خبر و دیدگاه

فارسی‌ستیزی در افغانستان

روز بیست و یکم فبروری از سوی ملل متحد و سازمان میراث فرهنگی وابستۀ آن یونسکو، روز زبان مادری نام یافته است. این روز را بسیاری از گویندگان زبان های مختلف به عنوان روز زبان مادری شان، بزرگداشت می کنند و بر سر حفظ و انکشاف زبان مادری به بحث و گفتگو می نشینند. همآیش امروز از سوی پارسی زبانان در شهر لندن به همین موضوع بر می گردد.

بزرگداشت از روز زبان مادری به معنی تبعیض در برابر زبان های دیگر و برتر پنداری زبان مادری نیست. یکی از فلسفه های این روز به احتراز از این تبعیض و تعصب زبانی بر می گردد. این تفکر و این سیاست در افغانستان و هر جامعۀ دیگر که حفظ و تقویت زبان مادری را می توان با تضعیف و تخریب زبان های مادری دیگران بدست آورد، تفکر و سیاست اشتباه و غیر عادلانه است.

تعدد و تنوع زبان در جامعۀ بشری یک امر طبیعی، معمول و مقبول شمرده می شود، اما نگاه ناعادلانه و تبعیض آمیز به این امر معمول جامعۀ انسانی، قبیح و ناپسند است. وقتی ما این جا در همآیشی به مناسبت روز زبان مادری از زبان پارسی بزرگداشت کنیم و از مشکلات و چالش های آن سخن بگوییم و به گفتگو بنشینیم، حکایت از هیچ گونه نگاه تبعیض و برتری جویی در برابر سایر زبان های جامعه و کشور ما ندارد.

افغانستان یک جامعه و کشور چند قومی و چند زبانی است. در حالی که دو زبان فارسی یا دری و پشتو، زبان های رسمی سرتاسری و همگانی بر مبنای قانون اساسی افغانستان شمرده می شوند و شش زبان دیگر(ازبکی، ترکمنی، پشه یی، نورستانی، بلوچی و پامیری)در مناطق مورد گویش این زبان ها، رسمی هستند، به باور من تمام زبان های افغانستان بدون هیچ استثنایی، زبان ملی می باشند. یعنی زبانی که هر چند توسط جمعیت کوچک و معدود این سرزمین تکلم می شود، زبان مربوط به بخشی از مردم این جغرافیا است که مسلماً زبان ملی است.

چالش های امروز زبان فارسی در افغانستان:

ناله ای کن عاشقانه، درد محرومی بگو
پارسی گو ساعتی و، ساعتی، رومی بگو
مولوی بلخی رومی

علی رغم آنکه زبان فارسی به عنوان یکی از ده زبان باستانی جهان و دومین زبان مهم و با اعتبار در جهان اسلام، در افغانستان امروز، زبان تفاهم و زبان وحدت ملی و زبان بین بین القومی شمرده می شود، اما در یک قرن اخیر با چالش ها و فراز و نشیب های بسیار رو برو بوده است. این چالش ها در حالی که بیشتر چالش های سیاسی و برخاسته از سیاست تبعیض و تعصب در برابر زبان فارسی یا دری است، چالش های علمی  و فنی از زاویۀ علم زبان شناسی و انکشاف زبان از منظر دانش زبان شناخی نیز می باشد.

الف : چالش های سیاسی:

محمود طرزی و نخستین چالش سیاسی بر زبان فارسی

چالش سیاسی زبان فارسی در افغانستان از زمانی آغاز شد که محمود طرزی(۱۹۳۳ـ ۱۸۶۵میلادی) از سرداران محمدزایی تبعیدی امیرعبدالرحمن خان در زمان سلطنت امیرحبیب‌الله از ترکیه برگشت و به چهرۀ پرنفوذ  مقتدر دربار سلطنتی امیر مذکور و سپس سلطنت امان‌الله خان تبدیل شد.

محمود طرزی

او نخست از سال ۱۹۱۱ تا سال ۱۹۱۸ مدیر مسئول جریده سراج الاخبار، یگانه نشریۀ سلطنت افغانستان بود و بعد در پادشاهی امان الله  به وزارت خارجه رسید. طرزی در حالی که تمام پنج‌صد شمارۀ سراج الاخبار را در این سال‌ها به زبان فارسی منتشر کرد، نخستین چالش سیاسی و اولین دیدگاه تبعیض آمیز و نادرست را در مورد این زبان با این اظهار نظر و مقالۀ خود در سراج الاخبار ایجاد و ارائه کرد:

«وقتی اعلیحضرت احمدشاه بابای غازی، بتأسیس و استقلال سلطنت افغانیه کامیاب شد، امورات دفتر داری و کارهای کتابت و میرزایی، و جمله نوشت و خوان دولتی، که اساس امور دولت بر آن موقوفست، بزبان فارسی، و  بدست همان مردمان فارسی زبان ایرانی الاصلی بود که از یادگارهای حکومت سابقه ایران باقی مانده بودند………

………..معلوم جهان است که جهانیان، ملت ما را افغانستان و ما را  افغان می‌گویند. بناء علیه در شرح  و تفسیر سرلوحۀ عاجزانۀ ما یک شبه گکی که باقی می‌ماند، صحیح و درست بودن “ادبیات ملی افغانی” و عاریتی بودن “ادبیات ملی فارسی” است.»

نظریات و اظهارات طرزی در مورد زبان فارسی در افغانستان که آنرا زبان عاریتی و رسمیت آنرا یادگارهای حکومت سابقۀ ایران تلقی می‌کند، نادرست، غیر علمی و دور از واقعییت‌های تاریخی این زبان است. حضور و رسمیت زبان فارسی در افغانستان ریشه در تاریخ طولانی و کهن این سرزمین و این جغرافیایی دارد که کشور افغانستان را تشکیل می‌دهد. طرزی با این برداشت و تلقی اشتباه، زبان باستانی این سرزمین را زبان عاریتی و یادگار حکومت سابق ایران یعنی حکومت نادر افشار می‌خواند. در حالی که صدها سال قبل از نادر افشار، سلاطین مختلف این سرزمین و این جغرافیا به خصوص در عهد خُراسانی اسلامی از سلاطین و امرای سامانی تا شاهان غزنوی، تیموری، سلجوقی، شیبانی، لودی، سوری، بابری و سپس درانی ها از تخارستان و بلخ و از غزنه و هرات بسوی مغرب و مشرق، از کناره های دجله تا قفقاز و ترکمنستان و از چین بسوی شبه قاره ی هند تا دهلی گسترش دادند.

طرزی با این دید نادرست و در واقع بیگانه خواندن زبان فارسی در افغانستان، طرح اجباری تعمیم آموزش زبان پشتو را که آن را زبان افغانی می‌خواند ارائه می کند:

«ما را ملت افغان، و خاک پاک وطن عزیز ما را افغانستان می گویند. چنانچه عادات، اطوار، اخلاق مخصوص داریم، زبان مخصوصی را نیز مالک می‌باشیم که آن  زبان را “زبان افغانی(پشتو)” می‌گویند. این زبان را مانند حرزجان باید محافظه کنیم، در ترقی و اصلاح آن جداً کوشش کنیم. تنها مردمان افغانی زبان نی، بلکه همۀ افراد اقوام  مختلفه ملت افغانستان را واجب است که زبان افغانی وطنی ملتی خود را یاد بگیرد. در مکتب‌های ما، اهمترین آموزشها، باید  تحصیل زبان افغانی (پشتو) باشد. از آموختن  زبان انگلیزی، ترکی حتی  فارسی، تحصیل  زبان افغانی را  اهم و  اقدم باید شمرد.»

با توجه و تبعییت از نظریات محمود طرزی بود که امان الله خان در لویه جرگۀ جلال آباد (۱۹ اپریل ۱۹۲۳ – ۲۰ حمل ۱۳۰۲) هنگام تصویب نخستین  قانون اساسی به نام  “نظامنامۀ اساسی دولت افغانستان” از  تعمیم زبان پشتو سخن گفت و بعد انجمنی را به نام “مرکه پشتو ” برای انکشاف زبان پشتو تأسیس کرد.

تصمیم امان الله خان در جهت انکشاف زبان پشتو به عنوان زبان یکی از اقوام  عمدۀ  افغانستان یک تصمیم درست بود، اما  اقدام  او  در تشکیل انجمن  انکشاف زبان پشتو  بدون  آنکه انجمن مذکور  را برای انکشاف هر دو  زبان  پشتو  و فارسی(دری) منحیث زبانهای رسمی کشور  مورد توجه و عمل قرار دهد یک اقدام  نادرست و تبعیض آلود شمرده می شد.

صدراعظم سردار محمدهاشم خان و زبان فارسی:

سردار هاشم خان

پس از طرزی و امان الله خان، در سال‌های سلطنت محمد نادر شاه و محمد ظاهر شاه به خصوص در سال‌های صدارت سردار هاشم خان با زبان فارسی برخورد سیاسی شد و اولین گام عملی تبعیض و تعصب را صدراعظم هاشم خان و همراهانش برداشت. هر چند  امان الله خان  انجمن  انکشاف زبان  پشتو را تأسیس کرد ولیکن وی زبان پشتو را  به عنوان  یگانه زبان تعلیم و آموزش برای معارف افغانستان تحمیل نکرد. اما سپس در صدارت سردار محمد هاشم خان که سردار محمد نعیم به حیث وزیر معارف توظیف یافت، زبان پشتو پس از فرمان سردار شاه ولی کفیل صدر اعظم در ۱۲ حوت ۱۳۱۵ خورشیدی (سوم مارچ ۱۹۳۷) منحیث یگانه  زبان  تعلیم  و آموزش در معارف کشور قرار داده شد. در قسمتی از این فرمان  آمده بود:«. . . به علت اینکه قسمت بزرگ ملت به لسان افغانی (پشتو) متکلم  و مامورین علی الاکثر به سبب ندانستن زبان پشتو  دچار مشکل می شود، لهذا برای رفع زیان این نقیصه و تسهیل معاملات رسمی و اداری، اراده فرموده ایم همچنان که زبان فارسی درداخل افغانستان زبان تدریس و کتابت است در  ترویج  و  احیای  لسان  افغانی هم سعی به  عمل آمده  و از همه اول  مامورین  دولت این  زبان ملی را بیاموزند . . .»

پس از فرمان متذکره که سردار محمد نعیم به حیث  وزیر معارف در سال ۱۹۳۷ میلادی (۱۳۱۶) مقرر گردید،  زبان پشتو  به گونۀ اجباری  زبان  تدریس و  آموزش در تمام  مکاتب  و مؤسسات تعلیمی و تحصیلی افغانستان  قرار گرفت و انجمن ادبی در وزارت معارف به  “پشتوتولنه” یا افغان اکادمی مسمی شد. محمد صدیق فرهنگ از وزیران سلطنت محمد ظاهر شاه در مورد تبعات فرمان پشتو سازی زیان تعلیم و آموزش یا زبان معارف افغانستان می نویسد:

«بزرگترین  تطبیق این  برنامه  در ساحۀ معارف نمایان شد. در اینجا ناگهان دستور داده شد که تدریس در سراسر کشور از فارسی به پشتو  تحویل شود و برای معلمان هم کورس پشتو دایر شود. در نتیجۀ این امر در مناطق غیر پشتو زبان، معلمانی که خود  پشتو نمیدانستند مؤظف شدند تا مضامینی را که کتاب درسی آن در پشتو  وجود نداشت  به  شاگردانی که آنها  هم  پشتو نمی دانستند، به زبان پشتو  تدریس کنند و در پایان  سال به همین ترتیب از ایشان امتحان بگیرند. هر چند هیچ  وسیله ای برای تخمین اندازه زیانی که  از  این بابت به گسترش علم  و  دانش در کشور  وارد گردید  در دست  نیست، اما  بدون  مبالغه  میتوان  گفت  که  در اثر آن، معارف  افغانستان برای ده ها  سال عقب افتاد.»

معضل واحد بودن اجباری  زبان تدریس و آموزش در معارف افغانستان پس از پایان صدارت سردار محمد هاشم  و آغاز صدارت  سردار شاه محمود در سال ۱۹۴۶ میلادی (۱۳۲۵) بر طرف شد. هر چند پس از صدارت سردار محمد هاشم خان در هیچ دورۀ دیگر مشکل مشابه در مورد زبان تدریس و آموزش به عنوان سیاست رسمی مورد توجه و تطبیق قرار نگرفت، اما در چهار چوب وزارت معارف نیز هیچگونه برنامۀ استراتژیک و اساسی در پویایی و انکشاف زبان  فارسی به عنوان زبان رسمی کشور رویدست گرفته نشد. هیچگونه  انجمن ملی در  جهت رشد و انکشاف طبیعی این زبان همچون زبان پشتو بگونۀ متوازن ایجاد نگردید

قانون اساسی ۱۳۴۳ و چالش زبان فارسی:

در قانون اساسی سال ۱۳۴۳(۱۹۶۴) دورۀ سلطنت محمدظاهرشاه که در ۱۱ فصل و ۱۲۸ ماده به تصویب رسید، نام زبان فارسی به دری تغییر یافت. هر چند در  مادۀ سوم قانون اساسی مذکور دو زبان رسمی دری و پشتو مورد تایید و تصویب قرار گرفت، اما در فصل سوم زیر عنوان حقوق و وظایف اساسی مردم در مورد زبان های افغانستان، تنها زبان پشتو به عنوان یگانه زبان ملی معرفی شد. سپس در مادۀ ۳۵ قانون اساسی نوشته شد که:«دولت موظف است پروگرام موثری برای انکشاف و تقویۀ زبان ملی پشتو، وضع و تطبیق کند.»

تغییر نام زبان فارسی به زبان دری در قانون اساسی ۱۳۴۳ و معرفی زبان پشتو به عنوان یگانه زبان ملی افغانستان و سپس تمایز و تبعیض در تقویت دو زبان دری و پشتو، نخستن چالش مهم در برابر  زبان فارسی بود که بصورت رسمی و قانونی، سیاست و خط مش دولت سلطنتی افغانستان را تشکیل می داد.

این تغییر نام زبان از فارسی به دری بگونۀ آشکار و بی هیچ پرده پوشی و ابهامی، یک عمل سیاسی هدفمند و غرض آلود بود. این تغییر نام، نه ریشه در ذهنیت و تلقی افکار عمومی داشت و نه مبتنی بر علم زبان شناسی و واقعییت های تاریخی در مورد این زبان بود. در هیچ یک از گوشه های افغانستان و در میان جوامع مختلف قومی و زبانی افغانستان، هیچ فرد و جماعتی، نه خود را دری زبان می خواندند،  نه، هموطنان فارسی زبان خود را دری زبان می گفتند و نه، زبان فارسی را به این نام می شناختند.  حتی اکنون نیز چنین است. علی رغم تبلیغ و تلقین نام دری به جانشینی نام فارسی بگونۀ گسترده از سوی دولت با استفاده از تمام امکانات و ظرفیت های دست داشته، نام زبان فارسی در میان مردم و افکار عمومی دارای زبان های مختلف، هم چنان زبانی فارسی است.

تغییر نام زبان از فارسی به دری در قانون اساسی ۱۹۶۴ یک عمل عمدی سیاسی برای تضعیف زبان فارسی و جدا سازی این زبان از ریشه های پیشین آن و ایجاد هویت جداگانۀ زبانی – تاریخی  برای زبان فارسی و فارسی زبانان افغانستان بود. در این هویت با تعریف زبان فارسی و دری به عنوان دو زبان جدا گانه، هدف آن بود تا ریشه ها و رابطه های زبان دری به گذشتۀ این زبان به عنوان میراث تمدنی که با نام فارسی شناخته می شد قطع شود و زبان دری در افغانستان به عنوان یک زبان دیگر و غیر از فارسی معرفی شود. البته کاری که چندان سهل و دست یافتنی نیست. به خصوص پیشرفت ارتباطات و تکنالوژی ارتباطات، گسترش عظیم رسانه های همگانی از مطبوعات چاپی و برقی تا شبکه های رادیو و تلویزیون و شبکه های مجازی ارتباطات از طریق انترنیت در سراسر جهان، این جدا سازی سیاست زبان فارسی را در افغانستان بر نمی تابد. این زمینه ها و ظرفیت ها،  دست دولت و دولت مداران افغانستان را برای جدا سازی زبان فارسی از ریشه های تاریخی و تمدنی این زبان بسته و در واقع انحصار آن ها و سیاست های غرض آلود شان را به چالش و مانع جدی روبرو کرده است.

تغییر نام زبان از فارسی به دری و تلقین این ذهنیت و سیاست به عنوان دو زبان جداگانه، از منظر تاریخی، تمدنی و علمی نیز، غلط و نادرست است. چه کسی گفته می تواند که دیوان شعر و ادب فارسی مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی در هفت سده پیش در آسیای صغیر، دیوان اشعار فارسی اقبال لاهوری، بیدل دهلوی، غالب دهلوی، ندیم کشمیری، اشرف خان ختک، خوشحال خان ختک، سعید ختک، طلامحمد پشاوری، عبدالقادر خان ختک، محمدعمر چمکنی،  عبدالرحمن مومند و غیره در شبه قاره هند(هند، پاکستان و بنگله دیش)، دیوان اشعار فارسی رودکی سمرقندی، کمال خجندی در آنسوی سیحون و جیحون، دیوان اشعار فارسی حافظ و سعدی در شیراز ایران در سده های پیشین، با شعر و نثر معاصر و امروز خلیل الله خلیلی، واصف باختری، لطیف ناظمی، محمدکاظم کاظمی، عبدالقیوم ملکزاد، خالده فروغ، نادیه فضل، قهار عاصی، پرتو نادری، هارون راعون، سلیمان لایق، دستگیر نایل، نجیب بارور، شبگیر پولادیان، و ده ها شاعر دیگر افغانستان و مهدی اخوان ثالث، احمدشاملو، پروین اعتصامی، سیمین بهبهانی، محمدتقی بهار، مهدی سهیلی و صد ها شاعر دیگر ایران،  و مومن قناعت، خانم گلرخسار،  میرزا تورسن زاده، فرزانه خجندی، دولت سفر، رابعه خال میرزا و غیره  شاعران فارسی تاجکستان،  دو زبان و سه زبان جداگانه به نام فارسی، دری و تاجیکی است؟

بی اعتنایی و عدم مسئولیت دولت در برابر زبان فارسی:

دولت ها و دولتمداران افغانستان در یک قرن اخیر با بی اعتنایی و بی مسئولیتی در برابر زبان فارسی بر خورد کردند، علی رغم آنکه خودشان با این زبان سخن می گفتند و حاکمیت می کردند.  زبان فارسی یا همان زبان دری که در قانون اساسی ۱۳۴۳ بر آن نام گذاشتند، یکی از دو زبان رسمی در کنار زبان پشتو قرار گرفت، اما دولت هیچگونه برنامه و استراتیژی را برای تقویت و انکشاف دری، حتی مطرح نکرد.

زبان یک پدیدۀ پویا است و باید پیوسته با تغیر و پیشرفت های چشمگیر اجتماعی و فرهنگی دنیای امروز، متحول شود و در مسیر انکشاف و تقویت قرار بگیرد. به ویژه زبان و یا زبانهای رسمی و دولتی و زبان تعلیم  و تحصیل در یک جامعه و کشور علی رغم گستردگی رشد و  انکشاف آن، پیوسته و مداوم  به پویایی و بالندگی نیاز دارد. انکشاف زبان از یکسو  یکی از  الزامات بقای زبان در جامعه و کشور آن زبان  است و از جانب دیگر  زبان را برای  گویندگانش در جهت تعلیم و تحصیل، آسان و مؤثر میسازد. تمام کشور های دنیا دارای انجمن و اداره های ویژۀ دولتی و علمی در جهت انکشاف و تقویت زبانهای رسمی خود هستند. ایجاد و توسعۀ چنین انجمن و اداره، بخشی از وجایب و مسئولیت دولت ها و زمام داران یک کشور است. اما شاید افغانستان یگانه کشوری محسوب شود که با داشتن دو  زبان رسمی تنها یک زبان  آن یعنی زبان پشتو  در بسیاری از سالهای قرن بیستم از امتیاز  انجمن رسمی انکشاف زبان برخور دار است.

برخی از زمام داران افغانستان در نیم سدۀ اخیر در رویکردِ معطوف با این برداشت و دیدگاه نادرست که تضعیف زبان فارسی به تقویت زبان پشتو می انجامد، سیاست فارسی ستیزی در پیش گرفتند. این سیاست به نوعی از تنش و بی اعتمادی اجتماعی  در جامعه و به خصوص میان اهل سیاست و نخبگان باسواد و تحصیل یافتۀ قومی و زبانی دامن زد. گفتگوهای پر تنش در پارلمان دوران سلطنتی و گاهی در محیط تعلیم و تحصیل بر سر زبان فارسی و پشتو ناشی از این سیاست رسمی و دولتی بود. تبعات دیگر سیاست های بی اعتنایی و عدم مسئولیت رسمی در برابر فارسی یا دری به عنوان زبان رسمی و سیاست های فارسی ستیزی برخی زمام داران، به گسترش زبان پشتو در کشور صدمه رساند. در حالی که دولت می توانست با سیاست متوازن و عادلانه در جهت انکشاف و تقویت دو زبان رسمی پشتو و فارسی، بستر آسان و مساعدی را برای تعمیم زبان پشتو و یادگیری این زبان در جامعه و به خصوص در موسسات و مراکز تعلیمی و تحصیلی، هموار کند. این سیاست، راه را بروی تبارز حساسیت ها و عصبیت های زبانی در جامعه می بست.

جلوگیری از حضور زبان فارسی در نماد های ملی:

دولت های افغانستان  به خصوص برخی از زمام داران و چهره های مقتدر حاکمیت ها با سیاستِ فارسی ستیزی، متدرجاً فارسی ستیزی خود را در طرد زبان فارسی از نمادهای ملی به نمایش گذاشتند: در سرود ملی، بانکنوت، اسناد رسمی دولتی چون تذکره یا شناسنامۀ تابعییت، پاسپورت، اسناد ملکیت ها، رتبه های نظامی برای ارتش، القاب علمی برای استادان دانشگاه و غیره.

دولت پسا طالبان و رهبری آن در این یک و نیم دهه باردیگر سیاست نادرست را در برابر زبان فارسی در پیش گرفت. حامدکرزی به عنوان رئیس حکومت انتقالی که قانون اساسی جدید افغانستان در حکومت او  تدوین و تصویب یافت، به این سیاست دامن زد. او با این سیاست موجب تنش بر سر زبان در لویه جرگۀ تصویب قانون اساسی شد و با جمعی از نزدیکان حاکمیتش بدون بحث و تصویب لویه جرگۀ قانون اساسی به تغییرات در شماری از ماده های قانون پرداخت. وی بر خلاف تعهدش مبنی بر دو زبانه ساختن سرود ملی به زبان های پشتو و فارسی، سرود ملی را به زبان پشتو تدوین کرد.

چالش های خارجی:

زبان فارسی تنها با چالش سیاسی داخلی روبرو نیست. چالش سیاسی خارجی در برابر زبان فارسی در افغانستان پیوسته یکی از چالش ها در سده های اخیر است. نقش روس ها و انگلیس ها در تضعیف زبان فارسی بصورت کل در منطقه طی سده های ۱۹ و ۲۰ امر نا آشکار و پوشیده محسوب نمی شود.

روس ها و انگلیس ها مانند دو تیغۀ یک قیچی، زبان فارسی را در آسیای میانه، شبه قاره هند و جنوب آسیا قطع کردند. روس های بلشویک در آسیای مرکزی با تشکیل جمهوریت های شوروی، جلو شکل گیری یک جمهوریتِ حتی تحت سلطۀ خود از فارسی زبانان این حوزه را، گرفتند و با قطع سر تاجیک های فارسی زبان از بدن شان یعنی انتزاع بخارا و سمر قند که گهوارۀ احیای فارسی دری بود، جمهوریت تاجکیستان را به عنوان سرزمین تاجیک ها بدون سمرقند و بخارا در “یک تبر تقسیم” بوجود آوردند.

انگلیس ها وقتی دولت بابری هند را بر انداختند زبان فارسی را در شبه قاره هند که زبان اداره، دفتر، کتابت و علم بود، در سال ۱۸۲۹ بصورت کلی حذف کردند. آن ها در تمام سال های قرن ۱۹ و بیست و تا اکنون از نظر سیاسی در افغانستان سیاستِ در جهت تضعیف و نابودی زبان فارسی را در پیش گرفتند. امروز همه شاهد هستیم که تمام رسانه های غربی که به زبان فارسی در تلویزیون و رادیو برنامه پخش و منتشر می کنند، از صدای امریکا تا صدای آلمان، رادیوی آزادی و حتی بی بی سی، سیاست جدایی زبان فارسی را با دو نام فارسی و دری تعقیب می کنند. چه بسا که در این رسانه ها و شبکه ها با زبان فارسی و برای افغانستان، بر ضد زبان فارسی و در جهت تضعیف زبان فارسی در افغانستان سخن می گویند. جدایی زبان فارسی را با نام فارسی، دری و تاجیکی به شدت و حرارت عجیبی تبلیغ می کنند و با کار برد واژه های غیر فارسی و لهجه های متفاوت از زبان ادبی و نوشتاری زبان فارسی، می کوشند تا این جدایی و تفاوت را در یک زبان واحد به نام سه زبان جدا گانه معرفی و ثبیت کنند.  در حالی که می دانند و می دانیم، زبان ادبی و زبان نوشتاری فارسی در افغانستان و ایران، زبان واحد و یکسان است. فراموشم نمی شود که رادیوی بی بی سی در سال نخست حکومت کرزی پس از سقوط طالبان یک خبرنگاری فارسی در مزار شریف به نام منان حبیب زی داشت که اگر تا حالا می بود، بدون تردید یک زبان دیگر برای افغانستان از طریق بی بی سی اختراع و ایجاد می شد که نه فارسی می بود و نه دری.

نقش سیاسی ایران و سیاست دولتی و رسمی دولت های آن به عنوان کشور همسایه و هم زبان افغانستان بر خلاف تصور و بصورت باور نکردنی، در جهت تضعیف زبان فارسی در افغانستان قابل مطالعه و بررسی است. ایران نه تنها به عنوان یک کشور قدرتمند و ثروتمند منطقه و همسایۀ فارسی زبان افغانستان بر خلاف کشوری چون ترکیه که برای تقویت زبان ترکی و زبان های نزدیک به این زبان و در حمایت از هویت های قومی نزدیک به ترک ها با تمام توان و ظرفیت تلاش می کند، یک دالر را در جهت تقویت زبان فارسی در افغانستان هزینه نکرد، بلکه بر عکس در موضع رسمی و سیاسی خود موجب تضعیف و تخریب زبان فارسی در افغانستان شد و هم چنان به این سیاست ادامه می دهد. دولت ایران در سال ۱۳۴۳ که نام زبان فارسی در افغانستان بگونۀ رسمی و با اهداف سیاسی تبعیض آمیز به دری تغییر داده شد، هیچگونه واکنش و اعتراضی نشان نداد. ایران با سیاست انحصار طلبی در زبان فارسی در صدد آن شد تا تنها زبان فارسی را به عنوان یک زبان بزرگ تمدنی منحصر به جغرافیای سیاسی ایران بسازد و تمام مفاخر تاریخی این زبان و حوزۀ تمدنی آن را به خود اختصاص دهد. امروز این انحصار طلبی نامنصفانه به گونه ای است که ایرانی ها مولوی جلال الدین محمد بلخی را با تمام مشاهر علوم وادب زبان فارسی که در جغرافیای افغانستان متولد شده اند، ایرانی می دانند. وقتی از مولوی نام می برند، می گویند مولوی ایرانی، ابن سینای ایرانی و ………….. ایران بر سر زبان فارسی در رابطه با افغانستان همچون یک برادر بزرگ غاصب و ظالم عمل می کند.

چالش های علمی و فنی:

دومین چالش برای زبان فارسی در افغانستان به چالش های علمی و فنی بر می گردد. البته بخشی از این چالش از چالش سیاسی ریشه می گیرد که در مورد آن سخن رفت؛ اما بخش دیگر، ریشه در مشکلات علمی و فنی این زبان دارد که  بصورت فزاینده بالا می رود. برخی از این چالش ها عبارت اند از:

شیوۀ ناقص آموزش در تعلیم و تحصیل:

شیوۀ ناقص و نادرست در تدریس و یادگیری زبان فارسی به عنوان زبان تعلیم  و آموزش در دوران ابتدایی و ثانوی مکتب(مدرسه) و حتی دورۀ تحصیلات عالی یکی از چالش های مهم و قابل بحث در این زبان است. این نقص در آموزش زبان فارسی از ضعف نظام آموزشی، نواقص و ضعف نصاب درسی و مضامین درسی ناشی می شود. نتیجۀ این نقص در ناتوانی بسیاری از شاگردان دوران متوسطه و ثانوی و حتی دورۀ تحصیلات عالی در درک و فهم  مضامین درسی و در بیان و سخنرانی انعکاس میابد.

در بسیاری از کشورهای دنیا، تدریس  زبان تعلیم  و تحصیل در دوران ابتدایی و متوسط مکتب و مدرسه به گونه ای صورت می گیرد که شاگردان در دوره های مختلف مکتب، زبان  را با چهار رکن  اساسی خواندن، نوشتن، صحبت کردن و شنیدن همراه با قواعد گرامری زبان فرا بگیرند. توان و مهارت آن ها در چنین نظام  و نصاب تعلیم و آموزش زبان بصورت  فزاینده  ارتقا میابد. اما در افغانستان سیستم ضعیف و ناقص در تعلیم و آموزش زبان فارسی و حتی زبان پشتو، به این ارتقا نمی انجامد. بسیاری از معلمین و شاگردان در ادای حروف و الفبای زبان فارسی از مخرج آن نا توان اند، در حالی که تلفظ درست الفبا در هر زبانی از نخستین و ابتدایی ترین اساسات فراگیری زبان تعلیم و تحصیل است.  بسیاری از شاگردان دوران متوسطه و ثانوی حتی از درست خواندن متن کتاب های درسی  عاجز هستند. مفهوم  و محتوای متن  را خوب درک کرده نمی توانند و یا آنچه را میدانند، بدرستی در مورد آن صحبت کرده نمی توانند. قدرت فهم و اخذ بهتر  و درست مطالب درسی در مضامین مختلف از معلم و از افراد دیگر را ندارند. با توجه به شیوۀ ناقص و نادرست در تدریس و فراگیری زبان است که اشتباه و ضعف گویندگان رادیو ها و تلویزیونها در گویش و خوانش اخبار و سایر مطالب بصورت روزمره انعکاس می یابد.

یکی از نکات قابل تامل در مورد این چالش، بی اعتنایی فارسی زبانان تعلیم یافته و تحصیل کرده پس از دورۀ تعلیم و تحصیل به اصلاح و تقویت زبان است. آن ها در رفع این چالش زبان فارسی اعتنا و التفاتی نمی کنند. در افغانستان هیچ نهاد فرهنگی و علمی غیر رسمی و جدا از دولت حتی در شرایط مساعد و مجاز توسط اهل دانش و فرهنگی برای حفاظت و تقویت زبان فارسی ایجاد نشد.

تنوع در لهجه ها و تفاوت زبان گفتاری و ادبی:

تنوع در لهجه های زبان فارسی و تفاوت میان زبان گفتاری و عامیانه با زبان نوشتاری و ادبی در افغانستان یکی دیگر از چالش های این زبان است. میان زبان گفتاری و عامیانه با زبان نوشتاری و ادبی که در معارف افغانستان به آن تعلیم و آموزش داده می شود یک همسانی و همسویی کامل وجود ندارد. اطفالی که در نخستین سال قانونی  وارد مکتب می شوند، خواندن زبان فارسی را در کتاب درسی با لهجه و گویش متفاوت از زبان گفتاری میان خانوادۀ خود آغاز می کنند. از این گذشته، مشکل عمدۀ دیگر، تفاوت گویش ها و لهجه ها در زبان فارسی میان مردم مناطق و ولایات مختلف است. این تفاوت لهجه در زبان فارسی افغانستان میان ولایات و مناطق مختلف این کشور بسیار کلان و گسترده است. یک فارسی زبان مکتب ناخوانده و بی سواد ولایات شمال شرقی افغانستان (بدخشان، تخار و بغلان) به سختی می تواند تمام صحبت و گفتار هم زبان فارسی زبان خود را در ولایات شمال غربی و غربی بادغیس، غور، فراه و هرات بفهمد. بر عکس نیز چنین است.

نفوذ گستردۀ واژگان زبان خارجی:

زبان فارسی در افغانستان به خصوص در چهار دهۀ اخیر بی ثباتی و جنگ مورد نفوذ کلمات زبان بیگانه و خارجی به خصوص زبان انگلیسی قرار گرفته است. این نفوذ در یک و نیم دهۀ اخیر که دولت افغانستان با کمک و حضور مستقیم نیروهای نظامی و غیر نظامی امریکا و غرب تشکیل یافت، بسیار گسترده است. در این جا می خواهم خاطره ای را به شما بگویم. در سال ۲۰۰۹ به دفتر عزیزالله آریافر رئیس نشرات ریاست عمومی اصلاحات اداری نشسته بودم که یکی از کارمندان این ریاست برای اجری کاری نزد رئیس نشرات آمد. آقای آریافر او را مشاور در ریاست عمومی اصلاحات اداری که رئیس آن داکتراحمدمشاهد بود، معرفی کرد. این مشاور ده یا پانزده دقیقه در این جا باقی ماند و بیشتر از دیگران به زبان فارسی سخن می گفت. اما باور کنید که نیمی از واژگان هر جملۀ او را واژه های انگلیسی تشکیل می داد. آنجا گفتم که اگر زبان فارسی در ادارات و دفتر های افغانستانِ مورد حمایت امریکا و غرب اینگونه باشد، شاید تا دو دهۀ دیگر یک زبان دیگر به نام زبان دری شکل بگیرد که با این زبان شباهتی نداشته باشد.

پیشرفت های سریع در عرصۀ علوم و تکنالوژی که پدیدۀ جهانی شدن را در تمام عرصه های حیات از جمله در بخش زبان، گسترده تر و عملی تر از هر زمان دیگر ساخته است، به چالش نفوذ و تداخل واژه های زبان خارجی در زبان فارسی می افزاید. ده ها هزار و صد ها هزار جوانان فارسی زبان کشور مان با تاثیر پذیری از جهانی شدن، انبوه عظیمی از واژه های زبان های دیگر را در گفتار و نوشتار روزانۀخود وارد زبان فارسی می کنند.

مهاجرت و اقامت صدها هزار و یا شاید ملیون ها تن دیگر در خارج از افغانستان و در کشورهای مختلف دنیا، برگشتِ بخشی از آن ها و رفت و آمد شان در افغانستان که شامل نسل های دوم و سوم مهاجران نیز می شود، چالش هجوم واژه های زبان خارجی را به زبان فارسی بسیار پیچیده تر می سازد.

چالش های املایی:

زبان فارسی از لحاظ املایی ناهمگونی دارد و این ناهمگونی املایی در افغانستان بیشتر به نظر میرسد. مشکلات دستوری و گرامری فارسی به خصوص در واژه های عربی فارسی شده و متداول در فارسی یکی از چالش های این زبان است. در  نوشتن جمع واژه های عربی، قاعدۀ یکسان مورد استفاده وجود ندارد. برخی واژه ها بگونۀ مختلف و متفاوت نگاشته می شوند. مثلا، برخی ها برای حرکت حرف آخیر یک واژه از ی استفاده می کنند و شماری از ه. هر چند در جهت درست نویسی و همگون نویسی واژه ها در زبان فارسی شماری از اهل خبره و دانش زبان شناسی و اساتید دانشگاه گام هایی بر داشته اند و کارهای انجام داده اند، اما هنوز این گام ها و کار ها، چالش ناهمگونی املایی و مشکلات دستور و گرامر زبان فارسی را رفع نکرده است. یکی از استادان شهیر در این مورد شادروان پروفیسور عبدالاحمد جاوید بود که تحت نظر وی کتاب “روش املای زبان دری” نگاشته شد.

رفع چالش های زبان فارسی در عرصۀ املایی و دستوری و ایجاد قواعد یکسان در زبان نوشتاری به تشکیل یک نهاد بزرگ فرهنگی و ادبی نیاز دارد که یک مجمع بزرگی از اساتید زبان فارسی به آن بپردازند. تشکیل چنین نهادی به هزینۀ هنگفتی نیاز دارد که باید از بودجۀ دولت تامین شود و ایجاد این نهاد از وجایب دولت افغانستان است. اما سیاست دولت در برابر زبان فارسی، سیاست بی اعتنایی، تضعیف و گاهی فارسی ستیزی است.

راه حل چیست؟

راه حل را در دو عرصه می توان مورد توجه قرار داد و به آن عمل کرد:

الف در عرصۀ فرهنگی:

  • میارزه و مقاومت فرهنگی پیوسته و پایدار از سوی فارسی زبانان افغانستان برای عبور از چالش های زبان فارسی و رفع این چالش ها نخستین و مهم ترین گام است. مردم و اهل سواد و فرهنگ زبان فارسی قبل از همه باید بار حفظ و انکشاف زبان فارسی را بدوش بکشند؛ آنگونه که تا حالا چنین است.
  • نهاد فراگیر فرهنگی و ادبی متشکل از نخبگان زبان فارسی و نخبگان سایر اقوام و زبان های دیگر در افغانستان باید شکل بگیرد و این نهاد نقش خود را در انکشاف و تقویت زبان فارسی به سر برساند. این نهاد باید کاملاً غیر سیاسی و بدور از وابستگی و علایق به گروه های مختلف سیاسی و قومی و مذهبی عمل کند و کار خود را در مورد زبان فقط از منظر علمی و دانش زبان شناختی پیش ببرد.
  • هزینۀ نهاد فرهنگی را تمام فارسی زبانان افغانستان در داخل و خارج از افغانستان بصورت داو طلبانه و به عنوان یک وجیبه در برابر زبان مادری و زبان سرزمین و زبان ملی خود بپردازند.
  • یک کمیتۀ کاری متشکل از آگاهان این عرصه در جهت تشکیل نهاد مذکور و چگونگی میکانیزم تهیه و تامین هزینۀ نهاد ایجاد شود تا در مورد عملی شدن این امر، نقشۀ راه را ترسیم و ارائه کنند.
  • زبان فارسی در افغانستان، میراث مشترک تمدنی و فرهنگی تمام اقوام و مردم افغانستان است. برای رشد و تقویت این میراث مشترک باید گفتمان ملی بین القومی از سوی نخبگان فرهنگی و نهاد فرهنگی فارسی زبانان کشور با سایر نخبگان فرهنگی و سیاسی زبان و اقوام دیگر بصورت پایدار شکل داده شود. شکل گیری چنین گفتمان بین القومی و مشارکت روشنفکران و نخبگان تمام اقوام، به خصوص پشتون ها در “نهاد فرهنگی انکشاف و تقویت زبان فارسی”، وفاق ملی را در افغانستان تقویت می کند و موجب تقویت هر دو زبان فارسی و پشتو به عنوان دو زبان رسمی سرتاسری افغانستان می شود.
  • راه عملی مشورت و گفتمان با نخبگان و نهاد های فرهنگی زبان فارسی کشورهای تاجکیستان و ایران و مشارکت آن ها در جهت انکشاف و تقویت زبان فارسی و همآهنگی بیشتر بر سر این زبان میان هر سه کشور در عرصه های مختلف دستوری و املایی زبان فارسی جستجو و محقق شود.

ب: – در عرصۀ سیاسی:

  • در عرصۀ سیاسی برای انکشاف و تقویت زبان فارسی در افغانستان، مبارزه و مقاومت مدنی پیوسته و پایدار نیاز است.
  • اهل سیاست و سیاست مداران این زبان هرگز این مبارزۀ پیوسته و پایدار را در برابر سیاست های بی اعتنایی دولت در برابر زبان فارسی و فارسی ستیزی برخی زمام داران و مقامات دولتی، انجام نداده اند.
  • جامعۀ فرهنگی و نهادهای مدنی، گروه های سیاسی و سیاست مداران را تحت فشار بگذارند تا نقش خود را به عنوان یک وجیبۀ ملی در انکشاف و تقویت زبان فارسی ایفا کنند.
  • نهاد های منتخب دولتی چون پارلمان، افراد و گروه های مختلف سیاسی شریک سفرۀ قدرت و حتی بیرون از سفرۀ قدرت، دولت افغانستان را در جهت تشکیل نهاد و یا انجمن انکشاف و تقویت زبان فارسی یا دری، متقاعد و وادار بسازند.
  • پارلمان و گروه های مختلف سیاسی بگونۀ رسمی و قانونمند، دولت را تحت فشار قرار دهند تا حضور زبان فارسی دری در تمام نماد های ملی افغانستان به عنوان یکی از دو زبان رسمی کشور، تسجیل و ثبیت شود.
  • سیاست مداران و گروه های مختلف سیاسی در درون و بیرون دولت افغانستان، دولت را در جهت ایجاد انجمن مشترک فرهنگی و ادبی اتکشاف و تقویت زبان فارسی میان سه کشور افغانستان، ایران و تاجکیستان، ترغیب و قانع بسازند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا