خبر و دیدگاه

نگاهی به واژه های پارسی و همسوی تازی یا عربی آنها

زبان پارسی از خانواده زبان های هندو اروپایی است که نظام واژگانی آن به گونه ترکیب یا Compounding ساخته می شود و از ترکیب ، اسم با اسم ، اسم با زاب یا صفت ، اسم با ضمیر یا فرنام ، اسم با پیشوند ها ، میانوند ها و پسوند هاPrefixe واژه های جدید ساخته می شوند.
این زبان با استفاده از این شیوه که دارای ۱۵۰۰ ریشه یا (Suffixe) است توانایی ساختن نزدیک به 225 ملیون واژه را دارد، البته نه تنها زبان فارسی بلکه همه ۴۴۱ زبان خانواده هندو اروپایی این توانایی را دارند.
مگر زبان پارسی در این شیوه دست والاترین راد دارد.
مناسبات میان زبان پارسی و زبان عربی :
زبان عربی از جمله خانواده زبان های تصرفی یا Fusion Languages است که با صرف یک واژه ، واژه و معنی جدید ساخته می شود ، ودر این زبان ۲۵ هزار واژه مادر یا اصلی وجود دارد . که با تغییر و صرف آن واژه های جدید ساخته می شوند.
به گونه نمونه : در زبان پارسی از واژه( ادم )و ( فعل یا کارواژه امری کُش ) واژه جدید (آدمکُش )ساخته می شود ، در زبان تازی یا عربی با تغیر در فعل ( قتل ) واژه فاعل (قاتل ) ساخته می شود .
از سوی دیگر گرچه زبان پارسی و زبان عربی یا تازی از دو خانواده جداگانه زبانی اند ، همانگونه که داد وستد کالا ها در تجارت یک امر ساده است ، داد وستد واژه ها هم در زبان ها یک امر ساده و نورمال است . هیچ زبانی در جهان نیست که از دیگر زبان ها واژگان وام نگرفته باشد ، همه زبان های جهان از یکدیگر واژگان وام گرفته اند . همه زبان های جهان از یکدیگر تآثیر و تآثر پذیرفته اند ، زبان های که از دیگر زبان ها واژگان وام نگرفته باشند ، زبان های مرده اند. ، به هر اندازه که زبان ها از یکدیگر وام گرفته باشند ، به همان اندازه زبان ها زنده تر وتکامل یافته تر شده اند. وامگیری واژگان ها نقص و نارسایی در زبان ها شمرده نمی شود . رویکرد فرمایید . زبان انگلیسی که پر بار ترین زبان جهان از لحاظ داشتن تعداد واژگان است و نزدیک به ۱،۲ ملیون واژه دارد ، نزدیک به ۷۵ در صد واژگان خود را از زبان های آلمانی ، لاتین ، و انگلو وام گرفته است . از زبان فارسی نزدیک به هفتصد واژه چون : درویش ، بلبل ، شال ، جوان ، یاسمن ، شاه ، لیمو ، کلید ، گاو ، گیتی ، شکر ، ، رخشانه، ناو ، توفان ، نام ، آبرو ، لب و غیره را وام گرفته است ، مگر داد وستد واژه ها میان زبان پارسی و تازی یا عربی یعنی دوزبان همسایه بسیار زیاد است . همانقدر که واژگان زبان عربی در زبان پارسی با آمدن دین اسلام رهگشوده است ، دو بار افزونتر از آن واژگان از زبان پارسی به زبان تازی یا عربی رفته است .
نخستین کسی که دریافت که واژگان زبان پارسی ، اوستایی و پهلوی در زبان تازی و یا عربی وام شده اند ، پروفیسور جفری آرتور انگلیسی ( ۱۸۹۲-۱۹۵۱ ترسایی ) بود که نزدیک به ۲۷ واژه پار سی را که در قران ره یافته اند بر شمرد چون : سجیل ( سنگ وگل ) اباریق ، میسک ، کورت ، تقالید ، بیع ، ، زنجبیل ، ورده ، سندس ، کافور وغیره ، سپس المنجد نزدیک به ۳۲۱ کلمه پارسی را در زبان عربی شناسایی کرد ، که اصل آن پارسی بودند. مگر در زبان عربی تغییر خورده اند .
پس از او (وادی شیر ) در کتاب ( الکلمات فارسی فی اللغه العربیه )( ۱۰۷۰ ) واژه وام شده از پارسی را در زبان عربی شناسایی کرد. .
ژان پری و نویسنده کتاب ( الفارسی فی المعاجم العربیه) پس از بررسی در یافت که نزدیک به سه هزار کلمه از جمله ۲۵ هزار واژه مروج در زبان عربی از زبان های پارسی و پهلوی در زبان عربی رفته اند.
در این پسین سالها دانشمندان دانش ریشه شناسی واژه ها در یافتند که نزدیک به پنج هزار واژه پارسی ، اوستایی ، پهلوی ، سکایی و سغدی در زبان عربی رفته اند از آن میان : واژه جن ( اصل آن چند اوستایی ) ، جس اصل آن گچ پارسی ، نور ، رجس ( نجس پارسی ) ، باکره ( پاکیزه پارسی ) رباط ( رهپاد پارسی ) ، دین ( دئیونه پارسی ) مسجد ( مزگت پارسی ) ابریق ( ابریز پارسی ) ، تنور ، مرجان ، کورت ( کور شدن و تاریک شدن پارسی )، تاریخ ( از تاریک پارسی ) سجیل ( سنگ و گل پارسی )‌، زنجبیل ، سرادیق ( سراپرده پارسی ) جناح ( گناه پارسی ) کنز ( گنج پارسی ) سراج ( چراغ پارسی ) ، اسطوره ( از استوری پارسی ) نهی ( از نی پارسی ) وغیره که اگر شمرده شوند ، در این جستار جای نخواهند شد.
ایدون می رویم سراغ وامواژه های زبان تازی یا عربی در زبان پارسی :
با گسترش دین اسلام ،چون رهنمود ها و هدایات دین به زیان عربی بود ، لاجرم برخی واژه ها نیز به زبان پارسی ره یافت . مانند واژه ، قران ، اسلام ( سلم واموژه عبری است ) ، الله ( اللاه وامواژه نسطوری است ) محمد ، ابو بکر ، قرائت ، شرع و غیره .
گرچه واژه ها همسوی پارسی آن ها وجود داشتند ، مگر برخی از این واژه ها چون در دین اسلام فراهم شده اند و همسوی پارسی آن وجود نداشت ، از اینرو خود واژه در زبان پارسی و حتی در تمام زبان های جهان ره گشوده است ، مانند واژه قران ، محمد ، علی و غیره ، از اینرو این واژه ها و برخی دیگری از این گونه باید در زبان پارسی کاربرد یابد ، که نمی توان این ها را بر گردانی کرد و در زبان پارسی بایدبه کاربرد ، مگر همسو ویا برگردان پارسی آن به گونه دیگری وجود داشت ،چنانی که همسوی واژه الله واژه ایزد ، اهورمزدا ، پروردگار ، خدا ، وغیره وجود دارد ، مگر نمی توان هنگام نماز و یا نیایش ، معادل و یا همسوی پارسی آن را بکار برد ، زیرا از سوی دینداران ، سردمداران ایدونی دین ممنوع شده است.
مگر برخی واژه های دیگر همسوی پارسی آن ها وجود دارد ، که می توان به سادگی آنها را در پهلوی تازی یا عربی آن به کاربرد ، چون :
بجای آباء همسوی پارسی آن پدران و نیاگان ، بجای آثار ، نشانه ها و یادگار ها، بجای واژه آجر ( گرچه اصل واژه اگر اوستایی است ) همسوی کابلی آن خشت پخته و یا آگور یا آژیانه پیشن را به کار برد ،
به همین ترتیب بجای آجل یا مؤجل در مهر ازدواج : دیرس ، پسآیند ، در آینده و دیر آیند. بجای اجر : پاداش ، بجای آخر : پایان ، پسین ، فرجام ، سرانجام و غیره ،
بجای واژه اخرالامر: در پایان کار واپسین ، در فرجام ، سر انجام و غیره .
بحای اخر الزمان :واپسین ، پایان روزگار ،بجای آخرت : آن سرا، سرای دیگر ، جهان واپسین ، آن جهان بازپسین و غیره . بجای آخرین : پسین ، واپسین ، پسینیان ، باز پسینان و واپسین دم . بجای آداب : آیین ها ، روش ها ، فرهنگ . بجای آدم : کس ، بجای آراء : اندیشه ها ، دیدگاه ها ، نگرش ها گرایش ها وغیره . بجای آفاق :‌کرانه ها ، کران تا کران ، بجای آفت : گزند ، ، آسیب ، بتیاره یا پتیاره . بجای آلام : درد ها و رنج ها ، نگون بختی ها ، بجای آلت : ابزار ، افزار ، سار ، دست موزه .بجای آمال:‌ امید ها ، آرزو ها خواست ها ، کام ها ، آرمان ها ، دلخواه ها ایاسه . بجای آمنا : گرویدیم . بجای آمین : بپذیر ، چنین باد ، خدای روا بدار ایدون باد همین باد . بجای آیات : نشانه ها ، بی درنگ ، . بجای آیت الله : نشانه خدا چمراس ایزد . . یادگار ایزد
بجای آباء : سرپیچی کردن ، نپذیرفتن ، سرکشی ، نافرمانی. بجای اباطیل : چرند ها ، بیهوده ها ، نادرست ها، پرت و پلا ها ناسودی پردازی و بیهوده گویی .
بجای ابتداء :‌نخست ، در آغاز ، پیش دستی ، پیش درآمد و وخش . بجای ابتکار : نو آوری ، خود سازی ، آغاز کردن ، بجای ابتلاء : سردچار ، دچار شدن ، گرفتاری ، گرفتار شدن ، آزمودن ، آزمایش کردن . بجای ابتهاج : شادمانی کردن ، خوشی نمودن ، جشن گرفتن ، دلخوشی ، خرسندی . بجای ابد : جاودان ، همیشه ، بی پایان . بجای ابدآ : هرگز ، هیچگاه . بجای ابدال : بخشایندگان ، پارسایان ، نیکمردان ، بجای ابرام : استواران ، پافشردن ، بر جاه داشتن . بجای ابریق : آبریز ، افتابه ، آبشخور ، آبوند ، لوله هنگ ، کوزه گلی ، تُنگ ، تاموره ، آبدستان و منده .
بجای ابطال : ناچیز کردن ، بیهوده پنداشتن ، پوچ کردن ، نادرست کردن ، از رده کشیدن ، دور ساختن . بجای ابطال : پهلوانان . دلاوران. بجای ابعاد :‌تاراندن ، دور نگهداشتن ، بیرون فرستادن . بجای ابعاد : دوری ها ،آنسو ها . بجای ابقاء : ماندن ، پایدار ، ، زنده داشتن ،
بجای ابکار: پگاه زود ، سپیده داغ ، بامدادان . بجای ابلاغ : رسانیدن ، آکاه کردن . بجای ابلق : سیاه وسپید ، دو رنگ ، خلنگ ، کلاژ .
بجای ابله : ساده ، نادان ، آدم گنس و گول( اصطلاح کابلی )، بیخرد ، کالیوه ، سبک سر ، کالوس ، نا آگاه ، کانا ، نادان ، کم خرد ، بی خرد ، دنگ ، غراچه و غرچه .
بجای ابلیس : اهریمن ، دیو ، پدر دیوان . بجای ابن : پسر، فرزند. بجای ابناء : فرزندان ، پسران . بجای ابنیه : ساختمان ها خانه ها و پایه ها زیر بنا ها و نهاد ها ، هستی ها ، نماد ها و غیره .
بجای ابهام : پوشیده ، پنهان ، پیچیده ، روشن نبودن ، بستگی ، تاریکی و گنگی . بجای ابهت : شکوهمند ، بزرگی ، بزرگوار ، ارجمند . بجای بیت و ابیات : خانه ها، جای بود وباش ها ، زیستگاه و غیره .
بجای اتباع : شهروندان ، یاران ، پیروان، باشندگان .
بجای اتحاد : همیاری، یک پارچگی ، یکی شدن ، پیوستگی ، یگانگی ، همسویی ، همسانی ، همباوری ، همگرایی و غیره . بجای اتحاف : درود فرستادن ، پیشکش کردن ، نیایش فرستادن .
بجای اتخاذ : بر گرفتن ، فراگرفتن ، بدست آوردن . بجای اتساع : فراخی ، گشادگی ، گستردگی وبستاخی .
بجای اتصاف : ستودگی ، آشا یی، ، زاب شدن .
بجای اتصال : پیوستن ، پذیرفتن ، رسیدن ، پیوند ، چسپاندن ، جوش خوردن وغیره .
بجای اتفاق : رویداد، پیش آمد، همدست شدن ، ناگاه رخ دادن ، ناگهان ، یگانگی ، یکی گشتن ، سازواری ، همساز شدن ، همدست شدن ، پشت باهم دادن ، دست یکی کردن ، یکرایی وغیره .
بجای اتفاقآ : ناگهان ، یکباره ، نا خواسته ،
بجای اتقان : باورمند شدن ، ، استواری .
بجای اتکآ : پشت باهم دادن ، پشت نمودن ، لمیدن ، لم دادن ، والمیدن ، دلگرمی ، پشتبانی وغیره .
بجای اتلاف : نیست کردن ، نابود کردن برباد کردن ،کاستن و کاهش .
بجای اتمام: سپریدن ،سپری کردن ، ،به انجام رسانیدن ، پایان دادن ، بسر رسانیدن ، پرداختن و پردازش و انجامش .
بجای اتهام : پلمس ، پلمه ، گنهنما ، ، بدنام کردن ، گنهکار پنداشتن .
بجای اثاث: رخت وپخت ، ،چیز های خانه ، داشتنی های بودوباشگاه ، داشتنی های زیستگاه .
بجای اثبات: استوار کردن ، پابرجا ساختن ، بجای نشاندن
بجای اثر : نشانه ، نشان ، جای پا ، سراغ ، پرتو ، هنایش وغیره .
بجای اثمار : میوه ها ، فرایند ها و دستچین ها .
بجای اثناء : هنگام ، ، هماندم . همان بوه .
بجای آثم : گنهکار ، ، بزهکار
بجای اجابت : پاسخ دادن ، پذیرفتن ، ، روا پنداشتن ، پتواز کردن .
بجای اجاره : کرایه ، کرایی ، بمزد دادن ، بمزد گرفتن ، ، رهانیدن ،
بجای اجازه : روادهی ، رواداشتن ، دستور فرمایی ، پروانه ، فرمان دهی .
بجای : اجانب : بیگانگان .
بجای اجباری : سر زوری ، کار به زور ، کاربه فشار ، فشاور آوردن ، وادار ساختن
بجای اجتماع: همایش ، ، فراهم آمدن ، گردهم آیی ، گرد آوری ، سپاه شدن ، انجمن آراستن ، ، گروه شدن ، سازگاری نمودن دسته بندی شدن وغیره .
بجای اجتناب: دوری گزیدن ، پرهیزکردن ، پرهیختن ، گریختن ، دوری جستن ، کناره گیری ، گوشه گیری ، پرهیز و غیره .
بجای اجتهاد : ، تلاش کردن ، کوشیدن ، کوشا ، کوشش ، استادی ، هنرپروری ، کرداری کنا ، کاسه شدن .
بجای احجاف: دست درازی ، بردن چیزی ، زور گویی ، ستم کردن ، گزندکردن ، ناهنجاری .
بجای اجداد: نیاگان ، نیاکان ، پدران ، هفت پشت ( اصطلاح کابلی).
بجای اجر : پاداش ، مزد ، نیک دادن ، ورستا پای مزد و غیره .
بجای اجراء : کاربستن ، انجام دادن ، راندن ، روادیدن ، روا کردن .
بجای اجرام : ستارگان ، فرازپیکر ها .
بجای اجرت : مزد ، دستمزد ، مزد کار ، کرایه ، سزا و پاداش .
بجای اجزاء : پاره ها ، بهره ها ، خورد وریزه ها ، ، برخ ها اندام ها .
بجای اجساد : تن ها ، پیکر ها ، لاشه ها ، کالبد ها
بجای اجل : مرگ گاه ، هنگام مرگ ، فرارسی مرگ .
بجای اجلاس : نشست . پنچات گاه ( کابل قدیم) فرونشاندن ، با هم نشستن.
بجای اجلاف: فرومایگان ، ستم کاران ، پست اندیشان .
بجای اجماع: گرداوری ، گرد آمدن ، با هم شدن .
بجای اجمال: فشرده کردن ، کوتاه کردن ، بریده کردن ، و نارسایی .
بجای اجناس: گونه ها و کالا ها ، فراورده ها ، پدیداری ها.
بجای اجنبی :بیگانه ، دیگر کس ( اصطلاح تاجیکی) پردیسی( وامواژه هندی در گویش کابلی) ، پردی .
بجای اجور : مزدها ، پاداش ها .دست مزد( اصطلاح کابلی )
بجای اجیر : مزد بگیر ، ، مزدبر ، دست نشانده ، مزدور ، پیش کار ، وابسته ، نوکر( اصطلاح کابلی وامواژه هندی )چاکر .
احادیث: سخن های پیامبر اسلام ، سروا ها ، افسانه ها ، سخنپردازی ها سخنواره ها ، چیز های نو .
بجای احاطه:‌گرداگرد، ( کابلی) ، چهار دیواری ( کابلی ) گرداندن ، گرد برآمدن ، فراگرفتن ،و نیک دانستن .
بجای احباب: دوستان ، یاران ، جانمجانی ( کابلی)
بجای احتجاب: پنهان شدن ، روی گرفتن ( کابلی) چادرپوش ( کابلی) روی پوشیدن ، رخ پنهان کردن ، رُخ نهفتن ، در پرده رفتن، چادری پوشیدن( کابلی).
بجای احتجاج : سرکشی ( کابلی) ، شرپیچی ، ( کابلی ) . ناپذری ، نی گفتن ،
بجای احتذار: پرهیز گاری ، پرهیز کردن ، دوری گزیدن ، روی گردانی ( کابلی) .
بجای احتراز : دوری جستن ، دوری گزیدن ، کناره گیری ، کناره رفتن ، ، روی گشتاندن ( کابلی) پرهیز کردن .
ادامه دارد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا