خشم سیلاب
خانه و باغ و زمین و روستا ویران گشت
خـشـم سیلاب طبیعـت قا تل انـسـان گشت
ثروت ومال و زراعت را بیک دم آب برد
کودک و پیر وجوان در ناله و افغان گشت
فقر و بیداد و سـتم بـر حق مـردم کـم نبود
آب هم بر جان مردم خنجر و پیکان گشت
خشکسالی ها دل وجان زمین را سوخته بود
بعدِ سوز تشنگی هـای فـزون توفان گشت
کودکان در لای و گل غلتان دیدم هر طرف
چشم مادرها به سوگ کودکان گریان گشت
خلق مظلومیکه دردل تیغ ظالم خورده بود
در بهـار و لاله زارانی جگـربریان گشت
ظلم ظالم یکطرف جـور طبیعت این چنین
هـردو گـویی قاتـلان مـردم حـیـران گشت
خلق بغلان در عـذاب هردو افتادنـد کنون
تیغ بیداد و ستم ازهر طرف عریان گشت
نه فقط سیلاب و خشکسالی بلا گردیده اند
بر هـمـه مـردم تمام مملکـت زنـدان گشت
دانش و فهم و تخصص را بدور افکنده اند
دورۀ خـشـم و غـرور حـاکــم نـادان گشت
زن در زندان ومردان پشت نانی جان دهند
زخـم امریکا وطالب درد بی درمان گشت
همتِ آزادگی در صبـر و کـوشش پـرورد
در پی هر شام تاریکی سحر خندان گشت
13/5/2024