مسعود، بزرگمردی که استاده جان داد
نه سال قبل درست در همین روز مردم افغانستان یکی از بهترین فرزندان مبارز و آزادی خواه خود را از دست داد. ترورزم بین المللی با برنامه های شوم و ضد انسانی خویش پلان شهادت این قهرمان ارجمند وطن ما را با سرنگونی آسمان خراشهای نیویارک، در یکروز وشاید هم بالای یکمیز طرح، و هر دو را موفقانه یکی پی دیگر عملی ساخت: احمد شاه مسعود پیشوای آزادی مردم افغانستان بشهادت رسید و آسمانخراشهای نیویارک سرنگون و بخاک برابر گشتند. در دنیا زنگ خطر بصدا در آمد و موجی از اضطراب و سراسیمگی کره ای خاکی مارا فرا گرفت. بی مناسبت نخواهد بود که با شهادت ابر مردی چون مسعود کره خاکی ما بلرزش آید.
پی آمد این وارخطائ و بیتابی جهانی و نبود پیشوای آزادی ما این شد که: بجای پاکستان که مرکز تربیه، تجهیز وصدور ترورزم است، افغانستان میدان جنگ بین ترورزم بین المللی به رهبری نامرئ استخبارات پاکستان و قوتهای بین ا لمللی به رهبری واضح ایالات متحده امریکا، قرار گرفت. و در نتیجه هزاران هموطن معصوم و درد دیده ما و صدها تن جوانان امریکائ و اروپائ چه با حمله واسکتهای انتحاری و چه بمهای جابجاشده در کنار سرک و چه بمباری مواضع لشکر جهل و ظلمت، توسط نیروهای هوای قوای بین ا لمللی، بخاک و خون کشیده شدند. شهادت عروسان و دامادانیکه حین برپایی جشن عروسی شان با جمعی از دوستان و نزدیکان شان توسط بمباردمان طیارات امریکا وهمچنان کشتاروحشتناک و بیرحمانه جوانان لغمانی ما که بخاطر بدست آوردن لقمه نانی عازم خارج کشور بودند، توسط اجیران استخبارات پاکستان، از جمله د لخراشترین آنها بحساب می آید. پی آمد دیگر آن همانا نهادینه شدن فساد و رشوه و نفاق و بی اعتمادی است که توسط گردانندگان مزدور، بیرحم، فاسد و بیکفایت چرخ قدرت و اداره دولتی بر مردم داغدیده ما تحمیل گردیده، که بخش عظیمی از اقشار مردم ما را مستاصل کرده است.
سوال بوجود خواهد آمد که چرا مسعود از میان هزاران شهید و مبارز این کشور جای خاص و پر درخششی را در آسمان کشور ما دارد؟ جواب آنر ادر نیت پاک و عمل نیک و عزت و «روح بزرگـ» این مرد اسطوره ای میتوان پیدا کرد. او بحیث رهبر اصلی و طبیعی مردم افغانستان و پاسداراصلی عزت و استقلال کشور در دشوار ترین لحظات تاریخ کشورما خود را به اثبات رساند. او با تشکیل جبهه ملی برای نجات افغانستان تمام نیروهای مجاهد و مبارز کشور را زیر یک پرچم یعنی بیرق استقلال و عزت افغانستان جمع نمود و خردمندانه رهبری کرد و در نتیجه نگذاشت که افغانستان «نوکر نوکر» و یا بعبارت دیگر به یکی از صوبه های پاکستان تبدیل شود. او در مقابل اظهارات اخطار آمیز قدرتهای خارجی که گویا به پیشروی های طالبان میدان دهد، با ایمان کامل و استواری بی مانند گفت: اگر به اندازه کلاهم خاکم بماند در آن استاد شده و برای استقلال و سربلندی کشورم میجنگم. این جواب دندان شکن، صریح وتاریخی اوالهام بخش تمام آنانی اند که خودرا وارث اصلی این سرزمین مید انند. افزون بر آن که او خود را منحیث رهبر طبیعی کشور ما افغانستان در عمل به اثبات رساند، از خصائل بی نظیر دیگری نیز برخوردار بود که دیگر شخصیتهای برجسته و رهبران کشور ما از آن طور کافی برخوردار نبودند؛ که در اینجا طور موجز ببکتعداد آن اشاره میکنم:
ریشه در مردم داشتن
او در میان مردم زیست داشت، مثل مردم خود غذا میخورد و مثل مردم خود استراحت داشت. او از مردم آموخت و بمردم آموختاند. او در یافت که مردم افغانستان خیلی پاکدل و صادق بوده و قابل اعتماد کامل اند. او از مردم بمنظور استفاده شخصی خویش هرگز استفاده نکرد، مثلیکه یکتعداد از رهبران مذهبی و سیاسی مردم اغواء نموده، از مردم جهت بر آورده شدن اهداف شوم نفسانی و گروهی شان استفاده ابزاری می کنند. بنابر خصلت مردم دوستی که در روح بزرگ او نضج یافته بود، او هرگز و هیچوقت اغازگر جنگهای داخلی نبوده و درمقابل جنگهای که منبع خارجی نداشته، هیچوقت عکس العمل قاطع نشان نداده، بلکه از هر وسیله ممکن استفاده بعمل آورده است تا جنگ و برادر کشی صورت نگیرد. اما زمانیکه ثابت گردیده است که دست اجنبی در پس این تنش و آشوب میباشد، در آن صورت بوده که بخاطر حفظ استقلال وطن و حفظ امنیت مردم مردانه استاد شده، جنگ حق بر باطل را پیشبرده و باغیان تحریک شده، از طرف اجانب را ضربت زده است. و این یکی از وظائف شرعی و قانونی او منحیث وزیر دفاع افغانستان نیز بوده است.
وطندوستی
حب وطن در جوهر و ذ ات او عجین شده بود. و اینرا او نه در لفاظی و نه درشعار، بلکه در عمل به اثبات رساند. او از آغاز تا فرجام در افغانستان زیست و برای استقلال و عزت وطن مردانه و استوار رزمید. او خواهان احترام متقابل در مناسبات با کشور های خارجی بود و در پیرامون مسائل مربوط به افغانستان هیچگاهی گوش به اجانب نداده، بلکه حرف آخررا بر بنای منافع وطن باصراحت وسربلندی خودش زده است. از آنجائیکه منبع تمام مشکلات وطن ما، ریشه در خارج دارد. بنابرهمین خصلت او است که در پهلوی سایر خصال ممتاز او مردم افغانستان او را به مقام پیشوای خویش پذیرفته اند.
رشد صعودی شخصیت
اینکه شخصیت او با گذشت زمان و کسب تجارب قوس صعودی را پیموده است، بینظیر بنظر میرسد. بسیاری از شخصیتهای وطن ما در جوانی دارای غرور واستواری خاصی بودند، ولی در آخر باکسب مسئولیت رهبری در مقابل تلاطم و زیروبم روزگارو فشارهای وارده از داخل و خارج تاب نیاوردند، یا گوش بفرمان اجانب شدند و یا در جال خود خواهی و یا امراض دیگر پیچیدند، که در فرجام شخصیت شان سیر نزولی پیدا کرد. اما درمورد مسعود بزرگ وضع چنین نبوده است. او ازهمرزمی با برادران اسلام آغازو بمرور زمان با اندوختن تجارب از زندگی وکار و پیکارعملی، برقراری حکومت مردم توسط مردم را یگانه راه علاج برای حل مشکلات کشور اعلان کرد. که برقراری حکومت مردم توسط خود مردم، خود قلهء شامخ آرزوهای تمام مبارزین جهان میباشد.
کرزما
او صاحب کرزمای بی نذیر بود. ریشه این کرزما از «حب وطن» و «حب مردم» که در نیت پاک و عمل نیک او نضج یافته بود، نهفته میباشد. پیروان او او را منحیث پیشوای کمک شده از آسمان می پنداشتند و بدین باور دستورات او را منحیث دستور برحق مبتنی برمشیت الاهی دانسته و بی دریغ به مرحله اجرا قرار میدادند. بر بنای همین کرزمای او بود که او توانست در دشوارترین و حساسترین لحظات تاریخ کشور ما جبهه ملی برای نجات افغانستان را مشتمل از مجاهدین و رزمندگان تمام ملیتهای برادر کشورعزیز ما اعم از ازبک، پشتون، تاجک، هزاره و سائرملیتهای ساکن وطن، تشکیل دهد و داهیانه رهبری نماید.
اعتماد به نفس
او بخود باور و ایمان قوی داشت که در راهی که میرود راه عزت افغانستان و راه آزاد زیستن و باعزت زیستن مردم افغانستان است، این راه حق است؛ و هیچ چیز او را از طی استوار و بیوقفه این راه پرافتخار اما پر از خم و پیچ و پستی وبلندیهای فراوان، بازمانده نمیتواند. بحق که اوچنین کرد، او دراین راه استوار و بی وقفه راه رفت و در این راه استاده جان داد و ماندگار شد.
ترورزم جسد این بزرگمرد را از ما گرفت، اما اهداف و آرمان بزرگ او که عبارت از «حفظ و ارتقای عزت افغانستان» و «تامین سعادت مردم »آن است، برای هر یک از شهروندان صدیق این سرزمین جاودانه باقیمانده است.
پیروز و زنده باد آنانیکه در راه پیروزی اهداف والای مسعود (رح) قهرمان ملی کشور ما، فداکارانه میرزمند.