افغانستان قربانی تقابل قطبهای منطقوی و جهانی
تاریخ معاصر ما بخوبی نشان می دهد که افغانستان در قرون اخیر (خاصه سدۀ جاری) هماره از رقابتها و کشاکشهای قدرتهای استعماری و وابستگان آنان رنج و عذاب کشیده است. این نفوذ ویرانگرانه و آزاردهندۀ بیرونی به سبب خانه جنگی ها، اغتشاشات داخلی، رقابتهای خونین قومی و ضعف و بی کفایتی حاکمان وقت همیشه مضاعف و چند برابر شده است. پس از سقوط امپراتوری تیموریان به مثابۀ نماد تمدنی آخرین ساختار مشترک سیاسی و فرهنگی خراسانیان ادوار تقسیم، تجزیه، اغتشاشات و جنگهای ویرانگر شروع گردید و قلمرو خراسان بزرگ به میدان نبردهای قدرت در بین اقوام و قبایل بر سر اقتدار تبدیل شد. بعد از سده ها جنگ و بحرانهای فراگیر باز بلای استعمار غرب (یعنی بریتانیا، فرانسه و روسیۀ تزاری) به منطقۀ آمد و به جنگهای خونین و هستی سوز داخلی و رقابتهای قدرت در بین اقوام و قبایل رنگ و روی تازه و پلان شده داد. به طور مثال می توان به دورۀ نفوذ بریتانیا و روسیه در گذشته، رقابتهای سران پیمان ورشو و ناتو در دورۀ جنگ سرد و یورش قوای ناتو در دهۀ اخیر اشاره کرد.
اگر از جنگهای ویرانگر و متعصبانۀ دول صفوی ایران جدید و دولت شیبانی مارواءالنهر در قلمرو خراسان فروپاشیده بگذریم و حکومتهای محلی ابدالیان و هوتکیان را حباب های بی سرانجامی به انگاریم و بر نیت نادر افشار به عنوان سردار بزرگ نظامی (که آرزوی وحدت خراسان بزرگ را در دل داشت)، سری بجنبانیم؛ به دورۀ پس از تشکیل دولت ابدالی در افغانستان و دولت قاجاری در ایران می رسیم. بعد از مرگ تیمورشاه فرزند احمدشاه درانی باز دوره های طولانی جنگهای قدرت در بین نواسگان احمدشاه ابدالی و سپس پسران سردارپاینده محمد خان بارکزائی گسترش پیدا کرد و مردم این سرزمین بلاخیز هرگز روی آرامش و امنیت را ندیدند. رقابتهای بریتانیا و روسیه در دفاع از سران قبایل و حاکمان محلی درانی(سدوزایی) و بارکزائی و سران دولت قاجاریۀ ایران هماره آتش افروز معرکه ها بوده است. در این گیرودار بریتانیا بیشتر از حکام محلی افغانستان و روس ها از سران دولت قاجاریۀ ایران حمایت می کردند.
تجاوزهای سران دولت بریتانیا به کشور ما بر عکس هندوستان و بعضی کشورهای آسیایی و افریقایی منجر به ورود صنایع و تکنولوژی، اعمار زیربنای اقتصاد وابسته، آمدن پدیده های عصری و ظهور طبقۀ متوسط و تکنوکرات نگردید؛ بلکه جنگ های داخلی، قبیله ای، قومی، رقابتهای خونین و ویرانگر و نفاق را در کشور ما دامن زد. جنگ های اول، دوم و سوم مردم افغانستان با انگلیس نتیجه یی جز استقرار مهره های جدید استعمار مانند: شاهشجاع، امیردوست محمدخان، امیرعبدالرحمن خان و نادرخان نداشت. به این حساب افغانستان همیشه قربانی استعمار و تجاوزهای خارجی بوده است.
استبداد امیر عبدارحمن خان به ابتکار و نقشۀ سران انگلستان در افغانستان استقرار یافت و نطفه های آزادی فطری انسانی را در نهاد مردم کشور به کلی سوزانید. دولت نوپای امان الله خان به تحریک استخبارات انگلستان و ضعف جریان سیاسی، ملی و روشنفکری آن وقت فروپاشید. نادر خان به یاری بریتانیا به افغانستان آمد و بر گردۀ مردم سوار شد؛ شمع کم فروغ تحولات دورۀ امانی را به کلی خاموش کرد و امواج پراکندۀ روشنفکری را در وطن متوقف ساخت. پس از مرگ نادرخان نه تنها تحول مثبت و پیشرفت ملموسی در وطن نیامد، بلکه افغانستان برای دورۀ طولانی در فراموشخانۀ تاریخ دفن گردید و به عنوان منطقۀ حایل و بی طرف در بین دو قطب مسلط جهانی و منطقوی( روسیۀ شوروی و سران ناتو) به چنگ سکون، سکوت و عقب ماندگی گرفتار شد.
نفوذ روسیۀ شوروی در افغانستان، بی میلی سران ناتو به رهبری ایالات متحدۀ امریکا، ضعف جریان های سیاسی و مستقل در کشور، بازیهای سیاسی ناشیانه و خام داوود خان- زمینه را برای کودتای هفتم ثور 1357 خورشیدی آماده کرد. این رویداد، افغانستان را از آن حالت بی طرفی و انزوا بیرون کشید و دور جدیدی از رقابتهای قطبین در افغانستان شروع گردید. پس از هجوم نظامی قوای روسیه شوروی به افغانستان و پیش خزی آرام به سوی آبهای گرم هندوستان سران ناتو و سران دول عربی از خواب بیدار شدند. افغانستان به میدان جنگ و رقابتهای خونین و ویرانگر سران پیمان ورشو و سران پیمان ناتو گرفتار شد.
در این بستر آتشین و فضای بحرانی جنگ زمینه برای رشد و گسترش افراطیون عرب، پاکستانی، ایرانی و غیره فراهم گردید. پاکستان به مرکز اصلی تربیه و پرورش نیروهای افراطی به اصطلاح «ضد کمونیسم » تبدیل گشت. بر تعداد مدارس مذهبی پاکستان روز به روز افزوده گردید. احزاب و گروههای افراطی سیمارغ وار در هر گوشه و کنار جنوب آسیا و شرق میانه رشد و گسترش یافتند. افغانستان بهترین عرصه گاه برای عملیات نظامی، تمرین و آمادگی این گروه ها و دسته های متنوع گردید. احزاب، گروه ها و نیروهای سیاسی ضد دولت کابل به پاکستان سرازیر شدند و به نحوی از انحا زیر پوشش حمایتی نظامیان، سازمان آی اس آی و دولت پاکستان رفتند. کمکهای مالی و تسلیحاتی سران ناتو به رهبری ایالات متحده و بریتانیا و کشورهای عربی (خاصه عربستان سعودی) به پاکستان (برای تجهیز مجاهدین افغانستان) سرازیر شد.
در ایران رژیم شاه در اثر قیام های عمومی مردم، سقوط کرد و سپس دورۀ کشتارهای دسته جمعی و سرکوب جریانهای روشنفکری و نیروهای سیاسی چپ، دیموکرات، ملی و آزاد اندیش، فرا رسید. ایران با یک ساختار اسلامی ضد دیموکراتیک و ضد افکار چپ مستقل و نوع روسی و ضد ملی گرایی عملاً به مرکز تربیه و پرورش نیروهای جهادی ضد روسیۀ شوروی برای جنگ در افغانستان تبدیل گشت و سران جمهوری اسلامی برای گسترش افکار تندروانۀ مذهبی در شرق میانه و جنوب آسیا آماده شدند. این درست هم آهنگ بود با استراتیژی عمومی سران ناتو در شرق میانه و جنوب آسیا جهت مقابله با پیش روی شوری به سوی آبهای گرم هندوستان و جلوگیری از نفوذ ایده ئولوژیکی آن در منطقه به صورت کل؛ زیرا جریانهای ملی و دیموکرات نوع غربی و رژیم های از آن دست ثبات سیاسی و ایده ئولوژیک لازم را نداشتند.
در فضای رقابتی جهان دو قطبی در بستر جنگ سرد، افغانستان در حقیقت به مرکز جنگ و رقابتهای آتشین دو قطب مسلط تبدیل گردید. نفوس این کشور اعم از سیاسیون، تحصیلکردگان، تاجران، مالکان ارضی، کاسبان بازار، روشنفکران و مردم عادی در دوصف متضاد و متخاصم، تقسیم شدند و در درون میکانیزم جنگی مخرب جابجا گردیدند؛ میکانیزمی که توسط روسیۀ شوروی و سران ناتو به رهبری امریکا و کشورهای عربی (خاصه عربستان سعودی) تعذیه و سرپا نگداشته می شد. چه نیروهای انسانی صادق، ساده و میهن دوستی، در این آتش پاک سوختند و جان های خود را فدا کردند. البته در هردو طرف جنگ؛ هر یک بنامی و عنوانی. تعداد تلفات انسانی و ویرانی ها به راستی گیچ کننده بود. هنوز هستند کسانی که از تاریخ درس نگرفته و در دامهای پهن شده گرفتار اند؛ اختلافات و خصومتها را در بین مردم و در جامعۀ جنگ زده و بلا کشیده ما گسترش می دهند و بسی کورکورانه و طفلانه آب به آسیاب جهان تازان و یورشگران می ریزند؛ ذهن جوانان و نوجوانان وطن را مغشوش می سازند.
نتیجۀ آن همه تلفات و ویرانی ها به کشاکش بر سر قدرت سیاسی و جنگ داخلی در افغانستان انجامید؛ بعد از آن هم امارت طالبان به طرح مستقیم پاکستان و حمایت سران ناتو به رهبری ایالات متحدۀ امریکا و بریتانیا در افغانستان جنگ زده و تخریب شده مستقر گردید. امارت طالبان در واقع پیش درآمدی بود برای توسعۀ ناامنی، تشنج، جنگ و بحران در منطقه و گسترش آن به آسیای میانه و حوزۀ فروپاشیدۀ شوروی سابق. طالبان در همبستگی با مافیای مواد مخدر منطقوی و جهانی (تحت رهبری مستقیم آی اس آی پاکستان) بهترین وسیله برای نفوذ حلقات مافیایی در آسیای میانه و شوروی سابق بودند. سران نظامی، استخباراتی و سیاسی پاکستان منافع خود را داشتند و از کمکهای بادآوردۀ سران ناتو و کشورهای عربی (خاصه عربستان سعودی) تا که توانستند، استفاده کردند.
پس از تهاجم نظامی سران ناتو به رهبری امریکا و بریتانیا به عراق و توسعۀ بعدی آن به افغانستان و شرق میانه عمق طرح های استراتیژیک سران ناتو بسی روشن شد. افراطیون عرب، پاکستانی و تندروان نوبرآمد آسیای میانه، چیچینی و غیره (که در پاکستان تربیه و تجهیز شده بودند و از کمک های سران کشورهای عربی و غربی تغذیه می کردند)، در حقیقت بهانه یی برای حضور نیروهای نظامی ناتو در افغانستان شدند. در این دورۀ نیز مردم افغانستان با وجود حضور قوای منظم ناتو و کمکهای افزون خارجی هرگز روی امنیت و آرامش را ندیدند. به بیان دیگر ناآرامی، جنگ و بحران با پلان استراتیژیک مشترک سران پاکستان، سران ناتو و سران دول عربی در افغانستان تداوم یافت و طالبان به طور پلان شده توسط سران دولت کابل (خاصه تیم کورمغز و متعصب کرزی) با همکاری مستقیم رهبری قوای ناتو و سران پاکستان حفظ گردیدند؛ حتی در ولایات افغانستان به صورت دستوری پخش و جابجا شدند.
طالبان در واقع بهترین وسیله برای سرکوب افکار مستقل، ملی، مترقی، آزادیخواهانه و تحول پسند می باشند. موجودیت آنان چونان ترس را در دل مردم نگهمیدارد که حضور قوای خارجی به عنوان ضرورت حتمی جلوه می کند. کرزی و تیم وی در حقیقت به عنوان سرسپردگان اصلی امریکا و سران ناتو با تقویه و کمک های مستقیم به طالبان بزرگ ترین ضربه به منافع ملی، استقلال و آزادی افغانستان زدند. آرزوهای مردم را به امنیت، آرامش، ثبات، حکومت قانون، رشد و انکشاف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به یأس تبدیل کردند. در شرایط و موقعیت فعلی اوضاع طوری سمت و سود داده شده است که یا افراطگرایی و طالبان و یا حضور قوای امریکا و ناتو در افغانستان؛ اگر از بعضی دست آوردهای عمومی و شکنندۀ دورۀ اخیر بگذریم، این است ژرفنای سیاست شکست خوردۀ دولت کرزی و تیم انحصار طلب ارگ نشین او پس از 12 سال در افغانستان.
انتقال موقت تشنج، جنگ و بحران از شرق میانه به حوزۀ امنیتی روسیه در اوکراین و تشدید آتشین تقابل قطبین در منطقه و جهان، اوضاع منطقه و افغانستان را پیچیده تر کرده است. سران پاکستان و سران عربستان سعودی در این مرحله باز ضرورت موجودیت افراطیون و نفوذ استخباراتی خود را بالای نیروهای تندرو مذهبی در منطقه (که شاید باز به کار سران ناتو در حوزۀ امنیتی روسیه بیایند) به رخ سران ناتو به رهبری امریکا می کشند و نقشه های بس شومی برای ناآرام سازی و ایجاد بحران در آسیای میانه، سین کیانگ چین، هندوستان و افغانستان فردا در سر دارند. درخشش ناریندا مودی از حزب بهارتیا جانتا پارتی در انتخابات اخیر هند بی ارتباط با اوضاع متشنج منطقوی و جهانی نیست. سران هندوستان از گسترش امواج افراطیت در منطقه و توسعۀ آن به هندوستان هراس دارند. سران ناتو به رهبری امریکا از این رویداد در هندوستان سخت تکان خورده اند.
سران ناتو به رهبری امریکا تاهنوز درک منظم، واقعبینانه و عملی از نحوۀ کنترول و مهارسازی اوضاع جاری در منطقه ندارند. در سوریه عملاً موفقیتی نداشته اند. در مصر اخوان المسلمین را قربانی کردند. عراق را در بحران، جنگ و تشنج رها ساختند. در افغانستان هیچ نوع برنامۀ روشن و پلان منظمی ندارند. کرزی و سران دولت کابل بسی ناشیانه و کودکانه عمل می کنند؛ به نحوی از انحا دنباله رو سیاست استراتیژیک سران پاکستان در حمایت از طالبان و افراطیون بوده و هستند.
کاندیدان ریاست جمهوری (از جمله دو کاندید اصلی) به نحوی از انحا از درون سه دهه جنگ خاصه 12 سال اخیر بیرون آمده اند و خود از اعمارگران آن به حساب می آیند. از همین حالا معلوم است که قصد شان دفاع از گذشته و کشانیدن آینده در قوالب گنگ، مبهم، شکست خورده و مردم ستیز پیشین خواهد بود. آنان از همان ابزارهای کهنه و فرتوتی که در دورۀ جنگ طولانی در درون میکانیزم جنگی وابسته و مخرب تحت رهبری و دینامیسم حرکی قطبین برای ما ساخته بودند، استفاده می کنند. این خواست سران ناتو، سران کشورهای عربی، سران کشورهای پاکستان و ایران می باشد. در سوی دیگر باز پای رقابتهای قطب های جدیدی چون روسیه، چین و هندوستان به میدان می آید و سران ناتو نمی توانند آن را نادیده به انگارند.
به بیان روشن تر، دورۀ دیگری از جنگ سرد و رقابتهای آتشین در منطقه و افغانستان آغاز خواهد شد. کاندیدهای منتظر قدرت، در حقیقت وسیله هایی برای این تقابلات آینده می باشند؛ چیزی که از همین حالا در سخنان اولیۀ کاندیدهای برتر به روشنی دیده می شود. اگر قدرتهای منطقوی و جهانی به سوی نوعی تعادل ممکن در آینده پیش نروند و موضوع اکراین به شکل لازم حل و فصل نشود، موج جدیدی از افراطیت و تندروی به حمایت مستقیم سران پاکستان، سران کشورهای عربی( خاصه عربستان سعودی) و سران ناتو در منطقه و افغانستان به راه خواهد افتاد. این جریان به طور آشکار و پلان شده برای تخریب آسیای میانه، روسیه، چین، هندوستان و در مجموع ناآرامسازی، تشنج و بهم پاشی کشورهای آسیایی پلان خواهد شد.
این بار قدرتهای منطقوی در خواب خرگوش نیستند؛ سران روسیه، چین و هندوستان در اتحاد و ائتلاف با کشورهای متوسط و خرد آسیایی که طرفدار صلح، امنیت، آرامش و ثبات منطقوی هستند، جلو این حرکت افراطی، جنگ افروز، مخرب و خطرناک را خواهند گرفت. چونانکه از سالیان پیش گفته آمدم و باز تکرار می کنم، این نوع حرکات نظامی خشن، ویرانگر و بحرانساز در درازمدت به نفع هیچ کس نیست؛ اگر کشورهای آسیایی در بحران و آشوب بیفتند و زمینه برای افراطیون، تروریسم و بنیادگرایی خونریز، ویرانگر و کشنده آماده شود، دیگر کشورهای غربی هم از منابع انرژی شرق میانه، آسیای جنوبی و مرکزی محروم خواهند شد. بازارهای خرید و فروش بروی امتعۀ جهان غرب بسته می گردد. دیگر کشورهای عربی و عربستان سعودی هم روز خوش نخواهند دید. این را بدانید که اگر بازهم آتش بیفروزید همۀ ما و شما در آن می سوزیم؛ چونانکه هنوز بحران مالی و اقتصادی امریکا و اروپا ختم نشده است.
حساب مردم ما بهرحال از نقشه ها و اهداف سران ناتو، امریکا، همسایگان و در کل رقابتهای قطبین جدا است. مردم در انتخابات به راستی به طور بس گسترده و در کتله های ملیونی شرکت کردند؛ زیرا از ناامنی، جنگ، کشت و کشتار، ظلم و ستم وحشتناک طالبان، فساد سرسام آور اداری، دزدی و اختلاس سران دولت و در مجموع بحران و هرج و مرج مافیایی جاری به کلی خسته، مأیوس و به تنگ آمده اند. مردم با این حرکت وسیع خود در حقیقت مشت محکمی به دهان طالبان و افراطیون ضد انتخابات، سران فاسد دولت کرزی، حامیان دوره های خونین، ویرانگر و میهن سوز گذشته زدند و عملاً جواب رد و دندان شکن به آنان دادند.
مردم بعد از انتخابات، خواهان ایجاد آن طور ساختار همه جانبۀ سیاسی اند که در آن همه شهروندان کشور با حقوق مساویانه و عادلانه شامل شده بتوانند. این ساختار پرگشایش و با ظرفیت کلان سیاسی در حقیقت نمودی از اتحاد ملی تمام اقوام کشور برای عبور از مرحلۀ جنگ و بحران به سوی ساختن افغانستانی امن، مطمئن، باثبات، دیموکراتیک، مستقل و خود کفا در آینده باید باشد. در این مرحله باید از تمام ظرفیتهای ممکن بالفعل و بالقوۀ داخلی و خارجی به نحو مطلوبی استفاده گردد. لیکن نیات و اهداف منتظران قدرت و حامیان خارجی شان با خواست قلبی مردم ما فرق می کند. آنان با جزرومد امواج تغییر و تبدلات منطقوی و جهانی حرکت می کنند؛ چشم شان به تقابلات آتشناک قدرتهای جهانی و منطقوی (به خصوص سران ناتو) دوخته شده است. این بار نقشه های پنهانی سران ناتو به رهبری ایالات متحدۀ امریکا و سیاستهای کجدارومریز و چند پهلوی آنان (با افغانستان، پاکستان، افراطیون و طالبان) به کلی برای مردم جهان و افغانستان افشا شده است؛ مردم ما از حاکمان کشور و حامیان خارجی آنان شفافیت و موضع روشن و قاطع می خواهند.
اگر به راستی کاندیدهای برتر این آرمان و خواست قلبی توده های ملیونی را درک نکرده باشند؛ وای و صد وای بر آنان. اگر به تقاضا و آرمان مردم که همانا امنیت، آرامش، ثبات، ریشه کن سازی طالبان و افراطیون، حقوق شهروندی (حق برابر به تمام اقوام و ساکنان کشور)، تأمین آزادی و حقوق زنان و رفاه اقتصادی و اجتماعی در پرتو عدالت و دیموکراسی واقعی است، رسیدگی نکنند؛ باز همین مردم اند که علیه آنان به خیابان ها بیرون خواهند شد؛ این را بدانند که دیگر نمی توانند مردم را به مانند حامد کرزی 12 سال دیگر فریب بدهند.
ما در مرحلۀ حساسی از تاریخ کشور، منطقه و جهان به سر می بریم. در منطقه تقابل قطبین (که بحران اوکراین فعلاً در رأس آن است) بسیار تشدید و آتشین شده است. جهان در یک گرداب آشفتگی و بی ثباتی سیاسی، فکری و ساختاری می چرخد. دورۀ رئیس جمهوری کرزی ختم شده و اعلان نتائیج انتخابات ریاست جهموری جدید در افغانستان پیش روی ما است. مردم به راستی با حضور ملیونی به پای صندق های رای نشان دادند که خواهان امنیت، ثبات، آزادی، دیموکراسی، تغییر و فضای جدید می باشند. باید با نقد و بررسی واقع بینانۀ گذشته و مطالعه و تحلیل های عمیق و استراتیژیک جدید از اوضاع کشور، منطقه و جهان، دیدگاه کلی و پلان استراتیژیک رهبری و هدایت افغانستان به سوی نجات از بحران، ناامنی، هرج و مرج، اتکا به خارج و بی ثباتی شکننده وضع شود. پژوهشگران، متفکران و روشنفکران بایست در این عرصه گاه پیش قدم باشند و به طور مستقل و واقع بینانه نتاییج مطالعات و پژوهشهای خود را به جامعه و مردم ارائه کنند تا شعور جمعی ما در فضای گفتمان سازنده روز به روز رشد و تکامل یابد و ظرفیت و توانمندی رهبری جامعۀ جنگزده و بلاکشیدۀ ما را در جهان چند قطبی آینده پیدا کند.