گروههای جهادی و حکومتهای کرزی و غنی مسئول فاجعهی کنونی در افغانستان
حکومت فراگیر ممثل اراده ی مردم افغانستان، نه حضور پررنگ مهره های سوخته
پس از سقوط جمهوریت و افتادن ارگ بدست طالبان تشکیل حکومت فراگیر زبان زد سیاستگران، گروه های سیاسی، در کل مردم افغانستان و کشور های جهان و سازمان های بین المللی است. همه بدین باور اند که تشکیل حکومت فراگیر یگانه راه برای عبور از ” هفت خوان” دشواری های موجود در افغانستان است؛ اما هنوز این حکومت نه تنها درست تعریف و تفسیر نشده؛ بلکه هر سیاستگر و هر گروه ی سیاسی در مورد آن نظر خود را دارد. اما آنچه مسلم است، اینکه حکومت فراگیر بازتاب دهنده و ممثل اراده ی مردم افغانستان است و این حکومت با هر گونه حکومت خودکامه، زورگو، انحصاری، گروهی و قومی در تضاد است. چنین حکومتی در گام نخست باید مورد پذیرش همه جناح ها، گروه ها، نهاد های قومی، مذهبی و مدنی افغانستان باشد تا از یک طرف پاسخگوی خواست های مذهبی مردم و از سوی دیگر پاسخگوی جامعه ی جهانی، نهاد های بین المللی، روابط بینالمللی و مهم تر از همه برآورنده ی نیازهای روز جامعه افغانستان در راستای تحولات جهانی باشد.
با تاسف که ماهیت حکومت فراگیر به دلیل نادرست فهمی آن در افکار عامه ی مردم افغانستان به گونه ای مسخ شده و شماری فکر می کنند که حکومت فراگیر یعنی حضور پر رنگ و پر نقش و نگار مهره های سوخته ی جهادی و مقام های حکومت کرزی و غنی است. این در حالی است که مردم افغانستان این مهره های سوخته را عامل اصلی فاجعه ی کنونی و در کل حیف و شدن میلیارد ها دالر کمک های خارجی، سهل انگاری برای حکومت سازی و نظام سازی، بالاخره سقوط جمهوریت و برباد شدن آرزو های شیرین شان می دانند و با حضور تک تک این ها در نه تنها در نظام فراگیر مخالف اند که با هر گونه حضور آنان در آینده ی افغانستان مخالف اند. نه تنها این بلکه؛ مردم افغانستان انتظار روزی را دارند که این آقایان فاسد، وابسته به شبکه های استخباراتی در دادگاه ی یک حکومت مشروع و قانونی در افغانستان به محاکمه کشانده شوند و دارای های منقول و غیر منقول آنان مصادره شود. این به معنای آن نیست که تا آن زمان دست زیر الاشه نشست؛ بلکه از همین اکنون باید جنبید و خواهان محاکمه ی همه زمامدارن، رهبران، سیاستگران جهادی و غیر جهادی، بویژه غنی و شریکان او شد تا همه در یک دادگاه ی بین المللی محاکمه شوند و این لکه های ننگین، سیاه، فاسد و نابکار برای همیش از دامان مردم افغانستان به زیر افتند؛ زیرا این مقام ها و رهبران و سیاستگران هنوز هم نه تنها مانع بزرگ بر سر تشکیل حکومت فراگیر اند؛ بلکه وجود و حضور اینان حربه ی مشروع برای طالبان شده تا از آنان برضد مردم افغانستان استفاده ی ابزاری کنند. موجودیت این مهره های نابکار حتا ادعای میان خالی گروه ی طالبان را مبنی بر حکومت فراگیر توجیه پذیر گردانیده است. هر از گاهی که نام از حکومت فراگیر برده می شود؛ طالبان این مهره های سوخته را شریک قدرت احساس می کنند. این مهره های سوخته و عناصر فاسد و خائن هم هر از گاهی که نام از حکومت فراگیر برده می شود، هر یک خود را وارث و عنصر بلامنازع ی آن می خوانند. این برداشت نادرست سبب شده تا طالبان هم از حکومت فراگیر تعبیر و تفسیر خود را داشته باشند.
این در حالی است که هدف از تشکیل دولت فراگیر در افغانستان، ساختار سیاسی ای است که تمثیل کننده ی اراده مردم و مأموریت آن تصویب قانون اساسی و تعیین نحوه ی نظام باشد. پایان کار این حکومت هم نظارت و مدیریت شفاف و عاری از تقلب انتخابات های ریاست جمهوری و انتقال قدرت به یک حکومت منتخب است تا در غیاب حضور سیاسی و نظامی قدرت های خارجی و بدون مداخله ی خارجی ها انتخابات های آفغانستان را به گونه ی سالم مدیریت و سازماندهی کند. از آنچه گفته آمد، حکومت فراگیر نه تنها از لحاظ ساختاری؛ بلکه از لحاظ داشتن مسئولیت دارای وظایف سنگین است که باید این حکومت به آن بپردازد. این حکومت در واقع سنگ بنای نظام سیاسی ایرا در افغانستان می گذارد که خارجی ها کار آن را با ماموریت کرزی بحیث رئیس دوره ی موقت و انتقالی آغاز و بعد در دو دوره ریاست جمهوری ادامه دادند و پس از آن هم در دو دوره ی غنی به گونه ی ناکام به پیش رفتند. سقوط نظام جمهوریت در واقع پایان نامه ی ناکام حکومت های بیست ساله ی افغانستان بود که بوسیله ی خارجی ها حمایت سیاسی و مالی و اقتصادی می شد.
با تاسف که جامعه ی جهانی در راس امریکا و کشور های اروپایی در مدت حضور شان در افغانستان بجای کمک با مردم افغانستان و نهادینه شدن ارزش های دموکراسی و تأمین ارزش های حقوق بشری و دفاع برحق از آزادی رسانه ها و به کرسی نشاندن دستاورد های رسانه ها برای حاکمیت قانون و تقویت نظام جمهوریت؛ برعکس به نحوی زور، تقلب و فریب را در همه عرصه ها فراهم گردانیدند. چنانکه مداخله های آنها حتا در انتخابات های پارلمانی و ریاست جمهوری رسانه ای گردید. ممکن حالا رهبران و مقام های کشور های یاد شده بگویند که آنان برای حکومت سازی و تقویت دموکراسی به افغانستان نیامده بودند؛ بلکه آمده بودند تا مردم افغانستان را برای ساختن نظام کمک کنند. این سخن ها زمانی درست بود که آنان به گونه ی واقعی در بسیاری از امور داخلی افغانستان بویژه در انتخابات های ریاست جمهوری این کشور مداخله نمیکردند. این مداخله ها بود که پای غنی فاسد و خائن را به ارگ کابل رساند.
شگفت آور اینکه نیرو های خارجی که هدف از حضور شان مبارزه با تروریسم بود؛ برعکس همکاران آنان با باج دهی به تروریستان آنان را تقویت کردند و مقام های شان در غیاب مردم و حکومت افغانستان با آنان پیمان دوحه را به گونه ی یک طرفه امضا کردند و نیروهای نظامی آنان ورود طالبان تروریست را در روز 15 آگوست به شهر کابل تا وارد شدن به ارگ ریاست جمهوری خوش آمدید گفتند. این نیرو ها در واقع انتقال قدرت از غنی به طالبان را با نشان دادن نوک شمشیر به انجام رساندند. این همه در حالی صورت گرفت که خارجی ها از کرزی و غنی حمایت کردند و حتا در برابر خیانت های آنان زیر چتر دموکراسی، نه تنها طالب پروری؛ بلکه قوم گرایی، دموکراسی ستیزی، انحصار گرایی و از هم پاشی نیرو های ملی به نحوی سکوت اختیار نمودند. در نتیجه ی این سیاست نادرست شالوده های دولت سازی در افغانستان آسیب پذیر شد و این زمینه را برای نفوذ فاسد ترین گروههای مافیایی در داخل و تقویت گروه های تروریستی در بیرون از حکومت فراهم کرد تا آنکه سقوط یک شبه ی جمهوریت را فراهم نمود.
این به معنای نفی مسؤولیت زمامداران و سیاستگران پیشین افغانستان نیست؛ بلکه مسؤولیت بیشتر به آنان بر می گردد و عامل اصلی
سقوط نظام آنان هستند؛ زیرا طی بیست سال گذشته زمامداران و سیاستگران و رهبران جهادی و سیاسی افغانستان با روی آوردن به فساد، خیانت، جنایت، انحصار قدرت و گرایش های قومی و زبانی بهترین فرصت ها را از دست دادند تا آنکه افغانستان با افتادن در پرتگاه ی تروریسم قربانی غفلت های آنان گردید. به گونه ی مختصر می توان گفت که طی بیست سال گذشته جلوگیری از دولت سازی و ترویج قانون شکنی و فساد؛ تخلف های آشکار از قانون اساسی چه در زمان کرزی و چه در زمان غنی در انتخابات پارلمانی و تطبیق قانون برای برقراری حاکمیت قانون؛ انحصار قدرت و خودکامگی های غنی و ناپاسخگویی او به مردم؛ ماندن غنی در انحصار محب و فضلی؛ غیر مسلکی بودن حکومت؛ افزایش ترور و انتحار و ناامنی؛ فاصله گرفتن مردم از حکومت؛ عدم توازن در تقسیم قدرت؛ تضعیف نهاد ها و ساختار های دولتی؛ جلوگیری از تعریف دوست و دشمن؛ تقویت بنیادگرایی دینی؛ ایجاد نهاد های غیر مدنی و استخباراتی و از همه مهمتر عدم رعایت توازن در تقسیم قدرت و بی اعتنایی به خواست مردم افغانستان از جمله عواملی بود که پا به پا زمینه را برای سرنگونی زودهنگام جمهوریت فراهم کرد. این غفلت های فراتر از فساد و بیشتر از خیانت دست به دست هم داد و آرزو های آن عده افرادی را با خاک و خون یکسان کرد که برای یک افغانستان شگوفا و مرفه چشم داشت خوب و نیت های پاک داشتند.
با تاسف که با فرار غنی داوری ها در مورد هر سفیدی نه تنها به خاکستری که به سیاهی انجامید. حال که طالبان بر خاک توده های جمهوریت حکومت می کنند و چندان بیجا هم نیست که خود را ناجیان و امارت خود را حکومت فراگیر بخوانند. چنین ادعایی از سوی فارغان مدرسه های حقانیه زاید نیست که سواد نوشتن و خواندن را ندارند و با علوم معاصر هم بیگانه چه که حتا خواندن کتاب های علمی و غیر فقهی را حرام می دانند و فتوای به زندان کشیدن آنها را صادر کرده اند؛ از این بیش نمی توان انتظار داشت. چه رسد به اینکه از آنان چشم داشت نیکی برای ساختار سیاسی بهتر داشت که از یک سو حاکمیت ملی و اراده ی مردم را تمثیل کند و از سویی هم فراگیر نه به معنای حکومت ابدی؛ بلکه به معنای دور انتقال باشد. این زمانی ممکن است که طالبان با ساختار سیاسی به معنای یک سیستم شامل انستیتوت های سیاسی، مناسبات سیاسی، اصول نهاد های سیاسی آشنایی یابند که قدرت دولتی را قابل اجرا می سازد؛ زیرا شناخت سیستم سیاسی به مثابه ی بخشی از سیستم اجتماعی رابطه ی ناگسستنی با حوزه های اقتصادی، حقوقی، دینی و فرهنگی دارد که زمینه ساز تشکیل یک حکومت کارآمد و قانونی است.
هرگاه طالبان هم به اصلاحات گسترده ی سیاسی در افغانستان نپردازند و زمینه ی انتقال به یک حکومت مشروع و قانونی در افغانستان را فراهم نسازند؛ بدون تردید با سرنوشت حکومت های دور مجاهدین و حکومت غنی دچار خواهند شد؛ زیرا حکومت خودکامه ی دینی به استبداد می انجامد و به گواهی تاریخ حکومت کردن بر گرده های مردم بقا ندارد و دولت ظلم ناپایدار است.
ناکارایی ها و غفلت ورزی ها و نمی دانم کاری های مقام های پیشین حالا هم بر سرنوشت مردم افغانستان سایه ی سنگینی دارد. این سایه ی زشت را حالا هم در تشکیل حکومت فراگیر می توان درک کرد و حتا طالبان بقای سیطره ی استبدادی خویش را در وجود این مهره های فاسد سوخته تلقی می کنند. هر زمانیکه سخن بر سر حکومت فراگیر در سطح ملی و بین المللی مطرح می شود؛ طالبان فوری، این مهره ها را نشانه رفته و با انتقاد از کار نامه های فاسد این مهره ها، از تشکیل هر گونه حکومت فراگیر با این مهره ها خودداری می کنند. رهبری و حضور این مهره ها در ساختار ها و تشکیل های گوناگون گروهی در بیرون از کشور در موجی از نفرت و انزجار مردم افغانستان، نه تنها تشکیل حکومت فراگیر؛ بلکه بدیل مناسب در برابر طالبان را نیز زیر پرسش برده است. این مهره های فاسد و ناکام بدر شده از آزمون های گذشته باز هم دیده درایانه بی توجه به خواست مردم افغانستان خود را از اعضای جدا ناپذیر حکومت فراگیر تلقی می کنند.
این در حالی است که مردم افغانستان بیشتر از طالبان از این مهره ها نفرت دارند و حتا از گروههایی نفرت دارند که بوسیله ی این مهره ها رهبری می شوند. این به معنای نفی حکومت فراگیر از سوی مردم افغانستان نیست؛ بلکه حکومت فراگیر خواست واقعی مردم برای تحکیم ثبات و صلح سراسری در این کشور است؛ البته حکومتی که نخست مرد و زن افغانستان در زیر سایه ی آن احساس آرامش جسمی و روحی نمایند و بعد برای عبور از مرحله ی گذار به یک حکومت قانونی و مشروع آن را یاری نمایند. با تاسف که بنا بر واکنش های اين مهره های سوخته نه تنها ماهیت حکومت فراگیر؛ بلکه تشکیل، وظیفه و هدف این حکومت هنوز برای طالبان نامفهوم باقی مانده است و تشکیل حکومت فراگیر به معنای واقعی کلمه تقلیل یافته است. از ادعا های طالبان مبنی بر تشکیل حکومت فراگیر طوری فهمیده می شود که گویا هدف آنان از حکومت فراگیر، ترمیم کابینه ی آنان با حضور کم رنگ چند مهره ی سوخته بدون هر گونه تغییر است. در حالیکه هدف از تشکیل حکومت فراگیر آماده گی برای گذار و انتقال قدرت به یک حکومت مشروع، قانونی و مردم پسند است که هنوز در مخیله ی رهبران طالبان چنین حکومتی به ظهور نرسیده است. طالبان خود را فاتحان خوانده و در صدد تحکیم حاکمیت خودکامه ی دینی خود اند و هرگز حاضر به پذیرش اصلاح حکومت و قبول ارزش های ملی و بین المللی در آن نیستند. حکومت بیش از دو سال آنان نه تنها حکایت از انعطاف ناپذیری های این گروه را دارد؛ بلکه برعکس از فرمان های زن ستیزانه و آموزش و دانش ستیزانه ی رهبران طالبان طوری فهمیده می شود که هر روز دروازه های با غول و زنجیر بیشتری برای افغانستان فردا طراحی می کنند تا از آن زندانی بسازند که دست و پای مردم این کشور را در پشت هفتاد دربند به زنجیر های بیشتر ببندند. با این حال تنها مردم مظلوم افغانستان است که در نتیجه ی فساد و خیانت های رهبران جهادی و زمامداران و سیاستگران چهار دهه ی اخیر بی پناه مانده اند و حالا هم تحت حاکمیت استبدادی طالبان راه های بازگشت به سوی آسایش و رفاه را بر روی شان بسته می بینند.یاهو