خبر و دیدگاه

روح ماكياولى در كالبد اشرف غنى

ماکیاولی زمانی می‌زیست که ایتالیا مشابه اوضاع كنونى كشور ما دستخوش آشفتگی‌های گسترده ى بود. این آشفتگی‌ها جنبه‌های اجتماعی و سیاسی داشتند. ايتاليا از تفرقه درونى و مداخله خارجى رنج مى برد.

در آن زمان دولت‌های بزرگ اروپا در سرزمین‌های خود پادشاهی‌های مقتدری تشکیل داده بودند. هنری هفتم در انگلستان، لویی یازدهم، شارل هشتم و لویی دوازدهم در فرانسه و فردیناند در اسپانیا. مشابه شرايطى كه امروز در منطقه ما حاكم است و ما با آنها تفاوت بسيارى داريم. این پادشاهی ‌های مقتدر توانسته بودند قدرت سیاسی تشکل‌های آریستوکراتیک فئودال را بکلى نابود کنند. اما ایتالیا مثل كشور ما هنوز تکان نمی‌خورد، و هیچ پیشرفتی نداشت. ایتالیا خانه ای بود که در درون، تقسیم شده بود. ماکیاولی از این وضع کشورش ناراضی بود.

به نظر او رسید، تنها راه حل ممکن، در قبضه آوردن تماميت ايتالياست که فقط با رهبری حاكم يا شهریاری امکان‌پذیر است که در راه این هدف با قاطعيت اقدام کند و هیچ گونه ملاحظه انسان دوستانه، اخلاقی، دینی یا نوع پرستانه نباید در کارش سستی آورد.

نیکولو ماکیاولی که بنیاد این نظریه خود را پیرامون روش و هدف در سیاست قرار داده، در کتاب خود شهریار، هدف عمل سیاسی را دستیابی به قدرت می‌داند و بنابراین، آن را محدود به هیچ حکم اخلاقی نمی‌داند و در نتیجه به کار بردن هرچیزی را در سیاست برای پیشبرد اهداف مجاز می‌شمارد و بدین گونه سیاست را به کلی از اخلاق جدا می‌داند.

ماکیاولی معتقد بود، زمامدار اگر بخواهد باقی بماند و موفق باشد نباید از شرارت و اعمال خشونت‌آمیز بترسد. زیرا بدون شرارت، حفظ دولت ممکن نیست. حکومت برای نیل به قدرت، ازدیاد و حفظ و بقای آن مجاز است به هر عملی از قبیل کشتار، خیانت، ترور، تقلب و … دست بزند و هرگونه شیوه‌ای حتی منافی اخلاق و شرف و عدالت را برای رسیدن به هدفش روا می‌دارد.

این مکتب بر این باور است که رجال سیاسی باید کاملاً واقع‌بین و مادی و جدی باشند. آنگونه سخت‌گیر باشند که اگر تکالیف دینی، اخلاقی و احساسات سد راه آنان شود؛ از آنها صرف‌نظر کرده و هدفی جز رسیدن به مقصود نداشته باشند.

اشرف غنى سياستمدارى است كه مو به مو افكار و نظريات ماكياولى را تعقيب و تطبيق مى نمايد. فقط با اين تفاوت كه ماكياولى، اعتقاداتش را در حد ايده أل و با ظرافت مطرح نمود اما غنى آنرا در مقياس و ظرفيت محدود خود و با ابتذال اجراء مى كند. براى او تظاهر به مسلمانى، قومگرايى و اخلاق، ابزارى است براى بدست آوردن، حفظ، تحكيم و تداوم حاكميت سياسى اش. اگر منافعش در خروج از تهلكه باشد، از فرار روبه صفتانه عار ندارد و اگر مصلحتش ايجاب نمايد، همچون شير مى غُرد. هركار زشتش را طورى جلوه مى دهد كه نيت خيرى در آن نهفته است. او با روحيه رئاليستى و شيوه پراگماتيستى به اهدافش مى نگرد. نزديكترين اعضاى فاميلش چون حشمت غنى احمدزى و يا حنيف اتمر را اگر نفع اش اقتضاى نمايد، قربانى مى كند و سرسخت ترين منتقدان و دشمنانش را هم اگر به سودش باشد، در آغوش مى كشد و با خود همراه مى سازد. او در معامله شفاف و پاياپاى بسيار ماهر است و سودمحورانه به آن مى نگرد. چنانچه احمدضياء خان را در آستانه انتخابات قبلى كه سخت به يك سياستمدار تاجيك نيازمند بود، خريد و زمانى كه از او بى نياز شد. همچون پوست ليمو بدور افگند. او مذاكره چى ورزيده ايست كه ماهى دلخواهش را از گل آلود ترين آب صيد مى كند. اوست كه منتقد تيز زبانى چون امرالله صالح را با همه ى مخالفتها و انتقاداتش در خدمت خود استخدام نمود و زينت آراى تكت انتخاباتى اش ساخت و فقيه پغمان را با همه ى وزنه و سنگينى اش، يكشبه در مسير اهداف سياسى خود در لوى جرگه مشورتى خرچ نمود. او بر ادبيات سياسى خارج از كشور و نحوه گفتگو در داخل، خوب اشراف دارد. مذاكراتش را با سياستمداران و ميدياى خارجى با خونسردى، استدلال و منطق انجام مى دهد. اما سخنرانى هايش در داخل، مملو از چيغ و داد و فرياد هاى عاميانه و رفتار جلف و بازارى است.

چنانچه ملاحظه شده، غنى اين پنج توصيه ماكياولى، آن شيطان دنياى سياست را آويزه گوشش نموده:

۱) پاسخگو نبودن و عدم مسئوليت پذيرى:

در هيچ موردى پاسخگو نيست. قوتها و دستآوردها را بخود نسبت داده و ضعفها و نارسايى ها را بدوش ديگران مى اندازد. زيرا يك حاكم مستبد، به هيچكس حسابده نيست.

۲) تظاهر به فروتنی و اقدام رياكارى:

با تظاهر و رياكارى دينى و اجتماعى مى خواهد چهره سودجو و منفعت طلب خودرا پنهان و محبوبيت در دل مردم را كسب نمايد. اين شيوه در كشور هاى مذهبى و داراى فرهنگ بسته مؤثر است.

۳) سازش ناپذيری و لجاجت:

او با سازش ناپذيرى و عدم تحمل ديگران، خود را حاكم مطلق در سرنوشت كشور و مردم جا زده و تمام صلاحيت ها و اختيارات را در قبضه خود درآورده. و در برابر هر طرحى، ديدگاه خودمحورانه اش را دارد.

۴) گسترش نيروی نظامی:

او از ماكياولى بخوبى آموخته كه بايد تكيه انحصارى روى نيروى نظامى نمايد و از آن بعنوان زهر چشم عليه حريفان بالقوه و بالفعلش كار گيرد. او از نيروى نظامى بمثابه ابزار سياست بهره بردارى مى كند.

۵) ضرورت وجود يک رقيب يا دشمن :
همواره كوشيده تا از وجود يك ياچند دشمن يا رقيب ، اقدامات و عملكردش را توجيه نمايد و خود را در مواجهه با آن برحق جلوه دهد. و مقصر كمبودى ها و نارسايى ها، آنها را قلمداد كند.

باز هم تأكيد مى كنم، كه اگر اين ماكياوليستِ پراگماتيست از بحران مذاكرات امريكا و طالبان عبور كند. هيچيك از شخصيتها و جريانات سياسى فعال و مطرح كنونى حريف و بازدارنده ى او نيست.

اورا بعنوان يك سياستمدار، زيرك و مُزور كه قواعد بازى را بخوبى مى داند، جدى بگيريد!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا