تصفیهء قومی مرحلهء دوم جنگ آی اس آی در شمال افغانستان
پس از تمرد مولوی مهدی یکی از فرماندهان هزاره تبار در بلخاب و لشکرکشی طالبان برضد او اوضاع در شمال افغانستان تنش آلود شده است. این تنش در واقع تصفیهء قومی در شمال را که باید فردا آغاز می گردید، پروسهء آن را تسریع بخشید و زمینه های عملی شدن برنامهء دوم آی اس آی را در افغانستان فراهم کرد. بلخاب پس از پنجشیر و اندراب ها سومین منطقه است که بررغم سکوت طالبان حکایت از موجودیت جغرافیای نظامی مقاومت در برابر تمامیت خواهی طالبان دارد. هرچند تشنج در شمال پس از سرکشی مهدی در برابر طالبان آغاز شده است؛ اما وضعیت در شمال طوری بود و است که هرگاه با درگیری نیرو های مهدی و طالبان جرقهء جنگ در آن اکنون مشتعل نمی گرديد و فردا حتمی آغاز می گرديد. تمرد مهدی در برابر طالبان این روند را تسریع بخشيد. به همگان آشکار است که طالبان را آی اس آی از لحاظ نظامی و سیاسی مدیریت می کند و برنامه های پاکستانی سازی افغانستان را بوسیلهء آنان در این کشور جنبهء عملی می بخشد.
پروژه تخریب افغانستان بوسیلهء پاکستان پس از ۱۹۴۸ برابر به تشکيل پاکستان آغاز شده است که پس سال ۱۳۵۴ خورشیدی برابر به قیام نهضت جوانان افغانستان بعد تازه پیدا کرد. پیش از آن سياست های پاکستان در افغانستان دفاعی و بعد از آن شکل تهاجمی را به خود گرفت. جنرالان پاکستانی پس از تهاجم شوروی فرصت طلایی مداخله در افغانستان را پیدا کردند. حمیدگل ها و آختر عبدالرحمان ها و ضیاالحق ها در دوران جهاد جنگ های تنظیمی را در جبهه های جنگ در میان مجاهدين دامن زدند و چنان رهبران جهادی را مزدور ساختند که با حمایت از حکمتیار جنگ های خونین کابل را راه اندازی کردند و در نتیجه دستآورد های جهاد مردم افغانستان را به غارت بردند. نظامیان پاکستان بعدتر با گرفتن حمايت از حکمتیار، طالبان را برای مزدوری مطلوب تر یافتند تا آنکه طالبان را به قدرت رسانده و بساط حکومت مجاهدین را زیر نام حکومت شر و فساد جمع کردند. به همگان آشکار است که پاکستان در دور نخست طالبان حکومت آنان را به رسمیت شناخت و آن را مدیریت کرد. پاکستان با توجه به انعطاف پذیری های تسلیم طلبانهء شماری رهبران پشتون تبار جهادی و طالبانی و خلقی مانند تنی و تکنوکرات مانند غنی توانست تا آنان را در سطح افتضاح بار مورد استفادهء سیاسی و نظامی قرار بدهد.
پاکستان در تمامی این مدت در تبانی با امريکا و حتا انگلیس با کارت قومی در افغانستان بازی کرده و در این بازی به گونهء عنعنوی به سیاستگران و زمامداران پشتون تبار بیشتر اعتماد کرده است. از نظر آنان تاجک ها و هزاره ها و ازبک ها بدور از محور بازی های آنان قرار داشته و متمایل به روسیه اند. حمايت پاکستان از حکمتیار در تبانی با امریکا و کشاندن او به جنگ مسعود بررغم مخالفت رهبران جنبش های اسلامی چون؛ قاضی حسین احمد رهبر جماعت اسلامی پاکستان و محمد قطب یکی از رهبران اخوان المسلمین مصر و حتا اسامه ریشه در بازی های قومی آی اس آی برضد مردم افغانستان دارد. پیش از آن پاکستان حکمتیار را وادار به حمایت از کودتای تنی برضد داکتر نجيب نمود. این حمايت واکنش های تندی را حتا در درون حزب اسلامی در پی داشت و حکمتیار از سوی اعضای آجراییهء حزب اسلامی زیر پرسش رفت. حمايت حکمتیار از تنی هویت قومی او را آشکارتر نمود و از بار قدسیت جهاد او برضد حکومت دست نشاندهء شوروی کاست. این سبب شد که مسعود ائتلافی را با دوستم و مزاری و جناح پرچم در جبل سراج تشکيل بدهد؛ اما مسعود بعد از تشکیل حکومت مجاهدین در پشاور در سال ۱۹۹۲ به این ائتلاف چندان پایبند نماند و به گفتهء بسم الله محمدی از گفت و گو با محمود بریالی هم خودداری کرد.
پاکستان با بازی چند گانه توانسته تا از یک دست طالبان را تمویل و تجهیز کند و با دست دیگر سیاستگران و زمامداران مانند کرزی و غنی فاسد و خاین را نوازش بدهد تا جاییکه دست بسته غنی را به شبکهء حقانی تحویل داد. پاکستان در این مدت نه تنها با کارت قومی بازی های چندگانه در افغانستان کرده؛ بلکه تصفیهء قومی در افغانستان در راس برنامه های آن قرار دارد. جنگ هایی که پس از پنجشیر و اندراب ها در بلخاب شروع شده، همه حکایت از تصفیهء قومی دارد. چنانکه پیش از این درگیری طالبان پشتون با قاری صلاح الدین ایوبی یکی از فرماندهان ازبک در قیصار ولایت فاریاب و خان محمد فرماندهء تاجک تبار در ولسوالی چال تخار آغاز شد.
به دنبال آن تمرد مولوی مهدی مجاهد فرمانده ازبک تبار در ولسوالی بلخاب ولایت سرپل برضد طالبان شروع شد. تمرد مهدی پس از آن آغاز شد که او از مقام ریاست استخبارات بامیان برکنار گرديد. این برکناری مهدی را وادار به اعتراض در برابر طالبان کرد و او بعدتر خواهان حقوق شیعیان شد. اما طالبان به خواست او تن نداده و به فرماندهی فصیح الدین بدخشانی برای سرکوب او لشکرکشی کردند. انتخاب فصیح الدین برای جنگ با مهدی خود برنامهء شوم طالبان و آی اس آی بخاطر بردن افغانستان به پرتگاهء جنگ های قومی و تصفیهء قومی تا سرحد نسل کشی است. بی اعتنایی طالبان به خواست مهدی و لشکرکشی طالبان برضد او و بسیج جنگجویان شمال برای کشتن و یا بازداشت مهدی نشانه های آشکار و بیانگر ماهیت اصلی طالبان است که این گروه یک گروهء قوم گرا و استخباراتی و تمامیت خواه بوده و دشمن ثبات افغانستان است و از سوی پاکستان ماموریت تصفیهء قومی را در افغانستان به عهده گرفته اند. طالبان تا کنون چندین بار بر نیرو های مهدی یورش برده اند و تلفات سنگین را متحمل شده اند و حتا خانهء مولوی مهدی را نیز بمباران نمودند؛ اما گفته شده که به او آسیبی نرسیده است. بمباران خانهء مهدی هرچه بیشتر هويت قومی طالبان را آشکارتر نمود و ثابت کرد که طالبان به هیچ خط سرخی باور ندارند و هر مانع را از سر راهء خود بر میدارند.
این در حالی است که مهدی هنوز یک طالب است و او سالها برای طالبان جنگیده و تا هنوز هم اعلام برائت از طالبان نکرده است. اگر مولوی مهدی بخواهد افکار عمومی را با خود همراه کند و از سویی هم پشتیبانی مخالفان طالبان را هم با خود داشته باشد. در همین مقطع مهم، باید تکلیف خودش را با طالبان روشن کند تا از حمايت های بیشتر سیاسی و نظامی و لوجستیکی مخالفان طالبان برخوردار گردد. اعلام موضع مهدی در برابر طالبان ساير فرماندهان تاجک تبار و ازبک تبار را وادار به موضع گیری در برابر طالبان و حمایت از او خواهد کرد. ثبات مبارزاتی مولوی مهدی در برابر طالبان در واقع قوت و نیروی اعتراض فرمانهان تاجک تبار و ازبک تبار را بعد تازه و انرژی تازه می بخشد. لشکرکشی طالبان بر مهدی و بی اعتنایی طالبان به خواست های او تمامی فرماندهان تاجک تبار و ازبک تبار را وادار به تصمیم گیری تازه در برابر حکومت طالبان نموده است. آنان درک کرده اند که فردا روزگار مهدی بر آنان می رسد و قربانی برنامهء تصفیهء قومی آی اس آی و طالبان خواهند شد. این فرماندهان پیش از آنکه قربانی شوند و ناگزیر اند تا عزم خود را برای رویارویی با طالبان و حمایت از مهدی محکمتر نمایند؛ اما هنوز خطر آن می رود که مبادا مهدی شکار طالبان شود. چنانکه شورای علمای شیعه در اثر در خواست علما و طلاب بلخاب هیأتی را به این منطقه فرستاد تا از گسترش جنگ جلوگیری کند. هرچند تلاش های هیأت هنوز به ثمر نرسیده و اما خطر به دام افگندن مهدی هنوز موجود است. شورای شیعه جنگ را رد کرده و خواهان صلح میان حکومت و مهدی شده است. شکفت آور اینکه این شورا در حالی مهدی را به صلح فراخوانده که طالبان طی نه ماه گذشته کم ترین توجهی به خواست اين شورا نکرده است. در این میان مهدی شاید درک کرده باشد که هرگونه معاملهء او با طالبان انتقام گیری شديد آنان را در پی خواهد داشت و اتهام قاتل تفنگداران طالب بر او وارد خواهد شد و در آخرین تحلیل قربانی طرح تصفیهء قومی پاکستان خواهد گردید.
به همگان آشکار است که طالبان ابزاری در دست آی اس آی پاکستان است و این سازمان جهنمی برنامهء تصفیه قومی بویژه در شمال افغانستان را دارد. چنانکه چندین هزار نیرو های پاکستانی و طالب در دور نخست سقوط حکومت طالبان در تبانی با امریکا از کندز به کراچی و کویته منتقل شدند که نظامیان پاکستان به بسیج دوبارهء آنان آغاز کردند و در سال ۲۰۰۳ آنان را وارد میدان های جنگ با سربازان آمریکایی کردند. حالا که طالبان در کابل به قدرت رسيده اند؛ مرحلهء دوم طرح که همانا تصفیهء قومی در شمال است، آغاز شده است. پاکستان افغانستان را بحیث عمق استراتیژی خود در جنگ با هند تلقی می کند و هرگز از این داعیه دست بردار نیست و روی آن زیاد سرمایه گذاری کرده است. کم ترین بی توجهی فرماندهان ازبک تبار و تاجک تبار و هزاره تبار طالبان شانس های باقی مانده را نیز با خاک یکسان خواهد کرد و به زودی دستخوش توطئه های زودهنگام طالبان و آی اس آی خواهند شد. حال که نافرمانی مهدی طالبان و آی اس آی را به اجرای زودهنگام برنامهء تصفیه قومی وادار گردانیده است. این معنای به صدا درآمدن ناقوس خطر در شمال بویژه به فرماندهان تاجک تبار و ازبک تبار و هزاره تبار است تا پیش از آنکه شکار اهداف شوم قومی طالب و تصفیهء تباری پاکستان شوند، برای زنده ماندن دست به کار شده و برضد دسیسهء آی اس آی و مزدوران شان دست به کار شوند. اندک ترین دیر جنبیدن و تاخیر و تعلل و منتظر بودن ترحم از پلنگ های تیز دندان طالب، خطر های جبران ناپذیر را در بر خواهد داشت که چاره جویی آن فردا دشوارتر و خطرناک تر خواهد بود. حال زمان آن رسیده که تمامی نیرو های مخالف طالبان دست به دست هم بدهند و جبههء بزرگ نظامی و سیاسی را در برابر طالبان ایجاد کنند. هرگونه تعلل و منتظر تصمیم دیگران بودن گناهی نابخشودنی است و به محکومیت نسل فردا ها روبرو خواهد شد. یاهو