خبر و دیدگاه

اتهام، قضاوت و حمله با چماق تئوری توطئه

اتهام، قضاوت و حمله با چماق تئوری توطئه؛ نقد نیست بلکه فرار از حقیقت و گریز از تعاطی‌آرا و تضارب اندیشه می‌باشد.
متأسفانه در افغانستان، به‌جای نقد اثر و بیان استدلال، نویسنده را قضاوت می کنند، حکم صادر می نمایند و با تمام توان به تخطئه طرف همت می‌گمارند.
جناب دکتر خالدی ظاهراً هفت صفحه‌ بر کتاب «پژوهشی در گسترهٔ تاریخ و جغرافیای افغان ها و افغانستان» تألیف دکتر لعلزاد نوشته اند و در آن بر عالم و آدم و صغیر و کبیرتاخته‌اند؛ اما دریغ از ارایهٔ یک حجت و برهان در نقد مستندات کتاب مذکور، متأسفانه اینگونه واکنش از سوی کسی‌که مدعی تحقیق و پژوهش می‌باشد دور از انتظار بود و است.
جناب داکتر خالدی به‌جای نقد کتاب با جزمیت و تعصب ویژه بر اصول اساسی گفتمان رسمی و تک هویتی افغانستان تأکید نموده و همه را جاسوس رژیم ایران و دشمن هویت پشتون خوانده اند.
جناب دکتر خالدی در مقام قاضی روایت رسمی در محکمه‌ تیوری توطیه حکم خیانت و جاسوسی صادر نموده و جامعه پشتون را از مطالعه این اثر برحذر داشته اند.
دکتر خالدی معتقد است: که این کتاب به هدف «تزلزل و ایجاد شک و تردید در هویت ملی »، «شکستن سمبولهای ملی مانند اسم کشور، بیرق ملی، موجودیت ملت افغانستان، افتخارات تاریخی کشور، بدنام کردن شاهان و امیران کشور، شکستن پایه های وحدت ملی با اشاعه خراسان طلبی و در نهایت تخریب و سقوط دولت و کشور افغانستان میباشد.»
دکتر خالدی در ادامه می نویسد:
«سوآل در اینجاست که موضع گیری ضد ملی این افراد از کجا سرچشمه می گیرد؟» و خود پاسخ می‌دهد:«جواب ساده آن است که این عناصر روایت ایرانی از ایجاد کشور افغانستان را تکرار میکنند.»
نگرانی عمیق دکتر خالدی از فروپاشی اصول اساسی روایت جعلی کاملاً آشکار و مشخص است و اما آنچه را که دکتر خالدی عمداً نمی خواهد بپذیرد این حقیقت مسلم می باشد: که در واقع این روایت جعلی است که سرانجامی جز فروپاشی ملک و مملکت در‌پی ندارد و ما در واقع برای احیا اقتدار و عزت و عظمت تاریخی سرزمین افغانستان روایت تمدنی را به جای روایت قومی پیشنهاد می کنیم.
جای تعجب است که جناب دکتر خالدی هنوز درنیافته‌اند که رژیم ولایت فقیه، از زبان، فرهنگ و تاریخ شکوهمند تمدن امپراطوری پارس و خراسان تنها و تنها در جهت تثبیت دیکتاتوری مذهبی و مشروعیت روایت ایدئولوژیک خود در داخل و خارج بهره می برد، همانطوری که رژیم امارت طالبان از ایدئولوژی و قرائت اسلام در جهت تثبیت نظام تک قومی و فرهنگ قبیله محور سؤ استفاده می کند.
رژیم ولایت فقیه بزرگترین دشمن نهضت احیا خراسان است و برای اهداف راهبردی نظام دیکتاتوری ایران بهتر است که یک مشی سیاسی قبیله محور و افغان در کابل حاکم باشد تا مدعی میراث پرشکوه تمدنی وجود نداشته باشد.
جناب دکترخالدی هم‌چنان در قامت مدافع تاریخ جعلی رسمی ظاهر شده و با اتهام تأسیس افغانستان به سپهسالار بزرگ اقلیم قندهار میر ویس و آخرین امپراطور جغرافیای پهناور شرق امپراطوری پارس احمد شاه ابدالی؛ بر دوش آنها عبا و قبای تاریخ جعلی انداخته اند اما بی‌خبر از آنکه این عبا و قبا بر قامت بلند و ستبر فرمانروایان بزرگ خراسان بشدت حقارت آمیز می‌باشد.
داکتر خالدی همچنان اصرار و تأکید دارند که نام زبان فراقومی و تمدنی و فراجغرافیایی ما، دری است و لاغیر!
جناب دکتر خالدی!
اولویت راهبردی ما، حل معضلات مهم و بنیادین کشور می باشد، که بدون آن امکان تثبیت حاکمیت ملی و ثبات و اقتدار سیاسی در افغانستان ممکن و میسر نیست.
گفتگو در بارهٔ این دو گفتمان در سطح ملی را یک ضرورت بنیادین می دانم به‌ویژه میان پشتون‌ها و تاجیک ها که از اهمیت استراتیژیک برخوردار است.
اگر شهروندان یک کشور در نماد های ملی و هویت سیاسی خود را نیابند و نماد ها را مختص به یک هویت قومی بدانند، به‌صورت طبیعی آن نماد ها نه تنها مشروعیت و مقبولیت ملی پیدا نمی کنند؛ بلکه باعث ایجاد شکاف و عدم اتحاد ملی در جامعه می گردند.
من مظلوم‌تر از سپهسالار بزرگ خراسان میر ویس در تاریخ جعلی افغانستان و ایران نمی‌بینم.
روایت رسمی ایران، مملو از عقده و نفرت علیه میر ویس رهبر قیام خراسان دربرابر امپراطوری فاسد و ظالم صفوی است و روایت رسمی افغانستان هم همراه با تحریف و جعل هویت او می‌باشد.
اما شگفت انگیز ترین نکته‌ی مشترک در هردو روایت جعلی پسوند هوتکی و اتهام تأسیس هویت سیاسی افغانستان می باشد.
قیام استراتژیک ایالت قندهار (۲۲ آوریل ۱۷۰۹) به‌رهبری سپهسالار بزرگ خراسان شهزاده میر ویس و سرانجام سقوط امپراطور فاسد صفوی، هیچ ربطی به هویت سیاسی افغانستان فعلی ندارد.
جناب داکتر خالدی اتهام تجزیه و فروپاشی به شورای نظار وارد کرده اند.
داکتر خالدی باید بدانند که مکتب ما مکتب مسعود است کسی که دوبار افغانستان پدر مرده را در عصر جهاد و دوران مقاومت از تجزیه نجات داد.
ما خود را صاحب و وارث این تمدن و سرزمین می دانیم و نهضت احیاء خراسان را نه در جهت تجزیه و تضعیف که در راستای احیاء اقتدار و عزت افغانستان جستجو می کنیم.
عظمت و افتخار تاريخى خراسان مخصوص يك قوم و قبيله نمى باشد، در تاريخ درخشان خراسان تمام اقوام و هويت هاى فرهنگى سهم ارزشمند داشته اند: افغانها ( پشتونها) ، ترك زبانها ( ازبيكها و تركمن ها ) ، بلوچ ها ، كرد ها، عرب زبانها ، تاجيكها و تمام شهروندان مقیم در ارباع اربعه خراسان در ایجاد آن تمدن نقش غیر قابل انکار داشتند.
اینکه کسی مدعی شود که خراسان متعلق به تاجیک هاست، نه تنها سخنی سخیف و بیهوده‌یی گفته است؛ بلکه ناشی از عدم تسلط و اشراف او از تاریخ و تمدن طلایی خراسان می باشد.
من امیدوار بودم که این کتاب بتواند در شعاع خورشید حقیقت، بستر گفتگو جهت حل بحران مزمن سیاسی افغانستان را فراهم آورد.
نکته‌ی اساسی و مهم در باره این اثر، پژوهشی بودن و نه لزوماً سیاسی بودن کتاب می‌باشد.
این اثر درواقع یک دائرة المعارف منحصر بفرد در باره هویت، تاریخ، فرهنگ، جامعه، جغرافیا و چگونگی تشکیل هویت سیاسی افغانستان و افغان می باشد.
ما منتظر نقد و تحلیل متفکرین و عقلای هویت پشتون بودیم و هستیم اما نمی دانستم که دکتر خالدی همانند افراطیون اسلام سیاسی با چماق تحریم بر سر کتاب می کوبند.
انتظار ما این‌است که اندیشمندان و روشنفکران افغان/پشتون، این اثر را با دید علمی و به عنوان یک راهکار گفتگو میان دوگفتمان مطالعه نمایند؛ نه مانند دکتر خالدی با چماق تکفیر و شمشیر تحریم فتوا صادر نمایند.
نوت:
1. لینک نقد دکتر خالدی در کامنت نخست به‌اشتراک گذاشته شده است.
2. همچنان لینک سه یادداشت من در باره: نهضت احیاء خراسان، زبان پارسی/ دری و پاسخ به جناب دکتر خالدی نیز در کامنت های ۲، ۳ و ۴ در اختیار شماست.
Kan een afbeelding zijn van 1 persoon en tekst

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا