هریوا الگوی اتحاد و مقاومت
سرشک خون فشان
دل پـاک هـریـوا تـا بکـی امـواج خـون دارد
سرشک خونفشان در ماتم انسان فزون دارد
زمانی مهـد فـرهـنگ و تمـدن بـود در گیتی
کجا بتوانـد آن را خیل بی دانش نگـون دارد
بسی روز وشب ما در فشارجنگها بگذشت
چه بازی های ویرانگر دوران و قرون دارد
نگـردد آفـتــاب حـق بـا انگـشـت کـیـن پنهان
اگرچه شب پرستان حمله ومکـروفسون دارد
هماره نـور فـرهنگ و تمـدن بـیـشـتـر گـردد
اگـر صــد بار دیگـر روزگارم آزمـون دارد
مزن در قلب سلما تیر کین ای تیره دل زیرا
زلال زنـدگانی نـور جـان از دل بـرون دارد
دل فرهنگ ماپرنورعشق ودانش وعقل است
سیه گرگان جاهل گرچه هـردم شبیخون دارد
فـروغ مکتب مـا دهلی و تبریـز را پـر کـرد
شکوه کلک بهزادی به هرجایی شگـون دارد
هنوز از آب و خـاک باستانی بـوی دل خیزد
توگویی صدهزاران قیس وصدهابیستون دارد
بـه هـنگام دفـاع از نیزک و قـارن می گـویـد
بـه مـیـدان هـنر گلـواژۀ عشـق و جـنون دارد
رفیق و همـدل سام و نـریمان است در تاریخ
چورستم زادگان کی ترس از دیوِحرون دارد
حـریـــم دل نگـردد پـایـمـــال یـورش دشـمن
تبر، تاریخ دیریـن سال مـردم باژگون دارد؟
هـرات و بلخ و سغد و دهلی و تبریز با کابل
به تاریخ تمدن وحـدت فـرهنگ و زون دارد
همیشه بحربی پایان دل مست وخرشان است
صف طالب نتوانـد که جنبش را سکون دارد
دیگـر اهل هریـوا سر نمی آرد فـرود هرگز
بـه آنانی که انسان را ز نادانی، زبـون دارد
زهی عدل و مساوات و حقوق شهروندی را
نظام دلـنـشـیـنـی را که انـسـان کـنــون دارد
پارۀ از شعر رسول پویان