خبر و دیدگاه

بحران زعامت و آشفته حالى تاجيكان

khurasani abdulhaiگفتم آهن دلي کنم چندي
ندهم دل به هيچ دلبندي
سعديا دور نيک نامي رفت
نوبت عاشقيست يک چندي

چشم انداز گذشته

شهيد احمد شاه مسعود بعد از سفر به فرانسه تصميم جدى به تغيير اساسى دراستراتيژى سياسى خود داشت.

او با اعتماد به نفس فوق العاده اى دست يافته بود و تصميم به تجديد نظر اساسى در عرصه اى بين المللى و ملى گرفته بود.

او به توانايى هاى سياسى خود در عرصه اى سياست بين المللى و موقعيت منحصر بفرد خود اعتقاد، اعتماد و اطمئنان پيدا كرده بود.

به عبور از شوراى رهبرى مجاهدين و تجديد نظر در مديريت ملى در عرصه اى سياسى و نظامى به تصميم رسيده بود.

همت گماشته بود تا از تمام ظرفيت هاى موجود در عرصه اى ملى بدون در نظرداشت تعلقات حزبى، مذهبى و قومى بهره گيرد.

نكته اينجا بود كه هم رهبران مجاهدين و هم سياستمداران منطقه اى و بين المللى دريافته بودند كه مسعود يك واقعيت إنكار ناپذير در تاريخ معاصر افغانستان مى باشد و بدون موافقت او هيچ طرحى در كشور عملى نخواهد بود و از همه مهمتر مسعود عملاً به حيث زعيم منحصر بفرد تاجيكان ظهور نموده بود.

massoud readingnewspaperمن يقين كامل دارم كه پيروزى مسعود مى توانست جغرافياى سياسى منطقه را دچار تحول اساسى نمايد و رويكرد سياست كاربردى و نفوذ و محبوبيت روز افزون او در تاجيكستان و ايران و شهرت او در سمر قند و بخارا كم كم مى رفت كه سياست هاى كلان منطقه اى كشور هاى بزرگ را تهديد نمايد.

يعنى براى اولين بار بعد از قرنها يك نفر پيدا شده بود كه جغرافياى تمدنى ما از سه بعد رقابت، نقد و تأييد به او نظر داشتند!

شهادت مسعود، تهديد بالقوه اى تغيير اساسى فرمول حاكميت ملى و زعامت منطقه اى را رفع نمود و زمينه را براى احياى فرمول حاكميت سنتى در افغانستان فراهم نمود. 

با شهادت مسعود تاجيكان يك استراتيژيست و رهبر كاريزما را از دست دادند و عملاً دچار چند پارچگى شدند و در كنفرانس بن تمركز نمايندگان تاجيك روى حضور در محور قدرت بيش از دست يابى به فرمول قدرت و استراتيژى درازمدت بود!؟

شهيد استاد ربانى در چنين شرايطى با دشوارى هاى بسيار روبرو بود، فقدان مسعود و عدم تعهد تشكيلاتى بازيگران سياسى عملاً قدرت هر نوع ابتكار استراتيژيك سياسى را از استاد گرفته بود.

در واقع استاد ربانى با دل پرخون و نا رضايتى تمام اشتباهات شاگردان نا پخته اى خود را به نظاره نشسته بود و خامى خامان را مى نگريست و لبخند مى زد!؟

اما شهيد استاد ربانى با صبر و مدارا موفق شد همچنان جمعيت اسلامى افغانستان را در محور توجه قرار دهد و به يمن اعتبار و جايگاه شخصى اش به عنوان يك مرجع قابل اعتبار سياسى تا هنگام شهادت مورد توجه اركان قدرت باقى بماند، اما اين كافى نبود!

با شهادت حساب شده اى استاد ربانى جغرافياى تاجيك عملاً زعامت و انسجام نيم بند خود را از دست داد و به جزيره هاى فردى و جغرافياى تقسيم شد.

با شهادت استاد ربانى طرح شيطانى تضعيف جمعيت اسلامى افغانستان به عنوان نماد و تجلى اقتدار سياسى و عظمت تمدنى ما كم كم جنبه عملى پيدا كرد و حامد كرزى كه توانسته بود با مهارت از ضعف هاى شخصيتى برخى از عناصر تاجیک در جهت احياء فرمول سنتى قدرت بهره جويد با شهادت استاد توطيه يى تضعيف و نابودى جمعيت را وارد مرحله جديد نمود.

اين پراگندگى تأثير ناگوار خود را در انتخابات گذشته رياست جمهورى عملاً نشان داد و متأسفانه جامعه تاجيك نتوانست يكپارچه و متحد ظاهر شود تا بتواند مطابق شأن حقيقى خود از جايگاه واقعى برخوردار گردد!

فقدان يك استراتيژى مدون، عدم تدوين يك سياست كاربردى، نبود اخلاق تشكيلاتى، شخصيت محورى و چشم انداز منافع مقطعى و شخصى هم اكنون مارا در وضعيت بسيار شكننده و نامناسب قرار داده است.

نگاهى به وضعيت فعلى

تعريف و برداشت ما از اوضاع فعلى بر مى گردد به جهان بينى و افق ديدما و استراتيژى و هدف ما!

اگر با چشم انداز بسيط نگاه كنيم وضعيت ما خيلى بد به نظر نمى رسد، بقول دوستان كاخ سپيدار مان، ما پنجاه درصد قدرت را حالا با چند درصد بالا و پايين داريم، سى درصد آن كد مخصوص هم در اختيار ماست.

بدون مشورت ما هيچ مربايى بقوام و قيام نمى رسد و هيچ آشى پخته نمى شود.

خوب، اين هم خودش نظرى است منطبق با واقعيت، و اميدوارم دوستان بدرستى از آن استفاده نمايند.

اما حرف من اينها نيست!

تعريف ما از قدرت چيست؟

نماد هاى ملى قدرت و مالكيت در افغانستان كدام ها هستند؟

نام كشور؛
پرچم؛
نشان ملى؛
سرود ملى؛
اصطلاحات رسمى و دولتى؛
زبان ملى؛
هويت و فرهنگ ملى.

كدام يك از اين نماد هاى به اصطلاح رسمى معرف هويت، تمدن و فرهنگ ما هستند؟

جواب، بسيار ساده است!

به نظر من به جز دو رنگ پرچم، هيچكدام؟

تفاوت رجال پشتون و رجال تاجیک :

تمام سياستمداران برجسته اى پشتون در يك قرن گذشته از گل محمد خان مهمند گرفته تا حكمتيار و از دكتور أنور الحق احدى تا رئيس جمهور توافق سياسى، خود را صاحبان اصلى كشور مى دانند و از مقام توزيع كنندگان قدرت سخن مى گويند!؟

اما متأسفانه تمام رجال تاجيك از امير حبيب الله كلكانى گرفته تا شهيد استاد برهان الدين ربانى هيچگاه مدعى توزيع قدرت نبوده اند، بلكه در پى احقاق حق خود برآمده اند و در بيان و عمل هيچگاه در هئيت صاحب قدرت مانور نداده اند، بجز يك نفر!

در تمام طول تاريخ هويت سياسى افغانستان تنها مسعود عزيز بود كه درمقام گيرنده اى قدرت ظاهر نشد بلكه عملاً به عنوان نماد توزيع كننده قدرت احراز موقعيت نمود.

و درست به همين دليل هم به شهادت رسيد، اگر او از ادعاى زعامت مى گذشت و بدنبال دريافت قدرت مى بود، شايد امروز زنده مى بود.

بلى!

روايت رسمى را ما تعريف نمى كنيم؛ 

هويت كشور با هويت ما سازگارى ندارد؛
سمبولهاى ملى معرف هويت تمدنى ما نيستند؛
تمام رجال سياسى و فرهنگى ما درگذشته و حال به غير از يكى دوتن…همگى زندگى كاذب سياسى داشته اند.

رجال تاجیک شهامت بيان آنچه را كه مى انديشند بنا به دلائيل معقول و غير معقول در فضاى عمومى ندارند!

يك سياستمدار پشتون در فضاى عمومى و خصوصى با جرئت و جسارت اعلام مى كند: كه جغرافيايى او تا رود اتك است اما يك سياستمدار تاجيك حتى به همسرش هم جرئت نمى كند، بگويد : كه سمرقند و بخارا و تمام تاجيكستان و مرو و پنجده جغرافياى طبيعى و آينده مشترك اوست!؟

حتى من كه همين نبشته را مى نگارم بشدت مبتلا به خودسانسورى هستم!؟

هيچ فكر كرده ايد، چرا؟

من نمى خواهم جواب بدهم!

مى خواهم زمينه فكر كردن را فراهم آورم، هم براى خودم هم براى شما….

آيا ما قادر به تغيير اساسى و بنيادين در اين جغرافياى سياسى هستيم؟

آيا ما جرئت بيان هدف هاى استراتيژيك مان را داريم؟

من با قاطعيت تمام به شما مى گويم كه حتى شهيد استاد برهان الدين ربانى كه از همه اى ما و شما بهتر به آرمانهاى بلند و استراتيژيك هويتى و تمدنى إشراف و وقوف داشت، متأسفانه شرايط را مناسب براى بيان نمى دانست!

من اين موضوع را در جريان لويه جرگه تصويب قانون اساسى متوجه شدم، من به مظلوميت مضاعف آن شهيد بزرگوار وقتى علم يافتم كه تنهايى او را در تفكر منجمد برخى از اركان جمعيت و دشمنان آگاه اش يافتم.

اما امروز جغرافياى تاجيك بيش از هميشه پراگنده تر و فروپاشيده تر است.

به مثال ها اشاره نمى كنم كه همه گان مى دانندى….

روند پر از ابهام و مسير مملو از دشوارى هاى تقلب و تخطى و تخلف در انتخابات و تصاميم گاهاً غير شفاف قصر سپيدار، شخصيت هاى برجسته تاجيك را بيش از پيش پراگنده تر ساخته است!

تاجيكان امروز فاقد تعهد تشكيلاتى انسجام يافته هستند و به كتله هاى جدا افتاده از هم تقسيم شده اند. نشست ها و تصوير ها ايكه گاهاً به نشرمى رسد بيش از آنكه نشان دهنده تصميم استراتيژيك باشد، ريشه در فرهنگ اجتماعى و اخلاقى ما دارد. ما فهم درستى از قدرت تشكيلاتى نداريم و منافع تاجيك و هويت تاجيك به درستى تعريف نشده است.

فهم ما از حزب و تشكيلات به فهم بدوى سى سال پيش و فرهنگ منحط و مطرود پيشاور بر مى گردد.

ظهور اقتدار تمدنى در افغانستان با نگرانى هاى منطقه اى همراه است، و لهذا تاجيك در عبور از فرمول سنتى و باور ارباب رعيتى، نياز به اقتدار تشكيلاتى داردو نه لزوماً حركت هاى فرد محورى!

جمعيت اسلامى افغانستان به عنوان يگانه تشكيلات ايكه پوتانسيل بالقوه و ظرفيت كامل رهبرى تاجيكان را دارد وضعيت امروزى اش بيشتر به يك حزب غير فعال مى ماند كه تو گويى نمايشگاه تاريخ است.

توطيه اى تضعيف و انشعاب جمعيت اسلامى افغانستان به منظور نابودى تنها تشكيلات تمدن محور از توطيه هاى شوم دشمنان تمدن و فرهنگ و هويت ما مى باشد.

اگر جمعيت اسلامى افغانستان نتواند با تعريف جديد از اولويت هاى سياسى،فرهنگى و اجتماعى در يك ساختار جديد مدنى و تشكيلات دموكراتيك خود را سامان دهد محكوم به زوال ابدى خواهد بود.

در اين ميان دشمنان سوگند خورده اى فرهنگ و تمدن ما با بسيج برخى از چهره هاى معلوم الحال سعى دارند در پوشش منافع تاجيك از پشت به تاجيك خنجر بزنند و تاجيك را عملاً از انسجام و استحكام بياندازند!

آنچه امروز بنام تاجيك خوانده مى شود، نماد استوار يك فرهنگ، تجلى پايدار سه تمدن دينى، و تاريخ بلند زبان و فرهنگ فارسى است!

تاجیک فربه تر از آنست كه در هويت يك قوم تعريف شود و پهناور تر از آن است كه شعار دادخواهى اش را در سر هر چهار راه، قمار بازان مدرسه اى فرصت طلبى سوار بر مركب لنگ مقطعى عنوان نمايند!

طاق فكر ارگ دريافته است كه دموكراسى و شهروند محورى به نفع تفكر قبيله و فورمول سنتى حاكميت نمى باشد و براى أستحكام تسلط (بدوى محور ) از نقاط آسيب پذير هويتى و قومى در جهت نابودى دموكراسى و شهروند محورى حد اكثر استفاده را نمود.

اكنون وقت إن رسيده است كه بايد اهداف خود را بيان كنيم و در روشنى و صراحت چشم انداز آينده را ترسيم كنيم.

مردم ما تصميم دارند هويت، تاريخ و تمدن شان را احياء و باز خوانى و باز تعريف نمايند.

در قسمت بعدى كه آخرين بخش اين نبشته خواهد بود، به اين سوال ها مى پردازم:

آيا امروز وقت مناسبى براى بيان اين موضوعات در معرض افكار عمومى مى باشد؟

آيا ما قادر به تغيير اساسى و بنيادين هستيم؟

آيا هويت سياسى فعلى ما با حفظ استراتيژى فعلى قابل دوام مى باشد؟

چه بايد كرد؟

بدو چيز گيرند مر مملكت را 
يكي ارغواني يكي زعفراني 
كرا بويه وصلت ملك خيزد 
يكي جنبشي بايدش آسماني 
زباني سخنگوي و دستي گشاده 
دلي همش كينه همش مهرباني 
كه ملكت شكاريست كاو را نگيرد 
عقاب پرنده نه شير ژياني 
دو چيز است كاو را ببند اندر آرد 
يكي تيغ هندي دگر زر كاني 
بشمشير بايد گرفتن مر او را 
بدينار بستنش پاي ارتواني 
كرا تخت و شمشير و دينار باشد 
نبايدش تن سرو و پشت كياني 
خرد بايد آنجا وجود و شجاعت 
فلك مملكت كي دهد رايگاني 

ادامه دارد…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا