خبر و دیدگاه
درد دلی با دوستان _ بخش دوم
در مورد اتحاد ها وایتلاف ها
نخبگان وسیاست پیشگان عزیز تاجیک! اگر آرزده نشوید، به وجاهت سیاسی، سرکلانی، دبیر کُلی وآبروی اجتماعی تان! بر نخورد، شما نه برنامه ای بازی سیاسی را دارید ونه افزار داخل شدن در تعامل سیاسی با دیگران را. در حالیکه بازی سیاسی از دوران حاکمیت نجیب الله تا کنون به گونه فربه تر بازی قومی است وبه صورت کمرنگ فرهنگی. جنگ امریکا واتحاد شوروی در میدان افغانستان توسط ارتشهای داخلی شان شعور و آگاهی سیاسی جوامع واقوام برادر را ارتقا داد وآنچه از تنشها، سرکوبهای تباری وقومی وتضادهای اجتماعی وفرهنگی درعمق وجود داشت، به سطح آمد.
جنگ قومی وکمتر فرهنگی تمام فضای سیاسی کشور را پر کرد وهمه جوامع واقوام برادربرای تصرف قدرت ویا مشارکت عادلانه ای سیاسی در آن به تشکیلات سیاسی ـ قومی پیوستند، به استثنای تاجیکان. بر تاجیکان بیشتر بازیهای بیمارگونه ای محل گرایی تحمیل شد و بیشتر در همان دو خط ایدئولوژیک ( گرایش سوسیالیستی واسلام سیاسی ) گیر ماندند. ایدئولوژی گرایی بد ترین آسیب را به وارد شدن با اقتدارتاجیکان دربازی قومی وفرهنگی زد و تا امروز این معضل پابر جا است.
دوستان! همه جوامع واقوام برادر با دید استراتیژیک وبرنامه محور به استثنای جامعه برادر پشتون پس از دهه ای شصت میلادی شامل بازی سیاسی شده اند وشما شعارهای انتزاعی سردادید که به واقعیت آرایش سیاسی کشور چندان ارتباط وهمخوانی ندارد. وقتی می گویم برنامه محور: قشر سیاسی جامعه ای برادر پشتون از زمان امیر عبدالرحمن خان تا کنون، اینطرف خط دیورند را با کمک انگلیس ها، روسها، آلمانها وحال پاکستان پشتونستان ساختند و با یار گیریهای منطقه ای وجهانی این پروژه را تا حذف غیر پشتونها ادامه میدهند، الی اینکه ارایش جدید سیاسی در برابر این پروژه در تراز داخلی ومنطقه یی به عنوان مانع به وجود آید.
قشر سیاسی جامعه ای برادر ترک زبان به صورت فعال خواهان ترکستان سازی شمال کشور به محوریت بلخ اند که از 1371 ـ 1378 شاهد تبدیل شدنش به واقعیت سیاسی بودیم واین برنامه همین حالا هم به عنوان یک دید استراتژیک ادامه دارد. قشر سیاسی برادران هزاره از اواخر دهه ای شصت قرن گذشته بیشتر به خود آگاهی سیاسی، فرهنگی، تاریخی وقومی هزاره ها برای اتحاد سیاسی واجتماعی به عنوان یک برنامه مشغول هستند وامروز جامعه ای هزاره دنبال نژاد سازی سیاسی ترکی اند تا فشار بیشتر سیاسی برای داخل شدن شان در مناسبات قدرت وحاکمیت ایجاد کنند.
اما همین لافوکهای سیاسی جامعه که هرروز با تامات بافی جامعه را زیر تیغ تیز دشمنانش قرار میدهند، چی برنامه ای واستراتیژی برای جامعه ای تاجیک دارند؟ به قطعیت گفته میتوانیم که هیچ. هنوز دید مسلط سیاسی نسبت به حاکمیت وقدرت دید ما موریت است ونه اقتدار وشرکت در محور قدرت. تعدادی ازدوستان عزیز تاجیک دست اندر کار قربانی کردن منافع خود برای شعار ها واهداف دیگران اند، عده ای هم به منافع ملی، وحدت ملی، مصالح ملی چسپیده اند، برخی ها هم جنگ طبقاتی وامت محوری داعیه شان است و بخشی هم دنبال تقسیم به فارسی زبان وپشتو زبان اند. آرزوها وآرمانهای خوب؛ اما دست نیافتی!
دوستان! در کشوری که فضای سیاسی را تنشها وبحران قومی پر کرده است نه ملتی است، نه دولت ملی ونه ساز وکار های سیاسی برای پروسه های « دولت ـ ملت» وهمه حرف از استحاله اقوام وفرهنگها در یکی است، وحدت ملی، منافع ملی ومصالح ملی از کجا شکل می گیرد؟
در کشوری که جنگ قومی در جریان است، آرایش طبقاتی چگونه شکل خواهد گرفت؟ مگر تاجیکان همه مسلمان نیستند؟ چرا به عنوان مسلمان بر پایه امت محوری و داعیه ای امیر المومنین ودعواهای از این دست، شامل حاکمیت سیاسی خدا در زمین نشدند؟ پرسشهای بی پاسخ زیادی وجود دارد، که اگر « از کلوخ آتش بپرد» و انگیزه ای برای اندیشدن ودیگر اندیشدن در جامعه ایجاد کند؟!
دوستان! تاجیکان، ترک زبانها، هزاره ها وتعدادی از پشتونها فارسی زبان اند. همانطوریکه بسیاری از تاجیکها پشتو زبان ساخته شده اند. همه این جوامع واقوام در این میراث ادبی وفرهنگی وتمدنی شریک اند، حاکمیتهای ترک زبان بیشتر زبان فارسی دری را در قلمروهای تحت حاکمیت سیاسی شان ترویج کردند. زبان فارسی دری، زبان اکثریت قاطع جامعه است. اما جنگ در افغانستان بیشتر قومی است و از همین بابت مساله فرهنگی در جایگاه بعدی قرار گرفته است. چرا هزاره های فارسی زبان با تاجیکان نتوانستند در یک محور بایستند؟ واقعیت سیاسی با پندار ما فاصله دارد.
تا جیکان دو راه دارند: یا مانند سایر جوامع واقوام برادر به تشکیلات سیاسی ـ قومی بپیوندند و روی یک برنامه واستراتیژی نا نوشته مانند دیگران توافق کنند واز همین کانال وارد تعامل سیاسی با جوامع واقوام بردار شوند و همه تلاشها را در راه اتحاد سیاسی ـ اجتماعی جامعه متمرکز کنند؛ راه دوم انتظار کشیدن تا ختم منازعات قومی وایجاد گرایشهای ملی است که مبارزه برای شهروند متساوی الحقوق، احزاب سراسری ملی وداعیه ای امت محوری وجنگ طبقاتی شروع شود. البته میدانیم که رسیدن به آن صبر ایوب وعمر نوح میخواهد وصبر استراتیژیک داکتر عبدالله ومحمد یونس قانونی هم برای رسیدن به آن مرحله ای گذشتن از درگیریهای قومی بسنده نخواهد بود.
در کار زار سیاسی که هرگروه قومی با داعیه ای خود وارد مبارزه سیاسی شده است، اتحاد با این در برابر آن و با آن در برابر این، بی معنی ترین شعار اتحاد سیاسی است که شکست پیوسته ای سیاسی جامعه را رقم زده است. ما نه باید به ایتلاف های کله شمار وسیلقه ای در این مورد برخورد کنیم. هر ایتلاف باید برنامه محور باشد و در گام نخست منافع سیاسی، زبانی وفرهنگی جامعه را پوشش دهد وحد اقل گامی به جلو در راه آزادی، عدالت، اعاده ای حقوق شهروندی وکثرت گرایی تلقی شود. مبارزه ای سینه چاکان وفدائیان داعیه ای ملیتها برای منافع دیگران وقربانی کردن منافع خود، یا از روی ابلهی سیاسی است ویا مزدوری ومواجب گیری.
ما نباید درصدد تحمیل ذهن، روان وسلیقه سیاسی خود بر تاریخ باشیم وتاریخ فرمایشی بسازیم، بلکه باید از تاریخ عبرت بگیریم و آن را چراغ راه حرکت آینده خویش قرار دهیم.از شروع قرن بیستم تا دهه بیست قرن بیست ویک جامعه با واقعیت جنگ قومی ودر بهترین حالت رقابت سیاسی نا سالم قومی گرفتار بوده که آب آن به جوی حاکمیتهای یک قومی ریخته شده است. جامعه بار ها در یک چنبره ای جنگ قومی همه علیه خودش گیر کرده است که در این جنگهای قومی، حاکمیت های سیاسی جامعه که میتوانستند مناسبات قدرت سنتی را برهم بزنند و آن را در را ستای منافع همه جوامع واقوام برادر به کار اندازند، فروپاشیدند.
همه شاهد کارزار های انتخاباتی در دو دهه بودیم، که چگونه جامعه به انزوای اجتماعی وسیاسی در میان جوامع واقوام برادر برده شد. با وجودیکه پنج ماه از سرکوب های قومی پیوسته ای طالبان می گذرد، اما هیچ اقدام عملی برای اتحاد با بخشی از جامعه که در جنگ است، از سوی هیچ گروه قومی وتباری برداشته نشده است وهمه منتظر اند تا مقاومت به طور کامل سرکوب شود. این تاریخ است ونمیتوان تغییرش داد وتنها میتوان از آن درس گرفت. ( ادامه دارد)