بازی چندلایه پاکستان: تیتیپی، طالبان و مهندسی ناامنی منطقهای
درامۀ درگیری طالبان و پاکستان بهسرعت به شهرت رسید، زیرا این جدال، برخلاف ظاهر محلی خود، در بطنش بخشی از بازی بزرگ امنیتی و ژئوپلیتیکی است که بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در آن دخیلاند. پاکستان از آغاز شکلگیریاش تا امروز، مجری برنامههای امنیتی و اخلالگر در سطح منطقه بوده است. این کشور به دلیل نفوذ دیرینهاش بر گروههای افراطی، از زمان جنگ سرد تاکنون، به یکی از ستونهای سیاستهای نیابتی قدرتهای جهانی بدل شده است. در واقع، اسلامآباد امنیت را نه برای منطقه، بلکه به مثابه ابزار باجگیری و معاملهگری با قدرتهای بزرگ تعریف کرده است.
پاکستان برای حل مشکلات ساختاری خود همواره به یک منبع بیرونی متوسل شده است. اکنون دو منبع کلیدی برای نجات اسلامآباد در دسترس قرار گرفته است: ایالات متحده آمریکا و عربستان سعودی. واشنگتن که در رقابت مستقیم با محور شرق (چین، روسیه، ایران) قرار دارد، به یک مجری وفادار و آزموده در میدان بیثباتی نیاز دارد و پاکستان بهترین گزینه برای این نقش است. مأموریت اسلامآباد، ایجاد چالشهای امنیتی برای پروژههای چین در منطقه، بهویژه در قالب طرح «یک کمربند، یک راه» است. پاکستان با استفاده از بهانه تروریسم خودساخته، این مأموریت را با وفاداری کامل در برابر واشنگتن انجام میدهد.
در سوی دیگر، عربستان سعودی که در برابر نفوذ فزاینده تهران در منطقه رقابت میکند، به همکاری امنیتی و استخباراتی با اسلامآباد تکیه دارد. ریاض با اتکا به تجربه و دانش هستهای پاکستان، و همچنین توان این کشور در تحریک گروههای تندرو، سعی دارد «لشکر جهل و افراط» را در برابر محور مقاومت ایران به حرکت درآورد. این همکاری نه تازه است و نه محدود؛ بلکه در طول چند دهه در بازههای زمانی متفاوت، با شدت و ضعفهای متغیر، ادامه یافته است. اسلامآباد همواره میان واشنگتن و ریاض، بازیهای پیچیدهای را برای تأمین منافع خود انجام داده است.
در چنین بستر پرهیاهوی امنیتی، پاکستان در تلاش است تا از بیثباتی افغانستان بهعنوان ابزار فشار بر هند استفاده کند. تأمین «عمق استراتژیک» در افغانستان برای این کشور به معنای ایجاد اخلال در امنیت روانی هند است. در این میان، منافع آمریکا و عربستان در یک مسیر همراستا قرار گرفتهاند؛ هر دو به پاکستان میدان دادهاند تا پروژههای خود را در قالب سوژهای امنیتی به نام طالبان و تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی) پیش ببرد.
ایالات متحده برای مختل ساختن برنامههای بلندپروازانۀ چین به میدانی نیاز دارد که بتواند در آن بیثباتی را بازتولید کند و این میدان همان افغانستان است. این اخلال از مسیر دخالت، درگیری و سوژهسازی امنیتی قابل تحقق است، و پاکستان به بهترین وجه این نقش را ایفا میکند. از سوی دیگر، عربستان با تکیه بر بازدارندگی هستهای و شبکههای افراطی پاکستان، تلاش دارد گروههای تندرو را از خاورمیانه دور و به سمت افغانستان سوق دهد تا امنیت داخلی خود را حفظ کرده و در خاورمیانه بدون مزاحمت، اهداف ژئوپلیتیکی خود را دنبال کند.
در کنار این دو محور، ترکیه نیز بهعنوان بازوی نرم ناتو در جهان سنی، در همین سناریوی چندلایه نقشآفرینی میکند. آنکارا در چارچوب سیاست نئوعثمانی و با تکیه بر پیوندهای مذهبی و فرهنگی، میکوشد جای پایی در معادله افغانستان بیابد. حضور فعال ترکیه در مذاکرات امنیتی طالبان و پاکستان در استانبول و میانجیگری در پروندههای استخباراتی نشان میدهد که آنکارا به بازوی مکمل واشنگتن در مدیریت پروژههای امنیتی منطقه بدل شده است. ترکیه نه بهعنوان قدرتی مستقل، بلکه بهمثابه واسطهای میان ناتو و جهان سنی عمل میکند تا از رهگذر افراطگرایی کنترولشده، جایگاه ژئوپلیتیکی خود را در آسیای میانه و جنوب آسیا تثبیت کند. بدین ترتیب، آنکارا در حاشیه همان میزی بازی میکند که پاکستان و عربستان با حمایت آمریکا چیدهاند؛ میزی که هدف نهایی آن مهار محور شرق و استمرار بیثباتی در پیرامون ایران، روسیه و چین است.
در این میان، تیتیپی به ابزاری تبدیل شده که همزمان دو مأموریت را انجام میدهد: تأمین منافع واشنگتن در اخلال امنیت چین و تضمین منافع ریاض در مهار نفوذ ایران. پاکستان، که از سرکشی طالبان و نفوذ هند در افغانستان به شدت ناخشنود است، اکنون از تیتیپی بهعنوان سوژهای تازه برای توجیه اقدامات امنیتی و بازسازی جایگاه خود در معادله قدرت منطقهای بهره میگیرد. اسلامآباد با طرح بهانههای ساختگی، در تلاش است تا در قالب مبارزه با تروریسم، امتیازهای مالی، سیاسی و امنیتی از هر دو قدرت بزرگ یعنی آمریکا و عربستان کسب کند.
در واقع، سیاست امنیتی پاکستان چیزی جز ادامه مأموریتی نیست که از بدو تأسیس برایش تعیین شده بود: هدایت گروههای تروریستی و نیابتی به نیابت از قدرتهای بزرگ، ایجاد اخلال در امنیت منطقه، و سبوتاژ هر نوع پروژه توسعهای که از سوی محور شرق طراحی شده است. اگر چین پاکستان را متحد استراتژیک خود به دلیل دشمنی مشترک با هند میپندارد، باید دانست که نیت اسلامآباد نسبت به پکن هرگز صادقانه نبوده است. پاکستان در مواقع گوناگون نشان داده که نه به پکن وفادار است و نه به واشنگتن، بلکه صرفاً به منافع لحظهای و بقای خود فکر میکند.
بهاینترتیب، نقش جدید پاکستان با محوریت سوژه امنیتی تیتیپی، در راستای همگرایی پنهان میان واشنگتن، ریاض و آنکارا قرار دارد؛ همگراییای که هدف نهاییاش، مهندسی مداوم ناامنی در افغانستان و در نتیجه کنترل ژئوپلیتیک کل آسیای جنوبی و مرکزی است. طالبان، در این میان، نه بازیگر مستقل بلکه بخشی از همان سناریوی طراحیشدهاند که میدان افغانستان را به محل آزمون استراتژیهای چندلایه قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای تبدیل کرده است.
شهرت درگیری طالبان و پاکستان ناشی از واقعیت سادهای است: این تقابل نه نزاع میان دو بازیگر محلی، بلکه بخشی از پازل بزرگ امنیتی جهان است. پاکستان با بهرهگیری از تیتیپی، عملاً سه مأموریت را همزمان پیش میبرد: کسب امتیاز از واشنگتن، خدمت به اهداف امنیتی ریاض، و هماهنگی با بازی نرم آنکارا. این کشور، همانند یک مزدور ژئوپلیتیکی، ناامنی را به کالای صادراتی خود بدل کرده است. افغانستان نیز در این میان، بار دیگر به میدان تسویهحساب قدرتها تبدیل شده؛ جایی که تروریسم، ژئوپلیتیک و استخبارات، در قالب درامۀ تازهای به نام «درگیری طالبان و پاکستان»، دوباره پردهبرداری میکنند.



