اسحاق فایز و قلم کشیهای او در شصت و سه سالهگی

زادگاه فایز دهکدۀ تاجیکان نام دارد. در جبل السراج، درولایت پروان. گذشته گان او همهگان در همین دهکده زیسته اند. سال 1336 بود که فایز در همین دهکده چشم به جهان گشود. آموزشهای ابتدایی، میانه و لیسه را در دهکدۀ خود فرا گرفت. بعداً به کابل آمد و در دانشکدۀ علوم دانشگاه کابل در بخش ریاضی و فزیک مشغول آموزش شد. او از این دانشکده به سال 1360خورشیدی گواهینامۀ لیسانس به دست آورد. از این نقطه نظر او با نورالله وثوق، داود سرمد، میرویس موج، علی محمد رسولی، من وشاید هم چند تن دیگر همانندی دارد. برای آن که اینها همه گان از دنیای مجردات ریاضیات، قوانین و مقولههای علوم طبیعی به دنیای شعر و شاعری راهه زده اند.
شاید جای داشته باشد تا از آن شمار شاعران و نویسندهگانی یادکنم که در کنار آموزشهای تخصصی در بخشهای گوناگون علوم طبیعی، در عرصۀ ادبیات کشور نیز از شمار نام آوران اند. مانند داکتر سمیع حامد، داکتر سیاهسنگ، کاظم کاظمی،نورالله وثوق و شمار دیگری که در همان سال های آموزش در دانشگاه کابل خوش درخشیدند؛ امابعداً در غبار سالهای دراز غربت و آوارهگی از نظرها نا پدید شدند.
نخستین تجربههای شعری فایز به زمانی بر می گردد که او هنوز شاگرد مکتب بود، بعداً در دوران آموزشهای دانشگاهی به سرایش بیشتری پرداخت.
دهۀ شصت خورشیدی بود که اندک اندک سروده های او در نشریه های شهر کابل راه یافتند، تا جایی که میدانم زنده یاد لیلای صراحت سروده های نخستین او را از نظر می گذرانده و گاهی هم قلمی بر آنها می کشیده است. در آن سالها لیلا در لیسۀ مریم آموزگار زبان و ادبیات پارسی دری بود و افزون برآن مسوُولیت کانون فرهنگی این لیسه را نیز بر عهده داشت و دختران جوان را با رمز و راز شعر آشنا می ساخت.
فاییز نیز در همین سالها شغل آموزگاری داشت و سروده هایش را از نظر لیلا می گذراند.
من نخستین گزینۀ شعری چاپ ناشدۀ اسحاق فاییز را در نزد لیلا که در آن زمان در انجمن نویسندهگان افغانستان کار میکرد، دیده بودم. من نیز بر آن گزینۀ شعری مروری داشتم و از همنین جا بودکه با شعر و نام او آشنا شدم.
در سالهای اخیر فاییز یکی از شاعران پرکار در کشور است. او در این سالها چند گزینۀ شعری خود را به نشر رسانده است. افزون بران در همین سالهاست که نوشتههای پژوهشی او در پبوند به تحقیقات ادبی و نقد ادبی نیز به نشر رسیده اند.
با متانت و دور از هر گونه هیاهوی رسانهیی می نویسد. از اسحاق فایز تا کنون این کتابها به نشر رسیده اند:
– دیر و با فاجعه، گزینۀ شعر،1383
– عبور از خط قرمز، گزینۀ شعر،1384
– برای مرگ آزادی ، گزینۀ شعر، 1386
– مارهای آستین گزینۀ شعر، 1386
– آه ای امید گنگ؛ گزینۀ شعر، 1386
– قرن بیحماسه، گزینۀ شعر،1388
– واگویههای لحظۀ حسرت، گزینۀ شعر
– آری تمام زندهگی من بهانه بود، گزینۀ شعر، 1388
– پاییزیها، گزینۀ شعر، 1387
– سلام آزادی، رمان، سال نشر1386
– افغانستان به کجا می رود، بررسی عوامل ظهور دوبارۀ بحران درافغانستان.
– دشنه و صدا ، برسی تاثیرات اشغال افغانستان به وسیلۀ ارتش سرخ، بر شعر معاصر افغانستان، سال نشر 1384
– پیشینۀ تجدد، پیدایش و بالندهگی شعر نو در افغانستان، 1392
*
این جا در پیوند به کتاب پیشینۀ تجدد… بیشتر بحث می کنیم.
« پیشینۀ تجدد، پیدایش و بالندهگی شعرنو در افغانستان»، نام کتاب پژوهشی است از شاعر و پژوهشگر ارجمند محمد اسحاق فایزکه به وسیلۀ انتشارات سعید درشهر کابل درهزارنسخه به نشر رسیده است. کتاب نتیجۀ چند سال پژوهش و زحمت کشیها و قلم کشیهای شاعراست.
نویسنده پس از بحث فشردهیی در پیوند به روزگار امیر دوست محمد خان، به بررسی رویداد های فرهنگی زمان امیر شیرعلی خان، پیدایی نشریۀ شمس النهار، اثرگذاری فرهنگی شمس الهنار و دیگر رویداد فرهنگی این دوره می پردازد. دبیرالملک میرزا محمد نبی واصل، غلام محمد طرزی، میرزا محمد مخلص از نخستین شاعرانی اند که در این کتاب معرفی شده اند.
جنبش مشروطیت و شعر افغانستان
نویسنده در گام بعدی به بررسی جنبش مشروطیت و تاثر گذاری این جنبش در تحولات ادبی – فرهنگی در دورۀ امیر حبیب الله و چگونهگی تحولات مدنی و فرهنگی دورۀ استقلال می پردازد. آنهایی که باورمند به باز خوانی و بازنویسی تاریخ افغانستان اند، در پیوند به جایگاه جنبش مشروطیت در تحولات سیاسی و اجتماعی کشور پرسشهای را به میان می آورند. هرچند ذهن مطلق گرای شماری هنوز آماده نیست که کوچکترین پرسشی در این پیوند مطرح شود؛ اما این مساله دیگر روشن است که جنبش مشروطیت افغانستان هیچگاهی نتوانسته بود تا یک ظرفیت بزرگ اجتماعی- سیاسی را به دنبال کشد؛ بلکه این جنبش در دایرۀ نشستها غیر سازمانی در میان شماری از شاعران، نویسندهگان و طرفداران یک تحول اجتماعی خلاصه می شد. من فکرمیکنم، گاهی تاریخی که برای جنبش مشروطیت ساخته شده است، گسترده تر از تاثیر گذاری، فرهنگی و سیاسی – اجتماعی آن است. البته این نکته به جای خود باشد که جوانانی پرشوری سر در راه مشروطیت کردند، چنان که امیر حبیب الله در نخستین اقدام انتقامجویانۀ خویش شمار زیادی از جوانان آموزش دیده، آگاه و تحول طلب این سرزمین را یا از دم تیغ گذشتاند، یا بر دهن توپ بست یا هم شماری آنها را آنقدر در زندانها و سیهچالها نگهداشت که زمینگیر شدند.
با این همه بزرگترین تاثیر گذاری این جنبش بر شعر معاصر افغانستان، گونهیی گرایش به مضمون در شعر بود. شماری از شاعران و در راس آنان محمود طرزی، موضوعاتی تازهیی را که عمدتاً در برگیرندۀ مفاهیم فن آوری و علمی بود وارد شعر کردند و بدینگونه نخستین بار چنین شاعرانی از پرورش مفاهیم انتزاعی در شعر و سرایش به سبک وشیوۀ هندی و عمدتاً ابوالمعانی بیدل فاصله گرفتند. البته این امر به ذات خود امر پسندیدهیی بود؛ اما وارد شدن چنین موضوعاتی در شعر این دوره بیشتر حل ناشده در محتوا و غیر ارکانیک به نظر می آید. چنان که شاعران موضوعاتی را از پیش انتخاب میکردند و بعد در پیوند به چنان موضوعاتی سحن پردازی میکردند.
این امر گاهی ارائههای ادبی و بُعد هنری و عاطفی شعر را صدمه می زد. چنین است که شعر این دوره از نگاه زیبایی شناختی بسیار ناتوان به نظر می آید. از این نقطه نظر میتوان گفت که شعر دورۀ مشروطیت از نظر فروم همچنان یک شعر محافظهکار باقی ماند و تنها تحولی را که در شعر این دوره می بینیم همانا گسترش موضوع است، یعنی شاعران از موضوعات عاشقانه، رومانتیک و تغزلی به موضوعات مربوط به زندهگی و بیان دست آوردهای علم و فنآوری روی آوردند.
با این حال اگر سیر تحول شعر پارسی در افغانستان را بررسی کنیم، سرچشمۀ این تحول به همین دوره بر میگردد. در شعر این دوره است که از برج عاج تخیلات رمانتیک بیرون میشود و با موضوعات سیاسی – اجتماعی در می آمیزد. از شعر به گونۀ افزاری آگاهی دهی به مردم استفاده میشود.
شاعران مشروطیت گونهیی از تعهد شاعرانه از خود نشان می دهند. چنان که گاهی شعرهای آنان زبان انتقادی پیدا می کند و مردم برای رسیدن به یک زندهگی مدنی تشویق میشوند.
فایز در پیوند به جنبش مشروطیت و چگونهگی وضعیت فرهنگی آن به گستردهگی سخن گفته است؛ ظاهراً چنین به نظر می آید که فایز نیروی سیاسی – اجتماعی و فرهنگی مشروطیت را از روزنه همان تاریخ نویسیهای مبالغه آمیز دیده است. همان گونه که گفته شد، جنبش مشروطیت در افغانستان بدون تردید تاثیر پذیریهایی بر زندهگی اجتماعی و فرهنگی و به ویژه بر شعر افغانستان داشت؛ اما چنین تاثیر گذاریهایی هرگز با تاثیرگذاریهای جنبش مشروطیت ایران قابل مقایسه نیست. مشروطیت در ایران مبنای یک حرکت بزرگ سیاسی – اجتماعی و ادبی در آن کشور شد که با دریغ در کشور ما چنین نشد و دلیل آن هم به این امر بر می گردد که مشروطیت در افغانستان به هیچ روی یک حرکت بزرگ وگستردۀ سیاسی- اجتماعی و فرهنگی نبود.
دوره بندی شعر نوی افغانستان
فایز شعر نوی پارسی دری در افغانستان را به پنج دوره به گونۀ زیرین دسته بندی کرده است:
- دورۀ نخست از 1318 تا 1330 خورشیدی،
- دورۀ دوم از1330 تا 1340 خورشیدی،
- دورۀ سوم از 1340 تا 1357 خورشیدی،
- دورۀ چهارم از 1357 تا 1371 خورشیدی،
- از 1371 تا کنون.
این پنج دوره، چهارده فصل و بیش از هزار صفحه را در بر گرفته است. در پیوند به دسته بندی دورههای شعر معاصر افغانستان، در میان پژوهشگران دیدگاههای همگونی وجود ندارد. شماری علاقه دارند تا دورهبندیهای خود را بر بنیاد رویدادهای سیاسی استوار سازند. این دسته از پژوهشگران باور دارند که رویدادهای سیاسی در افغانستان از نظر ماهیت گوناگون و گاهی متضاد اند که این گوناگونی و تضاد برتمام جلوههای زندهگی و پدیدههای معنوی کشور تاثیرگذاربوده است. چنان که دهۀ استقلال، دورۀ نادرخان، صدرات هاشیم خان، نخستین تجربۀ دموکراسی در زمان صدارت شاه محمود خان، دهه دموکراسی، حاکمیت حزب دموکراتیک، حکومت مجاهدان، طالبان و دوره حاضر نه تنها از نظرماهیت سیاسی با هم تفاوتهایی دارند؛ بلکه گاهی چنان نظامهای دشمن و آشتی ناپذیر در برابرهم قرار گرفته اند. این رویداد های سیاسی و نظامهای سیاسی شکل گرفته از آنها مهر و نشانی خود را بر شعرمعاصرافغانستان کوبیده اند که این امر سبب پیدایی ویژهگیهایی شعری در هر دوره شده است. مثلاً در نخستین دهه های پادشاهی ظاهرشاه، تاریخ ادبیات با انبوه از شاعران مداح روبهرو است که هیچ گونه تعهد اجتماعی و سیاسی از خود نشان نمی دهند. در همین دوره در دهۀ دموکراسی شعر پارسی دری در کشور نه تنها بیشتر از گذشته سیاسی – اجتماعی میشود؛ بلکه ما شاهد پیدایی شعر ایدیولوژیک نیز هستیم. به همین گونه شعر دوران مجاهدان و طالبان با شعر دهۀ پسین که میتوان از آن به نام شعر پسا طالبانی یاد کرد، هرگز قابل مقایسه نیست. شعر پسا طالبانی ویژهگیهایی دارد که خود را از شعر تمام دورههای پیشین جدا می سازد.
یک چنین ویژهگیهایی که رویدادهای گوناگون سیاسی به شعر افغانستان داده است، دستهبندی زمانی شعر کشور را دشوار می سازد. با این حال هنوز کسانی هستند که می خواهند شعر معاصر افغانستان بر اساس دههها دسته بندی شود. فایز کوشیده است تا از هردو شیوه استفاده کند. هم دستهبندی زمانی و هم دسته بندی بر بنیاد رویداد های سیاسی. با وجود این، مرزهای این دستهبندی هنوز آمیختهگیهای با هم دارند. مثلاً چگونه می توان شعر دوران مجاهدان، طالبان و دروان پسا طالبانی را در یک دوره مطالعه کرد!
پیدایی شعر نو در افغانستان
بدون تردید هیچ پدیدهیی یکی و یک بار قامت بر نمی افرازد؛ بلکه سلسله عواملی در یک پدیده، پدید می آید که بعداً مرحلۀ تازهیی در زندهگی آن پدیده آغاز میشود. شعر نو در افغانستان نیز در نتیجهی یک رشته عوامل فرهنگی وسیاسی – اجتماعی درونی و بیرونی پدید آمده و آرام آرام در کنار شعر کلاسیک هویت خود را پیدا کرد.
فایز در کتاب خود در زمینۀ چگونهگی پیدایی شعر نو در افغانستان به بررسی یک رشته عوامل درونی و بیرونی پرداخته و گونههای شعر نو را به گونۀ فشرده معرفی کرده است. در چنین مواردی پیوسته این پرسش مطرح میشود که در افغانستان نخستین شعر نو یا شعر آزاد عروضی را کدام شاعر سروده است؟ پاسخ به چنین پرسشی گاهی به سبب کمبود مدارک دشوار به نظر میآید.
فایز با بررسیهای که دارد به این نتیجه میرسد که نخستین تلاش برای هنجار شکنی یا نخستین گام در جهت شکستن وزن عروضی را استاد خلیل الله خلیلی با « سرود کهسار» انجام داده است.
شب اندر دامن کوه
درختان سبزو انبوه
ستاره روشن و مهتاب در پرتو فشانی
شب عشق و جوانی
میان سبزه و گل
نشیمنگاه بلبل
ز دور آید صدایی چون سروش آسمانی
زِ نیهای شبانی
به گفتۀ فایز این شعر در 1318 خورشیدی سروده شده است؛ اما در دیوان استاد در پای این شعر، تاریخی نوشته نشده است. فایز در ادامۀ جستوجویهای خویش به این نتیجه می رسد که نخستین شعر نمیایی یا شعر آزاد را عروضی در افغانستان استاد رضامایل سروده است که این شعر « تقدیم به تو» نام دارد که به سال 1332 در مجلۀ ژوندون به نشر رسیده است:
شبنم است این که شده از رخ گل بوسه طلب
یا عرق کرده گل روی تو از شدت تب
از تب است این که چنین
رخ بر افروخته ای
یا که داری به منی سوخته جان
سر پرخاش و غضب
دوستان از دل مجروح من است
یا دو تبخال که جا کرده بر آن گوشۀ لب
فایز، یوسف آیینه را سومین شاعر نیمایی افغانستان می داند، در حالی که باری یوسف آینه در گفتوگویی با هفته نامۀ قلم ارگان نشراتی انجمن نویسنده گان افغانستان گفته بود که او نخستین شاعری است که شعر نیمایی سروده است.
شاید بسیار دشوار باشد که بدانیم که نخستین شعر نیمایی را در افغانستان چه کسی سروده است. در این زمینه یگانه مدرکی که می توان به آن اتکا کرد، همان کتاب « نوی شعرونه» یا اشعار نو است که به سال 1341 خورشیدی به وسیلۀ ریاست مستقل مطبوعات افغانستان انتشار یافته است. این کتاب دو بخش دارد. بخش پشتو و بخش پارسی . این کتاب در حقیقت نخستین سروده های افغانستان در فرم نیمایی است. یا بهتر است گفته شود که نخستین تلاشهای شاعران افغانستان است در جهت شکستن اوزان عروضی. در بخش پارسی که زیر نام« اشعارفارسی » به نشر رسیده است، 53 پارچه شعر از آرین پور، یوسف آیینه، رحیم الهام، بارق شفیعی، حبیب الله بهجت، توفیق، استاد خلیل الله خلیلی، شفیع رهگذر، داکتر آصف سهیل، ابراهیم صفا، ضیا قاریزاده، محمود فارانی، سلیمان لایق، مایل هروی، فتح محمد منتظر و موسای نهمت به نشر رسیده اند. با دریغ تاریخ سرایش در پایان شعرها نوشته نشده است؛ اما می توان گفت که این شعرها سرودههای دهۀ بیست و سی خورشیدی افغانستان است. از این جا میتوان گفت که نخستین نمونههای نیمایی یا نخستین تلاشها در جهت ساختار شکنی و سرایش در اوزان آزاد عروضی در دههی سی خورشیدی در افغانستان پدید آمده است. حال این که کدام یک از این شاعران نخستین بار شعر نیمایی سروده است، نمی توان به یقین چیزی گفت. میشود گفت که اینها نخستین پیشگامان یا نخستین نسل از نیمایی سرایان افغانستان اند. این نکته را هم در نظر داشته باشیم که بعداً بعضی از این شاعران رغبتی به شعر نیمایی نشان ندادند و کلاً به شعر کلاسیک روی آوردند.
سخن دیگر این که شعر این شاعران در آن روزگار به نام « اشعار فارسی » در این کتاب به نشر رسیده است. در حالی که اگر امروزه شما پارسی یا فارسی دری بگوید، بعد شماری از متعصبان کج اندیش که کاری جز فرهنگ ستیزی، انحلال حدف فرهنگ اقوام دیگر ندارند، خیلی آسان و ساده مدال جاسوسی ایران را بر گردن شما می آویزند که نفرین بر همه متعصبان فرهنگ ستیز جهان باد! من در شگفتم که این زبان ظرف پنجاه سال گذشته چگونه شده است دری. آن هم چنان دری که گویا هیچ پیوندی با پارسی یا پارسی دری ندارد و زبانی است جداگانه. متعصبان آن اندازه بی آزرم اند که می خواهند مقدرات دانش و فرهنگ را نیز آن گونه تغیر دهند که خود می خواهند!
در همینجا نیاز است تا بگویم رویای شاعر و آخرین ستاره از محمود فارانی، نهال از آرین پور، ستاک از بارق شفیعی، اشعار قاریزاده، اموج هریوا از رضا مایل نخستین گزینههای شعری نشره شده در کشور اند که نمونه های شعر نیمایی در آنها به نشر رسیده است.
چگونهگی و جایگاه کتاب
کتاب «پیشینهی تجدد؛ پیدایش و بالندهگی شعر نو در افغانستان»، که کاش این همه نام دراز نمی داشت، رشته بحثهای را در حلقههای ادبی و فرهنگی کابل بر انگیخته است. شماری پنداشته اند که این کتاب گونهیی نقد و بررسی شعر معاصر افغانستان است. بناً با معیارهایی با کتاب برخورد کرده اند که با چگونهگی آن هم آهنگی ندارد. بدون تردید وقتی شما از روزنۀ اشتباه به یک اثر ادبی یا پژوهشی نگاه می کنید، در نهایت به برداشتهای اشتباه آمیز می رسید.
این کتاب نه نقد شعر معاصر است و نه هم بحثی در پیوند به نقد ادبی دارد. چنین است که کتاب نمیتواند یک تصویر کلی از چگونه شعر معاصر افغانسان به دست دهد. ظاهراً نویسنده به هدف چنین چیز به نوشتن کتاب نپرداخته است. عمدتاً میتوان گفت که کتاب دو بخش دارد، نخست همان برسی وضعیت ادبی و فرهنگی دورههای گوناگون تاریخ معاصر افغانستان است در پیوند به رویدادهای سیاسی کشور که از زمان امیر دوست محمد خان آغاز میشود. بعد به جنبش مشروطیت و تاثیر گذاری آن بر ادبیات و فرهنگ می پردازد و می رسد به بررسی عوامل درونی و بیرونی تحول شعر پارسی دری در افغانستان. هم چنان در کتاب به گونۀ فشرده و کوتاه گونههای شعر نو معرفی شده است.
فایز در این بخش اطلاعات سودمندی را گرد آوری کرده است. همین بخش کتاب است که کار فایز را از کار آن دوستانی که در دهههای پسین به تذکره نگاری شاعران پارسی افغانستان پرداخته اند؛ جدا می سازد.
بخش دیگر کتاب زندهگینامههای شاعران است، همراه با نمونههای سخن آنان.
فایز در هیچ جایی در پیوند به چگونهگی شعر شاعران به بیان دیدگاهها و دریافتهای خود نپرداخته است، تحلیلی از شعر شاعران و یژهگیهای شعر آنان به دست نمیدهد. شاید اگر چنین میکرد، کتاب می توانست از اهمیت بیشتری برخوردار گردد.
تا جایی که در کتاب دیده میشود، فایز در تهیۀ زندهگینامهها نیز مدارک زیادی در دست، نداشته است. چنان که بیشتر این زندهگینامهها نمیتوانند تصویر روشنی از آموزش وکارهای ادبی شاعران به دست دهند. گاهی در چند جمله خلاصه میشوند و مواردی هم وجود دارد که شعر شاعر بدون زندهگینامۀ او در کتاب آمده است. شاید بهتر می بود که در کتاب فهرست کامل آثار شاعران نوشته میشد.
ظرف چند سالی که نویسندۀ ارجمند فایز دست اندرکار نوشتن این کتاب بود، اگر به شاعران مراجعه میکرد و اطلاعاتی را در پیوند به زندهگی، آموزش و آثار آنان گرد آوردی میکرد کتاب به غنامندی بیشتری می رسید. به همین گونه دقت بیشتر در گزینش شعرها نیز سبب می شد تا کتاب نمونه های موفق شعر معاصر پارسی دری را بیشتر در خود می داشت.
بدون تردید یک چنین کار بزرگی نمیتواند از لغزشها به دور باشد؛ اما من حس میکنم که جایگاه چنین کتابی در افغانستان خالی بود، این کتاب نه تنها برای دانشآموزان و دانشجویان؛ بلکه برای استادن پارسی دری در مکتبها و دانشگاهها نیزمی تواند سودمند باشد.
این هم فهرست کتاب های که فاییز آمادۀ نشر ساخته است که امید روزی نشر شوند.
آمادۀ نشر :
*- بلوط های سبز، جلد دوم سلام آزادی
*- روزگاران غریب جلد سوم سلام آزادی
*- کیمیابته، گزینۀ شعر
*- شب بی ماه وستاره، گزینۀ شعر
*- پس از باران، گزینۀ شعر
*- چکامۀ سرخ، گزینۀ شعر
*- هرمنوتیک رازی که ناگفته ماند، گزینۀ شعر
گذشته ازاین شمار زیادی از نوشته های پژوهشی فایز در زمینه های نقد ادبی و ادبیات شناسی در نشریههای گوناگون کشور به گونۀ پراگنده به نشر رسیده است. آن گونه که گفتیم، اسحاق فایزسالیان چند در بعضی از لیسه های کابل شغل آموزگاری داشت. بعداً این شغل را رها کرد و به کار در عرصۀ ادبیات و ژورنالیزم پرداخت.
او در دوران تسلط طالبان و القاعده در افغانستان به جبهۀمقاومت رفت و به خبرنگاری اشتغال داشت. رویدادهای خونین آن سالها در آیینۀ شعرهای او تجلی گسترده دارد. او از تیرۀ شاعران مقاومت افغانستان است. مردم را به مقاومت در برابر بیداد و استبداد فرا می خواند. برای مردم از شعر هایش پنجره یی می گشاید تا آنها بتوانند چهرۀ شکوهمند آزادی و عدالت را تماشا کنند. شاعر ندبه و نا امیدی نیست. چنین است که پیوسته می کوشد تا در هوای آزادی و عدالت فریاد زند و مردم را به پایداری در برابر تجاوز و استبداد فرا خواند.
به امید سرایش ها و پژوهشهای بیشتر این شاعر و پژوهشگر ارجمند اسحاق فایز!
agha pertau naderi yek bakhsh az chaame-ye chaame-sera bozorg keshwer khorasan agha khalilula khalili ra der ” serod-kohsaar” ne yawrde ast. man in serod ra sal 1349 yaa 48 sal pish khandam wa khosh am aamad be andishe saprdam
serod-kohsar:
shab ander daman koh
darakhtan sabz wa anboh
setare roshan wa mah-tab der pertau feshani
shab eshgh wa jawani
mayaan sabze wa gol
nashiman-gah
nashiman-gah bolbol
za dor aayed sadaye chon serosh asmani
za nay haa-ye shabani
man wa tu her do baa haem
nasheste shad wa khoram
tu ghergh ander goft wa go haa-ye nehani
man ghergh shad-mani