شعر
حلقۀ شبخونیان !
گفته بودم هم دیارنازنینــم !
اندکی بیدار باش
کین ستم کاران باند ما فیـا
حلقۀ شبخونیان سلطۀ جلاد ها
یکه یکه می کشندت
دسته دسته انفجارت میدهند
عاقبت دیدی چه شد ؟
قامت یک نسل دانشگاه ما برخاک ریخت
درگدازمجمر این نونهالان چمن
شعله های دود وآتش تا دل افلاک ریخت.
گفته بودم می کشندت
این ستم کاران باند مافیا
ای رفیق راه ورسم توده ها
ازحریم جان خود غافل مباش.
عاقبت دیدی چه شد ؟
آی، ای چشم وچراغ سرزمین من سیاوش !
چون سیاوش ازدل آتش گذشتی
با سری پرشور وقلبی استوار
در دفاع ازحق وآزادی خلق این دیار
پنجه برحلقوم استبــــداد سائیدی ولی
خشم خفاشان آدم خوار « دارالسلطنه »
برنتابیدند رستاخیــز آوازترا
دردل یک فاجعه
زندگی ات را درآتش ریختند .
ای گل زیبای سرخ این چمن !
خونبهایت دردل تاریخ ما تابنده باد
وجاودان !
هشتم نوامبر2020
فرانکفورت .