خبر و دیدگاه

نقش فاشیسم افغانی در تخریب نمادهای تمدنی پایتخت خُراسان (هرات) تا گورستان‌های بلخ

ظهور محمدگل‌خان مومند و اجراء مانیفست فاشیزم افغانى(پشتونیزم) بر تمام ابعاد جامعه از قبرستان‌هاى بلخ تا نماد‌هاى تمدن پایتخت خراسان، هرات.

این بازخوانى تاریخ نه براى انتقام است، نه براى تنفر است، نه پیام تعصب دارد و نه آهنگ جدایى ؛ بلکه براى فهم درست تاریخ و جلوگیرى از روند رو به تکامل فاشیزم افغانى است.

ما با پشتونها به عنوان شهروندان اصیل تمدن کهن باستانى و خراسان هیچ مشکلى نداریم ، مشکل ما با فاشیزم افغانى است و نه افغان‌ها (پشتون‌ها) ، همچنان زبان افغانى(پشتو) نزدیک‌ترین خویشاوند زبان تمدنى و منطقه یى فارسى مى‌باشد و از رشد و بالندگى این زبان استقبال مى‌کنیم ، اما نمى‌توانیم زبانى را که از تولد صنعت دستور زبان و صرف و نحو‌ اش به اعتراف «مومند» بیش از هشتاد سال نمى‌گذرد، صدر نشین محفلى بدانیم که در ذیل آن زبانى به گستردگى و قدمت زبان مادرى’مولانا’ و ‘امام ابوحنیفه’ و صاحب شاهنامه فردوسى قرار دارد .

آنچه را که محمود طرزى در ذهن داشت، نوشته و نانوشته‌هاى او را براى ایجاد و اعمار ناسیونالیزم افغانى، محمدگل‌خان مومند هم در تئورى و هم در عمل اجراء نمود.

او نه تنها توانست با حمایت همه جانبه پادشاه، نظامنامه‌هاى انتقال افاغنه (پشتون‌ها) از ماوراء کوه سلیمان و جنوبى را در قطغن اجراء و عملى نماید، بلکه در نوار مرزى هرات ، در تمام بلخ و جوزجانان و فاریاب اجراء نمود و حتى بنا به روایت «حضرت صبغت الله مجددى» سنگ‌هاى قبور و آثار تمدن را شبانه منهدم ساختند، تا تمام نمادها و آثار تمدن به یکبارگى نابود شود.

زبان ایکه در عصر امان‌الله‌خان بنا به روایت مؤلف کتاب افغانى (صالح محمد قندهارى) هنوز مطمئن نبودند رسم الخط هندى ، عربى ، فارسى یا لاتن را انتخاب نمایند، در عصر محمد گل خان مومند، به عنوان زبان ملى بر مقام زبان تمدنى، منطقه اى و اسلامى فارسى نشست !

محمدگل‌خان مومند در همان زمانى که با بیل و کلنک تمام نمادهاى تمدنى و هویتى زادگاه فرزندان فرزانه ء بلخ ؛ زرتشت و مولانا را تخریب مى‌کرد در همان جا دستور زبان پشتو را نوشت و بنا به اعتراف خودش زبان در حال مرگ و بدون دستور زبان و نگارش را احیاء و مسلط ساخت .

مقدمه‌اى بلند بیست و دو صفحه یى او مملو از تنفر و سرشار از خصومت و دشمنى با زبان و فرهنگ فارسى مى باشد.

مومند مقدمه کتاب پنجصد صفحه‌یى خود را با این شعر اغاز مى کند و در ادامه زبان بشتو را زبان ملى افغان‌ها و زبان‌هاى دیگر را زبان أقلیت‌ها و بیگانه مى داند.

نورى ژبى زده کول که ده ى کمال

خپله ژبه ئیرول بى کمالى ده

این کتاب در سال ١٣١٧ هجرى شمسى ۱۹۳۸ به نشر مى رسد.

مومند در مقدمه ادامه مى‌دهد ، که هرقدر که زبان یک ملت تحت تأثیر زبان ملت دیگر قرار بگیرد به همان اندازه زمینه‌اى نفوذ سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، اخلاقى و عادات ملى فراهم مى‌شود.

مومند مى‌نویسد، که نفوذ و تسلط زبان یک ملت بر ملت دیگر پیامدهاى ناگوار سیاسى و اجتماعى و فرهنگى دارد و على الخصوص که أقلیت‌هاى ساکن هم داراى ان زبان بیگانه باشند،

اینجا اشاره او به زبان فارسى است و کشور ایران و شاید هم بخارا و سمرقند و تاجیکستان .

مومند در مقدمه نوشته است :

که زبان پشتو حفاظت نشده است ، دستور زبان و صرف و نحو ندارد ، آثارى از گذشته باقى نمانده است ، اگر هم چیزى بوده در جنگها از بین رفته است و بجز چند تکه نثر و نظم پراگنده که آنهم کاملاً پشتو نیست موجود مى‌باشد و بس .

إقرار مى کند که لغتنامه و صرف و نحو موجود نمى باشد!

حتماً دوستان متوجه هستند که تا زمان تألیف این کتاب توسط آقاى مومند هنوز پته خزانه تولد نشده و شادروان عبدالحى حبیبى آن را تألیف نکرده است، زیرا اگر این اثر موجود مى بود مومند حتما به آن اشاره مى‌نمود و افتخار مى کرد.

مومند ظهور فاشیزم افغانى را ظهور سعادتمند نهضت پشتو عنوان مى کند و ادامه مى‌دهد: اتحاد ، عزت ملى ، سعادت پشتون‌ها ، آینده پشتون ، امتیاز ملى ما اتحاد ملى ما مربوط و منوط به پشتو مى‌باشد.

او از پادشاه تشکر مى کند که به زبان پشتو توجه خاصى مبذول داشته است و اظهار امیدوارى مى‌کند که زبان پشتو تا چند سال دیگر به عنوان زبان ملى کشور تثبیت گردد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا