به پيشواز نوروز 1390 خورشيدی
اگر از پنجرۀ دودی سرزمين سرمازدۀ امروزين ما در قرن بيست و يکم عيسايی، به گسترۀ خورشيدستان انديشه و ادبيات اواخر قرن پنجم خورشيدی بنگريم، چشمان ما به قامت نورينه يی خيره میماند که از سده ها بدين سو، خيمه نشين پروين گاه خِرد خُراسان زمين است و جانها را از پيالۀهستی، شراب نور می بخشد. اما دريغ و درد که اکثری از پژوهشگران بيشترين کشورهای جهان دربارۀ خيام نوشته اند و تحقيق به عمل آورده اند. اما مدعيان ادب و پژوهش سرزمين خراسان (افغانستان امروزی) از قرنهاست که در باره اين خيمه نشين پروين گاه خرد خراسان زمين سکوتمصلحت انديشانه و شرمگيانۀ نموده اند به غير چند عزيز مانند شادروان اسد لله آسمايی، يعقوب يسناو خالد نويسا و يکی دو کس ديگر که بسيار کوتاه نوشته اند. در حاليکه اين ابر مرد همه زمانه ها ازخراسان بوده، زادگاه و آرامگاهش در نيشابور يکی از شهرهای مهم خراسان واقع گرديده و بيشتر همدر بلخ که آن روزگار يکی از مراکز علمی خراسان بود با علماء و فضلاء ديد و بازديد هایی داشته است.
بدينگونه يکی از ستيغ های فروغين انديشۀ فلسفی ا کرگاه شعر، در اواخر سده پنجم و اوايل سدۀ ششم، حکيم ابوالفتح عمربن ابراهيم خيام نيشابوری خراسانی می باشد که زراندوده ترين آويزه های خِرد رابه انگشتری هستی شعر نگين زده است. در پهنه وسيع خِرد آفرينی اين دوران نمی توان از وجود پرتگاه های ژرف ابتذال انديشی آنروزگار نيز انکار نمود. پرتگاهايی که اکثرا از سوی گدايان سود پرست زر خواه،مقام و منزلتجوی عرصه فرهنگ و ادب که در بارگاه خلفا و امراء حفر گرديده بود و آنها با خِفتی و خِرفتی درآن گودال تغذيه می شدند و سرنوشت دانشی مردان و خِرد گرايی آن روزگار را از آن منجلاب بربالای دار رقم ميزدند، و فتوای قتل ايشان را بر چهارسوهای شهر ها مياويختند. روزگاران خيام نيشابوری خراسانی، بدون شک روزگار همانند امروز و امروزيان است.
مشت می کوبند تا سر ها را بشکنند و هستی خِرد را نيست و نابود سازند، روزگاران خيام نيز چنينبوده است و ميتوان گفت که امروزه ميراث شوم و سخيف همان مرداب نشينان ديروز است. از همين نگاه است که امروز انديشه و فلسفۀ خيام در جامعۀ ما ناشناخته باقی مانده و اديب و ادبياتما از اين ابرمرد خِرد لب به سخن نگشوده و نمی گشايند.
برای مطالعه متن کامل این مطلب با اینجا اشاره کنید