خبر و دیدگاه
آسیبشناسی آموزش دینی در افغانستان
سالانه انبوهی از افراد از مدرسههای دینی و دانشکدههای شرعیات فارغالتحصیل میشوند بدون اینکه بازار کار کشور ظرفیت جذب این افراد را داشته باشد و این باعث میشود که بسیاری از آنها بیکار بمانند و در معرض آسیبهای گوناگون قرار گیرند. این موضوع در خصوص محصلان دیگر رشتهها نیز کمابیش صدق میکند. در این سالها بی آنکه نیازهای افغانستان سنجیده شود تلاش بر این صورت گرفته که در زمینۀ فارغالتحصیل ساختن انبوهسازی شود.
ما در این زمینه تجربۀ تلخ تاریخی نیز داریم. وقتی ارتش شوروی افغانستان را اشغال کرد هزاران تن از جوانان کشور با پناه بردن به پاکستان، از روی ناگزیری و یا جلب رضای خداوند به فراگیری آموزشهای دینی در مدرسههای پاکستان سرگرم شدند. آموزش در سرزمین بیگانه و با معیارهای محیطی عقبمانده موجب شد که بسیاری از این افراد آلت دست دستگاههای استخباراتی بیگانه واقع شوند و بخش بزرگی از آنها ارتش جنگی طالبان را تشکیل دهند.
بناست مدرسههای دینی و دانشکدههای شرعیات در افغانستان کسانی را به جامعه تقدیم کند که از علوم شرعی آگاهی داشته باشند و به پرسش ها و نیازهای دینی جامعه پاسخ ارائه کنند و دینشناس و زمانشناس باشند. آیا این نهادها در این امر موفق بودهاست؟
واقعیت تلخ آن است که نهادهای مزبور توفیق چندانی در این زمینه نداشتهاست. بدون اینکه وارد جزئیات شویم میتوانیم با قاطعیت بگوییم که برآیند کار مدرسهها و دانشکدههای شرعیات رضایتبخش و امیدوارکننده نیست. تأسفبار است که بسیاری از کسانی که از این نهادها فارغ میشوند نه سواد دینی چندانی به دست میآورند و نه سواد دنیایی قابل ملاحظهای.
قاعدتاً میان کمیت و کیفیت رابطهای معکوس وجود دارد به این معنا که هر قدر تعداد فارغالتحصیلان در یک نهاد افزایش یابد به همان اندازه کیفیت آموزش سقوط میکند. آیا دولت افغانستان از این ظرفیت برخوردار است که نصاب آموزشی باکیفیت و استادان زبده و ورزیده برای آموزش هزاران دانشآموز یا دانشجوی علوم دینی فراهم کند؟ قطعاً پاسخ به این پرسش منفی خواهد بود.
یکی از اشکالات بیکیفیت بودن آموزشهای دینی در مدارس دینی و دانشکدههای شرعیات این است که زمینه را برای افرادی مساعد میکند که به نام دین حرف بزنند و متصدی امور خطیر شوند بدون اینکه شایستگی این کار را به دست آورده باشند و بدینگونه دین در معرض تحریف و تشویه قرار میگیرد و تصویری دلآزار و منسوخ از آن عرضه میشود.
پیشنهاد من این است که اولاً ترتیبی صورت داده شود تا شمار مدرسههای دینی در افغانستان کاهش یابد و بر آن بخشی که بازهم فعال باقی میماند نظارت جدی و مسلکی و همهجانبه صورت گیرد. ثانیاً نصاب آموزشی این مدرسهها و دانشکدهها با معیارهای دقیق و علمی عیار ساخته شود. ثالثاً آموزش «عصری» بر همۀ دانشآموزان تا صنف نهم اجباری ساخته شود و اگر کسی علاقهمند آموزشهای دینی بود بتواند از صنف 10 به بعد وارد فضای آموزشهای دینی شود. رابعاً مواد درسی دانشکدههای شرعیات به گونهای تهیه شود که با آموزشهای دوران مدرسه هماهنگی داشته باشد. در حال حاضر، کتابهایی که در مدرسهها تدریس میشود تقریباً عین همان کتابهایی است که در دوران دانشگاه تدریس میشود و محصلان در دوران دانشگاه چیز تازهای یاد نمیگیرند و این موجب دلزدگی و بیعلاقهگی آنان به درس میشود. خامساً در استخدام معلمان و استادان به جز ملاحظات علمی و مسلکی ملاحظۀ دیگری مد نظر قرار داده نشود. فعلاً بخش بزرگی از معلمان و استادان به جای ترویج آگاهی، سِمَت استادی را تریبونی ساختهاند برای ترویج عقاید و ایدئولوژیهایی که آسیبزننده بودن آنها محرز و مسلم شده است.
در زمانش در کابل نبودم اگر نی زورگایی می کردمش و فلمش را به انگلیس ها می فرستادم.
یک گوس مادر دگر در پایین مقاله ات مقاله دارد. ( آسیب شناسی فرهنگی )