اگر فهمی در عرصه سیاست خارجی میبود چی میشد
افغانستان با یک سیاست خارجی عاقلانه که در بر گیرنده ای ابعاد مختلف باشد ضرورت دارد. این سیاست باید هم موثریت منطقوی داشته باشد و هم فرا منطقوی، مسئله تخاصم نا عاقبت اندیشانه و سازش منفعلانه. در سیاست میتواندتفسير معنی دار را بر اساس نوعي حضور هوشيارانه در عرصه سياست خارجي با خود داشته باشد. همه دیدیم که سفر رئیس جمهور داکتر اشرف غنی در سارک قربانی رقابت های پاکستان و هندوستان گردید، اجلاس بروکسل گرچه با نمایش وحدت ملی همراه بود باز نتوانست کوچک ترین گره را باز کند. در کنفرانس لندن، جامعه جهانی بر تعهدات دراز مدتش همانگونه که قبلا در موافقت نامه بن منعقده سال ۲۰۰۱، کنفرانس توکیو ۲۰۰۲، موافقت نامه (معاهده ( ۲۰۰۶، اعلامیه ای پاریس در سال ۲۰۰۹ و اعلامیه لاهه متعهد شده بود، دوباره تأکید کرد. جامعه جهانی همچنین حمایتش را از قطعنامه های شورای امنیت ملل متحد راجع به تأمین امنیت، ثبات و رفاه در افغانستان و مشخصاً از نقش ملل متحد در نیل به این هدف یک بار دیگر تأکید کرد.
در این کنفرانس تجدید پیمانی بین حکومت وحدت ملی افغانستان و جامعه جهانی و سازمانهای حقوق بشری برای ده سال آینده صورت گرفت. پیمانی که قرار است در این دهه موسوم به “دهه تغیر” تحت نظر جامعه مدنی افغانستان گام به گام عملی شود. ده سال آینده را افغانستان به عنوان ده سال اصلاح و تغییرات معرفی کرده به باور من کنفرانس بین المللی لندن دربارۀ افغانستان پیش و بیش از آنکه نشست ارایه کمک های مالی به بازسازی افغانستان باشد، فرصت آگاهی جامعۀ جهانی از طرحهای حکومت افغانستان برای انجام اصلاحات اساسی به منظور تحکیم دموکراسی، گسترش حقوق بشر، به ویژه حقوق زنان و مبارزه با فساد و مواد مخدره بود. آنچه را که رهبری حکومت وحدت ملی در کنفرانس لندن تعهد کرده اگر نتواند عملی کند در کوتاه مدت ممکن است افغانستان ظرفیت و اعتبار بین المللی خود را از دست بدهد، دولت و ملت با خسارات جبران ناپذیری مواجه خواهد شد. هر چند دولت وحدت ملی تامین امنیت سراسری را در اولویت های کاری خود قرار داده است اما به نظر می رسد که آوردن امنیت و صلح در افغانستان کار ساده ای نیست. گرچه اقدامات برق آسای رییس جمهور غنی در جهت اصلاحات داخلی، در ابتدا توجه جامعه جهانی و مردم افغانستان را به خود جلب کرده و مورد ستایش قرار گرفت، اما به فرجام نرسیدن دوسیه کابل بانک و طفره رفتن از این قضیه حقوقی و همچنین نا امنی های اخیر در مرکز و ولایات سیاست های اقای غنی را با ناکامی رو برو ساخت. به باور من علاقمندی هایی که در نشست های قبلی برای همکاری با افغانستان دیده میشد، در نشست لندن به اندازه ای کم رنگتر شده، اما به نوعی برای افغانستان مقداری کار خانگی داده شد تا مسئولین برای جلب رضایت جامعه جهانی آن را انجام دهند. در حقیقت امر عملی کردن تعهدات کنفرانس لندن یک آزمون برای دولتمردان کابل است که اگر در آن موفق شوند، می توان به ثبات، امنیت، ترقی و پیشرفت افغانستان امیدوار بود، در غیر آن فرصت ها از دست رفته و دولت افغانستان با ناکامی مواجه خواهد شد. من از عملکرد های حکومت وحدت ملی در راستای شفافیت اقتصادی حرف منفی ندارم اما از سیاست های خارجی و انتخاب دوستان جدید سخت آزرده ام رقابت های منطقوی با این سیاست گذاری های ما دیگر درست مدیریت شده نمی توانند خدا ناخواسته اگر تخاصم نا عاقبت اندیشانه در سیاست دنبال شود به اين معني است كه عدهاي ميخواهند كشور را به سمت تقابل پيش ببرند كه اين تقابل ما را وارد يك ميدان نبرد دیگری میسازد چون دنياي امروزدنيايي مملو از ميدان مين است. لذا بهگونهاي بايد عمل كرد كه ما در كشور نوعي خود هدفسازي يا خود تهديد نمايي را انجام ندهيم؛ مانند كاري كه در گذشته صورت گرفت و برخي از افرد كشور را به هدف تبديل كردند؛ حتي كشور را بدون اينكه تهديدي براي دنيا باشد به عنوان تهديد مطرح كردند. که تا هنوز رحمان ملک پاکستانی و فضل الرحمان مرتجع این حرف را نوش خوار میکند. در سیاست اين موضوعات نيازمند يك شناخت علمي، دقيق و راهبردي است. اعتقاد من بر اين است كه نه تنها در آمريكا كليت راهبرد منافع محور اين قدرت براساس سه گونه منافع شكل گرفته كه اين موضوع براي امنيت ملي آمريكا در قرن بيست و يكم مورد تاكيد قرار گرفته است. اول تهديدهايي است كه براي منافع مبتني بر بقای آن تعريف شده است. هيچ وقت افغانستان بقای پاکستان یا ایران را تهديد نكرده و وارد فضاي جنگ با آن نشده است. دوم منافع حياتي است. يعني اينكه يك كشوري تهديدكننده منافع آمريكا در حوزه انرژي باشد و سوم منافع مهم كه اين موضوع در حوزههاي شعاري در حقوق بشر، دموكراسي و نظامهاي اقتصادي و سياسي كه آمريكاييها خود را بهعنوان ژاندارم مطرح ميكنند. تخاصم جاهلانه زماني صورت ميگيرد كه كشور را در زماني كه تهديدي براي دنيا نيست تهديد نشان دهيم؛ یعنی در شرايطي كه ما بهعنوان كشوري كه نبايد هدف تهاجمات خارجي قرار بدهيم خود را در سيبل اين تهديدها قرار بدهيم. قسمت دوم، بحث سازش منفعلانه است كه اساس آن بر نوعي حضور غيرفعال است كه مسئولان كشور نميتوانند مديريت تحولات جهاني را در اختيار بگيرند و سياست و بازي را نه به صورت برد پيش ببرند. دنيای امروز دنيايي است كه براساس منافع باز تفكيك شده قدرتها شكل ميگيرد. اگر يك درك صحيح از منافع و امكانات داخلي كشور داشته باشيم و همان را بهعنوان يك پشتوانه بهكار بگيريم ميتوانيم حضور فعال در عرصه بينالمللي داشته باشيم. اين دو موضوع يك راهبرد تنگاتنگ با هم دارند و محوريت آن با موضوع وحدت در حوزه سياست خارجي است و نوعي نگاه علمي و منطقي است و آن چيزي كه برگ برنده كشور است نبايد به آن پشت شود حضور مردم و مقاومت آنهاست و مقاومتهايي است كه در دورههاي مختلف شكل گرفته است. و امروز اوج آن در حوزه فنآوري هستهاي و رسيدن به عمق استراتژيك است. يكي از اشتباهاتي كه هميشه در سياست خارجي ما مطرح بوده است اين بود. كه مشكلات داخلي را به زمينههاي خارجي ربط دادهایم كه اين راهكاري اشتباه است. که در دنيايي كه تعداد از كشورها دشمني با افغانستان را دنبال ميكنند ما چارهاي جز محور قرار دادن تواناييها و همگرايي در داخل براي پيشبرد اهداف در عرصه سياست خارجي نداريم. ولي در عين حال اگر در خارج گشايشي صورت گرفت به آن گشايش بهعنوان فرصتهاي تازه و بنيادي نگاه كنيم. با در نظر داشت نا هنجاری های داخلی تحلیل سیاستمداران دلسوز ونخبه کشور وقضاوت ساز مانهای بیطرف جهانی وجود دارد که از توضیح وتکرار بی نیاز است ساختار تشکیلاتی ومدیریتی نظام با کاپی کردن از خارجی ها ونصب کدر های مصلحتی وبی کفایت زمینه: فساد، قاچاق، قانون گریزی، بیعدالتی و تنفر مردم را نسبت به دولت افزایش داده که جلو گیری آن در کوتاه مدت دشوار بنظر می رسد. سیاست وابستگی سیاسی واقتصادی وفر هنگی بیش از حد بخارجی ها ما را بطرف مبرد که عواقلب آن خیلی مشکل زا است شرقی وغربی اش یعنی ایران وپاکستان نیاز شدید دارد.