخبارات روسیه برای مقاصد جاسوسی از ایران وپاکستان وافغانستان, به فراه گسیل شده بود وبعدا در پهلوی داود خان جا داده شد) به دسیسه و توطئه برضد نظام شاهی مشروطه ودهه دموکراسی دست میزد وهمان بلوای 3 عقرب 1343 خورشیدی هم باثر تحریک داود خان براه افتاد تا پایه های حکومت غیر خاندانی را لرزان ساخته سرنگون نماید ودوباره زمینه برگشت خودش را به قدرت میها گرداند. در رویداد 3 عقرب همان سال, چون یک فصل تازۀ دموکراسی برای مردم باز شده بود, دانشجویان دانشگاه کابل ومردم عام, برای تماشا وشنیدن خط مشی نخستین حکومت دهه دموکراسی, به شورای ملی رفته بودند که برای آنهمه مردم در داخل تالار شورای ملی, گنجایشی موجود نبود ویک تعداد اشخاص بالای درختان هم بالا شده بودند که این هجوم مردم, ترس سردارولی داماد پادشاه را که قوماندان قوای مرکز بود, برانگیخت و امر شلیک هوایی را صادر نمود که اثر آن دو تن به نامهای شکرالله وحسن که بالای درختان کنار ساختمان مجلسین شورای ملی بالا شده بودند, کشته شدند واین تلفات, باعث خشم واعتراض دانشجویان دانشگاه کابل که خواست وهدف داود خان بود, گردید که بالنتیجه دکتریوسف خان استعفا داد وپادشاه, محمدهاشم میوندوال وزیر مطبوعات راکه سابقه سیاسی داشت, بحیث صدراعظم نو برگزید تا خط مشی وحکومت خودرابه جهت مطالبه رای اعتماد به شورای ملی معرفی نماید. محمدهاشم میوندوال, با یک حرکت بسیار سنجیده شده وخردمندانه, به دانشگاه کابل پیش دانشجویان رفت که باعث محبوبیت سیاسی وی شد ودانشجویان اورا بالای شانه های شان بالاکرده به سخنانش گوش دادند وبحران فروکش کرد.

پس از حکومت میوندوال, نوبت به حکومت نوراحمداعتمادی رسید که آقای اعتمادی رگ وریشه محمدزایی هم داشت وطرفدار پرچمی ها هم بود که به نشریه پرچم اجازه داد تا به مدت درازی فعالیت حزبی ونشراتی داشته باشد. دکتر محمود حبیبی وزیر مطبوعات او هم از نزدیکان حزب کمونیست پرچم بود مگر دست وکلای مجلس نمایندگان به گردنش افتاد وآن وقتی بود که روزنامه اصلاح که یک نشریه حکومتی بود, یک نوشته رابا کاریکاتور مرد چند زنه چاپ کرد که بوسیله سراج الدین وهاج تهیه شده بود و رئیس روزنامه اصلاح که یکی از مطبوعاتی های سابقه دار یعنی سیدفقیرعلوی بود, گناهی نداشت مگر مجلس نمایندگان دریک نشست فوق العاده خود آن کاریکاتور را توهین به حضرت محمدپیامبراسلام دانستند و نه تنها از محمود حبیبی وزیر اطلاعات وفرهنگ, سلب اعتماد کرد بلکه خواهان محاکمه سراج الدین وهاج هم شد. نور احمد اعتمادی صدراعظم مجبور شد تا هم سیدفقیر علوی وهم سراج الدین وهاج را از وظایف شان برکنار نماید. گنه کرد در بلخ آهنگری — درشوشتر زدند گردن مسگری.

آقای میوندوال در سال 1348 خورشیدی یعنی در انتخابات دوم دهه دموکراسی, از شهرک مقر غزنه برای راه یابی به مجلس نمایندگان کاندید شد مگر نسبت خصومتی که نوراحمد اعتمادی با محمدهاشم میوندوال داشت, توسط عبدالعزیز خان والی غزنه, مانع دیدار مردم با آقای میوندوال وبالنتیجه مانع انتخاب آقای میوندوال به مجلس نمایندگان شد. استاد عزیزما و رئیس روزنامه کاروان پروفیسورصباح الدین کشککی به بنده که خبرنگار روزنامه کاروان بودم وظیفه داد تا برای ارزیابی مداخله نوراحمداعتمادی نخست وزیر برعلیه آقای میوندوال, درهمان سال 1348 خورشیدی به مقر غزنه بروم و براستی درآنجا دریافتم که آقای اعتمادی شخصا در عدم کامیابی آقای میوندوال به مجلس نمایندگان, دست داشت ومانع دیدار مردم با او میشد وهمان بود که یک کوچی بیسواد را بنام عبدالقیوم کوچی با تعهد اینکه همیشه باید بر فارسی زبانان بتازد, وارد مجلس نمایندگان کردند.

قابل گفتن است که برای طی مراحل تصویب قوانین که دربالا یاد آوری گردید, بدون هیچ نق وفق و امر ونهی و مداخله وزرا یا روسای مجلسین یا کدام منبع دیگر, صورت میگرفت وحق ابراز نظر و غور وبررسی مجلسین محفوظ بود.

1- شما عکس خروشچف صدراعظم سابق روسیه کمونیست را پهلوی عکس نورمحمدتره کی بگذارید, به روشنی می بینید که بسیار باهم یکسان اند وشاید هم از یک پدرباشند. یکی از نویسندگان با اعتبار ما به نام محمدصدیق طرزی درسال 1348 خورشیدی یک مقاله پژوهشی اش را در روزنامه کاروان درکابل به چاپ رسانید که درآن چهره یک جاسوس روس را به بنام (ملنگ کفن پوش) افشا کرده بود که روزانه درشهر کابل با کفن درتن, میگشت و اطلاعات گردآوری میکرد وشبانه در یک گور در شهدای صالحین داخل میشدکه سرانجام مردم براو مشکوک شدند و یک روز که دربازار کابل گشت میزد, مردم رفتند داخل همان گور را تلاشی کردند, با تعجب دیدند که قلم وکاغذ و وسایل مخابره را درهمان گور جا داده است و حدس شان به یقین تبدیل شد که جاسوس روس است وجانش را باثر سنگباران از تنش گرفتند. داستان ملای انگریزی را که 15 سال در مسجد پل خشتی کابل امامت کرد, میدانید. وآن پیترتامسن انگریزی یا کدام نام دیگری که داشت؛ در بلندای تپه باغ بالا گور کردند وسرگورش بیرق زدند که به یک زیارت تبدیل شده بود. مسابقه جاسوسی استعمار بریتانیا واستعمار روس در سرزمین خراسان /افغانستان, سابقه طولانی دارد.

2- عزیزان ما بنگریدکه باثر همان حادثه 3 عقرب 1344 خورشیدی, باصطلاح بسته حکومت دکتریوسف خان استعفا داد و چند سال بعدباثر تجاوز پولیس به حریم دانشگاه کابل, عنایت سراج وزیر معارف استعفا داد مگر حامدکرزی مداری دریک روی یک سکه سیاه و اشرف غنی شیاد در روی دیگر سکه سیاه, در انفجار چارراهی زنبق کابل که دست همان دوچهره سیاه و برادران خونخوار طالب شان دخیل بود, صد ها هموطن ما غرق در خون وکشته شدند, در حمله انتحاری بالای راه پیماییان جنبش روشنایی در دهمزنگ کابل , صدها هموطن ما غرق در خون وکشته شدند, در تیراندازی به دستور اشرف غنی شیاد وحنیف اتمر چهره سیاه جاسوسی بالای جوانان ما در جنبش رستاخیز تغییر دراطراف ارگ پادشاهی کابل, بازهم صدها هموطن ما درخون غرق, کشته وزخمی شدند, در هنگام مراسم تدفین شهدای جنبش رستاخیر تغییر در بادام باغ کابل بازهم اشرف غنی شیاد جوقه ترورش را بهمدستی طالبان ابلیس صفت فرستاد تا همه را یکباره به قتل برساند که تعدادی شهید شدند وهمین گونه حملات دیگر هدفمند, زنجیره یی و برنامه ریزی شده وترور استاد ربانی, ترور مصطفی کاظمی, حمله انفجاری وانتحاری بالای دانشگاه کابل وکشتار دانشجویان عزیزما,حمله انتحاری وانفجاری بالای آموزشگاه کوثر وچند تای دیگر بالای مردمان زحمتکش هزاره ما در دشت برچی, وترور ده ها جوان ژورنالیست و آزادیخواه ما بمانند یما سیاوش ودیگران, (درکتاب کاروان دانشگاهیان که چند ماه پیش انتشار دادم همه این ترورهای زنجیره یی وهدفمند را مستندسازی کرده ام)؛ و اما واما درهیچ یکی ازاین ترورهای زنجیره یی وهدفمند, گویی بینی هیچکسی خون نشده بود که نه تنها این ترورها پیگیری و وعاملان آن که لابد دست هردو چهره سیاه درآن دخیل بود, بازداشت و دادگاهی ومجازات نشدند, بلکه هیچ یکی از مقامات حکومت دوچهره سیاه, استعفا ندادند که ندادند وشاید هم دل شان از خوشی هم جوش زده باشد.

به سلامت

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. سلام و احترام به دکتر شکرالله کهگدای!
    کار خوب است که ورقی از تاریخ افغانستان را به ارتباط شورای ملی بیان نمودید. اما در یک قسمت طوریکه من میدانم معلومات درست ارایه نشده است. منظورم اینست که شما ببرک کارمل ضد زبان و فرهنگ فارسی معرفی نمودید. در حالیکه ما شاهد هستیم که ببرک کارمل هیچگونه تبعیضی در مورد قوم و زبان نداشت. در زمان کارمل بود که بکنفر از قوم هزاره در کرسی صدارت عضمی تکیه بزند.{سلطان علی کشتمند). همین قسم در زمان ببرک کارمل بود که قوم ازبک چانس ظهور خود در افغانستان را یافت. جنرال دوستم از نمونه عمده آن میباشد. ودر آخر اینکه پشتونها یعنی افغانهای متعصب داخل حزب همه علیه کارمل بودند، بخاطر اینکه ببرک کارمل هیچ تعصب نداشت و تمام افغانستانی هارا به یک چشم میدید. به همین دلیل هم بود که علیه او شوروی را واداشتند تا کودتا را براه اندازد و دکتور نجیب الله را بجای ببرک کارمل نصب نماید.
    سلام و احترام مجدد به دکتر صاحب کهگدای

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا