بزرگترین اشتباۀ غرب؛ حمایت از رهبران فاسد و نبود سیاست های شفاف در برابر طالبان بود
اکنون که بیش از ده ماه از حکومت استبدادی و تک قومی و تمامیت خواهانۀ طالبان در افغانستان می گذرد. در این مدت مردم افغانستان نه تنها بهای سياست بازی های مبهم و ناروشن کشور های منطقه و جهان را در برابر طالبان می پردازند؛ بلکه دردناک تر از آن رویکرد های نادرست و گنگ و کجدار و مریز کشور های منطقه و جهان چون دشنۀ زهرآلود بر گلوی مردم افغانستان نیز سنگینی می کند. این در حالی است که در این مدت نه تنها در رویکرد طالبان در پیوند به دانش ستیزی و آموزش ستیزی و زن ستیزی و در کل انسان ستیزی آنان تغییری بوجود نیامده؛ بلکه در این مدت آنقدر به موضوع های یادشده پرداخته اند که مسائل اصلی و اساسی کشور و خواست های واقعی مردم افغانستان را در پیوند به خواست های انسانی و حقوق و آزادی های بشری به کلی از نظر افگنده اند. در همین حال کوچک ترین دریچه ای هم دیده نمی شود که از آن چشم اندازی برای رسیدن به یک نظام انتخابی و مردم سالار داشت. هرگاه به کارنامه های يازده ماهۀ طالبان به دیدۀ روشن نظراندازی شود؛ در جغرافیای بزرگ امروزی افغانستان به مثابۀ جزیرۀ کوچک و تاریکی به نظر می رسد که طالبان با فرمان های آموزش ستیزانه و استبدادی و زن ستیزانه گلوی زنان و با دست های خون آلود کام مردان افغانستان را نشان گرفته اند.
رویکرد های ناروشن و بدون قاطعیت کشور های منطقه و جهان در برابر حکومت مستبد و استخباراتی طالبان بیانگر این حقیقت است که تعامل و سیاست با طالبان در کشتزار سوختۀ افغانستان هر از گاهی بجای حاصل و سرسبزی و شادابی و امید به زنده گی برعکس کوله باری از رنج و درد و مصیبت را به مردم افغانستان به ارمغان آورده است. این فاجعه آنقدر بزرگ بوده که جان فشانی ها و قربانی های مظلوم ترین انسان این سرزمین در پای درخت گندیدۀ سياست دفن شده است. آمریکا با سیاست های مبهم زیر چتر رنگین کمان مبارزه با تروریزم وارد افغانستان شد و با تاسف که پس از ۲۰ سال جنگ و ۱۸ ماه گفت و گو با طالبان مردم افغانستان را قربانی تهاجم خود زیر نام مبارزه با تروریزم نمود. در این شکی نیست که سربازان آمریکایی برضد طالبان جنگيدند و اما سیاستگران مافیایی امريکا ثمرۀ این جنگ را قربانی اهداف استراتیژیک اقتصادی و تسلیحاتی خود نمودند. اين سبب شد تا امريکا در هر دو عرصه به شکست فاحش در عرصه های جنگ و سیاست رو برو شود و بالاخره با قبول شکست افتضاح بار وادار به ترک افغانستان گرديد. در واقع مقام های ارشد امريکايی وابسته به مافیا های اقتصادی و سياسی امريکا درست زمانی فاتحۀ پیروزی امريکا را در جنگ افغانستان خواندند که گفتند؛ پیش گیری از برتری جویی های اقتصادی چین و بلند پروازی های تسلیحاتی روسیه برای آمریکا مقدم تر از مبارزه با تروریزم است. این سخن حیثیت روشن شدن چراغ سبز به طالبان را داشت که از یک طرف از بار مبارزه با تروریزم کاست و از سویی هم بر حقانیت جنگ تروریستان طالب و القاعده برضد نیرو های امریکایی مهر تایید گذاشت. اظهارات مقام های آمریکایی که در اصل از سیاست ترفند آلود این کشور برضد مردم افغانستان زیر نام مبارزه با تروریزم پرده برداشت؛ نه تنها باطل بودن جنگ آمریکا در افغانستان را اعلان کرد؛ بلکه جاذبه ها و شور هزاران سرباز افغانستان را نیز فروکش نمود که برای قلع و قمع تروریستان عزم های خویش را جزم کرده بودند و قربانی های بزرگی را متحمل شدند. از سوی دیگر این اظهارات مقام های آمریکایی گویا روغنی بود که چراغ نظامیان تروریست پرور پاکستان را روشن کرد و به آی اس آی جاذبه و شور بیشتر برای مداخله و تمویل و تجهیز و صدور تروریستان به افغانستان داد. امريکايی ها تنها در این عرصه اشتباه نکردند؛ بلکه بزرگ ترین اشتباۀ امريکا در افغانستان قومی ساختن جنگ در افغانستان بود. شاید هدف اصلی امريکا از این کار استفاده های سياسی از جنگ افغانستان بود تا با بردن این کشور به جنگ قومی به اهداف خود برسد. ممکن این سخنان کرزی به گیتس وزیر دفاع آمریکا که گفت، حبهۀ شمال خطرناک تر از طالبان است؛ در واقع آغاز بازگشت تازه در میدان مبارزه با تروریزم و انتباهی بود که مقام های امريکايی تصور کردند که مبارزه با تروریزم در بستر جنگ قومی خوب تر به ثمر می نشیند. بر همین مبنا ها بود که هالبروگ نمایندۀ پیشین آمریکا در افغانستان و پاکستان گفت، در خانۀ هر پشتون یک تروریست است. درست این زمانی بود که نظامیان آمریکایی با تلاشی های خانه بخانۀ شبانه و هتک حرمت ها و به زندان کشاندن هزاران پشتون تبار در جنوب و در شرق کشور، زمینه را برای رفتن هزاران نفر در صفوف طالبان فراهم کرده بودند و صدها تن دیگر را به زندان های بگرام و مکان های دیگر بردند. این به زندان کشیدن ها هم به نوبۀ خود تحریک کنندۀ احساسات سیاستگران پشتون ها بود. چنانکه اشرف غنی در سخنرانی آی در قندهار گفت که ۹۹ درصد زندانیان بگرام از یک قوم اند. این سخن او نوعی نآرضایتی او از جنگ آمریکا و تمایل قومی او بود. کرزی هم زمانی گفت که بگرام فابریکۀ تولید تروریستان است. این سخن کرزی از یک طرف نشانۀ همدردی تباری کرزی و از سویی هم نمایانگر نارضایتی او از آمریکا بود که در دورۀ پایانی دور دوم ریاست جمهوری اش به اوج رسید.
بازی های آمریکا در افغانستان زیر نام مبارزه با تروریزم نه تنها مردم افغانستان را به پرتگاۀ جنگ خطرناک قومی افگند؛ بلکه سیاستگران و زمامداران پشتون را نیز به نبرد قومی کشاند. این روحیه بود که غنی را به تشکيل حکومت انحصاری و تک قومی واداشت تا آنکه او ارگ را در نتیجۀ سازش با آی اس آی به شبکۀ حقانی سپرد. ممکن امريکايی ها در پشت این بازی دریچۀ دیگری را نیز به تماشا نشسته بودند که در فصل دیگری از رویارویی ها در معرکۀ افغانستان به آن امیدوار بودند و اکنون منتظر درو کردن کشت آن باشند. چنانکه حالا ما شاهد رفتن افغانستان به بدترین پرتگاۀ جنگ قومی هستیم که تحت سیطرۀ تمامیت خواهانۀ طالبان آيندۀ خطرناکی را در افکار تداعی می کند. این باور ها را در افکار جان تازه می دهد که هرچند آمریکا از افغانستان عقب نشینی کرده و اما هنوز از خواست های راهبردی و استراتيژيک خود که همانا مبارزه با برتری جویی های اقتصادی چین و امتیاز طلبی های تسلیحاتی مسکو است؛ عقب نشینی نکرده است. در این شکی نیست که داعش یک چتر است، برای تمامی گروه ها و شبکه های تروریستی زیر نام خراسان و نام های دیگر؛ اما در این میان داعشی که زیر چتر شبکۀ حقانی با حمايت پاکستان در افغانستان فعال است؛ خطرناک تر از هر داعشی است. این داعش بستر پایدار برای تمامی گروه های تروریستی فعال در افغانستان است که اکنون شمار آن ۲۲ گروه شامل لشکر طیبه و جیش محمد و سپاۀ صحابه و لشکر جنگوی و دیگران است که دست پرورده های مطيع و نورچشمی های آی اس آی اند. شاید امريکا پس از عقب نشینی افتضاح بار خود از افغانستان جنگ نیابتی برضد روسیه و چین را بوسیلۀ این گروه ها به کمک پاکستان به پيش ببرد. پاکستان هم با استفاده از فرصت، از این گروه ها برای رسیدن به اهداف راهبردی خود حتا فراتر از عمق استراتیژی در افغانستان استفاده کند. هرچند هدف از انتخاب افغانستان بحیث عمق استراتیژی پاکستان از سوی نظامیان این کشور جنگ باهند است و اما نظامیان پاکستان زیر پوشش این استراتیژی سودجویی های مالی و اقتصادی است که از طریق تروریست پروری و قاچاق مواد مخدر و صدور تروریسم نه تنها به هند؛ بلکه به ساير کشور ها بدست می آورند. بنابراین تردیدی باقی نمی ماند که بازهم نظامیان پاکستان یار و یاور امريکا در پروژۀ انتقال تروریستان بخاطر ضربه زدن به منافع چین و روسیه باشد. با تفاوت اینکه حالا فرصت خوب برای پاکستان پیش آمده تا کمپ های تروریستی و تروریستان را از آنسوی دیورند به این سوی دریای آمو انتقال بدهد. نظامیان پاکستان بازهم با گرفتن پول از آمریکا به تقویت و توسعۀ قطعه های منصوری و انتحاری خلیفه سراج الدین حقانی بپردازد تا پایگاه های انتحاری بيشتری برای صدور تروریستان به آسيای ميانه بسازد. این پروژه از یک سو چشمه های عایداتی را برای نظامیان پاکستان جاری می سازد و از سویی هم با انتقال پایگاه های تروریستان از آنسوی ديورند به شمال افغانستان؛ پاکستان فرصت بیرون شدن از فهرست خاکستری و تحریم های صندوق جهانی پول را پیدا می کند.
در یک نگاه می توان گفت که آمریکا زیر پوشش خروج از افغانستان و تخلیۀ هزاران شهروند چیزفهم افغانستان بازی تازه را آغاز کرده است؛ بازی ایکه امريکا طی ۲۰ سال گذشته با استفاده از ویژه گی های فاشیستی کرزی فاسد و غنی خاین با به اوج رساندن جنگ قومی در این کشور روی آن سرمایه گذاری کرده است تا اینکه امروز توانسته افغانستان را به پناه گاه و بهشت گروه های تروریستی بدل کرده است. هدف اصلی از جنگ قومی و برتری جویی های قومی بردن افغانستان به پرتگاۀ تروریزم بود و است. این در حالی است که اقوام گوناگون اعم از هزاره و ازبک و پشتون و تاجک چنان با یکدیگر خلط شده اند که جدا کردن آنان زیر هر نامی ناممکن و حتا جنایت است. بازی های نظامی و استخباراتی کشور های منطقه، بویژه پاکستان و ایران و جهان بویژه امريکا و اقمار او سبب شد که حماسه آفرینی ها و آرزو های انسانی و آرمان های خونین هزاران انسان مظلوم بیرحمانه به بازی گرفته شود و امروز همه اسیر تروریستان شوند. در این بازی بازندۀ اصلی آنانی هستند که بیشتر دغدغۀ دفاع و حمایت از منافع ملی و اقتدار ملی و وحدت ملی را داشتند و دارند. این افراد در طول چهار دههٔ گذشته با رانده شدن از دستگاه های تصمیم گیری و قدرت به نحوی بيشترين قربانی را متحمل شده اند. برعکس آنانی روی صحنه نگهداشته شدند که اهل معامله بودند و گرایش های گروهی و قومی و زبانی چشم های حقیقت بين آنان را کور کرده و در آتش نفرت قومی می سوزند. از همین رو بوده که هر از گاهی دستآورد های خوب نظامی هم در میز گفت و گو ها به گونۀ بیرحمانه ای قربانی بازی های سیاسی شود. در این شکی نیست که مردم افغانستان قربانی سياست های ناروشن و مبهم کشور های منطقه و جهان شده است و اما این را نباید از نظر دور داشت که مردم افغانستان بیشتر قربانی خواست های ضدملی و ضد انسانی رهبران و سیاستگران و زمامداران این کشور بویژه در بیست سال اخیر شده اند که مردم به آنان اعتماد کردند؛ اما آنان در حق مردم افغانستان جفا کردند. گفته می توان که بزرگ ترین اشتباۀ غرب در بیست سال حضور نظامی و سیاسی آن در افغانستان حمايت از فاسدترین حکومت ها تحت رهبری حامد کرزی و غنی بود. در اين مدت میلیارد ها دالر کمک های جهانی برای مردم افغانستان حیف و میل شد و بخشی از این کمک ها بوسیلۀ خارجی ها و بخشی هم بوسیلۀ مدیران مفسد داخلی به غارت رفت. زمان نشان داد که کرزی و غنی با فاسد ترین مدیریت افغانستان را به پرتگاۀ فساد افگندند و در واقع به گونۀ منظم و سيستماتيک راه را برای پیروزی طالبان فراهم کردند. این دو رهبر مفسد و خاین با آنکه میلیون ها دالر برای طالبان دادند و فرصت های بدست آوردن پول را برای آنان فراهم کردند، نه تنها منفور مردم افغانستان اند و بلکه طالبان از آنان نیز متنفر اند. طالبان آنان را جاده صافکن نیرو های خارجی ووعمال بیگانه می پندارد.
البته این به معنای برائت یافتن رهبران جهادی و غیر جهادی نیست؛ بلکه شامل تمامی آنانی است که از چهل سال بدین سو زمانی زیر نام رهبر جهادی و زمانی زیر نام لیبرال و تکنوکرات و امروز هم طالب، از هیچ گونه فساد و جنایت و خیانت و کشتار و بیرحمی در حق مردم افغانستان دریغ نکرده اند؛ بر سر آنان سنگ ریختند و جز درد و رنج چیز دیگری برای آنان نداده اند. امروز ما شاهد هستیم که طالبان چه روزگار سیاه را بدتر از کرزی و غنی برسر مردم افغانستان آورده است؛ نه تنها فقر و بیکاری و آموزش ستیزی در این کشور بیداد می کند؛ بلکه بدتر از آن افغانستان به زندان زنان و مردان بدل شده است؛ اما هزاران دریغ و درد که در چنین حالی نبود سیاست های روشن کشور های منطقه و جهان در برابر طالبان چون دشنۀ زهرآگین بر گلوی مردم افغانستان سخت سنگینی می کند و افغانستان و مردمش را زیر تیغ بازی های سياسی خود رها کرده اند. یاهو