نامه سرگشاده به حضور سترجنرال عبدالرشید دوستم معاون اول ریاست جمهوری افغانستان
جناب رهبر ملیونی جنبش ملی اسلامی افغانستان را درود های بی پایان و موفقیت های مزید در امور محوله مقدس مردم افغانستان و از بارگاه خداوندی استدعا داریم که از شر توطئه و دسیسه منافقین و دشمنان صلح و آرامی در امان باشند.
محترم معاون صاحب اول ریاست جمهوری اسلامی افغانستان!
اجازه بدهید قبل از آنکه در اصل مقصد عریضه بپردازم، مطلب ذیل را که «بیان مشارکت مردم در قدرت سیاسی» است، به مثابه پیشگفتار نامه و بستر مسئله کالبد شگافی مختصر مکتبی و مسلکی نمایم: مشارکت مردم منشأ مشروعیت اقتدار ملی است.
پس از آنکه فیلسوفان عرصه سیاست و اجتماع مشروعیت اقتدار نظام ها و دولت ها را از اسطوره آسمانی بودن آن بیرون آوردند و این وجیبه را برای انسان روی زمین قایل شدند، مسئله مشارکت مردم در تعیین، تشکیل و تخصیص افتدار ملی، مهمترین عنصر جامعه مدنی تلقی گردید. درین ارتباط ژان ژاک روسو، فیلسوف فرانسوی در یکی از آثار خود بنام «قرارداد اجتماعی» تأکید میکند که اقتدار از آن مردم است و تنها مردم است که از طریق نماینده های منتخب خود نظام را مشروعیت میدهد. البته که دیگر فلاسفه عرصه دموکراسی و جامعه مدنی عین تأکید را با عبارات دیگری دارند. مهمتر از همه مشارکت نه تنها نظام را مشروعیت میبخشد بلکه باعث ثبات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی میگردد.
در عمل دیده شده است، کشورهاییکه هنوز در پختگی لازم سیاسی و مدنی نرسیده اند و سایه استبداد، خودکامگی، برتری طلبی و انحصارگری کاملاٌ مضمحل نگردیده است، تلاش میکنند تا مشارکت عمومی را به بازی گرفته، دست به یک سلسله عوامفریبی ها بزنند و امتیازات سنتی غیر مشروع خود، خانواده یا قوم و قبیله خود را حفظ کنند. اینگونه مناسبات قلابی و ستمگرانه در ممالک آسیائی بخصوص افغانستان و ممالک عربی بیشتر محسوس و مشهود است.
با مطالعه این همه عناصر و پدیده های علیل در باب مشارکت جسارت خواهم کرد تا مشارکت ملی را در سه فاز یا در سه دوره تقسیم نمایم: 1) مشارکت تئوریکی یا کاغذی؛ 2) مشارکت فارمولیته و یا نمایشی؛ 3) مشارکت عینی و یا واقعی.
1- مشارکت تیوریکی یا کاغذی درین نوع مشارکت حق اشتراک اتباع در نظامسازی به بهترین وجه آن در قانون اساسی و دیگر قوانین صرفآ در روی کاغذ گنجانیده میشود ولی شرایط سیاسی اقوام محروم از مشارکت در عمل تغییر نمیکند و جایگاه ممتاز و غیر ممتاز بشکل سنتی خود باقی میماند. این گونه مشارکت کاغذی از خصوصیات ممالکی است که میخواهد از جامعه استبدادی بسوی جامعه مدنی گذار کند.
2 – مشارکت فارمولیته یا نمایشیاینگونه مشارکت نمایانگر تشریفاتی بودن اشتراک نمایندگان این ویا آن قوم، این ویا آن گروه، این ویا آن مذهب در سیستم افتدار است که ایشان امتیازات مربوط به اداره خود را از قبیل معاش، خانه و دیگر خدمات و سهولت های دولتی را دریافت مینمایند و ملزم به تمثیل اراده حاکمان همان سیستم میباشند یا به عباره دیگر مجری تصامیم ممتازین فوقانی هستند اما در مسائل مهم و سرنوشت ساز در تصمیم گیری شریک نیستند.
3 – مشارکت عینی یا واقعیاین نوع مشارکت خواص اصلی جامعه مدنی و دموکراسی واقعی میباشد. درین نوع مشارکت نمایندگان منتخب مردم ممثل اراده همان مردم بوده و خود را صرفآ تابع قانون میدانند و مهمترین اصل درین نوع مشارکت، سهیم شدن در تصمیم گیری است. در مسائل سیاست خارجی و داخلی دولت، مسائل اقتصادی و خلاصه در تمام تصمیمات امور حیاتی یک مملکت مساویانه سهیم گردیده و مطابق روحیه قانون، وجایب صلاحیت های مندرج قانون عمل میکند.
در افغانستان هنوز مشارکت عینی همه مردم عملی نشده است. از بعضی اقوام حق و حقوق شان تنها درج کاغذ است و بعضی ها هم تنها حضور نمایشی دارند اما تصمیم گیرنده در مورد حیات سیاسی دولت همانا استبداد سنتی است که عرصه مشارکت واقعی را برای دیگران ذیق نموده، حاضر نیست که در جامعه عدالت اجتماعی برقرار گردد.
خوب حالا مطابق روحیه نص فوقاٌ مذکور میدانیم که مردم منبع، منشأ، صاحب و دارنده اصل قدرت هستند که بر اساس یک قرارداد اجتماعی که متون و توافقات آن در محتوای قانون اساسی و دیگر قوانین یک مملکت تسجیل و تصویب گردیده است، این قدرت را برای یک رئیس جمهور، معاونین و پارلمان، مردم به عاریت میدهند که مطابق همین قرارداد اجتماعی موکلین و منتخبین اراده همین مردم را در نظام تمثیل نمایند. اگر یک رئیس جمهور، معاون رئیس جمهور و یا یک وکیل بنابر علایل مختلف از تمثیل اراده مردم کوتاه بیاید و خواست مردم را برآورده نتواند، در قدم نخست در رفع نقایص با استفاده از نصوص قوانین بکوشد. اگر با آنهم از اجرای وجایب محوله مردم عاجز آید، واجب است تا بار دیگر به مشوره و آرای مردم مراجعه نماید و علت های عدم اجرای خواست مردم را بیان کند و بگذارد تا بار دیگر مردم تصمیم خود را اعلام کند که آیا دست به مظاهرات میزند، اعتصابات برپا میکند، نافرمانی مدنی را برای گرفتن حق و حقوق خود به اجراء میگذارد یا که دولت را با همه اراکین آن تحریم میکند! اینست مفهوم استرداد امانت مردم که به هر حالت منجر به سرفرازی و نام نیک یک سیاستمدار میگردد.
اما اگر یک معتمد مردم در چهره رئیس جمهور، معاونین و وکلاء بنابر ملحوظات مختلف نتوانند اراده مردم را تمثیل کنند و خواست مردم را برآورده سازند و در مرفوع کردن اسباب و علایل هم عاجز آیند و به مشوره و آرای دو باره مردم هم مراجعه نفرمایند، اینگونه اصلوب باعث تشویش پیروان و هواداران ایشان گردیده و در تلاش حل الترناتیف و بدیل قضیه برمیخیزند و یا حد اقل از رهبر خود و یا وکیل خود فاصله خواهند گرفت.
رهبر صاحب جنبش ملی اسلامی افغانستان!
آنطوریکه دیده شد بعد از انتخابات ریاست جمهوری افغانستان حاکمیت اشرف غنی بنابر خاصیت برتری طلبی و وابستگی آن به پاکستان به وعده های داده شده به خلق تورک افغانستان در عرصه مشارکت و همچنان به دیگر اقوام در عرصه امنیت، اقتصاد و رفاه اجتماعی وفا نکرد. درحالیکه یگانه بخش مشروع و تاثیر گذار آراء که رییس جمهور اشرف عنی در آن تکیه کرده بود، همانا آرای تورکتباران افغانستان است. تجربه تاریخی نشان میدهد که استبداد، فرهنگ سکوت و مدارا را برسمیت نمیشناسد به خصوص مستبدین افغانستان همیشه تابع زور و زر بوده اند. تقسیم 50/ 50 کرسی های دولتی در بین اشرف غنی و عبدالله برخلاف همه موازین حقوقی آن موئید همین مدعاست. مطابق تشریحات فوق فازهای مشارکت، سهم اوزبیک و تورکمن در قدرت در مرحله “مشارکت روی کاغذ” قرار دارد. حتی حضور نمایشی نمایندگان اوزبیک تورکمن در رده های قدرت 5 در صد از از شعاع وجودیشان هم تمثیل نگردیده است. گاهی از چوکات اداره معاونیت اول با منت گذاری زیاد در صفحات فیسبوک منتشر میشود که “فلان نفر به صفت مشاور فلان وزارت یا رئیس فلان شعبه مقرر گردید”! درحالیکه این تقرری های مضحکه مشاورین گمنام به معنی آب پاشیدن بروی احساسات داغ مردم است و نشر پرآوازه آن یکنوع گیلماله کشی بروی شکست ما در گرفتن حق مسلم ما است.
تقرر چند نفر انگشت شمار در محدوده اداره معاونیت اول دردی را دوا نخواهد کرد. درحالیکه در مورد منطق تقرری این بخش نیز سوالات قابل تشویش وجود دارد. یک کدر از یک پست حذف میگردد و در وظیفه دیگر گماشته میشود، چند وکیل جوان و متعهد که صدای موکلین خود را در پارلمان بلند مینمودند، داوطلبانه از عضویت پارلمان که مهمترین وظیفه است منفک و به وظایف اجرائیوی گماشته شدند که گاهی موثریت آنها کمتر از آن است که در وظیفه قبلی شان بود ! ویا گفته میشود که بعضی از کدر های “قولی” از نام اوزبیک و تورکمن در چندین وظیفه دولتی معرفی میگردند و از چند منبع معاش بدست میآورند. منطق این گونه گزینش ها برای من مفهوم ندارد! مگر قحط الرجال و قحط کدر دامنگیر اوزبیک تورکمن هست! آیا مردم ما به خاطر این چند نفر معاش بگیر قربانی دادند! آیا میلیون ها رآی مردم برای آن داده شده که یکنفر قولی و معامله گر به نمایندگی این مردم جیب های شخصی خود را پر کند! درین حالت که صدها فرزند مسلکی مستعد و متعهد این مردم با لب قاق پشت در های ولینعمتان صف میکشند.
دفتر محترم معاونیت اول و مشاورین محترم معاون صاحب الزامآ و وظیفتاٌ باید انعکاس منفی این بی عدالتی ها را برای جناب معاون صاحب اول رئیس جمهور گزارش میدادند تا جلو این حاتم بخشی ها و بده و بستان ها گرفته میشد جناب معاون صاحب اول ریاست جمهوری افغانستان! شما رهبر میلیونی نه تنها حزب جنبش ملی افغانستان بلکه تمام خلق تورک افغانستان و از آنهم وسیعتر گروه های وسیع خلق افغانستان از هر قوم و زبان برای شما ارادت و خلوص نیت دارند. اما گاهی گزارشات مأیوس کننده شنیده میشود، بعضی از اشخاصیکه از نام جنبش، اوزبیک و جنرال دوستم به مسند مشخص تکیه زده اند، اوزبیک ها را به جنبشی و غیرجنبشی تقسیم بندی میکنند و یا هم معیار مقرر شدن یک کدر را اشتراک آنها در کمپین انتخاباتی قلمداد میکنند. این گونه برداشت و برخورد جفای بزرگ در حق آن مردم است که در راه آرمان های خود، جنبش و شخص جنرال دوستم قربانی داده اند. جنبش و جنرال دوستم حاصل خون هزاران جوان بی باک هست که درین راه شهید شدند. کدام خانواده اوزبیک و تورکمن است که درین راه شهید نداده باشد و خانه ویران نشده باشد و نام جنبشی در پیشانی آن تاپه نشده باشد و به نام جنبشی طرف خشم و تبعیض ستمگران قرار نگرفته باشد و در مقابل دسیسه های دشمن به نسبت جنرال دوستم و جنبش رسالتمندانه و آگاهانه نآیستاده باشد. تجربه نشان داده است که ستیزه جوئی امتیازطلبان الوان مختلف در مقابل خلق اوزبیک و تورکمن، همه این مردم آگاه را بدفاع از جنبش و شخص جنرال دوستم متعهد و منسجم کرده است. فراموش نشود که “زنده باد و مرده باد” نمایشی موثریتی ندارد نسبت به آنانیکه آگاهانه و مسئولانه یا با سلاح گرم خود ویا با قلم توانمند خود رسالتآ بدفاع ازجنبش و جنرال دوستم بدون طمع و توقع قرار میگیرند بنآ تقسیم کردن این مردم در جنبشی و غیرجنبشی خیانت بزرگ به یکپارچگی مردم و به خصوص قشر باسواد جامعه اوزبیک تورکمن خواهد بود.
به هر حال اگر ازین جزئیات گذشته دوباره در اصل موضوع برگردیم: مسلماٌ معلوم و مشهود است، آن مشارکت عادلانه برای اوزبیک و تورکمن مطابق شعاع وجودیشان حتی فیصدی ناچیز هم تأمین نگردیده است، آن وزارت جوانان که جناب شما برای جوانان کشور وعده دادید، احتمالاٌ فاشیسم اجازه نداد، از آن وعده های شما به نسبت امنیت مردم خبری نیست و حامیان تروریسم در ارگ نشسته اند و 80 در صد خاک مملکت دولت حاکم نیست، اختطاف و ترور به یک امر عادی مبدل شده است، اقتصاد مملکت فاجعه بار است، نرخ بیکاری و گریز مردم از وطن بشدت افزایش می یابد و ده ها بدبختی فاجعه بار دیگر که دامنگیر مردم بوده و شما که یگانه امید مردم بودید که با همت والای طرفداران ملیونی خود، مردم را از چنگ دسیسه فاشیسم افغان نازی و حامیش پاکستان نجات دهید اما متآسفانه شما به صفت معاون اول رئیس جمهور و با نفوذترین شخص مملکت که اشرف غنی را به ریاست جمهوری رساندید در تصمیم گیری ها اصلاٌ سهم ندارید! نوکران پاکستان در چهره خود اشرف غنی تلاش میکنند که شما همیشه منزوی از تصامیم حیاتی دولت باشید. از تحریم اعتراضگونه جلسات اداری و دولتی و سکوت متداوم شما، مردم بیشتر متضرر و مآیوس خواهد شد. این همان هدفی است که حلفات اشرف غنی به دنبال آنست.
ما شرایط ناگوار و زورگوئی های فاشیسم پاکستانی در عقب آن انگلیس و امریکا و طیاره های بم افگن بی 52 را درک میکنیم، که حتی شخصیت های گویا برازنده را با پشتوانه آرای ملیونی مجبور به “معاش بگیر” از دسترخوان فاشیسم و روگردان از مردمش کرده است، اما شما “جنرال دوستم” هستید. این کلمه مبین همه صفات و مشخصات شما است. همچنان اذعان میداریم که شما تلاش میکنید تا مردم به نحو دیگری متضرر نگردد، اما بزرگان گفته اند “کوه هرقدر اگر بلند هم باشد، حتمآ از خود راهی دارد”.
برای شکست بن بست پیشنهاد میشود:
1- به سکوت و انزوا خاتمه داده شده و با شور و علاقمندی و ابتکار اداره معاونیت اول ریاست جمهوری مطابق نص قانون اساسی بدست گرفته شود.
2- یک گروپ مشاورین متعهد و مسلکی در عرصه دولت-حقوق، قانون اساسی، سیاست “خارجی” ، اقتصاد و اداره به تعداد 5 – 7 نفر تشکیل و در خدمت معاون اول قرار گیرند.
3 – در صورت زورگوئی فاشیسم و زیر پا کردن وجایب و صلاحیت های معاون اول رئیس جمهور که در قانون اساسی و دیگر قوانین تسجیل گردیده است، مراجعه دوباره به آرای مردم، مشوره خواستن از مردم و بالآخره بسیج کردن صلح آمیز مردم و نا فرمانی مدنی از دولت میتواند راهگشای معضل باشد.
مردم آزاده، صبور و متواضع ما همیشه با شما بوده و در هر حالت با شما خواهد بود لذا تصامیم شما برای بهبود وضعیت ناهنجار مملکت تعیین کننده و حیاتی خواهد بود. انتقال مارش کنان جنازه های سربریده از غزنی به کابل که ارگ را به لرزه درآورد، تجربه یی است نشان میدهد که هیچ قوتی در برابر بسیج شدن حق بجانب مردم وجود ندارد.
بار دیگر یادآور میشوم که نتیجه همان تهدیدهای بسیج کردن مردم بود که امریکا وادار شد و قدرت را 50 / 50 تقسیم کرد و اوزبیک تورکمن را از صحنه کشید چونکه فهمیدند ما صبور و متواضع هستیم.
__
گزارش تلوزیون میترا پیرامون: جنرال دوستم به دلیل نادیدهگرفتنِ پیشنهادهایش از سوی رییسجمهور، نشستهای حکومت را تحریم کرده است
آقای دهاتی، مبگوبند که اگر احمق را احمق نگوئی گناه بزرگی را مرتکب شده ای، تو از دل هوشیار هستی و خوب مبدانی که این کشور را کی خراب کرد،کی چور کرد، کی غلامی پاکستان،ایران و روسیه را کرد، کی لاجورد های پنجشیر را دزدیده فروخت ؟ اینها را همه تاربخ قضاوت مبکند. از واقعات 40 سال گذشت کرده کمی عقب نگریسته شود، کافیست که یادآوری کنیم شما عزبزان در تمام جنایات چندقرنه قبیله شریک هستبد. به حق که تاریخ قضاوت میکند. من اگر جای تو بودم دهان بی برک خود را سکاشتیپ کرده و هیچ قومی را متهم نمیساختم. هرقدر که عقده حقارت تاریخی ات بجوش آمده به دیگران حمله میکنی،به همان اندازه ایزارت کشیده مبشه. لوده و خرکوس
عفت قلم به من اجازه نمیدهد به کسانی مثل شریف کریمی جواب بالمثل بدهم. اما همان طور که نوشتم. می توانید عصبانی شوید، بنابر سرشت خود، دشنام بگویید، اما آنجه را که شما انجام داده اید، تاریخ فراموش نمی کند. تو میتوانی دشنامت را ادامه دهی اما من دیگر به تو و دشنام بی ادبانه ات کاری ندارم و جوابی بالمثل هم نخواهم گفت. زیرا آنچه که در فوق نوشته ای، به دست خودت پرده ات را دریده و خودترا فاش کرده ای. خانه خراب باد آنکه درین کشور وبرانی می آورد و آنانیکه برای به دست آوردن لقمۀ چرب و گلیمی که از غارت به دست می آورد، عهد می کنند و پس آن عهد را می شکنند و بازهم در ادامۀ این وضع کمک می کنند، ولو که آن شخص جناب شریف کریمی هم باشد.
دهاتی، واقعآ بی منطق هستی، نه تنها بی منطق بلکه بی معلومات و بیسواد هم هستی. به این سبب که امان الله گلم جمع هیچ نسبتی با ازبک ها ندارد او از پشتونهای قندوز که در تشکیل جنبش وظیفه اجرا میکرد و یک روزی از روزها نفر های اشرار بی فرهنگ مانند ربانی و مسعود در خانه او ریختند و خورد و کلان و زن و مرد را به قتل رساندند و مالهای خانه او را هم به یغما بردند. وقتیکه امانالله در خانه میآید و میبیند که همه توسط اشرار بی فرهنگ به قتل رسیده و مالهای خانه به یغما رفته است، با دیدن این حالت او مبگوید: اشرار گیلم مرا جمع کرده، ازانجاست که نام گلم جمع برایش مانده میشود. این موضوع را چندتا آدم لاولو و بی منطق در ازبک ها نسبت میدهد. اول بخوان باز امضا کو احمق دهاتی
بسیار مردم خوبی هستید. همی گلیم جمعی شما هم که نمیبود……
دوست محترم دهاتی شما فرمودید که تاریخ سیاسی ما مملو از خیانت است ؟ کمی ده خود بیائید ما در تاریخ ره زنی نکردیم بچه سقاو پادشاه شما کرده. ما وطن را نفروختیم که کارمل عزیز شما بالای تانک های روس داخل افغانستان شد. ما ده مکه رفته قسم نخوردیم که صوفی ربانی قسم خور مکه بعداز قسم خوری کابل را ویران کرد و مردم افشار را به فتل رساند. ما لاجورد نفروختیم وما قاچاق سلاح نکردیم که قهرمان پوفکی شما احمد شاه مسعود این کار ننگین را کرد. بالآخره ما نوکر روس نشدیم که احمدشاه مسعود یگانه کسیکه در استخبارات کی جی بی رسمآ شامل بود و ده ها خیانت دیگر که این ملک از دست اضافه خواهی شما ویران شد. بعدآ شما جرعت میکنید که تاریخ ما مملو از خیانت است. شرم هم نیمی از وجدان است اغای دهاتی
خوش بود گر محک تجربه اید به میان تا سیه روی شود هر که در او ،غش باشد
جناب دهاتی؛ مثلیکه پخته شهری است. ولی سحنم به این معنی تلقی نشود که در دهاتی ها آدمی اینهمه هشیار و منطقی پیدا نمیشود. بلکه بیشترین دهاتی متاسفانه مانند توده های اقوام شریق ازبیک و تاجیک و پشتون… ساده ساده استند . چونکه محیط ده و مادران دهاتی بیسواد و دربند و معتاد به هزار اعتیاد فرزندانشان را به هوش و منطق و فهم و فراست عصر بغرنج امروزی رسانده نمیتوانند ولی همه اینها بدان معنی نیست که جناب همت فاریابی از جهاتی ذیحق نیستند. اگر دقیق شوید آنها به ادبیات و توانایی جهانبینی خود در حقیقت جنرال معامله گر و معامله خوی خود را محاکمه کرده و راه بن بست پیش روی مردم دنباله رو او را فاش ساخته است.
مراد از شما تنها دوستمیها و جنبشی ها اند نه مردم شریف ازبک. آقای کریمی آشفته و عصبانی شده ایست. چون میبیند که کسی رفتار دوستم را تایید نمی کند. سخن حقیقت تلخ است. با حزب دموکراتیک خلق که با شما اعتماد نمود خیانت کردید. باید گفت که حال با اشرف غنی رفتید، چه هنر کردید، تمام تاریخ سیاسی شما مملو از خیانت است البته به همان کسی که با او متحد بودید. اشرف غنی این را نمیداند؟ مثل اینکه پیرو مغز متفکر هستید. از شما خوش آمد گویی می کنند، راست بگویید، شما با کی تا آخر وفادار ماندید؟ به حرب پرچم خیانت کردید، به جمعیت خیانت کردید، به ستم ملی خیانت کردید، به گلبدین یکی شدید بازهم به او خیانت کردید. داستان سلسله دارست تا آخر. آفرین با این همبستگی ملی تان. تنها نژاد و تبار شما برای تان معیار است. حالا که میدانید کار از کار گذشته، فایده اش در چیست؟ می توانید عصبانی شوید، دشنام بگویید، اما آنجه را که شما انجام داده اید، تاریخ فراموش نمی کند. حال وقتی است که خجالت بکشید و رای مردم نجیب ازبک را به صندوق هر کس و ناکس نیاندازید. مردم سادۀ ازبک را ابزار سیاسی برای خویش نکنید. اگر میکنید باز خود می دانید که بار کج به مزل نخواهد رسید.
مخاطب من انانی است که در نوشته جناب دکتور فاربابی کامنت گذاشتند و کوشش کردند به نحوی زهر خسمانه خود را بنام پانترکی و نژادپرستی و امثال این سخنان را به نویسنده مطلب حواله کنند. جای تاسف است که بنام حکومت وحدت ملی 50 فیصد چوکی های دولتی را در اختیار گرفتید و بازهم تمام روز از کم بودن مشارکت برادران تاجیک در قدرت مبنالبد. اما یک نویسنده ازببک که از سهبم نبودن این قوم شکابت دارد، آنرا به پانترکی و نژادپرستی متهم مبکنبد و خجالت هم نمبکشید. در پایان یک درجن عکس های نویسنده هایی است که از هر حرف و هر جمله شان بوی گند نژادپرستی میآید اما هیچ کسی در آن متوجه نمبشوند گویا که این حق برتری زلبی را خود خدای مدبنه برایسان داده است … اصل گپ اینست که ترک عادت موجب مرض است اینها عادت کرده اند که روشنفکران ازبک بابد همیشه دنباله رو حزب های ایشان باشد و سخن خود را از ترببون حزب پرچم،حزب جمعیت، حزب ستم ملب بزنند و مطابق میل این آقابان مزه خورک … خجالت بکشبد.
نوشته اقای فاریابی را خواندم، جالب است. من اوزبیک نیستم اما از داعیه مردم ما برای عدالت خواهی و برابری همیشه دفاع می کنم. قلمتان رسا باد.
آز قلم آقای فاریابی رنگ نژادپرستی ازبکی و بوی پانترکی می ترواد ورنه این همه تاکید بر حق ازبک برای چیست؟ آیا مردمان محکوم دیگر افغانستان که از دولت فاشستی غنی و برادران مخالفش با صد رنج و عذاب زندگی می گذرانند، از افغانستان نیستند؟ هرکس میدانست که همکاری دوستم و غنی یک رفتار تاکتیکی است. اشرف غنی بارها دوستم را به عنوان یک آدم کش، پشتون کوش، طالب کوش که دستنانش آلوده با خون و جنایت است، در برملای عام یادکرده بود. البته پیش از همکاری های بزکشی ایشان.
حس نژادپرستی و پانترکستی شما یگانه چیزی بود که به دستور ترکیه شما را به این همکاری غیرعادی و نامطلوب کشانید. و آنهم به کمک آرای تقلبی، و برای اینکه دومین قوم کشور را از حاکمیت به دور سازید. شما در واقعیت مسوول و پاسخگو در برابر این وضع و در برابر کل مردم افغانستان هستید. ورنه چه عامل غیر از حس نژادپرستی وجود داشت که دوستم با اشرف غنی یکی شد. همین مقالۀ شما نیز مملو از نزادپرستی است. کمی از مردم دیگر نیز یادکنید. تا کی تنها ازبک. البته ترکن یادکردن شما هم تاکتیکی است.
آقای فاریابی تا در مورد عدالت اجتماعی بنویسد می نویسد روی مشارکت سیاسی ازوبیک ها. معاون اول ازبیک، رئیس پارلمان اوزبیک.. چند دانه وزیر در کابینه اوزبیک.. دیگر چه می خواهید شما؟ انصافا، در حکومت وحدت ملی تنها حقوق تاجیکان پایمال شده، حضور باقی مردم نسبی خوب اند.
کاشکی که دوستم مسئله افغانستان را طرح کند. موضوع مسئله افغانستان نیست، ما بصورت واضح از دهن آقای تجین نماینده دوستم شنیدیم که میگوید حق ترک تباران کجاست.؟ حالا برای اینکه مسخره نشوند میگویند مسئله امنیتی و خواست مردم افغانستان مطلب آقای دوستم است. اقای دوستم مثل معامله گران اقوام دیگر نشان داده است که او خود و جیب خود و اطرافیان خود را میخواهد. مردم افغانستان به معامله گران نی گفته است. و معامله گران تمام اقوام افغانستان چه ازبک چه تاجک و چه هزاره به اندازه پر کاهی هم نزدیک مردم افغانستان ارزش ندارند.
یک امر مسلم بوده است که کرسی معاونیت ریاست جمهوری در افغانستان یک پست سمبولیک بوده است. در زمان ترکی حفیظالله امین حتی قدرت ترکی را هم غصب کرده بود، در زمان داکتر نجیب معاونین ریاست جمهوری مثل عبدالحمید محتاط و داکتر سرابی کاملا” یک نقش سمبولیک داشتند، و در زمان کرزی در اوایل که مارشال فهیم یک اندازه صلاحیت را بخود گرفته بود از معاونیت دور و به جای او احمد ضیا مسعود معاون اول شد که ما دیدیم چطور خود آقای مسعود علنا” اعلان کرد که فقط به نام معاون اول است در دور بعدی آقای مارشال با وجود نفوذ و اعتباری که داشت خود را به کرزی تسلیم نمود با وجودیکه دهن جوال را با کرزی یکجا میگرفت در سیاست سازی های کلان هیچ نقشی نداشت که در واقعیت امر او هم نقش سمبولیک داشت ولی او با دید کوچک خود همینکه جیب خودش و آدمهای دور و برش پر میشد غم مردم و آینده افغانستانرا در نظر نداشت. حالا خو معلومدار که آقای دوستم نقش سمبولیک دارد موضوع صلاحیت معاونان میتواند از طریق قانون حل شود یعنی همانطوریکه وظایف رئیس جمهور در قانون مشخص شده است باید صلاحیت و اختیارات معاونان هم در قانون مشخص شود مثلا” در موضوع مقرری ها رئیس جمهور صلاحیت منظوری خارج رتبه و معاون اول صلاحیت تقرر فوق رتبه و یا رتبه اول را داشته باشد. ویا در امور مالی صلاحیت معاون اول مشخص شود که تا پنجصد هزار بتواند امر اجر بدهد. اگر این نوع اختیارات و صلاحیتها در قانون مشخص نباشد، پست یک وزیر که صلاحیت و اختیارات مستقل و مشخص را دارد، بمراتب بهتر از پست معاون اول رئاست جمهوری میباشد. نه تنها پست معاونیت ریاست جمهوری بلکه تمام پستهای معاونیت از معاونیت یک ریاست گرفته تا معاونیت و زیر و ریاست جمهوری سمبولیک میباشد. این مشکل و کمبودی کلان در سیستم اداره و رهبری دولت افغانستان وجود دارد. اما اگر معاونی که با مقامات صلاحیت دار نزدیکی داشته باشدِ دیده شده است که اختیاراتش از رئیس و وزیر هم بالاتر بوده است. در زمان حفیظ الله امین صالح پیروز معین بود و نسبت روابطش با حفیظا الله امین از یک وزیر کرده اختیارات زیاد داشت. این درد و کمبودی ای است که افغانستان را به ذلت و حقارت کشانده است. شما خود میدانید که در بودجه سال 1395 نزدیک به شصت و هشت فیصد بودجه ملی از پول گدائی و خیرات در نظر کرفته شده است. ازین کرده هم ذلت و حقارت میتواند وجود داشته باشد. زمامداران افغانستان همه بی غیرت و بی ننگ و خود خواه و خیلی دون صفت هستند که با وجود این فلاکت و ذلت افغانستان در فکر خویش خوری و قوم پرستی و جیب پر کردن خود هستند. ننگ به این زمامدارا ن بی غیرت و بی همه چیز و دون صفت.
مشکل در دیدگاه آقای فاریابی اینست ایشان از یک سو بیشتر رای های غیر اوزبیک اشرف غنی را غیرمستقیم نامشروع و تقلبی دانسته، اما از سوی دیگر حکومت وحدت ملی را نامشروع می پندارند. بخاطر چه؟ بخاطر اینکه ایشان به این باورند که اگر حکومت وحدت ملی تشکیل نمی شد شاید برای اوزبیک ها کرسی های بیشتر می رسید.
اما من به این باورم که اگر اشرف غنی 1.2 میلیون را از “لوی پکتیا” نگرفته باشد، پس چگونه ایشان برنده انتخابات می توانست شود؟ آرای دوستم که خود را نماینده اوزبیک ها و ترکمن ها می داند بیشتر از یک میلیون نیست.
اگر رای هوادارن دوستم اینقدر زیاد است پس خود دوستم چرا کاندید ریاست جمهوری نشد؟
در اصل در انتخابات ریاست جمهوری گذشته تقلب گسترده صورت گرفت از همین رو، چاره ی به جز از تشکیل حکومت وحدت ملی وجود نداشت.
نامشروع خواندن حکومت وحدت ملی، مشروع سازی تقلب گسترده در انتخابات است.
دوست محترم، مقاله را دقیقتر مطالعه کرده و بدون انحراف فکری بنگرید، بخصوص در “تقسیم بندی مشارکت” همه سوال های شما استجواب گردیده است.
درد این هموطن درد است و صدایش شنیدنی ؛ گرچه ناخراش باشد و دقیق و درست نباشد. اما توهمات و واقعیت ها باید تفکیک شود و این برای اوربیک و ترکمن و تاجیک و پشتون و هر انسان فرض است. آیا ایده آل شما واقعی است یا توهمی ؛ به هر حال مندرحات این لینگ را هم ببینید وبشنوید خواهران و برادران اوربیک تبار و دیگر تبار … و بدانید. خذا کند تصور ها و آرزو های شما درست باشد و اینها بافته دشمنان و بدخواهان باشد. ولی اگر چنین نبود؛ سرنوشت را به سرنوشت سایرین گره زنید و دیگر پشت معامله گران مردم فریب و مردم فروش را رها کنیدو برای خود آدم شوید: یالله”
258 : دوستم کجاست . سایت آریایی
https://www.youtube.com/watch?v=MqxmfXO2Sow
اینکه کرسی های دولتی بدسترس ترک تباران افغانستان، بطور کافی که رضایت ترکتباران حاصل شده بتواند، قرار نگرفته است، واینکه محتوی این نامه سرکشاده را صرف تامین منافع قوم ترکان افغانستان تشکیل میدهد، بحال افغانستان مایوس کننده و مضر شناخته میشود. از قلم بدستان و روشنفکران افغانستان توقع نمیرود که صرف بخاطر بلند بردن جایگاه قوم خود در افغانستان مبارزه و غوغا برپا نمایند. منکه میبینم همین اکنون تمام اقوام و تمام مردم افغانستان از ستم طالبان وطنفروش که به اجیری استخبارات پاکستان در آمده اند درد میکشند و متضرر شده اند. ما میبینیم که تمام اقوام و مردم افغانستان از نوکران گماشته شده خارجیها مثل آقای کرزی و آقای اشرف غنی به فغان آمده اند سیاست های خاینانه و وطنفروشانه حامد کرزی تخم نفاق را میان اقوام افغانستان کاشت، فساد و رشوت و اختلاس را در افغانستان تعمیم و نهادینه ساخت، قانون شکنی و بازی با قانون و تفسیر قانون بمنافع یک قوم را روی کار آورد و حالا آقای اشرف غنی در همان وقتیکه آقای دوستم در کنارش قرار گرفت گفته بود که طالبانرا از زندان رها میسازم. نود فیصد از زندانیان بگرام و نود فیصد از خانه های بمبارد شده از گویندگان یک زبان اند، هویتهای خورده باید در هویت افغانی ادغام شود،…وغیره ولی باز هم آقای دوستم در کنار او قرار گرفت. منظورم از یادهانی این نکته اینست که بگویم تقاضا و خواست ما وقتی عملی و دلنشین و مفید بحال مردم افغانستان خواهد باشد، که بجای قوم محور، انسان محور و افغانستان شمول باشد. بدلیل اینکه از سیاست های غیر خردمندانه و نفاق افگنانه فاشستان گماشته شده از طرف اجانب تمام اقوام افغانستان تباه شده و رنج دیده و رنج میبینند.
آقای دوکتور ناوقت خبر شدی این فریادت حالا کارساز نیست.