بازی با حقوق بشر
خـزان رســیده بـیـاد بهــار دلتنگم
گل مـراد چمن نیست در فراچنگم
فلک مگر دل صدپاره را نمی بیند
که می زند چوطفلان تندخو سنگم
گل گلاب بـرای فـروش پرپر شـد
به درب دکۀ عطار می پـرد رنگم
کـشیده ام گلـسـتان نغـز رنگارنگ
توگویی بار دیگر درخیال ارژنگم
نگـشته قـصۀ شهنامه تا هنوز تمام
کهن حماسـۀ تاریـخ تاج و اورنگم
کتاب کهنۀ تاریخ را ز سـر خـوانم
رفیـق خـوب تمـدن و یار فـرهنگم
چکامه هـای دلـم داستان آزادیسـت
امـیــد تـازه نـوازد شــور و آهـنگم
سیاکه خطۀ خورشیدرابه طالب داد
بـه تـار وحـشـت افـراطـیـت آونگـم
زنی که میزند ازپشت برزنان خنجر
ز سازمان ملل می زند به سر دنگم
چرا حقوق بشر را گـرفته با بازی؟
زیاوه گویی این سازمان بسی منگم
کسی به دیمـوکراسـی نمی کند باور
به چنگ حیله گریهای کـور افرنگم
کبود وسرخن واسب جرن را بردند
اسـیر جاهـل و افـراطی و خر لنگم
مشوبه خنجر خونین طالبی دلخوش
که مـن شاهـد تخریب و ظلم تفـنگـم
جـفا و ظلـم و سـتم پایدار نمی مانـد
گذشت عمراگرچه به غربت وجنگم
وطن به همدلی و دوستی شـود آزاد
سرود صلح وصفا می کند هماهنگم
30/4/2023