اخبار و گزارشات

پشتون‌ها و ریژیم های دست نشانده

 

“كارلو كريستوفوري ” در مقاله‌اي كه پايگاه اينترنتي كانترپانچ آن را منتشر كرده از دخالت آمريكا در مناسبات قدرت در افغانستان بدون توجه به اصول دموكراسي انتقاد مي كند و ادعا مي كند تنها زماني وضعيت در اين كشور آرام ميشود كه به حقوق همه گروهها توجه شود. وي مي نويسد: مجمع ملي (لويه جرگه) افغانستان كه براي انتخاب رئيس دولت در ژوئن 2002 تشكيل شد، با مجبور كردن شاه قبلي – كه از حمايت اكثريت نمايندگان برخوردار بود – به كناره گيري از حكومت، از سوي دولت بوش ترتيب داده شده بود. اين نشان مي دهد كه “برنامه آزادي بوش ” اساسا يك دروغ بود، يك ابزار سياسي، يك حقه بازي؛ و اينكه كرزي دست نشانده بوش است. هنگامي كه او مستقر شد، انتخابات پس از آن، كه بدون حضور احزاب سياسي معتبر برگزار شد، تنها تصديق كننده اين موضوع بود.
اما بسياري از آمريكايي ها فكر مي كنند آمريكا آزادي را به افغانستان برد، و به عنوان “جنگ خوب ” محكم به افغانستان چسبيده اند. گناه اصلي آمريكا در پس فقدان مشروعيت رژيم كرزي، اگر چه واقعا غير قابل بحث است، اما هنوز بدون توجه باقي مانده است.
نتيجه اين مي شود كه انگشت ملامت در اين اوضاع متوجه عوامل ديگري چون فساد و حاكميت ضعيف مي شود. هر دوي اينها اساسا تابعي از ضعف حكومت هستند. اما يك رژيم دست نشانده در واقع ذاتا ضعيف است.
تصميم به خلع شاه باعث تشديد سركوب و محروميت قبايل پشتون از حقوق شان شد كه از حمايت آمريكا از اتحاد شمال و جنگ سالاران ديگر منتج شده بود. مثلا شمال افغانستان از سال 2001 بدين سو به طور بيرحمانه اي از اقوام پشتون پاكسازي شده است – حقيقت ديگري كه تقريبا به طور كامل گزارش نشده باقي مانده است.
اما همانطوركه وارتان گريگوريان، مورخ بزرگ افغانستان نوين، در سال 2001 هشدار داد، “پشتون ها براحتي از دو قرن خاطره و قدرت دست بر نخواهند داشت. بدون نقش عمده پشتون ها در آينده افغانستان هيچ صلح پايداري در كار نخواهد بود. ” گريگورينا همچنين اشاره كرد كه شاه مورد نياز بود، اما نه به عنوان يك دست نشانده آمريكا.
نوينده در ادامه مي گويد اگر به نقشه شورش نگاهي بياندازيم پي ميبريم كه عملا مشابه نقشه قومي مناطق پشتون (شامل مناطق پشتون پاكستان) است. به همين دليل وي معتقد است ” اعزام نيروهاي نظامي بيشتر به اين منطقه و كشتن پشتون هاي بيشتر، بهترين راه حل نيست و به ندرت يك راه حل آزادي و حق تعيين سرنوشت به شمار مي آيد. اين كار باعث تشديد و دائمي شدن يك مخالفت داخلي مصيبت بار در سياست آمريكا خواهد شد.
آنچه مورد نياز است توزيع كمك هاي مالي نيست، بلكه يك راه حل سياسي بر اساس آشتي با قبايل پشتون است. به قول يك سياستمدار مستعمراتي انگليسي، ” يك حاكم افغان تنها با حسن نيت قدرتمندترين قبايل افغان حكومت مي كند ” (سر اولاف كارو).
اين پيمان اساسي وفاداري ميان قبايل و حكومت مركزي است كه نياز به برقراري مجدد دارد. چنين پيماني يك خيال نيست، بلكه چيزي است كه به عنوان اساس تاريخي دولت افغان وجود داشت، و در دوران سلطنت موجب پيشرفت و آرامش افغانستان براي چندين نسل شده بود. ”
نويسنده تطميع رهبران قبيله اي را با روند سياسي اصلي كاملا ناسازگار مي داند، به خصوص اگر اين تطميع از جانب بيگانگان انجام بگيرد و معتقد است چنين رشوه هايي ، جز براي مدتي بسيار كوتاه، موثر واقع نخواهند شد. او ادامه مي دهد: احتمالا يك لويه جرگه جديد، كه به طور خوشبينانه اي تا پايان دوره كنوني رياست جمهوري تشكيل شود، مناسب ترين نشست خواهد بود. براي داشتن شانس موفقيت، تمامي ترتيبات به يك تعديل اساسي قدرت از بازيگران غير پشتوني كه از سال 2001 بر صحنه مسلط بوده اند، نياز خواهد داشت.
وي با اشاره به مقاومت اين بازيگران در برابر از دست دادن قدرت، با توصيه اي به دولتمردان آمريكايي مقاله اش را به پايان مي برد: دقيقا با جلوگيري و ممانعت از چنين مقاومت هايي است كه ارتش آمريكا كاري مفيدتر از انتقاد كردن از قبيله ها پيدا خواهد كرد. 

 

____

نوت:

برای مطالعه مطلب بالا به قلم خود نویسنده به زبان انگلیسی به اینجا اشاره کنید.

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا