گفتوگو با طالبان؛ یازده دور مذاکرات در آستانۀ کوچۀ اول
زلمی خلیلزاد، نماینده و رییس تیم مذاکرهکنندۀ امریکایی با طالبان، در آخرین دیدارش دو روز پیش، با محمداشرف غنی رییس حکومت وحدت ملی، به او گفته است که هیچ پیشرفتی در گفتوگوها با طالبان به دست نیامدهاست و طالبان نیز در اعلامیهیی این روند را کُند خواندهاند؛ اگرچه هر دو طرف آرزوی رسیدن به نتیجۀ دلخواهشان را دارند.
آقای خلیلزاد در حالی در دیدار با مقامات پاکستانی و افغانستانی از نداشتن پیشرفت در روند مذاکرات گزارش داد که اخیراً گفته میشد که طالبان و امریکا به توافقاتی نزیک شدهاند. ظاهراً گفتوگوهای طالبان امریکا در کنار سایر پیچیدهگیهایی که جنگ افغانستان دارد، به عنوان جمع ضدین هم است و همین مسأله سبب بنیادین دست نیافتن به توافق دو طرف در کنار دهها عامل دیگر است که جنگ افغانستان را پیشتیبانی میکند. اما بینتیجه ماندن گفتوگوهای امریکا و طالبان ممکن است منجر به تعویق یکبار دیگر گفتوگوها یا طولانیتر شدن آن نیز شود. همانگونه که بارها مطرح شدهاست، اکنون هم یازدهمین دور گفتوگوهای طالبان و امریکا، ممکن است به همان نتایج دور دهم منجر شود؛ یعنی چیزی برای توافق حاصل نشود. زیرا هنوز هیچ نشانهیی از طرف پاکستان برای پایان جنگ در افغانستان دیده نمیشود. با وجود آنکه چندی پیش وزیر خارجۀ پاکستان با اظهارات خوشبینانه از نزدیک شدن به کاهش خشونت و دست یافتن به توافق میان طالبان و امریکا سخن گفت و ابراز کرد که پاکستان در آن همکار است اما به نظر میرسد که چنین ابزار سخنانی صورت واقعی خود را در نیافتهاند. یکی از مهمترین دلایل آن این است که هنوز امریکا و پاکستان روی موارد بسیار مهمی در خصوص افغانستان به توافق نرسیدهاند و نیز برخورد امریکا و ایران هم تأثیر منفی خودش را روی این مذاکرات داشته است. جدا از این مورد دومی، مورد اولی نقش مهمی در شکل دادن جنگ یا صلح در افغانستان دارد. تا زمانی که پاکستانیها مهر صلح یا آتشبس یا کاهش خشونت را در برگۀ طالبان ننوازد، آن گروه به نظر نمیرسد که روی هیچ توافقی تایید کنند؛ ولو آن توافق، مطابق خواستشان هم باشد. البته امریکاییها هم به نظر نمیرسد که قصدی برای رسیدن به نتایج در این مذاکرات مبهم با طالبان داشته باشند.
البته انتظار میرفت که پاکستان پس از مدتی موضع انفعالی در مسالۀ صلح افغانستان، یک بار دیگر با جدیت وارد این مسأله شده است و سفرهای اخیرِ شاه محمود قریشی وزیر خارجۀ پاکستان به امریکا و قطر به هدفِ گفتوگو با مقامهای این کشورها در مورد صلح افغانستان، نشان میداد که پاکستان تلاشهایش را به صورتِ آشکار از سر گرفته است. این تلاشها با تشویق امریکا و متحـدانِ آن برای رسیدن به توافق ابتدایی میان امریکا و طالبان گفته میشد. چنانکه قریشی در واپسین سفرش به امریکا گفته بود که استقرار صـلح در افغانستان از هر زمان دیگری نزدیکتر شدهاست. اما مقامهای امریکایی با احتیاط در این مورد سخن گفتهاند و حالا هم خلیلزاد از نرسیدن به توافق تا این دم، سخن میزند. بنابراین به نظر میرسد که هنوز بر سر آتشبس یا کاهش خشونتها، میان دو طرف، دیدگاه متحدی ایجاد نشده است و همین مهمترین معضل گفتوگوهای جاری است.
از طرف دیگر، ارگ نیز از نزدیک شدن توافقات امریکا و طالبان راضی به نظر نمی رسد؛ زیرا در آن صورت این طالبان اند که بدیلی در برابر ارگ اخذ موضع کرده و ارگ و سایر گروههای ساسی در یک پله ترازو برای آنان اهمیت میابد. بنابراین هرچه گفتوگوهای بینتیجهتر شود خوشحالی آقای غنی مضاعف میشود.
از طرف دیگر بیثباتی و عدم دیدگاه مشترک در مورد ادبیات صلح با طالبان مشکل ملی در برابر این پروسه است. انارشیسم درونیِ حاکم بر سیاستهای افغانستان حتا اجازه نمیدهد در موضوعِ بسیار مهمی چون توافق صلح نیز اتحادِ نظر به میان بیاید. همه طرفها برداشت های منفعت محورانه شخصی را از صلح ارایه میدهند و سعی میکنند که با ادبیات مخالفشان در خصوص مسألۀ صلح رقابت کنند این هم عامل دیگری در درون برای در نشان دادن دورنمای صلح است. در عین حال، مردم افغانستان و نیروهای سیاسی با همۀ تفاوتِ دیدگاهها میخواهند هرچه زودتر موضوع صلح به نتیجۀ قناعتبخش نزدیک شود. طالبان اما در این میان بیشترین سود را میبرند؛ آنها بدون آن که جنگ را کاهش داده باشند و یا در میـدان دیپلوماسی عقبگرد کنند، از ضعف سیاست در داخل نظام استفاده میبرند و هر روز بر دامنۀ زیادهخواهیها و امتیازطلبیهایشان میافزایند.
به تازهگی ملا برادر مسوول گروه گفتوگوکنندۀ طالبان در قطر گفته است که «جنگ زمانی در افغانستان پایان مییابد که امریکا از این کشور خارج شود». این موضع قاطع، فقط محصول سردرگمی و دستپاچهگیهای ارگ است که نتوانست نقش انفعالیِ خود را در مسالۀ صلح به نقش فعال و همهشمول مبدل کند. آقای غنی حتا تا هنوز موفق نشده که گروه گفتوگوکنندهیی از جانب افغانستان معرفی کند. وزیر دولت در امور صلح، از پاسخ به چنین پرسشی با خنده طفره رفت. این یعنی که هنوز هیچ فهرستی نهـایی نشده و معلوم نیست که چه کسانی برای مذاکره با گروه طالبان آماده میشوند؛ در حالی که یکی از خواستهای اساسیِ امریکا برای مرحلۀ بعدی گفتوگوهای صلح، اگر چنین گفتوگوهایی به واقعیت بپیوندد، ایجاد هیأت مذاکرهکننده است. ولی آقای غنی در درون ارگ سیاستهای خاصِ خود را در قبال مسایل افغانستان دنبال میکند که تا هنوز موثریت خود را در هیچ زمینه و موضوعی ثابت نکرده است.
اگر نیروهای مخالف بگویند کاهش خشونت، ارگ میگوید آتشبس کامل؛ و اگر آنها بگویند آتشبس، ارگ باز صدا بلند میکند که تسلیمی. اینگونه است که هیچ سیاستِ روشنی در مورد صلح شکل نمیگیرد و همه سرخورده و ناراضی به دنبال آجنداهای شخصی و تیمیِ خود سرگردان میشوند. چرا ارگ تا امروز نتوانسته خلافِ ادعاهایش در مورد صلح اجماعِ داخلی را به وجودنیاورده و گروهها و جناحهای سیاسی، خود را همراستا با سیاستهای ارگ نمیبینند.
جدا از اینکه در داخل این ارگ است که همهچیز را در قبضۀ خود گرفته و نمیگذارد که یک جریانِ مطمین و قابل پذیرش در امر صـلح به میان بیاید، عوامل اولیه دیگری اکنون هست که سبب بینتیجه ماندن گفت و گوی طالبان با امریکا شدهاست. این درست است که صلح در افغانستان استقرار نمییابد تا زمانی که مدیریتِ سالم در مورد آن در داخل به وجود نیاید و بستر قابل اعتماد سیاسی برای حمل روند صلح شکل نگیرد، اما یک نکته دیگر که خیلی در نظر ها افتاده این است که روند مذاکرات موجود میان امریکا و طالبان واقعا چه قدر برای رسیدن به توافق میان این دو گروه است و چه قدر در آن صلح نزدیک می شود. نظر من این است که مذاکرات موجود اصلا برای دست یافتن به یک توفق نسبی هم نیست و طرف ها در این مذاکرات که تنها دو طرف محض هم نیستند، در این چانه زنی ها مسایل و اهداف دیگری را رصد می کنند. مذاکرات صلح در افغانستان دقیقا به معنای رسیدن به صلح نیست و هر طرف سعی می کنند زیر نام این چانه زنی ها اهداف جدا از صلح را به دست آوردند. از شناختن همدیگر گرفته تا اندازه گیری های سیاسی در منطقه و تعاملات دیگری که بازی های موجود در منطقه ما را در محور افغانستان شکل میدهد. همین مساله سبب میشود که این مذاکرات شکل زیکزاکی به خود گرفته و هر طرف برای مقاصد خویش چانه میزند و برهان میکشد تا ببیند که چه تعاملاتی در موازات این گفتوگوها و چه برداشتها در موازات آن تعاملات و چه نتایج در موازات آن برداشتها شکل می گیرد.
از لحاظ فنی اکنون طالبان میدان دار اصلی مذاکرات اند که به معنای تقویت موضع پاکستان در تعامل با امریکا است. همچنان امریکایی ها دنبال موضعگیری تدافعی و انعطافگرایانه، اصلاً دنبال این نیستند که به زودی به نتیجه برسند. پس، این سفر دنباله دارد و ممکن خلیلزاد بارها و بارهای دیگر تور هوایی اش را از سرگیرد اما مذاکرات در همین نقطه مدار قرار داشته باشد.
زیرا مذاکره میان طالبان و امریکا برای ختم جنگ در افغانستان معیارها، سنجهها، شاخصها و مصادیقی را در خود دارد که امریکا در گذشته آن را در سایر مذاکرهها برای پایان دادن به جنگ در کشورهای دیگر، تجربه نکرده است و طالبان بهشمول پاکستان نیز تجربهیی از به نتیجه رسیدن هیچ مذاکرهیی را نداشته اند و دولت افغانستان که خیلی خام است و تاکنون ادبیات ابتدایی این مذاکره را شکل نداده است؛ بنابراین ما همه در آستانۀ کوچۀ اول قرار داریم.