هفت ثور

دیشب تماس داکتر عزیز ارینفر، مورخ برجسته و بیبدیل تاریخ معاصر افغانستان، از آلمان برایم رسید. پس از احوالپرسی و پرسیدن از وضعیت والد بزرگوارشان، از من خواست تا بهحیث یک افسر و با بهرهگیری از تماسهایی که با هممسلکان دارم، دربارهٔ نقش قوای چهار و پانزده زرهدار و همچنان قوای هوایی بگرام در رویداد ۷ ثور ۱۳۵۷ چیزی بنویسم. من نیز، هرچند در آن روز در نظام عسکری داخل نشده بودم و در تخنیکم نفت و گاز مزار شریف در کنار پروفیسور قربانوف از آذربایجان بهحیث اسیستانت مصروف تدریس و کارهای تخنیکی بودم، اما چون عضو حزب دموکراتیک خلق افغانستان بودم و از روایتهای دستاول افسرانی که در صحنه حضور داشتند آگاهی داشتم، تصمیم گرفتم این مطالب را بیطرفانه و دقیق تنظیم و شریک بسازم.
رویداد ۷ ثور از جمله وقایعی است که تنها از خلال نوشتههای مورخین نمیتوان حقیقت آن را دریافت؛ این واقعه زمانی روشن و جامع میشود که شهادت افسران، فرماندهان و افرادی که در آن روز در میدان حضور داشتند، کنار هم قرار گیرد. یکی از این شاهدان مهم، دگروال حسن خان است که در آن زمان به رتبهٔ دوهم بریدمن بهحیث آمر ورکشاپ کندک دافع هوا در لوای چهار زرهدار انجام وظیفه میکرد. لوای چهار و پانزده زرهدار هر دو در پلچرخی قرار داشتند. در همان روزها قوماندان لوای چهار زرهدار، دگروال سرور نورستانی، به دلیل مریضی به اتحاد شوروی سفر کرده بود و به همین سبب فرماندهی لوا بهطور مؤقت به جگرن محمد رفیع، رییس ارکان لوا، سپرده شد. لوا چهار از هفت کندک تشکیل میشد: سه کندک تانک، یک کندک دافع هوا مجهز با شیلکا، یک کندک ماشین محاربوی، یک کندک ۲۵۵ کراز و ماز برای انتقال تانکها و وسایط محاربوی، و کندک هفتم که بهنام کندک مرکز تعلیمی شهرت داشت. در میان فرماندهان، جگرن شیرجان مزدوریار فرمانده یکی از کندکها بود؛ جگرن اسلم وطنجار قوماندان کندک اول تانک محسوب میشد؛ جگرن فاروق – از جناح پرچم – قوماندان کندک سوم تانک بود و طبق هدایت محمد رفیع عمل میکرد. در کندک ماشین محاربوی، ستار ختگر در آن زمان دوهم بریدمن بود و طبق گفتهٔ همقطارانش، در هماهنگیهای داخلی نقش بسیار مثبت داشت.
در پنجم ثور، رهبران حزبی بازداشت شدند. در روز ششم، حفیظالله امین نیز توقیف گردید، اما پیش از تکمیل روند انتقال بهگونهای موفق شد دستور قیام را صادر کند. همان روز در منزل اسلم وطنجار جلسهٔ مهمی میان افسران برگزار شد. وطنجار و مزدوریار به دیدار محمد رفیع رفتند و در آنجا تصمیم نهایی برای حرکت تانکها بهسوی ارگ اتخاذ شد. داود خان باور داشت که لوا چهار بهکمک توپخانهٔ مرکزی از پیشرو و بهکمک لوا پانزده از عقب در محاصره خواهد افتاد و شکست خواهد خورد؛ اما غافل از آن بود که لوا پانزده توسط عناصر نفوذی از درون تصفیه شده و کاملاً با لوا چهار هماهنگ شده بود.
حرکت قوای زرهدار آغاز شد. نخستین گلولهٔ تانک بهسوی ارگ با دستور مستقیم اسلم وطنجار شلیک گردید. در همان دقایق نخست، تانک مربوط محمد عمر هدف قرار گرفت و او به شهادت رسید. تانکها و نیروهای محارب بدون دریافت هیچ دستور بیرونی، مطابق تصمیم داخلی فرماندهان، مسیر ارگ را در پیش گرفتند. هر کندک تانک متشکل از ۳۱ تانک و حدود پنج نفر عمله برای هر تانک بود؛ به این ترتیب، شمار پرسونل یک کندک به ۱۵۰ تا ۱۶۰ نفر میرسید. در جریان پیشروی، مقاومت اندکی صورت گرفت. یاور قوماندان لوا چهار زرهدار، جگتورن غلام حضرت از غزنی، حوالی ساعت هشت صبح همان روز در نتیجهٔ مقاومت برای بازنکردن دیپوها کشته شد.
در آنسو، وضعیت لوا پانزده بهگونهٔ دیگری رقم خورد. فیضمحمد فراهی، قوماندان لوا و شخص مورد اعتماد داود خان، توسط نیروهای قیامکننده دستگیر و تحت نظارت قرار داده شد. فرماندهی لوا به دست مجید فراهی – یکی از افسران خلقی – افتاد که بعدها بهحیث قوماندان فرقهٔ هفت ریشخور تعیین شد. در این لوا، مصطفی کندزی، دوهم بریدمن تولی مخابره و از نزدیکان حفیظالله امین، نقش اساسی در تنظیم ارتباطات، هماهنگی میان جزوتامها و تأمین مخابرات داشت. برخی افسران لوا پانزده که از هواداران حیدر رسولی بودند، بازداشت شدند. با کناررفتن این چهرهها، میدان برای همکاری کامل لواهای چهار و پانزده جهت حرکت بهسوی ارگ و میدان هوایی خواجه رواش باز گردید.
بر بنیاد این روایت، پیروزی کودتا ناشی از سه عامل عمده بود: نخست، هماهنگی صادقانه و بیسابقه میان افسران خلقی و پرچمی؛ دوم، مدیریت صحیح و سنجیدهٔ اکمالات توسط محمد رفیع؛ و سوم، مورال بلند افسران و دلسردی عمیق آنان از ناکامیهای رژیم داود خان و تخطیهای او از وعدههای گذشته. بسیاری از این افسران تجربهٔ کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ را نیز با خود داشتند و اینبار آزمودهتر و منظمتر وارد میدان عمل شدند.
از گفتههای حسن خان چنین برمیآید که جگرن شیرجان مزدوریار فرمانده کندک ۲۵۵ کراز و ماز بود و این کندک وظیفهٔ انتقال وسایط زرهدار را برعهده داشت. امین خان قوماندان کندک ماشین محاربوی بود و ستار ختگر در آن زمان ظابط تولی بود و پس از پیروزی قیام، بهحیث قوماندان تولی در همان کندک مقرر گردید و هیچگاه بهحیث یاور نورمحمد ترهکی وظیفه اجرا نکرد. او علاوه میکند که قوماندان کندک دافع هوا در آن زمان جگتورن توفیق احمد خان بود. حسن خان اظهار میدارد که در اوایل سید محمد گلابزوی و احمدجان را بهحیث یاوران ترهکی و سید داود ترون را سر یاورش معرفی کرده بودند و ستار ختگر تنها پس از ۷ ثور بهحیث قوماندان تولی تعیین شد.
در مهتابقلعه، وضعیت لوا توپچی نیز قابل توجه است. جگتورن خلیل خان که در کودتای ۱۳۵۲ به نفع داود خان تلاش بسیار کرده و دو رتبهٔ فوقالعاده دریافت کرده بود، در ۷ ثور بهحیث رییس ارکان لوا توپچی در موقعیت حساسی قرار داشت. وی که بعدها از چهرههای پرچمی و بهحیث معاون وزارت دفاع در امور ساختمانی شهرت یافت، در روز قیام بدون هیچ مخالفتی با قوای زرهدار، چند عراده توپ را بهسوی دشت برچی انتقال داد؛ هرچند روشن نیست که دستور او از کدام مقام صادر شده بود، زیرا مسئول نظامی پرچمیها، میر اکبر خیبر، در آن زمان دیگر در قید حیات نبود. قوماندان لوا، بریدجنرال خانگل، فردی غیرحزبی بود و با کودتاچیان مخالفتی نشان نداد. او بعداً به کندهار منتقل شد و در نهایت تقاعد نمود. هنگامی که تانکها به دروازهٔ حربیشونهی رسیدند، نیروهای توپچی نهتنها مقابله نکردند بلکه استقبال نیز کردند و از همینرو ارگ عملاً بدون پشتیبانی تانک، توپ و ماشین محاربوی باقی ماند. این بخش از روایت بر گفتههای دگروال محمد داود – مشهور به سارنوال محمد داود – استوار است که در آن زمان به رتبهٔ لمری بریدمن در لوای توپچی ایفای وظیفه میکرد.
قسمت دوم : روز هفتم ثور: روایت یک جنرال از پشت پرده تاریخ
——————————
روز هفتم ثور یکی از آن روزهایی است که در تاریخ معاصر افغانستان نقش کلیدی دارد، اما روایتهایش کمتر شنیده شده است. جنرال متقاعدی که امروز حدود هفتاد سال دارد و در زمان حکومت کرزی خدمت میکرد، در آن روز رتبه دوهم بریدمنی را بر دوش داشت و در کابل زندگی میکند. او نقش اساسی در تحولات آن روز داشته است و اکنون، پس از سالها، با دل پر از خاطره و درد، روایت خود را در اختیار قرار داد، اما خواست نامش محفوظ بماند.
این جنرال، پدری داغدیده است. پسر جوانش، مرحوم سلیمان، در ۲۸ سالگی در نتیجه یک حمله انتحاری جان خود را از دست داد و چهار نوه از او باقی ماندهاند. او بدون حقوق بازنشستگی زندگی میکند و با این حال، با صبر و متانت، خاطرات خود را با صداقت بیان کرد.
رفیع؛ نظامی کمسخن و پرعمل
__________
وقتی از روز هفتم ثور پرسیدم، او نخست به شخصیت مرحوم جنرال رفیع اشاره کرد:
«من او را دوست داشتم، زیرا کمسخن و پرعمل بود. تعصب نداشت، نظامی توانمند بود و غرور خود را حفظ میکرد. هیچگاه تحت فشار تسلیم نمیشد. اگرچه با حفیظالله امین از یک پغمان بودند، اما به سبب عدم اطاعت از امین زندانی شد. رفیع هیچگاه در دستهبندیها و گروهبازیها مشارکت نمیکرد.»
این جنرال فرزانه، از تبار پشتونهای شمال و اهل شکر دره، تخلصش در زبان پشتو «کلکار» است که به معنای برجسته و مورد اعتماد است. او از تضادهای قومی، چه میان تاجیکان و چه میان پشتونهای افراطی رنج میبرد و همواره به عدالت و شایستگی اهمیت میداد، نه به تعلقات قومی یا سیاسی.
پشت صحنه انقلاب
______________
جنرال روایت میکند که:
«سه ماه در عقب رهبران ایستادم تا جلسات برگزار شود. بعد از آن قاسیم و ببرک آمدند. من اهل شکر دره بودم ، اما باید افراد مورد اعتماد از جنوب میبودند. انقلاب را بدون انتظار از کمک اجنبی به پیش بردیم، زیرا وضعیت کشور تحملناپذیر شده بود.»
او به یاد میآورد که شرایط زمانه، خستگی و ظلم حاکمان را بر مردم تحمیل کرده بود و آنان را وادار به اقدام مستقل کرده بود.
داود خان و انحصارطلبان
———————
در مورد داود خان گفت:
«به ما گفته شده بود که داود سرتنبه ، خودخواه و انحصارطلب است و باید سرنگون شود. ما چنین کردیم. در جریان کودتا سه ماشین محاربوی من سوخت و من مسئول امنیت رادیو افغانستان بودم. با آمدن شش جدی بسیار خوشحال شدم، زیرا پلان رهبری نامطلوب بود. اگر میدانستم، همه آنان را نابود میکردم. همه قدرت را در دست گرفتند، خائن و خودخواه بودند، آزادیهای انسانی را سلب کردند و به وطن و مردم نمیاندیشیدند. من بسیار پشیمانم و آرزو میکنم کاش همان زمان شهید میشدم.»
این روایت نشان میدهد که چگونه حاکمان بعد از انقلاب، با انحصار قدرت و سوءاستفاده از موقعیت، فرصتها و آرمانهای مردم را به تاراج بردند و جامعه سالم را از اندیشیدن محروم کردند.
خاطرات شخصی و فداکاریها
————————————-
او اشاره میکند که در دوران خدمت، بسیاری از دستاوردها و فداکاریها به چشم نیامد:
«اولچکها را از دست رهبران باز کردم و هنوز در خانه نگه میدارم. اسدالله پیام را به اضافهگویی متهم کرد، اما با همه فداکاریها، در دوران ح د خ ا، حتی به مقام جنرال نرسیدم.»
او همچنین از تجربههای فرهنگی و نظامی خود یاد میکند و شخصیتهای نظامی مانند مزدور یار و وطنجار را به یاد میآورد، هرچند در آن دوران نقش آنان مورد تأیید رسمی قرار نگرفت. عبدالهادی دهبالی کوهستانی، یاور وفادار جنرال رفیع، نمونهای از وفاداری و شجاعت در میان نیروهای کندکهای لوای چهار زرهدار بود.
بازتاب انسانیت و درد
—————————————
این جنرال، با چهرهای مایوس اما صادق، از درد و خاطرات خود سخن گفت:
«از نامردان درد میکشیدم و از مردان خاطرهها به یاد دارم. انقلاب را بدون اجنبی پیش بردیم، برای وطن و مردم، اما نام و یاد ما بی نام ماند.»
روایت او تصویری زنده از روز هفتم ثور و نقش انسانهای شایسته ارائه میدهد؛ انسانهایی که با صداقت، شجاعت و فداکاری، مسیر تاریخ را شکل دادند، اما اغلب نام و یادشان در سایه ماند.




جنرال صاحب خرمی
اگر کتاب یاد داشتهای زنده یاد عبدالکریم میثاق را مطالعه کرده باشید، او چیز دیگر گفته است. به قول زنده یاد کریم مثاق حفیظ الله امین نه اینکه قومانده انقلاب را نداده بود بلکه خبر هم نداشت. شاید بدانید که از طرف خلقی ها کار با نظامیان بدوش صالح زیری و کریم میثاق بود. سالها این دونفر کارکرده بودند و نظامیان را سازمان داده بودند. نقل میکند که در زندان شخصیکه با حفیظ الله امین بود، هنگام بالا شدن صداهای توپ و تفنگ حفیظ الله امین به نفر گفته بود، میترسم که این کار را زیری و میثاق براه نیانداخته باشند و ما را در بلا بیاندازند. چون در تازگی ها نورمحمد ترکی بجای زیری و میثاق حفیظ الله امین را مسئول کار با نظامیان ساخته بود. به همین خاطر حفیظ الله امین فکر میکرد که این فیر ها و صدا ها کار زیری و میثاق باشد.
آقای میثاق در صحبت با یکی از دوستان خود از قطعه زرهدار پلچرخی میشنود که مشاور روسی آقای محمد رفیع را در پهلوی خود نگه کرده بود تا به مرکز همیشه راپور خیرت بدهد یعنی مرکز را اغفال نماید. همین وقت وطنجار از نزد مشاور می آید و به این نفری که با میثاق صحبت داشت، گفته که همه آمادگی بگریم که دستور انقلاب داده شد. یعنی دستور انقلاب توسط مشاورین شوروی داده شده بود نه حفیظ الله امین. چون حفیظ الله امین مسئول کار با نظامیان بود و نظامیان با تانک آمدند حفیظ الله امین را از زندان بیرون کشیدند. چون حفیظ الله امین آدم خیلی زیرک و اپراتیفی بود، هدایت نظامی هارا بدست گرفت و خودرا یگانه مرجع تماس نظامیان با رهبری حزب ساخت. افاده چنین شد که گویا حفیظ الله امین انقلاب را فرمان داده، در حایکه او خبر نداشت و مشاورین شوروی فرمان انقلاب را صادر نموده بودند. یعنی انقلاب ثور کار کا جی بی بود. نه حفیظ الله امین.