خبر و دیدگاه
آرایش نیروها، برنامه ها ودیدگاه ها_ بخشهای دوم و سوم
بخش دوم
عدم حضور چپ در صحنۀ سیاسی
چپ دیروزدر تمام نشست ها وگرد همایی های دودهۀ پسین وموارد مربوط به سرنوشت سیاسی وملی کشورغایب اصلی است. این امر به دو مساله بستگی دارد: در سازماندهی این گرد همایی ها نقش سازمانهای جاسوسی متعلق به دنیای سرمایه تعیین کننده است وآنها با کین توزی دشمنانۀ که با چپ دیروز دارند، راه نیروهای چپ را به این نشست ها بسته اند؛ مساله دوم ناتوانی خود نیروهای چپ برای حضور در صحنۀ سیاسی کشور است. چپ پس از فروپاشی با همۀ هیاهوی در بیرون وداخل، نه در وجود جبهه ونه در وجود یک سازمان سیاسی واحد متحد شد. چپ نتوانست با وجود برخوردار بودن از این همه نویسنده، فعال وکنشگر سیاسی حضورش را در صحنۀ سیاسی تثبیت کند وبیشتر به دنباله رو حوادث تبدیل شد. در کنار این دوعامل، چپ افغانستانی هنوز در بحران فکری دست وپا میزند ونتوانسته است خود را با واقعیت جدید هماهنگ بسازد واز اندیشه های ناکارآمد، کیش ساختن اندیشه، تفکر،سیاست وداوری یکطرفه در مورد شخصیتهای دیروزی عبور کند.
آنچه همه در بیرون وداخل برای سازمان دهی دوبارۀ چپ شاهد بودیم وبودند، بیشتر جنگ بر سر دبیر کل بود. هر حلقۀ چند نفری تلاش داشت ودارد تا دیگران به گرد دبیر کل وحلقه رهبری اش متشکل شوند. در تمام تلاشها زیر نام« اتحاد و وحدت» چپ هنوز از همان قاموسهای تشکیلاتی وسازمانی دیروز « خلقی وپرچمی» نتوانست گامی به جلو بردارد ونسل نو را پشت سرخود بکشد. در کازارهای سیاسی وانتخاباتی دو دهه تا تحویلدهی قدرت به طالبان، چپ به زایده ودنباله رو رژیمهای کرزی ـ احمدزی به عنوان نوکران سازمان استخباراتی امریکا تبدیل شد، درحالیکه باید موضع مستقل میداشت. سیاست،اندیشه وتفکر باید نگاهش به آینده باشد. زندگی کردن در تاریخ و دلبستگی به آن داعیه های تحقق نیافتنی در یک جامعۀ با فرهنگ دینی وتلاش برای اینکه جامعه همرنگ ما شود وپا به پای ما حرکت کند جز توهم در سیاست چیز دیگری نیست. سیاست رهبری موجهای بر خاسته از جامعه است وبا کلیشه ها نمی توان جامعه را هدایت کرد.
چپ حتی در موضعگیری سیاسی اش بین طالبان وجبهه مقاومت یا بیطرف است ویا نگاه تباری وقومی به هردو دارد. بدون اینکه در مورد هردو از منظر حرکت تکاملی، قهقرایی ویا آزادی ومؤلفه های حقوق بشری نظر بی افگند. ودر این جنگ موضع سیاسی خود را معیین کند.چپ بیشتر به نظاره گر وتماشاچی تبدیل شده است، بدون اینکه برای تغییر وضع سیاسی، خود وارد میدان شود ویا با نیروهای همکاری کند که برای تغییر وارد صف پیکار شده اند. پس باید انتظار بکشیم تاتغییر در کار مُلک وکشور را جن های طالبان به پیش ببرند! در حالیکه داعیۀ مقاومت در برابر طالبان یک داعیۀ ملی است.
مسالۀ دیگر، داوری یک سویه به وابستگی چپ دیروز در این محافل وصحنۀ تبلیغاتی است؛ درحالیکه نیروهای مخالف چپ بیشتر از چپ با وابستگی عمل کرده اند. اگر در زمان حاکمیت حزب نظامیان شوروی حضور داشتند، نیروهای دیگر نیز از این وابستگی بر کنار نبودند ونیستند وبیشتر این سازمانها درگیر موارد مشابه بودند وهستند. حاکمیت حزب حد اقل سه سال دفاع مستقلانه را به بیش برد؛ در صورتیکه دیگران در چسپیدن به تایر وبادی هواپیماهای امریکایی برای فرار مسابقه دادند.
برای رعایت تنوع سیاسی،رقابت مشروع سیاسی به گونۀ دموکراتیک، دفاع از دنیای کار، عدالت اجتماعی، کاهش فقر وتمرکز کردن حکومت به خدمات اجتماعی وفرهنگی، کاهش فاصله طبقاتی در میان مردم، حضور چپ در فضای سیاسی وفکری جامعه یک امر اجتناب ناپذیر است. حضور چپ برای دیدگاه ها ی جنگ وصلح ومسایل کلان ملی در دفاع از موضع طبقات تهیدست یک امر حتمی است. باید در تعامل سیاسی بین نیروها، فضای جنگ سرد به طور اساسی وریشه یی تغییر کند.
برخلاف برچسپ خانه تکانی برای دیگران، چپ بیشتر به خانه تکانی نیازمند است. صحنه سیاسی کشور به یک چپ نو، معتدل، منعطف، با پذیرش راه ها وشیوه هایی دموکراتیک، تمکین به ارزشها وموازین حقوق بشری، کثرتگرایی ، رقابت سیاسی وشناختن حق مشروع حضور مخالفان سیاسی ضرورت جدی دارد. تک محوری، روشهای حاکمیت یک حزبی، تمامیتخواهی، سیاه وسپید نشاندادن اندیشه وتفکر، اعمال دکتاتوری زیر نام طبقه وایدئولوژی وهر بهانۀ دیگرشکست خورده وبه تاریخ پیوسته است. تنها میتوان از آن عبرت برای راهکار آینده گرفت. اگر چپ دیروز نتواند خود را بازسازی کند، با سیاست وتفکر تاریخی نمیتئوان به جنگ آینده رفت.( ادامه دارد)
بخش سوم
رادیکال های شعاری!
منتقدان رادیکال! باوجود برچسپ زنی بی برنامه گی وسرگردانی سیاسی بر جبهۀ مقاومت ملی، تا کنون برای هر سه مساله ( فدریشن، کنفدریشن وتجزیه) ازحد شعار های کرایی والتقاطی در سیاست وکنشگری سیاسی فراتر نرفته و نتوانسته اند درهیچ عرصه برنامۀ منسجم وروشن ارایه کنند.
چگونه فدرال، با چی سرحدات ایالتی، با کدام جغرافیه سیاسی وچگونگی راه حل تنشهای تباری، اتنیکی، زبانی وتعامل سیاسی، حقوقی وفرهنگی اتنی های مختلف در فدرالها همه در حد یک شعار توخالی ودهن پر کن است. در مورد کنفدریشن هم همین طور. کشور به چند دولت تقسیم شود، با کدام قلمرو سیاسی ـ جغرافیایی، محور اشتراک این دولتهایی کنفدرالی برای همکاری واتحاد چیست وچگونه تنش میان اتنی ها، فرهنگ ها، زبانها وهویتها در این کنفدارال ها حل شود، همان چیستان ها وطنزهای است که شعار دهندگان هم خود از آن سر در نمی آورند وچیزی نمیدانند. در مورد تجزیه هم صرف دهن باز کردن است واز دیوانه خانه علی آباد، شعار دهندگان چیزی نمیدانند. هنوز روشن نیست که کشور به چند پارچه تقسیم وترکه شود ودر این پارچه ها مناسبات وروابط جوامع واقوام برادر چگونه پیوند می خورد و راه حل می یابد؟ آنچه از تاریخ وروابط اجتماعی در این گستره میدانیم، مشکل تنشهای اجتماعی، قومی، فرهنگی وزبانی دو بعدی نیست. ساده سازی مسایل وتقلیل معضلات پیچدۀ کشور به این ساده گی هم نیست که با چند شعار حل شود.
واقعیت امر اینست که ایجاد دولت فدرال با حق خروج از فدرال ها خودش تجزیه کشوراست؛ کنفدریشن وتجزیه هردو تجزیه در دوشکل است. نامها وشکلها فرق دارد واما ماهیت یکی است. همه میدانیم ومیدانند که پشت سر این تجزیه طلبی ها دولتها وقدرتهای مختلف قرار دارند: امریکایی با طولانی ساختن جنگ در کشور فشار دایمی را برچین، روسیه، هند وایران حفظ میکند تا به اهدافشان برسند. روسها بار ها تجزیه شمال وتبدیل آن را به حریم خلوت امنیتی خود مطرح کرده اند وپاکستانی ها با تشدید جنگهای قومی دار وندار کشور را از منابع آب تا سایر منابع طبیعی غارت میکنند واز آن به عنوان عمق استراتیژیک خود در برابر هند استفاده میکنند ودیگران هم همین طور. جنگ با افزار گروه های اسلام سیاسی، سلفی و وهابی ادامه خواهد یافت. تجزیه طلبان در هر فورم وشکل نه راه حل، بلکه حامل وعامل منافع دیگران وتداوم جنگ دراز مدت در کشور اند. این داعیه هیچ سرش به منافع مردم ارتباط ندارد. (ادامه دارد)