امريكا در افغانستان

در يكي دو صفحه مجازي خواندم كه همه ملامتي را سر امريكا مي اندازند. من منحيث يك كسي كه در امريكا از نوامبر ١٩٧٩ تا امروز زندگي مي كنم ، سياست امريكا را به شكل ديگر ارزيابي مي كنم .
سياست علم احساسات آدمي نيست بلكه علم منطق آدمي اســت و اگر از احساس كار گرفته شده باشد و يا كار گرفته شود ، در هر كشور كه باشد، احساس به جاي موفقيت سياسي ، بربادي سياسي را به وجود آورده است .
دوم سياست از علوم انساني لبيرال اســت و هر كس مي تواند ديد و بينش خود را داشته باشد. ديد و بينش ها بطور آسان مي تواند مورد قضاوت و ارزيابي قرار گيرد .
سوم در علوم سياسي همه ابعاد يك موضوع مطالعه مي شود نه اينكه يك طرفه باشد . اينجاست كه اگر مسله يك طرفه ديده شود تحليل و تفسير مسله سياسي مي تواند مغرضانه باشد و وقتي مغرضانه شد اما از عدالت عدول مي كنيم .
براي ارزيابي امريكا در قبال افغانستان چند حقيقت بايد اول نگاشته شود تا بتوانيم يك تصوير شفاف تر داشته باشيم :
حقيقت اول : امريكا يك ابر قدرت جهاني اســت و يك امپراطوري اســت . امپراطوري ها عدالت نمي شناسند .
حقيقت دوم : افغانستان يك منطقه حايل اســت و يك جناح آن غرب اســت و يك جناح آن شرق و اين كشور كوچك از قرن نزده به اينسو بين دو قدرت شرق و غرب ساندويچ شده اســت و مانند عقربه ساعت ديواري مجبور شده كه گاهي به راست برود و گاهي به چپ كه نبايد اينطور مي بود و اما افغانها نتوانستند كه تعادل ساعت را حفظ كنند و اين باعث بدبختي سياسي شد .
حقيقت سوم . امريكا داخل افغانستان شد بلي ! و اما چرا داخل شد ؟ اين سوال ما را به ديگر ابعاد مسله مي كشاند. طالبان به قدرت امپراطوري امريكايي گوش نكردند و اوسامه بن لادن را تسليم نكردند و اين براي امريكا بهانه شد تا جناح راست منطقه حايل داخل افغانستان شود و به جناح چپ بفهماند كه حالا نوبت اينهاست. شايد اگر طالبان از انگاشت پشتون والي زير عنوان ” ميلمستيا” كار نمي گرفتند و اوسامه را تسليم ميكردند اشغال صورت نمي گرفت. اينجا سياست داخل محور احساس آدمي و فرهنگ قبائلي شد نه منطق آدمي و طالبان باعث اشغال شدند .
حقيقت چهارم امريكا چون نظام طالبان را سرنگون كرد خواست تا تكافو كند و مجلس بن را داير كرد و خواست دموكراسي را در افغانستان مستقر كند. اين كار صورت گرفت و جناب استاد عبدالستار سيرت مشاور سياسي اعليحضرت ظاهر شاه كه از تبار اوزبيك بود درين نشست به وجود آوردن دموكراسي براي زعامت كشور راي اكثريت را گرفت و اما خليزاد مداخله كرد و مسير دموكراسي را به نفع اتنوكراسي تغيير داد و پيشنهاد كرد كه يك پشتون بايد به قدرت باشد زيرا قوم پشتون در اكثريت اســت. اينجا بود كه جناب عبدالستار سيرت خود را خاموش گرفت در حاليكه آمار دقيق نفوس افغانستان تا امروز كه اين متن را مي نويسم معلوم نيست . افغانها ، خود ، دموكراسي را به اتنوكراسي معامله كردند و اين باعث بدبختي را پسان تر شد .
حقيقت پنجم : فرض كنيم كه پشتون ها در اكثريت باشند كه نيستند. در نظام دموكراسي تنها در زمان انتخابات مسله اكثريت و اقليت مطرح مي شود نه در ساختار اجتماعي و سياسي . مخصوصا كه افغانستان يك كشور مسلمان اســت و در اسلام هر كس كه كلمه گوي است مسلمان اســت و از نگاه جامعه شناسي سياسي در اسلام همچو چيزي به نام اكثريت و اقليت نيست و اين بزرگترين اشتباه بود كه در بن صورت گرفت . قوم گرايي آقاي كرزي كه طالبان را برادر گفت و ضديت اشرف غني كه سيستم را بسيار قومي ساخته بود خوب توجيه مي شود زيرا افغانها خود به تشبث غير عادلانه جناب سيرت به اتنوكراسي سر خم كردند نه نظام دموكراسي .
پس ، از بن نظام دموكراسي صادر نشد يك اتنوكراسي صادر شد كه بايد پشتون ها در قدرت باشند .
امريكا منحيث يك ابر قدرت جهاني و قوه جناح راست منطقه حايل داخل افغانستان شد و اين كار ها را انجام داد :
اول مكاتب دختران همه باز شد
دوم آزادي بيان و قلم رواج پيدا كرد
سوم تشبثات تجاري توسعه يافت
بانوان به حيث وزبر و سفير و نماينده مجلس شورا انتخاب شدند. دانشگاه هاي خصوصي افتتاح شد و مردم آزادي هاي فردي خود را داشتند اما ،
چون دموكراسي نظام عدالت و اخلاق نيست و آنهم وقتي به شكل اتنوكراسي عمل كرد خواه مخواه فساد اخلاق پخش مي شود كه همينطور هم شد .
بر عكس كورياي جنوبي كه امريكا مداخله كرد و امروز يك كشور صنعتي به شمار مي رود و با پنجاه سال قبل قطعا قابل مقايسه نيست، افغانها ناكام ماندند تا ازين فرصت استفاده كنند و كشور را با معيار هاي خوب آباد كنند. يا امريكا بعد از جنگ عمومي دوم مارشال پلان را به كشور هاي جنگ زده در اروپا پيشكش كرد و به جز از روسيه شوروي همه قبول كردند. شما آلمان بعد از جنگ را با امروز مقايسه كنيد . آلمانها به كمك مارشال پلان كشور شانرا ساختند و اما افغانها ناكام ماندند تا ازين كمك ها استفاده كنند .
دولت افغانستان با امريكا بر عليه تروريزم مبارزه نكرد و بر عكس با گروه تروريستي همكاري كرد و اين يك واقعيت اســت . اين باعث شد تا طالبان به حملات خود دوام دهند و هر روز انتحاري كنند و نظام را به چالش كشيدند و نظام به جاي همكاري با امريكا و يا مذاكره با اين گروه خود را خاموش گرفته بود .
در ظرف بيست سال افغانستان نتوانست تا كشور را خود اكتفا سازد و فقر هر روز ناله ميكرد. يك دولت سر اقتدار در يك كشور جنگ زده دو وظيفه اساسي دارد : اول امنيت تام مردم و دوم براه اندازي چرخ اقتصادي . افغانستان در هر دو بخش ناكام ماند .
امريكا براي ملت سازي در افغانستان داخل نشد . امريكا اول زير عنوان مبارزه با تروريزم داخل افغانستان شد و دوم براي منافع ستراتيژيك و اقتصادي امپراطوري. ملت سازي و پيشرفت اقتصادي به دست افغانها بود و اما چقدر ازين پروژه ها خورد و بورد شد تاسف آور اســت و يا قوم گرايي و يا رشوه ستاني و يا تعصب و تبعيض !!
امريكا منحيث يك امپراطوري و يك قوه امپرياليستي منافع اقتصادي خود را در خطر ديد و با گروه كه سقوط داده بود معامله كرد و باز خليلزاد پيشنهاد كرد كه از همين طالبان گرفتيد دو باره به همين ها بدهيد زيرا خليلزاد خواست تا سلطه پشتنويزم در افغانستان باقي ماند و همين كار را كردند. اينكه بايدن به عجله خارج شد براي افغانستان بسيار رنج آور بود زيرا افغانستان در بيست سال به جاي خود اكتفا سازي متكي به كمك هاي خارجي شد و اما براي امريكا بيتفاوت بود . افغانستان براي امريكا يك كشور كوچك آسيايي اســت كه قدرت اصلاح آوري ، اتحاد مردمي و تشبث را براي خوب ساختن ندارد و بهتر اســت به حال خود شان رها كرد و همين كار را كردند.
در مضمون طبيعت امپرياليزم نوشتم كه براي يك قوه امپراطوري پيشرفت و عدالت و ملت سازي مطرح نيست ؛ پس ، ما خود را گول زديم و فريب خورديم براي اينكه از طبيعت يك امپراطوري اطلاع كافي نداشتيتم و من كه كتاب
Democratic Imperialism
را به زبان انگليسي در سال ٢٠٠٨ نوشتم تا هشدار داده باشم كه بايد افغانها محتاط باشند كه اينبار با يك قوه امپرياليستي جناح راست طرف هستند كه زير نام دموكراسي داخل شده اســت و اما من را فروختگان اين نظام محكوم كردند كه من مخالف دموكراسي هستم زيرا اين دموكراسي كه به افغانستان صادر شد بي ناموس گفته بودم . دموكراسي بي ناموس از هم پاشيد و امروز همه دست به الاشه نمي دانند كه چطور ازين منجلاب بدبختي نجات پيدا كنند. امريكا به ديد خودش مقصر نيست. دموكراسي را صادر كردند ، حكومت را ساختند ، پارلمان را ساختند ، سرسام آور پول در كشور سرازير شد و مكاتب دختران همه باز شد و اما افغانها از ديد امريكايي ها ظرفيت سازي نكردند و خود شأن باعث فساد اداري و قوم پرستي شدند و بلاخره خود شان نماينده افغان خود شأن نظام را دو دسته به طالبان تسليم كرد كه براي امريكايي ها بيتفاوت اســت. اين مردم عقيده دارند كه اينها فرصت ها را فراهم كردند و اما افغانها خود شان نخواستند تحول بياورند .
فريد يونس
٢١ اكتوبر ٢٠٢٤
23th October 2024
Zalmi Khalil-zad said and did what Americans told him. Mr. Jalil Shams in Bonn Germany said to Zalmi Khalil-zad that please choose a wise Poshton = Afghan , not Hamid Karzai , Zalmi Khalil-zad said him : ” The Americans chose Hamid Karzai that is all ” Hamid Karzai Popal-zaa-ye and Ashraf Ghani Ahmad-zaa-ye are both CIA agents and servants , they did , what USA wanted
hamid karzai popal-zaaye wae ashraf ghani ahmad-zaaye her 2 gazinesh (entekhaab) amrika abakhter (shamali) bodand , chon her do shan chaker haa-ye khod-forokhte , kaemer-baeste wae choghol (jasos) amrika bodand wae astand. an haa kar haa-ye ke kerdand hame be dastor CIA bod. CIA wae FBI khob mi danestand ke baa gazenesh in do past wae khod-forokhte der keshwer khorasan che pish khahaed aamaed. der gerd-haem-aaye shahr bonn almaan jalil shams be zalmi khakil-zad gofte bod yek poshton = afghan dana ra be jaa-ye hamid karzai bi-kharaed wae tabar parast ber gazinid. zalmi khalil-zad wae namaayende-ye CIA be au gofte bod : ” amrikaaye haa au ra ber gazidand. “