قرار دادن ” کشور های اسلامی در ” حلقه دوم ” روابط افغانستان با جهان از توهم تا واقعیت سیاسی در صحنه بین المللی موجود
دیدگاه غیر واقع بینانه و خیالبافانه یی در مورد روابط افغانستان با جهان اسلام از جانب حواریون غنی بیان و تکرار میگردد، به ویژه قرار دادن کشور های اسلامی در حلقه دوم روابط افغانستان با جهان طبق تصور و توهم باطل “متفکر دوم جهان ؟”. سازمان کنفرانس اسلامی و کشور های اسلامی هیچ نقش بسیار موثری در تعین سر نوشت هیچ کشوری نه در جریان جنگ سرد ونه بعد ازان داشته است. روابط بین المللی معاصر بالخصوص بعد از جنگ دوم جهانی بالوسیله دو ابر قدرت جهت میگرفت. در همه موارد نقش عمده و اساسی را در روند تکامل اوضاع اراده ملی کشور ها و اراده سیاسی مردمان جهان برای تعین سرنوشت بازی می نمود. مساعدت و همکاری این دو قدرت حاکم به حیث عامل بیرونی نقش داشت. امروز نیز با وجود ختم جنگ سرد کشور های اسلامی منحیث یک قطب نظامی-سیاسی و اقتصادی که بتواند در سطح جهانی اثر گذار باشد مطرح نمی باشد. در مورد افغانستان نیز اگر تاریخ بیست سال اخیر را در نظر گیریم با وجود صرف میلیون ها دالر از جانب سعودی، امارات متحده عربی و پاکستان و شناخت این سه کشور از طالبان آن ها نتوانستند امارت به اصطلاح اسلامی طالب را در صحنه بین المللی منحیث یک دولت مورد قبول جهان و ملل متحد بگردانند. عربستان سعودی منحیث تمویل کننده سازمان کنفرانس اسلامی و کشور های اسلامی عضو این سازمان، دولت اسلامی افغانستان به رهبری شهید پروفیسور ربانی را ازین سازمان اخراج کردند. به این اخراج، ملل متحد و سازمان های بین المللی هیچ اهمیتی قایل نه شدند و آن را به پشیزی اهمیت ندادند ( نقش پسیف و منفی ایران دران زمان در سازمان کنفرانس اسلامی قابل نکوهش می باشد). بدین ترتیب این اراده قوی مقاومت در داخل افغانستان و قدرت های دیگری بودند که مانع شناخت طالب منحیث دولت و بازیگر در روابط بین المللی شد. نقش قدرت های منطقوی نظامی-سیاسی- اقتصادی مانند هندوستان موثریت بیشتر داشت تا عربستان سعودی. شاید چهل سال و یا پنجاه سال بعد اسناد مخفی راجع به ایجاد و تمویل طالبان فاش شود اما تا هنوز همه ما اظهارات بینظیر بوتو را در باره ایجاد طالبان شنیده ایم. نتیجه این که کشور های اسلامی را در حلقه دوم قرار دادن یک تصور باطل و توهم می باشد تا واقعیت روابط بین المللی. علت این نوع اسلام، اسلام گویی، تسبیح بدست گرفتن و حج عمره رفتن و به دامن عربستان سعودی خود را انداختن بیشتر ناشی از سوابق سیاسی ارتباط با حزب دموکراتیک خلق و پیوند خانوادگی غنی می باشد. عامل دیگر علاقمندی مفرط عر بستان سعودی برای نجات و حفظ گروه های سنی افراطی می باشد ” به شمول داعش که در شروع برای مقابله با نفوذ ایران شیعه ایجاد شده بود و حال از کنترول خارج شده و عده زیادی از کشور ها مخالف آن شده اند. پاکستان و عربستان سعودی که بالای این نوع سازمان ها سرمایه گذاری نموده اند می خواهند این سازمان ها را درمنطقه در حالت عقب نشینی تاکتیکی و خواب و خاموشی موقت قرار دهند. یک توافق توام با آتش بس زمینه گسترش شبکه های جدید و گسترش نفوذ را برای این سازمان ها ” طالبان و متحدین شان”در آینده مساعد میسازد. غنی منحیث یک پشتونیست که زوال پیهم(طبق تعبیر انورالحق احدی) نفوذ و نفوس پشتون ها را شاهد می باشد می خواهد طبق آرزوی خود عظمت دوباره و تسلط پشتونیسم را احیاء کند وی مانند سلف خود کرزی که می گفت ” کاش طالبان سپاه من می بودند” درین راه روان است و افرادی مانند پرویز مشرف که خواهان حاکمیت تک قومی در افغانستان است حامی غنی می باشند. عده یی از منورین از قوم شجاع پشتون که حساب شان جدا از سایر برادران پشتون می باشد به هر قیمتی می خواهند، حتی با حمایت پنجابی ها، بالای شانه های سایر اقوام سوار باشند. حمایت عده کثیری از این نوع منورین به شمول کرزی-غنی – صمد حامد- ظاهر شاه …از طالبان در سال های بعد از 1996 مظهر روشن این موقف می باشد. مردم افغانستان حق دارند در مقابل این نوع حرکت های تک روانه و مخفی کاری های اشرف غنی هم چون بر داشتی از ” مذاکرات به اصطلاح صلح” بدون اجماع ملی و تائید پارلمان داشته باشند چه بدون این اجماع و حمایت اراده یک فرد نمی تواند اثراتی را بمیان آورد.