خبر و دیدگاه

»اشتباهات در ترجمه و تفسیر نام گیاهان مذکور در قرآن مجید» جواب به استاد عبدالستارسیرت

farid_younus_dr
دکتور محمد فرید یونس

به نام خداوند  که به ما علم بیان و قلم آموخت

من انتظار داشتم که ماهنامه فقه که به همت استاد فضل غنی جان مجددی در ایالت کلیفورنیا به نشر میرسد ، در شماره ماه اکتوبر .. جواب من را به استاد سلجوقی به نشر بسپارد برعکس دیدیم که آقای مجددی به جای اینکه از روی اخلاق و عدالت اسلامی نوبت را مراعات کند از خویش خوری کار گرفته و جواب جناب استاد سیرت را که مذبوحانه کوشش کرده است تحقیقتات علمی پروفیسور شفیق یونس را به باد انتقاد گیرد زیرا اشتباهات ترجمۀ خود استاد هم برملا شده بود، به نشر سپرده است.

 چون ما در کشور قومی و قبایلی تربیه شدیم، رسم برین بود که اگر کسی از شما چند سال بزرگ‌تر است نباید  به کار های او انتقاد گرفت  زیرا بی احترامی شمرده میشد. در هجرت از اسلام آموختیم که موضوعات علمی خورد و کلان ندارد و عقل سن و سال نه می‌شناسد و هرکس در خور توان خود باید استدلال کند.

رسالۀ جناب پروفیسور محمد شفیق یونس  به اصطلاح زبان عامیانه کشور ما به «خانۀ زنبور سنگ زده است» وآنانیکه در تفسیر اشتباه کرده‌اند یکی پشت دیگر میخواهند مذبوحانه از خود دفاع کنند به جای ا ینکه به اشتباه خود اعتراف کنند و خواه مخواه این خود خواهی شان را نشان میدهد. زیرا سالیان متمادی همین انحصارکنندگان دین هرچه گفتند، مردم کورکورانه لبیک گفتند و امروز آن آش و کاسه نیست و باید در اثر تحقیقات علمی موضوعات برای نسل آینده روش شود. با صحبت که با پروفیسور یونس در فرانسه داشتیم، جناب شان گفنتند که با اینکه جناب فضل غنی مجددی انتقاد جناب سیرت را به نشر سپرده است (ماهنامۀ فقه ماه اکتوبر 2015) و اما در  صحبت تیلفونی که آقای مجددی و پروفیسور یونس مورخ دوهم اکتوبر 2015 با هم داشتند، آقای فضل غنی مجددی به دلایل علمی و استدلال پروفیسور یونس در مورد تحقیقات علمی نباتات، قانع شده است که  جناب سیرت به اشتباه رفته است. همچنان، پروفیسور یونس گفت کار هر مسلمان است که وقتی یک موضوع را درست و علمی دانست با دیگر مسلمانان شریک شود و اینکه آنانیکه اشتباه کرده نه میخواهند به اشتباه خود اعتراف کنند مشکل او نیست. او کار علمی خود را انجام داد و مردم را آگاه ساخت. حالا حق مردم است که سخن کی را قبول میکنند.

استاد سیرت که زیاد تر به خاطر همکاری با پادشاه مرحوم محمد ظاهر شاه در بین مردم به شهرت رسید نه تحقیقات علمی، شخص مؤدب  و با اخلاق است و اما با این سرشناسی در این آخرعُمر توقع ندارد که بالای کار های اسلامی او، هم کسی انتقاد گیرد، مخصوصاً اینکه در میدان سیاست فریب خورد و ناکام ماند و به مرام مقصود نرسید. یگانه امید او این است که مردم او را منحیث یک عالم دین بشناسند و در آینده به خاطر بیاورند و اگر این موضوع هم صدمه می‌بیند، که متأسفانه  صدمه دیده است،  جناب شان در دنیا بسیار نا امید می شوند.

برویم سر اصل موضوع. بعد ازینکه من جواب جناب آقای استاد سلجوقی را نوشتم، جناب آقای استاد سیرت متوجه شد که براستی قرآن ترجمه نه میشود. جناب شان می‌نویسد که « ترجمه قرآن لفظ قرآن بوده نه میتواند، زیرا قرآن با لفظ عربی آن کلام خدا و کلام  معجز است و ترجمۀ آن کلام انسان و قابل خطا و اشتباه و غیر معجز میباشد» معنی این سخن این است که یعنی قرآن ترجمه نه می‌شود که این مطلب را قبل ازینکه جناب شان تذکر دهند ما می‌دانستیم  و از نگاه زبانشناسی قبلاً یاد آور شدیم و نوشتیم. سؤال اول من از استاد این است که وقتی که شما می‌دانستید که قرآن ترجمه نه می‌شود پس چرا در تفسیر قرآن که جناب شما  زحمت کشیده‌اید، نوشته‌اید ، «القرآن الکریم ( با ترجمۀ معانی) اجزاء اول ، دوم ، سوم مترجم عبدالستار سیرت» ؟

استاد از علوم قرآن کریم در قرون گذشته یاد آور شده است و نام های کتاب‌ها ی پانزده جلدی و چهار جلدی از دانشمندان قدیم  را فهرست داده است.  معلوم می‌شود که استاد تعریف تحقیق یا «ریسرچ» را  یا از دست و پاچگی فراموش کرده‌اند و یا نه میدانند. ریسرچ آن است که یک موضوع را از نگاه علمی دوباره بررسی باید کرد و اشتباهات گذشته را باید جبران کرد که این در مورد علوم قرآن هم صدق میکند. زیرا علوم قرآنی از مطالعات علوم انسانی است و همه امور مطالعات قرآنی مانند اعراب قرآن ، دستور زبان ، شأن نزول قرآن ، تفسیر و تأویل و همه همه بعد از رحلت پیشوای اسلام توسط انسان طرح ریزی ، مطالعه و یررسی شده است.  آیا شما کدام مدرک و سند علمی دارید که دانشمندان گذشته اشتباه نکرده اند؟ در آن زمان میکروسکوپ وجود نداشت که یک گیاه و یا نبات از نگاه علمی تخمۀ آن مورد مطالعه قرار گیرد و مشخص ساخته شود که فلان نبات از کدام خاندان است. آیا ما  در قرن ششم هجری می‌دانستیم که طور مثال خربوزه از خانوادۀ کدو است؟

جناب شان از تصنیف موضوعات علمی قرآن  صحبت کرده‌اند غافل ازینکه تصنیف کاری همه علوم به شمول علوم قرآنی میتواند در اثر  پیشرفت علوم تجدید شود و مطالب جدید از داخل قرآن دانسته شود و استنباط شود. آیا در قرن چهارم و یا ششم هجری دانشمندان قادر بودند که ضریب 19 رادر قرآن شناسایی کنند؟ این کار در قرن بیستم توسط کامپیوتر صورت گرفت. پس تصنیف علوم به شمول علوم قرآنی میتواند تغییر کند . در قرن بیستم دانستیم که همان «دی اِن اِی» که در نباتات وجود دارد ، در انسان هم وجود دارد. پس  تعریف توحید قرن ششم تا تعریف توحید در قرن بیست و یکم زمین و آسمان تفاوت دارد. نه تنها تعریف  و مفهوم توحید تغییر کرد ، دید و بینش انسان در مورد خداشناسی تغییر کرد و جهانیان نظام خلقت را علمی تر از گذشته میدانند.  تصنیف علوم از مسایل ابتدایی  علم و تحقیق است که در صنف اول دانشگاه طرز و ترتیب علم تحقیق و تتبع را تدریس میکنند.

از نوشته‌های استاد معلوم می‌شود که جناب شان جامعه شناسی  اسلامی را وارد نیستید زیرا بدون کنجکاوی علمی اشخاص را تمجید می کنند. چون قرآن شناسی از علوم انسانی است هر کس میتواند آنرا حوصله کند و تفسیر کند در صورتی که توحید ، حکمت ، اتیمولوژی عربی ،جامعه شناسی و تاریخ اسلام دسترسی داشته باشد و اما می‌تواند اشتباه کند . از جمله من فقط یک مثال از دانشمندان که شما فهرست کرده‌اید به شما تقدیم می‌کنم و به یاد شما می‌آورم که یکی از اشتباهات سید قطب شهید این بود که اسلام را ایدیولوژی خواند. دین ، هر دین که باشد از نگاه جامعه شناسی ایدیولوژی نیست زیرا دین ثبوت کار ندارد. یک عقیده است. مردم یا قبول میکنند و یا نه می‌کنند و به هیچ صورت تحمیل نه میشود. وقتیکه قرآن در شروع سوره بقره می‌گوید “الم ذلک الکتاب لا ریب فیه” ، این ثبوت کار ندارد. یا شخص قبول میکند و یا نه می کند. «ایده» یعنی نظریه و «لوژی» یعنی علم. ایده لوژی یعنی علم نظریات. نظریات همیشه ثبوت کار دارد. قرآن ثبوت کار ندارد و سید قطب شهید به اشتباه  بوده است.

استاد در مورد «بقل» نوشته اند که در گذشته اشتباه نشده است و از همان چال های ملایی کار گرفته است که تا مردم را به اصطلاح به «کوچه حسن چپ ببرد» و می‌فرماید که کلمه بقل به سکون حرف «ق» خوانده می‌شود نه به فتح «ق». جناب استاد فراموش کردند که در وقت نزول قرآن اعراب و نحو دستورزبان قرآن وجود نداشت  زیرا مطالعات زبان‌شناسی نشان میدهد که  به جای آنکه «دستورزبان عربی حاکم بر قرآن باشد ، قرآن کریم حاکم بر دستور زبان عربی است» («قرآن شناخت» اثر خرمشاهی صفحه 69)واعراب قرآن  مانند سکون و زیر و زبر بعد از رحلت پیشوای اسلام در قرآن داخل شده است . و تلفظ کلمه بَقِلها می باشد. در مورد این کلمۀ قرآنی هیچ ثبوت علمی وجود ندارد که سکون  و فتح، معنی اصلی کلمه را تغییر دهد.  گذشتگان نوشته‌اند که هر نبات که ساق نداشته باشد و اما پروفیسور یونس می‌نویسد که دانه‌های خشکیده است . سوال این است که اول شما مانند پروفیسور یونس چرا خود  داخل اقدام‌ تحقیقاتی نشدید و به تحقیقات دیگران تکیه کردید؟  پروفیسور یونس بعد از مطالعات دامنه دار دریافت کرد که همین کلمه  «دانه های خشک شده» معنی میدهد. و نوشته‌های گذشتگان را رد میکند. وظیفۀ شما از نگاه علمی و تحقیقات امروزی آن نبود که از گذشتگان دفاع کنید ؛ وظیفه شما این بود که نبات را از نگاه علمی مورد بررسی قرار دهید و نتیجۀ خود را درج تحقیقات کنید. آیا تحقیقات همین را ایجاب میکند که ما به کار دیگران تکیه کنیم و یا خود ما از نوکشف کنیم؟ جناب استاد، تحقیقات امروز ایجاب میکند که محقق خودش یک موضوع را کشف کند نه اینکه به گذشتگان رجوع کند. دوم اینکه باز تکرار از مفسرین نامور یاد آور شده اید. من برای شما یک مثال دیگر می آورم تا اشتباه شما را اصلاح کنم. علامه یوسف علی از کشور هندوستان اولین شخصیت بود که قرآن را به انگلیسی تفسیر کرد و او یک مورخ بود و گیاه شناس نبود.  او هم از دیگران نقل قول کرده است نه اینکه نه از نگاه ایتومولوژی خودش جدا جدا یک کلمه را تحقیق کرده باشد. یک تشبث نیک کرد که قرآن را به انگلیسی زبانان هند معرفی کرد مثل اینکه  مرحوم پروفیسورحمید الله در فرانسه این کار را انجام داد و قرآن را به زبان فرانسوی تفسیر کرد. خداوند خیر شان دهد. زیرا کار هردو قابل قدر است و اما این بدین معنی نیست که آن‌ها با تفسیر خود همه مطلب را درک کرده‌اند و دانسته اند چنانچه خود شما فرمودید قرآن معجزه است و انسان توان ترجمه آنرا ندارد. جالب اینکه اعضای محترم شورای ثقافتی به ریاست مرحوم صباح الدین کشککی آنقدر تشبثات بیجا در ترجمۀ مرحوم کشککی از متن انگلیسی کرده‌اند که اندازه ندارد. وقتی که شما متن فارسی را که مرحوم کشککی ترجمه کرده است با اصل متن انگلیسی مقایسه می‌کنید ، در بسیاری قسمت‌ها زمین و آسمان تفاوت دارد. بسیاری مطالب را اعضای شورای ثفافتی مانند آقای درسوال  که یک ملا ی عادی بود نه عا لم دین ، و عمق تفسیر یوسف علی را درک نه میکرد، تغییر داده است  و آقای سلجوقی هم که مدقق کار بوده خاموش مانده است زیرا نه میخواست تا موقف خود را به مخاطره بیندازد و یا فکر میکرده که درسوال درست می‌گوید و یوسف علی اشتباه کرده است. قابل یاد آوری میدانم که اولین کتاب من زیر عنوان “افغانستان آزاد در پرتو اسلام” در سال 1989 میلادی یعنی 27 سال قبل در آمریکا به نشر رسید. مرحوم صباح الدین کشککی که در آنوقت در رأس شورای ثقافتی در پاکستان کار میکرد به کتاب من علاقه گرفت و آنرا در پاکستان به چاپ رساند . اما متأسفانه ملا های که در اطراف او کار میکردند بدون اجازه من تشبثات بیجا کرده بودند. مشکل ملا این است که به آزادی قلم و بیان اعتقاد ندارد.  اگر یک موضوع به دلخواه شان نباشد ، آنرا تغییر میدهند و همان مطلب را که خود میدانند میخواهند دیگران هم هما طور بدانند. و این کار را در مورد ترجمۀ مرحوم کشککی کردند.  اقبال لاهوری چه به جا گفته است:

زمن بر صوفی و مُلا سلامی                که پیغام خدا گفتند ما را

ولی تأویل شان درحیرت انداخت         خدا و جبرئیل و مصطفی را    

در مورد «فوم» شما خود اعتراف کرده‌اید که در بعضی از متون گندم ترجمه شده است و در بعضی متون سیر. استاد شما چه می گویید؟ تحقیق شما چه را به اثبات رسانده است ؟ سیر و گندم بسیار تفاوت دارد. حالا ما کدام را قبول کنیم ؟، سیر یا گندم را ؟ آیا علم تحقیقات امروز به ما اجازه میدهد تا در دو راهی باشیم؟پس معلوم میشود تفاسیر مانند  روح البیان خود در شک بوده است . مگر قرآن به ما حکم نکرده است که « فلا تکونَن من المُمترین» یعنی (هرگز از دو دلان مباش)[بقره آیه 147] قرآن به ما حکم میکند که «قُل هاتوا بُرهنَکُم  ان کنتم صدقین» یعنی (بگو اگر راست می گویید برهانتان را بیاورید).[بقره آیه 111] استاد گرامی برهان و دلیل علمی شخص شما کدام است؟ تحقیق برای همین است استاد گرامی که ما از شک بیرون آیم نه اینکه با گمان زندگی کنیم. مخصوصاً اینکه قرآن دستور میدهد که « یایها الذین َ ء اَمَنوا اجتِنبوا کثیراً من الظَن» یعنی (ای مومنان از بسیاری از گمانها پرهیز کنید)[حجرات آیه 12] و باز می‌گوید « و ما لهمُ بهِ من علم ان یتبعون الا الظن و ان الظن لا یُغنی من الحق شیأ» یعنی (و ایشان را به آن علمی نیست ، جز از پندار پیروی نمی‌کنند و بیگمان پندار چیزی از حقیقت را به بار نمی آورد)[نجم آیه 28]. به ظن و گمان زندگی نکنید مگر به یقین.  اساساً این قرآن است که  طرز تحقیق و تتبع  و میتودولوژی تحقیات را بنیان می گزارد  و شما میخواهید ما به ظن زندگی کنیم و ندانیم که معنی کلمه چیست؟

.  استاد شما نوشته‌اید که سدرة المنتهی مقام است در آسمان ششم و یا  هفتم . همه میدانیم که مرجع استدلال  فرهنگ اسلامی قرآن و حدیث/سنت است. آیا شما یک حدیث  از زبان شخص رسول کریم (ص) در دست دارید که سدرة  المنتهی در آسمان هفتم است؟ یا شما به تفاسیر دیگران تکیه کردید؟ دوم اینکه شما نوشته‌اید آسمان ششم و هفتم! کدام یک ازین دو  را ما قبول کنیم؟ آسمان ششم را یا آسمان هفتم را؟ استاد چنین معلوم می‌شود که شما به همه تفاسیر هم رجوع نکردید و به یک تفسیر رجوع کردید که زیاد تر شکل افسانوی دارد ازینکه علمی باشد و انسان امروزی را قانع کند. شما در رسالۀ خود نوشته‌اید که  «بار اول در آغاز وحی در حالیکه جبرئیل در افق اعلی و در آسمان بود، سپس رو به پایین آمد و نزدیک شد تا حدی که فاصله میان جبرئیل و (محمد) به اندازۀ کمان دو قوس یا کمتر از آن گردید» آیا این اندازه‌گیری فاصله  را شخص رسول کریم اطلاع داده است؟ اگر چنین است مأخذ شما کجاست؟ کسی دیگری که در آن صحنه حضور نداشت.  تفاوت میان افق اعلی و آسمان از نگاه علم نجوم نزد شما چیست؟ شما افق اعلی و آسمان را در رساله خود یکی دانسته‌اید و این از نگاه استرونومی و یا علم نجوم که مسلمانان بنیانگزار این علم بودند ،  غیرعلمی است

مرحوم علامه یوسف علی در زبان انگلیسی آن را درخت سدر ترجمه کرده است و در ترجمه دری مرحوم یوسف علی کلمۀ درخت را  در پاکستان حذف کرده‌اند  که این کار مرحوم کشککی نبوده است بلکه ملا های که در اطراف او کار میکرده اند ، در ترجمه تشبث بیجا کرده اند.

تفسیر اسد که در آمریکا بسیار مشهور است هم آنرا در بوستانسرای وعده با درخت سدر ترجمه کرده است

خرمشاهی که یکی از  جملۀ تفاسیر بسیار معتبر شناخته شده است هم درخت سدر تفسیر کرده است  

مولانا محمد علی درخت سدر و درخت بهشت که مومننین را در سایه اش آرام می‌گیرند ، تفسیر کرده است

تفسیر نمونه که یکی از تفاسیر واقعاً جالب است  می‌نویسد که «درختی است پُر برگ و پُر سایه  است که در اوج آسمانها ، در منتها الیه عروج فرشتگان  و ارواح شهدا و علوم انبیاء و اعمال انسان‌ها قرار گرفته است». شما فرمودید که یک مقام است در آسمان ششم و یا هفتم. حدیثِ در  است که رسول کریم (ص) فرموده است که «من بر هر یک از برگهای آن فرشته‌ای دیدم که ایستاده بود و تسبیح خداوند را می کرد». (نقل قول از مجمع البیان در تفسیر نمونه سوره نجم جلد 22). نه  در قرآن مجید توضیحی در مورد شکل  درخت و یا بُته سدرة المنتهی گفته شده و نه  حدیثِ دیگری وجود دارد به جزء آنکه در بالا تذکر رفت. نکتۀ مهم که همه مفسرین تذکر داده‌اند همان است که یک درخت است.  دوم اینکه بسیاری درختان هستند که گُل دارند و یا در بهار شگوفه میکنند. محققین نباتات این بُته و یا درخت را  لوتس گفته‌اند و یا از خاندان لوتس است. مطالعات دین شناسی نشان میدهد که بودا هم در زیر سایۀ لوتس به عبادت می‌نشست و لوتس در مذهب بودایی قدسیت دارد. بودا از نگاه دین شناسی از پیامبران غیر مرسل بود.  پروفیسور یونس می‌نویسد که محققان از لوتس در شبه جزیره عرب خبر میدهند و می‌گوید که سدرة المنتهی به لوتس نزدیک به حقیقت است. و لوتس گل‌های بنفش دارد. سِدر در لغت لوتس است . هم یک نیلوفر آبی که در مصر و بعضی کشور های آسیایی پیدا میشود. حالا قضاوت را به مردم واگذار می کنیم. آیا دلیل شما قانع کننده است که سدرة المنتهی را یک مقام می‌دانید و نه گفته‌اید چه نوع مقام. و هم نه میدانید در آسمان ششم است و یا هفتم. یا تحقیقات ساینس را قبول کنیم که همه می‌گویند یک درخت  بسیار زیبا است و گل‌های بنفش دارد.بودا هم در زیر سایۀ آن درخت به عبادت می نشست. کدام یک ازین استدلال به واقعیت نزدیک‌تر است.؟ علامه مرحوم شیخ غزالی معاصر که از کشور مصر بود در تفسیر موضوعی سورۀ نجم می‌نویسد «دین ، علمی و یقینی ، و وحی مصونیتی برای عقل و ضامن احکام آن است. آنچه با عقل مخالف باشد دین نیست. در میان مردم برخی چیز ها رایج است که هیچ گونه سندی ندارد، و د رحا لی که هیچ ربطی با دین ندارد ،آن را دین به شمار می آورند».(گامی به سوی تفسیر موضوعی سوره‌های قرآن کریم ، سوره نجم ، جلد دوم  اثر محمد غزالی ، ترجمۀ علی اصغر محمدی، صفحه 782-).جناب استاد مطالب را که شما در باره سدرة المنتهی به رشته قلم آورده‌اید از حقیقت علم به دور است  

استاد شما  از پروفیسور محمد حمید الله تذکر دادید. پروفیسور یونس از مرحوم نقل قول کرده است نه اینکه سوانح او را نوشته کند. قرآن را که مرحوم تفسیر کرده است تنها نوشته شده «محمد حمید الله». از نگاه فهرست  مأخذ نویسی پروفیسور یونس نه بی احترامی کرده است و نه اشتباه کرده است. اگر در جلد قرآن کریم که مرحوم محمد حمیدالله نوشته میبود پروفیسور محمد حمیدالله ، در آنصورت شما حق به جانب میبودید در حالیکه در جلد قرآن کریم تنها محمد حمید الله ثبت شده است . برای شناخت این موضوعات یا به میتودولوژی سبک تحقیقات دانشگاه هاروارد رجوع کنید و یا امریکن سایکولاجیکل اسوسیشن

استاد حالا  بیایید برویم سراغ کار های شما که یک عده مردم محدود  ، آنهایکه فکر می‌کنند هر کس در مصر درس خواند و یا چند آیت و حدیت را از بر داشت ، عا لم دین است شما را به حیث عا لم دین می شناسند. اول تفسیر که شما تا حال ده جزء را تفسیر کرده اید

 نظر به “ترجمه”  که شما زحمت کشیده‌اید میخوانیم  (سوره بقره آیۀ 106) ، “اگر چیزی از آیتی را نسخ کنیم یا فراموشش سازیم  بهتر  از آن یا مانند آنرا بیاوریم”. استاد ! آیا خداوند فراموش می کند؟ در حالیکه در آیت الکرسی شریف (بقره 255) میخوانیم که خداوند زنده

پاینده است که نه غنودن او را فرا گیرد ، نه خواب. اصل تفسیر این آیه «به تعویق اندازیم» می‌باشد نه اینکه فراموشش سازیم زیرا خداوند فراموش نه می کند

استاد شما قرآن را معجزه گفتید که من این مطلب را با دل و جان قبول   دارم و همچنان خداوند غفور و رحیم و بخشاینده است و رحمت خداوند  بیکران است. شما در تفسیر آیۀ «اضرِبوُهُن» (سوره نساء آیۀ 34) تفسیر کرده‌اید «زنان  با ضرب (اندک و خفیف بمنظور تأدیب و تنبیه نه به قصد تعذیب و اهانت) تنبیه نمائید»..  اول اینکه شما اقدام به تفسیر کرده‌اید ، تفسیر شما از پیشینیان چه تفاوت دارد؟ آن‌ها هم گفته‌اند زنان را بزنید و شما عین موضوع را تکرار کرده اید. مگر معجزۀ خداوند همین است که اگر زن بی اطاعتی کرد او را مانند کودکان تنبیه باید  کرد؟ مگر رسول خدا نگفته است که زنان تانرا مانند دوره جاهلیت نزنید؟ آیا تفسیر شما درست است و یا حضرت رسول اکرم (ص)؟ قرآن می‌گوید که «واللهُ جعل لکم من بیوتِکم سکنا» یعنی (و خداوند از خانه‌های تان برای شما مایۀ آرامش پدید آورد). از یک طرف قرآن می‌گوید که خانه‌های  شما برای آرامش شماست و از یک طرف ما تفسیر زن ستیز شما را قبول کنیم که زنان تانرا بزنید. درینصورت استغقر الله یا قرآن ضد و نقیض می‌گوید و یا شما به اشتباه تفسیر کردید آیا بهتر نخواهد بود تا این اشتباه را رفع کنید. اگر شما به زدن زنان به گفته خود شما «خفیف» اعتقاد دارید پس شما وحشت و دهشت را در خانه مجاز میدانید زیرا کسی که عصبی شد گفتار نیک شما را که آهسته بزنید به یاد نخواهد آورد.

در مسایل فقهی شما گفتید و من نوار شما را در کتابخانه خود دارم که نکاح دختر چهار ساله روا است و اما شرایط دارد. حدیثِ که ازدواج صغیر را روا دانسته است کجاست؟  اگر شما باکره را صغیر می‌گویید ، دختر بیست ساله هم میتواند باکره باشد. اگر شما به این یقین هستید که که بی بی عایشه  (رض)خورد سال بوده است و نکاح دختر خورد سال رواست شما  حدیث که در مورد سن عایشه در بخاری درج شده است کورکورانه قبول کردید که 9 ساله بوده است در حالیکه تحقیقات نشان میدهد که عایشه (رض) بین شانزده و بیست ساله بوده که ازدواج کرده است.  فرض کنیم که سن 9 ساله درست است و تحقیقات امروزی را نادیده بگیریم و اما شما لازم میدانید که در قرن بیست و یکم ما دختران خود را در سن چهار سالگی با شرایط نکاح کنیم. مگر این مضحک نیست؟ مگر علمای اسلام نگفتند که «اختلف الاحکام بالااختلاف زمان» یعنی احکام نظر به زمان  که زندگی می‌کنیم تغییر میخورد. من این گفتۀ علمای اسلام را در آمریکا آموختم. چطور که شما در مصر نیاموختید؟

شما در تفسیر خود «قوامون» را سرپرست زنان تفسیر کرده اید. استاد اگر یک زن شوهر نداشته باشد ،  پدرو برادر نداشته باشد ، عمو نداشته باشد و هیچ مردینه محرم در کنارش نباشد کی سرپرست او شده میتواند ؟ شما همان تفسیر را آورده‌اید که زن ستیزان تاریخ نوشته اند.  قوامون پشتیبان و حامی معنی می‌دهد یعنی مردان حامی که محرم نباشند باید پشتیبان زنان باشند تا زنان به معراج کمال رسند

استاد شما در کار محترم محمد حنیف (حنیف) بلخی مدقق شدید زمانیکه جناب شان لوءلوء و مرجان را از عربی به دری ترجمه میکرد. معلوم می‌شود که شما در کار تان بسیار دقیق نبودید و توجه نکردید زیرا ما دریافتیم که ترجمه لوءلوء و مرجان اشتباهات زیاد است . طور مثال:  

یک مثال می آوریم از ترجمه لوءلوء و مرجان ترجمۀ دانشمند گرامی محمد حنیف (حنیف) بلخی و  صحیح بخاری ترجمۀ دانشمد گرامی  عبدالعلی نور احراری: «طَلحَهَ بن عُبید الله قال: جاءَ رجلُ الی رسول اللهِ (ص) من اهل نجد ثائر الراس یُسمَعُ دویُ صوتهِ و لا یُفقَهُ ما یقول، حتی دنا فاذا هو یساٌ ل عن الاسلام» ترجمه: “طلحه بن عبیدالله که گفت: مردی سر برهنه که از اهل نجد بود بحضور رسول صلی الله علیه و سلم که انعکاس صدایش شنیده میشد اما فهمیده نمی‌شد که چه می‌گوید ، تا اینکه (بآنجناب علیه السلام) نزدیک شد و از اسلام می‌پرسید. حال می‌رویم به ترجمه صحیح بخاری جلد اول ، کتاب ایمان صفحه 32 حدیث شماره 46، توجه کنید:

طلحه بن عبیدالله رضی الله عنه گفته است: مردی ژولیده موی از اهل نجد نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد. که زمزمۀ او شنیده میشد ولی فهمیده نمی‌شد که چه می گوید، تا آنکه نزدیک آمد و دانستیم که در بارۀ اسلام سؤال میکند.

توجه می‌کنید که در لوء لوء و مرجان «مردی سر برهنه» ترجمه شده و در صحیح بخاری «مردی ژولیده موی». و همچنان :در لوءلوء و مرجان”انعکاس صدایش» ترجمه شده و «زمزمه» در صحیح بخاری. کدام یک ازین ترجمه‌ها درست است؟ وقتی که از علم اتیمولوژی یعنی مبداء لغت و فیلولوژی  یعنی ساخت و بافت و  جمله بندی زبان کار گرفتیم و لغا ت را جدا جدا مورد بررسی قرار دادیم نتیجه گرفتیم که ترجمۀ صحیح بخاری درست است. این تحقیق نشان میدهد   که شما در کار تان بسیار بی توجه بودید.

به گفتۀ خود شما «حرف اخیر». من آنرا  سخن اخیر می‌گویم و آن این است که شما اول با کسی طرف شدید که از بزرگترین نبات شناسان نه تنها افغانستان بلکه جهان به شمار می رود. موصوف سی و پنج کتاب در رشته خود دارد. یک پروفیسوری است که آن مقام را با  تحقیقات به دست آورده نه اینکه افتخاری مردم برایش داده باشند. دوم اینکه امروز عصر ساینس و تحقیقات علمی است و شما بهتر است قرآن را با یک دید  و بینش نو تفسیر کنید و ازین گفته‌های بی‌اساس و غیر علمی مانند  «فاصله میان جبرئیل و محمد(ص) به اندازۀ کمان دوقوس بود» شما را یک محقق غیر علمی و کهنه خیال جلوه میدهد و به شأن شما که یک مرد محترم هستید نه می زیبد. سوم کوشش کنید تا به اشتباهات خود اعتراف کنید ازینکه  مذبوحانه از خود دفاع کنید. اگر شما اعتراف می‌کنید شما را یک مرد صادق و متواصع نشان میدهد. قربان شما.

مورخ چهارشنبه هفتم ماه اکتوبر 2015 قبل از نماز فجر این نوشته تکمیل شد.
دکتورمحمد فرید یونس استاد بشر شناسی فرهنگی خاور میانه و فلسفۀ اسلامی در دانشگاه ایالتی کلیفورنیا – ایست بی  ایفای وظیفه میکند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا