شعر

دنیای پرآشوب

 

در این دنیای پرآشوب و فقر و فتنه دلتنگم

فـلـک بـر تار خـام زنـدگانـی کـرده آونگـم

ز جور ومحنت آوارگی فریاد و صد فریاد

تو گویی در فلاخان زمان افتاد چون سنگم

بدست مشتی افراطی کنند تخریب میهن را

تبرزین می خورد بن مایۀ تاریخ و فرهنگم

ترور و وحشت وافراطیت ابزارِقدرت گشت

به چنگ تار شب های پر از ترفند و نیرنگم

تجاوز پیشگان در خـرمن هستی زدند آتش

هلاک آتش و دود سلاح و فوج و سرهنگم

بـه رنگ تازه استعـمار و استـثمار آوردنـد

اســیـرِ بـنــدِ زنجـیـرِ گـرانِ ظـلــمِ افـرنگم

نه تنها نسل امروزین شـده قـربانی وحشت

به تاراج جهـالـت رفـتـه فـرّ تاج و اورنگم

نگـیـرد فـتـنه و جـور و سـتـم یارب پایانی

به مثل نسـل پـیـشین و کنون قـربانی جنگم

فلسـطین و فغـانـسـتان شـده پامال دژخیمان

دل دنـیـا نمی سـوزد چـرا بـر هردو سَتنگم

جهان را غرق اخبار دروغین و دغا کردند

دریـن زنـدان رنگـیـن مجـازی کاملن منگم

نوای سـاز دل ها در گلو خاموش می گردد

تعصب بشکند تنبور و نای و بربط و چنگم

گهـی چنگـیـز می آیــد زمـانـی قـهـــر آتیلا

دمی هیتلر وروزی روبه رو بـا تیمور لنگم

اتم را با سـلاح دانـش و تخـنیک بشکافـتـنـد

ولی درهیروشیما جهل قدرت کردبنگ بنگم

خــرِ مـلاصــرالـدیـن را بـالا کـنـیـد بـر بـام

که شاید عرعرخر برکشد ازچنگ خرچنگم

جهان ازعقل ودرک وفلسفه خالی می گردد

چه می داند رباط مصنوعی ازشعر وآهنگم

بسوزد آشـیـانـم بـر فـراز سـرو دیریـن سال

فـغــان بلـبـل آواره از فـرســنگ فـرســنگـم

نـشـد با ایـن دل درد آشـنایـم یک نفس همدم

انیس و مـونـسی تا کـم کـند از چهـره آژنگم

۳/۹/۲۰۲۳

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا