شعر

بلای جنگ

 

فرمانروای مرگ برآرد صـدای جنگ

از کام اژدهــای تعـصـب بــلای جنگ

در جشن شادکامی مردم به جای صلح

از خـون خلـق کـرده مهیا حنای جنگ

غرب‏و‏ شمال‏و شرق‏وجنوب‏ وطن خراب

مردم به طرح ونقشۀ دشمن فدای جنگ

گاهی بهانه طالب‏ ویک‏روزداعش است

کذب و دروغ جمله بـود ادعـای جنگ

از حد گذشت دامنۀ جور و ظلم و کین

تاکی بـود بـر همه مـردم جفای جنگ

فابـریکۀ سلاح‏ فروشـان ز خـون خلق

چالان بود تا که رسـانـد غذای جنگ

افراطی و تعصب و سرمایه با هم اند

احساس و عشق دل نبود آشنای جنگ

مسجـد و مـدرسـه بدهـد درس انتحار

ویران کند شهر و بسازد بنای جنگ

یـزدان پاک حـامی صلح و صفا بود

شیطان مگرخزیده بپوست‏ِ خدای‏ جنگ

طـبّال بـر منافـع خـود طبــل می‏زنـد

سلطان دهدهدایت کوس ودرای جنگ

درارگ کور و شل غلامان قدرت اند

ازدست‏ لال ولنگ بگیریدعصای جنگ

میهن نه جای فتنه وجنگ نیابتی است

خالی کنید قلـب وطـن از هوای جنگ

10/12/2017

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا