افغانستان و مسیر پر پیچ و خم گفتگوهای صلح
منبع: نیویورکر
نویسنده : دکستر فیلکینز
مترجم : سید جمال اخگر
ناوقت روز چهاردهم آگست پارسال فوزیه کوفی در راه بازگشت از مراسم تشییع جنازه دوستان خانوادگی، به خانهاش در کابل بود. کوفی ۴۵ ساله بهعنوان یکی از برجستهترین مدافعان حقوق زنان در افغانستان و عضو سابق پارلمان این کشور طی بیست سال گذشته برای حقوق زنان مبارزه کرده است. او و دختر ۲۱ سالهاش، شهره، مثل همیشه سوار موتر زرهی بودند و «موتر تعقیبی» پر از محافظان امنیتی خانم کوفی بود. داشتن محافظ برای خانم کوفی الزامی بود، در سال ۲۰۱۰ افراد مسلح طالبان تلاش کرده بودند او را به قتل برسانند. موترهای خانم کوفی در تانک تیلی نرسیده به کابل ایستاد. راننده، موتر زرهی را تیل زد و کوفی تصمیم گرفت موتر عوض کند.
او در سفر ماه دسامبر پارسالم به افغانستان به من گفت: «گاهی اوقات موتر زرهی حس زندان را به آدم میدهد.»
وقتی موترها از تانک تیل خارج شد، خانم کوفی متوجه موتر بیگانهای شد که به نظر میرسید آنها را تعقیب میکند، در همان حال موتر دیگری با انحراف از جاده کل مسیر را مسدود کرد. راننده موتر حامل کوفی تلاش کرد پیشی بگیرد اما سرنشینان موتری که جاده را سد کرده بود، آتش گشودند. گلولهها پنجره را شکسته و وارد بازوی خانم کوفی شد. مهاجمان به سرعت گریختند. کوفی را پس از ۴۵ دقیقه به نزدیکترین شفاخانه امن منتقل کردند. جراحان گلوله را خارج و استخوان خردشدهی دستش را جابهجا کردند.
یک ماه بعد مقرر شد که کوفی از حکومت در گفتوگوهای صلح با طالبان نمایندگی کند. خانم کوفی درحال بهبودی و آمادهشدن برای حضور در میز مذاکره بود. حالوهوای کابل آنروزها به طور غیرمعمولی آکنده از یأس و پریشانی بود. موجی از ترورهای هدفمند که از آنزمان تاکنون جان صدها افغان از جمله دادستانها، روزنامهنگاران و کنشگران را گرفته است تازه آغاز شده بود. مقامات در افغانستان و ایالات متحده گمان میکنند که طالبان بیشتر این قتلها را انجام میدهند؛ تا هم موضعشان را در میز مذاکره تقویت کنند و هم جامعه مدنی افغانستان را که از زمان سرنگونی رژیم طالبان در افغانستان پا گرفته است، تضعیف کنند. سیما سمر، رییس سابق کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان به من گفت که طالبان «میکوشند نسل بعد از سال ۲۰۰۱ را بترسانند.»
مذاکرات صلح افغانستان ماه سپتامبر پارسال در دوحه، پایتخت قطر، کشوری کوچک خلیج فارس و واقع بر بزرگترین میدان گاز طبیعی جهان، آغاز شد. رهبران قطری هفت سال میشود میزبان شماری از اعضای ارشد طالبان در کشورشان اند و مخارج زندگی آنها و خانوادههایشان را میپردازند. در مراسم افتتاحیه مذاکرات، نمایندگان طالبان و حکومت افغانستان در هتل شرایتون، در سالنی کلان و با پذیرایی لشکری از کارگران جانب سوم، گردهم آمدند. وقتی کوفی وارد لابی هتل شد، گروهی از مذاکرهکنندگان طالبان او را دیدند. آنها سمت بازوی کوفی که هنوز داخل گچ بود، زل زده بودند. کوفی با لبخندی به آنها گفت: «همانطور که میتوانید ببینید من خوبم.»
به رغم اطمینان خاطر کوفی از وضعیتش، حکومت افغانستان اما در وضعیت نامطلوبی در میز مذاکره قرار گرفت. حکومت افغانستان در این دو دهه توسط قدرت نظامی ایالات متحده سرپا نگهداشته شده بود. اما از آنجایی که امریکاییها صبر خود را نسبت به این جنگ از دست دادهاند، واشنگتن حضور خود را در افغانستان کاهش داده و تعداد سربازان امریکایی از حدود ۱۰۰ هزار به حدود ۲۵ هزار رسیده بود. هفت ماه قبل از رفتن کوفی به دوحه، مقامات دولت ترمپ گفتوگوهای خود را با طالبان به انجام رساندند و در ختم توافق کردند که نیروهای باقیمانده ایالات متحده را تا اول ماه مِی سال ۲۰۲۱ از افغانستان خارج کنند. یک مقام ارشد حکومت ایالات متحده به من گفت که جو حاکم این است که «فقط خارج شویم.»
مسأله افغانستان یکی از اولویتها و از آزاردهندهترین مشکلات ریاستجمهوری بایدن به شمار میآید. اگر او روند خروج نظامی ایالات متحده را ادامه دهد، به یک مداخله ظاهرا بیپایان، پایان داده است و هزاران سرباز را به خانههاشان برگردانده است. اما اگر بخواهد این جنگ هرچیزی غیر از شکست مطلق امریکا تلقی شود، باید کاری کند که حکومت افغانستان در فردای خروج امریکا بتواند دوام بیاورد.
برای کوفی و همتیمیهایش در هیئت مذاکرهکننده حکومت، سوال اصلی در میز مذاکرات این بود: چه مقدار از پروژه موردحمایت امریکا که هزینه آن جان هزاران نفر و بیش از دو تریلیون دالر بوده است، حفظ خواهد شد؟ قبل از مداخله امریکا و متحدانش در سال ۲۰۰۱، طالبان نسخه سختگیرانه از اسلام را در افغانستان تطبیق میکردند که طبق آن دستان سارقان قطع و زنان به جرم زنا اعدام میشدند. پس از شکست طالبان قانون اساسی جدید افغانستان راه را برای انتخابات دموکراتیک، مطبوعات آزاد و تأمین حقوق زنان باز کرد. کوفی نگران است که رهبران طالبان، که بسیاریشان سالها در گوانتانامو زندانی بودند، درک نکنند که افغانستان چه قدر تغییر کرده است. او نگران است که آنها این تغییرات را اشتباهاتی بدانند که از نظرشان باید اصلاح شود. کوفی به من گفت: «میخواهم چشمان شان مرا ببینند و به وجود امروزی زنان افغانستان عادت کنند.» او میگوید زمان برای بسیاری از رهبران طالبان در این بیست سال گذشته یخ زده باقی مانده است. او امیدوار است توافقی برای حفظ امریکاییها در کشور تا زمانی که توافق جامع صلح به دست نیامده، حاصل شود. اما او نگران است که گفتوگوهای فعلی برای نجات دولت افغانستان ناکافی باشد. او میگوید: «همین اکنون هم در میان طالبان عدهای وجود دارند که معتقدند میتوانند با زور تفنگ به قدرت برسند.»
ایالات متحده بیش از ۱۳۰ میلیارد دالر را صرف بازسازی افغانستان کرد. هرچند اختلاس و فساد تلاش برای بازسازی افغانستان را تضعیف کرده است اما تأثیرات آن در کابل به چشم میآید. طی این ۲۰ سال ساختمانهای آپارتمانی بلند در جایجای شهر قدعلم کرد و خیابانهای شهر پر از موتر است. مساعدت بیرونی به ایجاد مشاغل جدید در افغانستان کمک کرد و زنان وارد عرصه کار و تحصیل شدند. پس از دههها جنگ داخلی و حکومتهای سرکوبگر، پایتخت افغانستانِ پسا ۲۰۰۱ به شهری امروزی و پرجوش و خروش تبدیل شد. دیپلماتها، کمکرسانان و روزنامهنگاران در رستورانت فرانسوی «لتموسفر» و رستورانتی لبنانی «تاورنا» جمع میشدند. چند ساعت بعد همانها را در «لوژ گندمک» میدیدی که نامش برگرفته از محلی است که در آن مردان قبایلی قرن نوزده افغانستان مهاجمان انگلیسی را قتل عام کردند. شهرها روز به روز رونق بیشتر میگرفت، اما، طالبان در مناطق روستایی افغانستان درحال قوت گرفتن بودند.
اینروزها ترورها و بمبگذاریها بیشتر خارجیها را از این کشور فراری داده است. تاورنا سال ۲۰۱۴ پس از حمله طالبان و کشتهشدن ۲۱ غیرنظامی در آنجا بسته شد. با خروج نیروهای امریکایی و ناتو، دیوارهای ضدانفجاری سیمخاردار-دار و برجهای مراقبتی، تلاشی است تا جلوهای از امنیت را در پایتخت فراهم کند. تعداد اندکی از بازدیدکنندگان غربی عمدتا در هتلهای دژمانندی مثل سرینا اقامت دارند. (گرچه اخیرا مقامات امریکایی هشدار دادهاند که شبکه حقانی، وابسته به طالبان، در جستوجو محل اقامت چنین افراد برای ربودن آنهاست.) پس از گذشت بیست سال از آغاز جنگِ به رهبری امریکا در افغانستان، بودن در کابل دوباره حس بودن در پایتخت یک کشور فقیر و آشفته را میدهد.
عصر یک روز سرد ماه جنوری امسال به دیدار رییسجمهور اشرف غنی رفتم. نرسیده به کمربند امنیتی در فاصله حدودا نیم مایلی از دفتر کار رییسجمهوری از تاکسی پیاده شدم و از موانع بتونی با نگهبانان مسلح و برجهای ماشیندار گذشتم و ارگ را در مرکز این تأسیسات دفاعی یافتم. ارگ، قلعهای قرن نوزدهمی، پر از برج و دیواره محافظتی است که دفتر غنی را در خود جا داده است. داخل ارگ نگهبانان مرا تلاشی کردند، از اشعه ایکس عبورم دادند، سپس ضبطکننده صدا و تلفنم را «قید» کردند. مرا به سالن انتظار که اتاقی خنک با دیوارهای سنگکاریشده و کف مرمرین بود راهنمایی کردند. سرانجام به دفتر رییسجمهور رسیدم. غنی، ماسکزده، پشت میز کارش نشسته بود. تنها. رو به من گفت: «خوش آمدی.»
غنی هفتاد و یک ساله است. او در خانواده تحصیلکرده متولد شده و در نوجوانی برای تحصیل به خارج از کشور رفت. او در «دانشگاه جانز هاپکینز» مردمشناسی تدریس کرد و سپس یک دهه را در بانک جهانی در واشنگتن دیسی گذراند و به کشورهای درحال توسعه برای تقویت اقتصادشان کمک کرد. او پس از حمله ایالات متحده به افغانستان بازگشت و خودش را وقف کار بازسازی کرد. غنی رفتار و سلوک یک تکنوکرات را دارد، اما از ترک یک شغل پایدار برای کار در کشورش، با اشتیاق صحبت میکند. او گفت: «تصمیم گرفتم به خانه بازگردم. بازگشتم و هرگز پشت سرم را نگاه نکردم.»
ریاستجمهوری غنی کشمکش طولانیای بوده است. او در سال ۲۰۱۴ و در انتخاباتی پرتقلب به قدرت رسید. او قول داد که کشورش را متحد کند، اما به جایش با خروج اکثر نیروهای امریکایی از افغانستان، از ارگ شاهد وخیمترشدن اوضاع کشورش بود. در انتخابات سال ۲۰۱۹ که او در آن برنده اعلام شد، کمتر از دو میلیون شهروند افغانستان شرکت کرده بودند.
سال ۲۰۱۸ هنگامی که ترمپ تصمیم گرفت با طالبان تماس برقرار کند، زلمی خلیلزاد، دیپلمات باتجربه افغانیالاصل ایالات متحده را بهعنوان فرستاده کاخ سفید برای مصالحه افغانستان انتخاب کرد. خلیلزاد غنی را از دوران مکتب میشناسد، زمانی که هردو باهم بسکتبال بازی میکردند. اما دو دوست قدیمی حالا در دو نقطه مقابل بر سر آینده کشور ایستاده و روابطشان تنشآلود شده است. برای مثال در ماه جنوری خلیلزاد برای دیدار با غنی وارد کابل شد اما غنی از ملاقات با وی خودداری کرد.
طی مذاکرات ایالات متحده و طالبان، تمام هم و غم ترمپ دستیابی به توافقی بود که به موجب آن بتواند به مردم امریکا بگوید که جنگ بیپایان ایالات متحده را پایان داده است. وقتی طالبان با حضور حکومت افغانستان در مذاکرات مخالفت کردند، ایالات متحده هیچ پافشاری نکرد. یک مقام ارشد ایالات متحده به من گفت: «آدمای ترمپ میگفتند: “لعنتش کند، افغانها به هرحال هیچ وقت صلح نمیکنند. از این گذشته، چه کسی به توافق یا عدم توافق آنها اهمیت میدهد؟”» با پیشرفت مذاکرات ترمپ به تکرار از خروج نیروهای امریکایی از افغانستان سخن زد و مذاکرهکنندگان امریکایی را از اهرم فشارشان محروم کرد. یک مقام ارشد دیگر ایالات متحده به من گفت: «مشکل با طالبان این بود که آنها داشتند مفت آنچه را میخواستند به دست میآوردند.» در پایان دو طرف توافق کردند؛ که (۱) به یکدیگر حمله نکنند و (۲) امریکاییها از افغانستان خارج شوند.
طالبان قرار شد فهرستی از شرایط را برآورده کنند، از جمله جلوگیری از فعالیت تروریستها در افغانستان و خودداری از حملات بزرگ علیه حکومت و ارتش افغانستان. اما چشمانداز خروج کامل نیروهای خارجی از افغانستان به قدری برای طالبان جذاب مینمود که این گروه برای پیروزی مجدد ترمپ در انتخابات ایالات متحده بیانیه دادند. در یکی از لحظات عجیب و غریب فصل کارزارهای انتخاباتی ایالات متحده، طالبان از کاندیداتوری ترمپ حمایت کردند. یکی از رهبران ارشد این گروه به سیبیاس نیوز گفت: «از خبر مثبت شدن تست کرونای ترمپ نگران شدیم.» (این گروه متعاقبا ادعا کرد که این اشتباه رسانه در نقل قول بوده است.)
غنی در گفتوگو با من به نظر میرسید به حال خودش رها شده است؛ همچون خلبانی که هرچه دکمه را میفشارد پاسخی نمیآید. او در گفتوگو نسبت به ایالات متحده اظهار قدردانی کرد اما به وضوح از توافق دوحه ناراحت بود. او گفت که اخیرا دستور آزادی پنج هزار زندانی طالبان را صادر کرده است، «نه به این دلیل که من میخواستم، بلکه به این دلیل که ایالات متحده مرا تحت فشار قرار داده بود.» او نگران یک فاجعه امنیتی برای کشورش بود، زیرا جنگجویان طالبان به خیابانها بازگشتهاند و نیروهای امریکایی افغانستان را ترک کردهاند. او ادامه داد: «ایالات متحده میتواند سربازانش را هر زمان که بخواهد خارج کند، اما آنها بهتر است با یک رییسجمهور منتخب مذاکره کنند. آنها باید با من تماس بگیرند. من رییسجمهور منتخب هستم.»
غنی در مخمصه قرار دارد؛ و بسیاری از افغانها خودش را مقصر وضعیت کنونیاش میدانند. آنها او را دور از دسترس، کینهجو و در احاطهی حلقهای از چاپلوسان و متملقانش توصیف میکنند. یک تاجر برجسته که اغلب با مقامات ارشد حکومت افغانستان ملاقات میکند، به من گفت که وقتی خلیلزاد خبر داد که ترمپ دستور خروج داده است، غنی باید سعی میکرد که دل دوست قدیمیاش را به دست آورد. اما به جایش، به گفته این تاجر، «غنی قصد خود را برای نابودکردن او در شهر جار زد.» من متوجه شدم که غنی در دفترش تلویزیون ندارد. او ترجیح میدهد که متن رونوشت برنامههای تلویزیونی را پس از پخش بخواند. تاجر مذکور به من گفت: «او متوهم است. اصلا نمیداند این کشور درباره او چه فکر میکند.»
غنی در ملاقات با من هنوز امیدوار بود که افغانستان جایگاهش را در ذهن سیاستگذاران امریکایی حفظ خواهد کرد. او گفت: «تمام آنچه من از ایالات متحده میخواهم، سال چهار یا پنج ویدیو کنفرانس است.» اما امریکاییهایی به هر طریق ممکنی نشان دادهاند که افغانستان دیگر در محراق توجه ایالات متحده نیست. مقامات امریکایی اکنون غنی را مانعی برای توافق صلح میدانند، کسی که علاقهمند وضعیت موجود است، وضعیتی که سربازان امریکایی را در افغانستان و غنی را در قدرت نگه دارد. مقام ارشد امریکایی به من گفت: «او در هر قدم از مسیر، مقاومت میکند.»
در سال ۲۰۱۸ ایالات متحده از غنی خواست یک تیم مذاکرهکننده را تعیین کند. دو سال طول کشید و ایالات متحده مجبور به اعلام قطع یک میلیاردی کمک هایش شد تا غنی این روند را به انجام برساند. قبل از آغاز مذاکرات فعلی، او مذاکرهکنندگان حکومتش را برای سیمیناری تاریخی در مورد منازعات طولانی مدت کشورها، گردهم جمع کرد. او جنگ داخلی کلمبیا را که ۵۲ سال طول کشید، جنگ نیپال را که ده سال طول کشید و جنگ سریلانکا را که ۲۵ سال طول کشید، برای شان توضیح داد. پیام غنی این بود که پایاندادن به جنگهای طولانی، کاری است زمان بر و طولانی. او خاطرنشان کرد که وقتی مذاکرات برای پایاندادن به جنگ ویتنام آغاز شد، تنها توافق بر سر شکل میز مذاکره نزدیک به سه ماه طول کشید. او به مذاکرهکنندگان گفت که در برابر هرگونه فشار (از جانب امریکاییها یا طالبان) مقاومت کنند. او آنها را هدایت داد که «توافق بد به خانه نیاورید.»
به گفته مقامات امریکایی مطلوبترین نتیجه برای مذاکرات، آتشبس و توافق بر سر تشکیل یک دولت انتقالی از طریق تشریک قدرت بین طالبان و حکومت فعلی افغانستان است. در این سناریو، دولت انتقالی قانون اساسی جدید را تدوین و زمینه را برای انتخابات سرتاسری فراهم میکند.
غنی اصرار دارد که سازش خطرناک است؛ و اینکه او از جانب مردم افغانستان در نتیجه انتخاباتی که دستکم از نظر همه بزرگسالان این کشور آزاد بوده، انتخاب شده است. پس چرا یک رییسجمهور منتخب قدرت را به گروهی از شورشیان «نامنتخب» واگذار کند؟ او گفت: «قدرت من از مشروعیت من میآید. لحظهای که این مشروعیت برود، همه چیز منفجر میشود.»
مذاکرهکنندگان دو طرف در هتل شرق دوحه، استراحتگاهی ساحلی با ساختمانهای طاق نما کنار استخرهای کاشی-تزئینی-کارشده گردهم آمدند. برای برخی نمایندگان این هتل، مکانی عجیب و غریب برای پایاندادن به یک جنگ به نظر میرسید. کوفی گفت: «وقتی دارید اطراف هتل قدم میزنید، آدمها را درحال شنا میبینید. زنان با بیکینی راه میروند. بعد وارد اتاق جلسه میشوید تا درباره سرنوشت کشور صحبت کنید.»
اوایل مذاکرات حس انزجار بین دو طرف به قدری شدید بود که حتا در ایستادن کنارهم در یک اتاق راحت نبودند. یک مقام قطری به من گفت: «حتا به هم نگاه نمیکردند.» پس از چند روز آنها در اتاق کنفرانس هتل شرق نشستند، اما حتا در آن زمان هم برخی نمایندگان به سختی میتوانستند عصبانیتشان را مهار کنند. سه هفته قبل افراد مسلح طالبان برادرزاده نادر نادری، یکی از مذاکرهکنندگان حکومت را کشته بودند. نادری خودش در دهه نود هنگامی که فعال دانشجویی بود، توسط طالبان دستگیر و شکنجه شده بود. او به من گفت: «نمیتوانم به شما بگویم چقدر دلم میخواست مذاکرات را ترک کنم.» دیگر عضو هیئت حکومت، متین بیک، پدرش را ده سال قبل در حمله طالبان از دست داده است. سومین مذاکره کننده، معصوم استانکزی، از سه حمله و برخورد موترش با بمب جان سالم به در برده است.
طالبان گلایههای خاص خودشان را داشتند. در میان مذاکرهکنندگان این گروه یکی هم خیرالله خیرخواه بود. کسی که به تأسیس جنبش طالبان کمک کرد و بعدا وزیر داخله رژیم طالبان در افغانستان شد. سال ۲۰۰۱ در روزهای آشفته پسا حمله ایالات متحده، خیرخواه راه مذاکره پیش گرفت تا مخبر سازمان سیا شود. (او این را تکذیب میکند.) با شکست این مذاکرات اما خیرخواه به شهر مرزی چمن در پاکستان گریخت. او را دستگیر کردند، سوار هواپیما کردند، دستهایش را بستند، بر سرش کیسه کشیدند و به زندان تازهگشودهی امریکا در خلیج گوانتانامو منتقلش کردند. او به من گفت: «پرواز برایم بی پایان بود. سفری بود به جهنم.»
خیرخواه گفت که در گوانتانامو او را از خواب محروم کردند، ساعتها به صندلی میبستندش، از درمان به موقع پزشکی محروم بود و ماهها تحت بازجویی قرار داشت. او میگوید که در گوانتانامو تجربه لحظاتی از مهربانی را نیز داشته است، به گونه مثال در یک مورد یک افسر پولیس زن برای کمک به خوابیدنش به او گوشبندهای پلاستیکی را که در رول کاغذ توالت پنهان کرده بود، دزدکی میدهد. اما گوانتانامو برای خیرخواه اکثر اوقات خستهکننده بود.
خیرخواه به بازجویان گفته بود که او فقط کارمند اداره طالبان بوده. اما دادستانهای امریکایی میگفتند که او از جمله فرماندهان نظامی این گروه بوده که در قتل عام غیرنظامیان هزاره در افغانستان دست دارند. اما بیشتر این شواهد محرمانه است. در سال ۲۰۰۹ باراک اوباما در سخنرانی خود پیشنهاد کرد که مواردی مانند پرونده خیرخواه در دستهای قرار دارد که قضاوت دربارهاش دشوار است. او گفت: آنها برای متهمشدن بیش از حد بیگناه و برای آزادشدن بیش از حد گناهکار اند.
چند سال گذشت و در سال ۲۰۱۴ یک سرباز امریکایی دم دروازه سلول خیرخواه ظاهر شد و به او گفت که دارند به حبس خانگی در قطر منتقلش میکنند. او و چهار عضو ارشد دیگر طالبان را با «بوئی برگدال»، سرباز امریکایی که سال ۲۰۰۹ اسیر شده بود، مبادله میکردند. خیرخواه چیز زیادی درباره قطر نمیدانست، اما نگهبانانش به او اطمینان دادند که قطر کشور مسلمان است. همانطور که بعدا مشخص شد، زندگی در قطر آسان بود. همسر و فرزندانش به خیرخواه ملحق شدند، به وی یک باب آپارتمان تعلق گرفت و همه هزینهها را نیز حکومت قطر پرداخت.
خیرخواه تازه در آپارتمانش مستقر شده بود که دوباره فراخوانده شد: این بار بهعنوان مذاکرهکننده از طرف طالبان برای توافق صلح افغانستان انتخاب شده بود. اندکی بعد اولین ملاقات او با همتایان امریکاییاش کلید خورد. این بار در برابرش دیپلماتها به جای سرباز ایستاده بودند. او گفت: «ناگهان من درحال مذاکره با همان افرادی بودم که مرا زندانی کرده بودند. این احساس خیلی عجیب است.»
در گفتوگوهای فعلی ناظران امریکایی متوجه شدند که به نظر میرسد طالبانی که در گوانتانامو زندانی بودند، اکنون به سختی میتوانند تمرکزشان را حفظ کنند. یک مقام ارشد امریکایی به من گفت: «مقاومت جسمی و روانی آنها به وضوح طی مدتی که آنجا بودهاند متأثر شده است.» با اینحال اعضای تیم طالبان جسور بودند. مذاکرهکنندگان قبل از اینکه بتوانند کار روی موضوعات اساسی را آغاز کنند، باید کد رفتاری مذاکره را طرح میکردند. طالبان پیشنهاد کردند که اختلافات فقط و فقط براساس فقه اهل سنت حل و فصل شود. نمایندگان حکومت اصرار داشتند که از مردم شیعه افغانستان نیز باید نمایندگی شود. سادات نادری، از اعضای تیم حکومت، به من گفت: «ما برای آنها واضح ساختیم که پای تنوع جامعه خود می ایستیم.» طالبان (که اعضای شان قبل از سال ۲۰۰۱ غیرنظامیان شیعه را قتل عام میکردند) با این سخن تیم حکومت از اتاق خارج شدند.
آنها بالاخره به میز چانهزنی بازگشتند اما اوضاع بهتر نشده بود. نادری به خاطر دارد: «آنها به ما گفتند که ما عروسکهای خیمه شب بازی کافران هستیم. آنها به ما گفتند که جنگ تمام شده است.» خیرخواه به من گفت که توافق صلح فبروری ۲۰۲۰ با ایالات متحده، طالبان را بهعنوان پیروز این جنگ تعیین کرده است. او گفت: «ما امریکاییها را در میدان جنگ شکست دادیم.» حفیظ منصور، وزیر پیشین حکومت افغانستان، امریکاییها را مقصر میداند که به طالبان این تصور را داده اند که آنها در جنگ پیروز شدهاند. او گفت: «با امضای توافق، ایالات متحده به آنها مشروعیت بخشید.»
در جریان جلسات دو طرف بر سر یک دیگر فریاد میزدند. رهبران طالبان میگفتند که مقامات افغانستان نماینده یک دولت نامشروع هستند که توسط کافران حمایت میشود و از طریق پول غرب اداره میشود. نادری گفت: «آنها بسیار مغرور بودند. فکر میکردند آنجا آمدهاند تا درباره شرایط تسلیمی ما بحث کنند. آنها میگفتند ما نیازی به صحبت با شما نداریم. میتوانیم ساده غالب شویم.»
از سال ۲۰۰۱ به بعد صحنه اصلی درگیریها حومه افغانستان بوده است؛ حکومت کنترل شهرها را حفظ کرد، اما طالبان برای کنترل روستاها و شهرکها به ویژه در مناطق جنوبی افغانستان، سرزمین اصلی طالبان، جنگیدند. اما اوایل سال جاری این پارادایم ازهم پاشید. طالبان نفوذشان بر مناطق شمالی افغانستان را گسترش دادند و دولتِ سایه این گروه شروع به خزیدن به درون شهرها کرد.
ماه جنوری من از محله قلای عبدالعلی در غرب کابل بازدید کردم. این محله در امتداد شاهراه ملی افغانستان قرار دارد که از جنوب به قندهار میرسد. جنگجویان طالبان که دستارهای سیاه شان آنها را از جمعیت عادی متمایز میکند، در خیابانها و کوچههای محله پرسه میزدند. یک دهه پیش هنگامی که نزدیک به ۱۵۰ هزار سرباز امریکایی و ناتو در افغانستان حضور داشت، دیدن چنین صحنهای غیرقابل تصور بود.
در قلای عبدالعلی حکومت بیشتر در خفا است. دستهای از نیروهای پولیس پشت موانع «هسکو» موضع گرفته بودند. مردم محل گفتند که اقتدار اصلی در دست یک طالب به نام شیخ علی است. شیخ علی محله را به من نشان داد. وقتی داشت سوار موترم میشد، گفت: «من شاروال هستم.»
وقتی داشتیم رانندگی میکردیم، یک کامیون ارتش افغانستان بدون توقف از آنجا عبور کرد. به لحاظ فنی پولیس و سایر نیروهای امنیتی از ورود به محله منع نیستند، اما باید انتظار حمله را داشته باشند. وقتی که من و علی به سمت خانه بزرگ و متروکه بر فراز تپه ای نزدیک میشدیم، او به پنجره خانه اشاره کرد و گفت: «سال گذشته ما یک قاضی را که در آنجا زندگی میکرد کشتیم.» موتر حامل مان از کنار آهن پارهای گذشت. علی گفت: «اینجا میتوانی ببینی که ما یک موتر امنیت ملی را منفجر کردیم.» ریاست امنیت ملی افغانستان معادل افبیآی ایالات متحده است.
علی، ملایم اما با لحن مطمئن، به من گفت که طالبان در قلای عبدالعلی مالیات جمعآوری میکنند، امنیت مردم را تأمین و در خیابانها گشتزنی میکنند. هر کامیونی که از آن محله عبور میکند (روزانه صدها کامیون از این بزرگراه عبور میکند) باید به طالبان مالیه بدهد. علی رسیدی از رانندهای را به من نشان داد که اخیرا کامیون حامل مواد شوینده را از ولایات فاریاب آورده بود. بر روی کاغذ رسید عنوان «امارت اسلامی افغانستان» همراه با یک شماره تلفن و یک آدرس ایمیل نوشته شده بود. علی گفت: «حکومت پر از دزد است. ما مرجع واقعی هستیم.»
ساکنان محله لزوما نه از تسلط طالبان بر قلای عبدالعلی خوشحال بودند و نه به دولت اعتمادی دارند. سلطان، افسر سابق پولیس به من گفت که در سالهای پسا ۲۰۰۱ او با الهام از فرمانده پولیس محلی، که از نظر وی فردی صالح و صادق بوده، وارد نیروی پولیس شد. اما همکارانش از مردم محلی رشوه میستاندند. او گفت که برای ورود به صفوف نیروهای پولیس مجبور شد حقوق چندماههاش را رشوه دهد. در همین حال ماجراهای فساد و فعالیت های غیرقانونی رهبران کشور نیز روز به روز بیشتر شد. از جمله این فساد یکی هم بچه بازی است؛ کاری که جنگ سالاران در دهه نود انجام میدادند و پسران جوان را بهعنوان برده جنسی نگه میداشتند. سلطان ویدیویی را نشانم داد که در شبکههای اجتماعی میان کاربران دست به دست میشود. ویدیو یک مقام سابق حکومت افغانستان را درحال عشوه آمدن برای یک پسر رقصنده نشان میدهد. سلطان گفت: «قلبم تیره و تار میشود.» او گفت که یک و نیم سال قبل پس از ترور فرمانده محلی که در بالا به وی اشاره شد، وظیفه اش را ترک کرد. او اکنون راننده یک مینی بوس است. طالبان شبانه در بزرگراه گشت میزنند. تا خود کندهار. سلطان گفت: «جاده اکنون امن است.»
در طبقه دوم خانهای در میدان اصلی قلای عبدالعلی من با سه طالب که مردان میان سال بودند و میگفتند که از زمان آمدن امریکاییها به افغانستان درحال جنگند، صحبتی داشتم. رهبر گروه خودش را هدایت معرفی کرد. او ریش خاکستری نامرتبی داشت و بر بالشی لمیده بود و با تنگکردن چشمانش مرا میپایید. هدایت ساده و مختصر گفت که جنگجویان طالبان دو سال پیش از وردک، ولایت مجاور کابل، به این محله آمدهاند. او گفت: «طالبان اکنون کل وردک را کنترل میکنند. ما میتوانیم مردم را از سراسر کشور جمع کنیم.»
او گفت که این روزها قلای عبدالعلی از چنان امنیتی برخوردار است که طالبان از آن برای راهاندازی حملات شان بر سایر مناطق پایتخت استفاده میکنند. «آا بلی!» یکی از طالبان وسط حرفش پرید. هدایت به من گفت که گروه محلی وی آتشبس طالبان با امریکاییها را رعایت میکنند. اما وقتی ازش درباره معامله با حکومت افغانستان پرسیدم، لبخندی آمیخته با تحقیر زد و گفت: «ما قرار نیست با کسی قدرت را تقسیم کنیم.»
فرشته کوهستانی پانزده ساله بود که طالبان سقوط کرد و فضا برای آزادیهای جدید باز شد. طی این دو دهه گذشته او بهعنوان حامی فقرا در ولایت اجدادیاش، کاپیسا، در شمال کابل، فعالیت کرد و به خانوادههای فقیر در یافتن غذا و دارو کمک کرد. او سبک زندگی امروزی داشت، موتر خودش را میراند، با شلوار جین میگشت، لبخندی درخشان بر لب داشت و از مردان قدرتمند رک و صریح سوال میپرسید. او در فیسبوک مینوشت و خواستار بهبود شرایط بود. او از شوهرش جدا شد، وقتی دید او مانع فعالیتهایش میشود. روهین، برادرش، به من گفت: «نمیتوان کسی را با شهامت و شجاعت فرشته تصور کرد. او با جامعه سنتی احمق ما سروکله میزد.»
فرشته کوهستانی پیامکهای تهدیدآمیز دریافت میکرد اما نادیده شان میگرفت. اما ناگهان حدود یک سال پیش گروهی از مردانِ چاقو به دست او را محاصره کردند و یکی از آنها وقتی فرشته داشت فرار میکرد، چاقویش را به پهلوی او فرو کرد. قبل از این رویداد، در ماه دسامبر، فرشته کوهستانی از حکومت خواستار محافظت از خودش شده بود. او در پست فیسبوکی نوشته بود که «من جوان ترس و اضطراب نیستم. ترس من از آینده خانوادهام و همکارانم است که بعد از من در این خرابکده بیسرنوشت میمانند.» دوازده روز بعد از این پست، وقتی فرشته و برادرش شهرام در کاپیسا سوار موتر بودند، دو موتورسایکل از کنار آنها درحرکت بود و یکی از آنها خواهر و برادر را به ضرب گلوله کشت. وقتی به خانه کوهستانی رفتم، خانوادهاش هنوز عزادار بودند. نجیبالله، پدر فرشته، گفت که مطمئن نیست چه کسی دخترش را کشته است، اما مرگ او شباهت بسیاری به قتلهای ماههای اخیر در افغانستان دارد. او گفت: «آنها نخبهها را میکشند.»
مقامات ایالات متحده در مذاکره با طالبان به صراحت اعلام کردند که انتظار دارند بمب گذاری انتحاری و سایر حملاتی که تلفات بالا دارد، پایان یابد. اکنون به نظر میرسد که طالبان به جای راهاندازی حملات با تلفات بالا، کارزاری را آغاز کردهاند که هدف آن ترساندن نخبگان تحصیلکرده افغانستان است. طی یک سال گذشته بیش از ۵۰۰ افغان در حملات هدفمند کشته شدهاند. بسیاری از قربانیان مورد اصابت گلوله قرار گرفتهاند یا در اثر انفجار موتر حاملشان به وسیله «بمب چسبکی» جان باختهاند. ملاله میوند، مجری تلویزیونی در جلالآباد، پامیر فیضان، ثارنوال نظامی و ذکیه هروی، یکی از دو قاضی زن دادگاه عالی کشور که کشته شدند، از جمله این قربانیان هستند. پریشانی عمیقی شهرهای افغانستان را فراگرفته است. یک مقام حکومت به نام علی فرهاد هویدا به من گفت: «احساس میکنم در اتاقی تاریک پر از آدم هستم و نمیدانم چه کسی مرا میزند.»
طالبان مسئولیت این حملات را نمی پذیرند، اما مقامات افغان میگویند که بسیاری از این حملات توسط شبکه حقانی اجرا میشود. امرالله صالح، یکی از دو معاون رییس جمهور، به من گفت که فرماندهان طالبان در ملاقاتشان در پاکستان اوایل سال گذشته طرح این کارزار را ریختند. صالح گفت که قبل از اینکه ایالات متحده با طالبان توافق کند، او به وزیر خارجه وقت امریکا، مایک پومپئو، و وزیر دفاع وقت امریکا، مارک اسپر، از این کارزار هشدار داد. (وزارت امورخارجه ایالات متحده میگوید این [هشدار صالح] را ثبت ندارد.) صالح گفت: «ما به آنها گفتیم که دقیقا چه اتفاقی قرار است بیفتد.» پومپئو و اسپر اما تصمیمشان را گرفته بودند.
اما همه قربانیان این موج ترور، دشمن طالبان نیستند. در ماه جون سال ۲۰۱۹ وقتی استاد عبدالسلام عابد سوار موتر و در مسیرش به سمت دفتر بود، بمبی در عقب موترش منفجر شد و او را از ناحیه گردن زخمی کرد. عابد هر هفته در نماز جمعه مسجد عثمان غنی خطاب به جماعت میگفت که افغان ها باید باهم آشتی کنند. او هرچند گاهی از طالبان انتقاد میکرد، اما طرفدار گفتوگو بود. او معتقد است که حکومت و حامیان امریکاییاش خشونت را به راه انداختهاند. او در خانهاش در کابل، با اشاره به زخم روی گردنش به من گفت: «صددرصد مطمئن هستم که حکومت این کار را انجام داده است.»
تعداد فزایندهای از افغانها براین باورند که افرادی در داخل حکومت برخی از قتلها را سازماندهی میکنند. ماه آگست گروهی از مقامات برجسته پیشین حکومت افغانستان که بسیاریشان افراد نزدیک به رییسجمهور پیشین، حامد کرزی هستند، در نامهای خطاب به غنی ادعا کردند که «به باور آنها مقامات عالیرتبه [حکومت غنی] در این ترورهای هدفمند دست دارند.» آنها در این نامه معاون رییس جمهور و همچنین معین ریاست امنیت ملی را به «تلاش برای گسترش فضای ترس و وحشت میان منتقدان دولت و چهرههای اپوزیسیون» متهم کردند. یکی از رهبران برجسته افغانستان به من گفت: «من سندی ندارم اما افرادی در اطراف غنی وجود دارند که مصمم هستند روند صلح را از بین ببرند.»
غنی دستداشتن افرادش در این ترورها را رد میکند. معاونش، صالح، با رد این ادعاها به من گفت: «آنها ناتوانی ما در جلوگیری از ترورهای هدفمند را با همدستی در این ترورها برابر میدانند.» یک مقام ارشد امریکایی به من گفت که به نظر محتمل میرسد که افراد حکومتی پشت برخی از این ترورها باشند. او گفت: «چرا طالبان کسی را که از مذاکرات صلح حمایت میکند، بکشد؟» اما او افزود که با وجود تعداد اندکی از سربازان امریکایی در افغانستان، ایالات متحده میکوشد اطلاعات مؤثقی را در این خصوص جمعآوری کند. او گفت: «ما نمیدانیم دقیقا چه جریان دارد.»
ماه جنوری امسال جنرال آستین میلر، فرمانده نیروهای ناتو در افغانستان، به دوحه رفت تا پیامی را به طالبان منتقل کند: اینکه کارزار ترور توافق این گروه با امریکاییها را به خطر میاندازد. اگر طالبان این کارزار را متوقف نکنند، ایالات متحده امکان دارد حملاتش را از سر بگیرد. طالبان اظهار داشتند که هیچ تعهدی برای کاهشدادن خشونت ندارند. آنها گفتند: «امارت اسلامی به چنین اقدامی متعهد نشده است.»
جنرال میلر ۵۹ ساله در سخن فشردهگو، صریح و سرراست است. وقتی وارد پایگاهش شدم، سرتیم دستهای از سربازان برای یک ساعت دوش و نرمش بود. تمرینی که در ارتفاع نزدیک به شش هزار فوتی از سطح دریا، برای خستهکردن سربازی که نیم عمر او را داشته باشد، کافی است. او نوعی نماد زنده از جنگهای پسا ۱۱ سپتامبر امریکا است. از سال ۲۰۰۱ او بیش از هفت سال را در کنار نیروهای ویژه ایالات متحده در عراق و افغانستان جنگید. در افغانستان او مسئول شکار اعضای القاعده و طالبان بود، در عراق او در عملیاتی که منجر به کشتهشدن ابومصعب الزرقاوی شد، سهم داشت. او به طرز کنایهآمیزی گفت که بسیاری از رهبران افغانستان که حالا یا در طرف دوست هستند یا در سمت دشمن، قبل از ورود او در این منطقه بودند. او گفت، اکنون: «ما با پسران آنها سروکار داریم.»
از سال ۲۰۰۲ سربازان و افسران امریکایی معمولا تورهای رزمی یک ساله یا کمتر از آن داشتهاند. در هر نوبت سربازان جدید باید این کشور را بشناسند و افسران ارشد برنامههای جدید را طراحی کنند. نتیجه این استراتژی این است که بیست سال تلاش در افغانستان به معنای بیست کارزار متفاوت از هم بوده است. میلر در سال ۲۰۱۰ به افغانستان بازگشت و سمت فعلیاش را در سال ۲۰۱۸ به عهده گرفت. او به من گفت: «این چهارمین، پنجمین یا ششمین تور رزمی من است. حساب نکردهام.»
میلر در اوج تلاشهای امریکا در افغانستان وارد این کشور شد و رهبری نیرویی به سرعت درحال کاهش را به عهده گرفت. در کشوری که روزگاری ایالات متحده در آن هداف بلندپروازانه تقویت دموکراسی و توسعه اقتصادی را دنبال میکرد، میلر مأموریت خود را محدود تعریف کرد: جلوگیری از تبدیل شدن افغانستان به لانه تروریستی. اما به گفته خودش انجام این مأموریت مستلزم برآوردهشدن برخی شرایط بود. او گفت: «برای این کار به یک حکومت نیاز است.»
مقامات ارشد دولت بایدن میگویند که تصمیم دارند قبل از تصمیمگیری در مورد چگونگی برخوردشان با مسأله افغانستان، وقت بگذارند و گزینههای شان را سبک سنگین کنند. یک مقام ارشد امریکایی به من گفت: «آنها در تلاشند بهترینِ گزینههای بدی را که به ارث بردهاند، پیدا کنند.» آنها نگران اند که اگر بایدن توافق ترمپ را نادیده بگیرد و تصمیم به حفظ ۲۵۰۰ سرباز امریکایی در افغانستان بگیرد، طالبان حتما حملاتشان را بر امریکاییها از سر میگیرند.
ماه جنوری یک افسر ارشد جامعه اطلاعاتی-نظامی امریکا به گروهی از سربازان امریکایی گفت که برای حمله آماده باشند. او گفت: «ما به مدت بیست سال در این کشور بودهایم و اکنون شاید وارد آخرین فصل حضور مان شده باشیم. این چهار ماه میتواند نامطمئنترین دوره باشد. اول ماه می از راه برسد و ما هنوز در افغانستان باشیم، به نظرم بازی طالبان دوباره از سر گرفته خواهد شد.»
میلر به من گفت که اگر «طالبان قصد حمله به نیروهای امریکایی یا ائتلاف را داشته باشند، ما آماده واکنش متناسب و دقیق هستیم.» اما او همچنین گفت که آماده است در صورت دریافت دستور تا آخرین سرباز تحت امرش را از افغانستان خارج کند. پرسشی که از سال ۲۰۰۱ تاکنون در افغانستان بیپاسخ باقی مانده است، این است که آیا حکومت افغانستان میتواند در نبود سربازان غربی دوام بیاورد؟ وقتی از میلر پرسیدم که آیا فکر میکند ارتش افغانستان بتواند به تنهایی کشور را نگه دارد، پاسخ اطمینانبخشی نداشت. او گفت: «آنها مجبورند.»
اوایل ماه جنوری با میلر به دو پایگاه ارتش افغانستان در مزارشریف در شمال و نزدیک رود هیرمند در جنوب پرواز کردم. منظره هندوکش از دریچه هواپیمای سی-۱۳۰ زیبایی طبیعی این کشور را یادآوری کرد و همچنین واقعیتهای جغرافیایی که هرگونه تلاش برای کمک به سرپاایستادن افغانستان را مانع شده است؛ کشوری محاط به خشکه و پوشیده از کوه و کویر که فقط دوازده درصد اراضی قابل کشاورزی دارد. افغانستان طی بیشتر طول تاریخ معاصرش وابسته به جامعه بینالمللی بوده است. خارجیها ۷۵ درصد بودجه دولتی این کشور را پرداخت میکنند و مالیاتدهندگان امریکایی نیز با هزینهای سالانه بالغ بر ۴ میلیارد دالر، ارتش و نیروهای امنیتی این کشور را حمایت میکنند. اما اگر امیدی برای رسیدن دولت افغانستان به خودکفایی وجود داشته باشد، به سربازانی تعلق دارد که در این کشور آموزش میبینند.
در مزارشریف ما با جنرال سمیع علیزی فرمانده قول اردوی ۲۰۹ ملاقات کردیم. (او اکنون ترفیع کرده است و فرماندهی قول اردوی عملیات های ویژه ارتش افغانستان را به عهده دارد.) علیزی که از قوم پشتون از جنوب افغانستان است، سال ۲۰۰۴ برای ورود به ارتش نام نویسی کرد و سرانجام از «کالج فرماندهی و ستاد خدمات مشترک»، یکی از آکادمیهای نظامی پیشتاز انگلستان فارغ التحصیل شد. یک افسر معمولی امریکایی با درجه علیزی، باید کم از کم ۵۰ ساله باشد. علیزی ۳۵ ساله است و اعتماد بهنفس رامنشدنی را از خود بروز میدهد. او به میلر گفت: «فصل جنگی دشواری بود. تعداد زیادی از طالبان کشته شدهاند.»
در وقفه نان چاشت با میلر محدودیت های کارزار ناتو در افغانستان روشن شد. علیزی گفت در آغاز فصل جنگی ۵ ولسوالی از مجموع ۵۰ ولسوالی تحت کنترل طالبان بود و ۲۹ ولسوالی در آستانه افتادن به دست طالبان. او به میلر گفت که توانستهاند حدود ۱۲ ولسوالی از ۲۹ ولسوالی را امن کنند. اما طالبان چندین روستا را در امتداد بزرگراه ۱ به تصرف خود درآورده و عملا ارتباط شمال و غرب کشور را قطع کردهاند. در میمنه، مرکز ولایت فاریاب، دامنه کنترل حکومت محلی به سختی فراتر از مرکز شهر میرود. او گفت: «آدم فقط میتواند تا انتهای بازار برود.» او گفت چندین رهبر محلی ترور شدهاند.
میلر از علیزی پرسید: «به نظر تان چه اتفاقی میافتد؟»
علیزی گفت: «طالبان در تلاشند شبکهای را در این منطقه ایجاد کنند. ما نمیدانیم آنها چه کسانی هستند.»
گفتوگوی علیزی و میلر مکالمهای بود که شاید پانزده سال پیش نیز صورت گرفته باشد.
قول اردوی ۲۰۹ همکاری ۱۶۰۰ سرباز ناتو را با خود دارد. سربازان ناتو در آموزش این سربازان کمک میکنند. همچنین تیمی از نیروهای ویژه ایالات متحده با این قول اردو در زمینه آموزش و پشتیبانی جنگی کمک میکند. اگر واحدی از نیروهای افغان مورد حمله قرار بگیرد، امریکاییها میتوانند برای پشتیبانی خواستار جنگنده یا هواپیمای بدون سرنشین شوند. (یکی از جنبههای غیرمعمول توافقنامه ایالات متحده و طالبان این است که ایالات متحده مجاز است از نیروهای افغان در برابر حملات محافظت کند. در عمل این به معنای انجام حملات هوایی و حملات هواپیمای بدون سرنشین تقریبا هر روز است. وقتی از ولایت هلمند بازدید کردم، ایالات متحده صبح همان روز دو حمله هواپیمای بدون سرنشین انجام داده بود.) تیم نیروهای ویژه ایالات متحده بسیار شایسته بود، همه بیست عضو آن افراد با تجربه و بعضی هاشان بیش از ده مأموریت رزمی را گذراندهاند و چندتایی هم به زبان دری و پشتو صحبت میکنند. اما علیزی نگران است که تعهد غرب نسبت به افغانستان به پایانش نزدیک شده باشد؛ یا افغانستان اهمیتش را از دست داده باشد. طی وقفه ناهار میلر صریحا به علیزی گفت که نمیداند آینده چه خواهد شد. او گفت: «وضعیت ما را میدانید. چیزی مشخص نیست.»
قول اردوی ۲۰۹ که برای ۱۵ هزار نیرو در نظر گرفته شده است به سختی ۱۰ هزار نیرو را به میدان میفرستد. با اینکه فرصت کار در افغانستان اندک است، افسران ارتش این کشور اما به سختی قادر به جلب و جذب نیروی تازه هستند. جوانان افغان اغلب میلی به ترک خانواده برای مأموریتهای رزمی طولانی ندارند. علیزی اما دلسرد نبود. او به میلر گفت: «به زودی میتوانیم [پرسنل مورد نیاز قول اردو را] ۹۰ درصد تکمیل کنیم.»
علیزی گفت که در تلاش است که شبه نظامیان دو جنگ سالار محلی را مهار کند، عبدالرشید دوستم، معاون سابق رییس جمهور و عطامحمد نور. هردو نفر سال ۲۰۰۱ با امریکاییها دوست شدند و هردو علیه طالبان جنگیدند. اما آنها بیش از آنکه مانند عوامل حکومت کار کنند، مانند ملک های محلی عمل میکنند. دوستم به قتل، تجاوز، شکنجه و اعدامهای جمعی متهم شده است. علیزی به میلر گفت: «سعی میکنم جورشان بیاورم. وقتی پول بدهیم شان، میتوانیم اعمال نفوذ کنیم.» اما در شمال نشانهای از تحقق چنین قصدی دیده نمیشد.
علیزی به من گفت که به رغم تمام مشکلات موجود در ارتش افغانستان، آنهم اواخر دوران امریکا، حامیان وی نباید امید خود را از دست دهند. او گفت: «ساخت ارتش به زمان نیاز دارد. ما در تلاش تربیه افراد درست هستیم. ما از صفر شروع کردیم. لطفا صبور باشید.»
در هتل شرق در دوحه فوزیه کوفی اغلب اوقات تنها زن حاضر در اتاقی پر از مذاکرهکننده مرد بود. او به من گفت که اوایل مذاکرات برخی از همتایان طالبش حاضر به صحبت با وی نبودند. باری در وقفه ناهار دو طالبی که روبرویش نشسته بودند از او خواستند که به میز دیگری برود. طالب سومی در همان میز مایل نبود که چشمش به وی بیفتد و به همین دلیل به زمین خیره شده بود. کوفی بشقابی را برداشت و به او کباب تعارف کرد. طالب کباب را گرفت و لبخند زد و گفت: «خانم کوفی تو بسیار یک زن خطرناک هستی.» از آن به بعد صحبتشان آغاز شد.
اواخر ماه دسامبر ۲۰۲۰ وقتی به دوحه رسیدم مذاکرهکنندگان با یکدیگر کمکم احساس راحتی میکردند. یک مقام ارشد امریکایی به من گفت: «آنها با یکدیگر خودمانی شدهاند.» نمایندگان حکومت دریافتند که طالبان گرچه به صورت گروهی رفتار خصمانه داشتند، اما در تعاملات یک به یک صمیمی میشدند. لفاظیهای تُند به تدریج کمرنگ شد و من در بعضی از بعدازظهرها طالبان و نمایندگان حکومت را میدیدم که باهم در باغهای هتل شرق قدم میزدند.
مذاکرهکنندگان هردو طرف به من گفتند که آنها حس میکنند مسئولیت سنگینی را برای خاتمهدادن به درگیری در افغانستان روی دوش دارند. اکثر آنها بدین باورند که: طالبان تحت شرایط مناسب وارد توافق میشوند و اینکه آنها نیز به اندازه همه از جنگ خسته شدهاند. اما بسیاری از ناظران در کابل گمان میبرند که طالبان از مذاکرات برای خرید وقت تا زمان خروج امریکاییها استفاده میکنند. یکی از این افراد سیما سمر است که به مدت هفده سال ریاست کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان را برعهده داشت. این کمیسیون در پی نهادینهکردن مفاهیم مدرن عدالت و برابری در افغانستان است. سیما سمر معتقد است که طالبان سرانجام تصمیم خواهند گرفت که گرفتن قدرت با زور برایشان آسانتر تمام میشود. او گفت: «طالبان؟ آنها اندکی تغییر نکردهاند.» ماه دسامبر هنگام وقفه در مذاکرات، ویدیویی از فاضل آخند، یکی از مذاکرهکنندگان طالبان پخش شد که در آن او درحال پذیرایی از گروهی از افراد نقابدار در آنچه یک اردوگاه آموزشی نظامی به نظر میرسد، دیده میشد. در ویدیو هنگامی که آخند تازه سربازان طالبان را در آغوش میگیرد، یکی از آنها فریاد میزند: «زنده باد مجاهدان افغانستان!»
در کابل، امرالله صالح به من گفت که افغانهای طرفدار حکومت به اندازه طالبان در خصوص کنترل مشترک کشور مردد هستند. من صالح را در سال ۱۹۹۹ ملاقات کردم، زمانی که طالبان از یک جنگ داخلی خونین در افغانستان پیروز برآمده بودند. در آنزمان صالح و همرزمانش به حفظ قطعه کوچکی از قلمرو در شمال شرق کشور چسبیده بودند. در سال ۲۰۰۴ صالح رییس ریاست امنیتی ملی افغانستان شد و در میان طالبان بهعنوان دشمن سرسخت شهرت یافت. ماه جولای ۲۰۱۹ بمبگذاران انتحاری با رخنه در حفاظ امنیتی صالح سی و دو نفر را کشتند.
صالح استدلال کرد که اگر حکومت افغانستان مجبور شود با طالبان قبل از اینکه این گروه خشونت را کنار بگذارد، معامله کند، صلح حاصل از آن شکست خواهد خورد و این گروه سعی خواهد کرد نسخه حکومت قرون وسطایی خود را دوباره بر افغانستان تحمیل کند. او گفت: «جامعه تغییر کرده است.» زنان تحصیل کردهاند، جوانان با دنیای وسیعتر ارتباط دارند، زبان انگلیسی در شهرها معمول است. او گفت: «مردم طالبان را نمیپذیرند. آنها عقب نخواهد کشید. ما ۴۰ هزار نیروی ویژه داریم. شما فکر میکنید آنها میگذارند طالبان یکی یکی گردن ببرد شان؟» او در ادامه گفت: «جنگ داخلی دیگری شروع خواهد شد.» جنگ اول داخلی افغانستان در دهه نود بیش از ۵۰ هزار کشته برجای گذاشت. اما صالح میگوید اگر جنگ داخلی دیگری آغاز شود، بدتر از گذشته خواهد بود، «مطلقا بدتر.»
با اینحال مذاکرهکنندگان حکومت مجبور خواهند شد برخی امتیازات را به طالبان واگذار کنند، در غیر اینصورت مذاکرات شکست خواهد خورد و کشورهای غربی احتمالا مردم افغانستان را به حال خودشان رها خواهند کرد. فاطمه گیلانی، نماینده حکومت در مذاکرات و مدافع زنان در افغانستان، به من گفت: «ما با چنگ و دندان برای حقوقی که به دست آوردیم خواهم جنگید. اما این خطر وجود دارد که برخی از این حقوق از دست خواهند رفت.»
یکی از جاهایی که ابعاد این خطر را میتوان سنجید، مرکز رشد مهارتهای زنان افغانستان واقع در کابل است. این مرکز کارگاههای آموزشی خیاطی و آشپزی را برگزار میکند و با رستورانتی برای ایجاد زمینه اشتغال کارآموزان این مرکز همکاری دارد. این مرکز همچنین سرپناهی را برای زنان و کودکانی فراهم کرده که از مشکلات جامعهای فراری هستند که در بسیاری از نقاط افغانستان هنوزهم پیرو قوانین قدیمی است. تقریبا هر روز زن یا دختری به این مرکز پناه میآورد که یا کودک عروسی است که از شوهرش فرار کرده است، یا زنی است که از ازدواج اجباری گریخته است و یا زنی تازه مطلقهای است که خانوادهاش او را مایه شرمساری میدانند و از خانه آواره شده است. همین اواخر یک روز صبح زن جوانی به این مرکز پناه آورد که چنان لتوکوب شده بود که همکاران مرکز هر روز به مدت دو هفته او را ماساژ دادند. یکی از کارمندان این مرکز به من گفت: «روی بدنش هیچ نقطهای پیدا نمیشد که کبود نباشد. میخواستم فریاد بزنم.» این پناهگاه که اولین در نوع خود در کابل به شمار میآید، حداکثر میتواند هفتاد نفر را در خود جا دهد. و اغلب هم پر است.
یکی از زنانی که این مرکز را اداره میکند، مجبوبه سراج هفتاد ساله، زنی پرجنبوجوش است. او که اصل و نسبش به خانواده سلطنتی افغانستان میرسد، در سال ۱۹۷۸ با فروپاشی افغانستان همراه خانوادهاش از کشور فرار کرد و مدتی در منهتن، در خیابان لکسینگتون و خیابان ۴۳ مستقر شد. پس از سال ۲۰۰۱ چشمانداز تغییر در افغانستان سراج را به وطنش بازگرداند. از آنزمان او را این احساس که سنتهای منسوخ جامعه درحال از بین رفتن در افغانستان نگه داشته است. او به من گفت: «تغییرات زیادی به میان آمده است، همچنین احتمالات زیادی وجود دارد، درد فراوان و همچنین خوشحالیهای بسیار. قبلا فرصتها از زنان دریغ میشد، آنها جایی برای رفتن نداشتند. اکنون دارند.»
او در پاسخ به این پرسش که آیا سرپناه زنان در صورت بازگشت رژیم طالبان دوام خواهد آورد یا خیر، مطمئن نبود. او معتقد است که نسلهای جوانتر افغانستان که بیشتر جمعیت شهری کشور را تشکیل میدهند، مبارزه خواهند کرد. او گفت: «من به انرژی و ایده و تازگی و تعهد جوانان این کشور باور دارم. ما اکنون پزشک داریم، افرادی با درجه فوق لیسانس و دکترا داریم. این همه زن تحصیلکرده و جوان پر از انرژی داریم. آنها تسلیم نمیشوند.»
سراج در مورد بقیه کمتر مطمئن بود. او به من گفت که اخیرا با دوستانش گپ زده است و همه آنها موافق بودند که اوضاع احتمالا بسیار بدتر خواهد شد. او گفت: «برای اولینبار طی این همه سال به دوستانم گفتم بیایید قهرمان نباشیم. در این مرحله ما باید جان خود را نجات دهیم.»