فرهنگ و هنر

ويرايش چيست‌؟ كيست ‌و يراستار ؟

 

 اين چيزي است كه بسيار كسان از من مي‌پرسند، وقتي مي‌خواهند حرفه‌ام را بدانند. اغلب هم پاسخ دقيقي نمي‌يابند، چون دانستن كارهاي يك ويراستار، نياز به آشنايي با مراحل مختلف ويرايش و نشر دارد و در يك كلام‌، بازگوكردني نيست‌. اين كارها غالباً مهم ولي نامرئي است و از چشم بسيار كسان دور مي‌ماند.

گفتيم «نامرئي‌» و مراد اين است كه حاصل كار ويراستار، هيچ‌گاه مثل كار نويسنده يا طراح جلد يا عوامل چاپ‌، خود را نشان نمي‌دهد. حتي بسياري از كارهاي ويراستار، در نهايت به پاي نويسنده تمام مي‌شود. دريافت كار ويراستار، فقط با مقايسه‌كردن ميان متن اصلي و متن ويراستة اثر معلوم مي‌شود. ولي آن متن اصلي را هيچ‌كس نمي‌بيند، مگر مؤلف و ويراستار و گاه ناشر. به همين لحاظ، خوانندگان يك اثر كمتر متوجه ميزان ويرايشي مي‌شوند كه در آن صورت گرفته است‌. نه تنها خوانندگان‌، كه گاه حتي مؤلفان و ناشران هم اين را حس نمي‌كنند. به راستي چه‌ميزان از خوانندگان عادي و حتي ناشران ما، تفاوت دقيق «جمعه‌»، «جمعة»، «جمعه ء» «جمعه‌ي‌»، «جمعه‌اي‌»، «جمعه‌يي‌» و «جمعه‌ئي‌» را درمي‌يابند؟

باري‌، پاسخ من به آن پرسشگران‌، غالباً اين است كه «من در ويراستاري‌، خطاهاي مؤلف را تصحيح مي‌كنم‌»; ولي اين پاسخي دقيق نيست‌. به راستي اگر مؤلفي خطا نكرد، ويرايشي در كار نخواهد بود؟

اما ويرايش به واقع چيست‌؟ مي‌توان گفت مجموعة همه كارهاي متني‌اي است كه بعد از تأليف و قبل از چاپ‌، بر روي اثري انجام مي‌شود.

اثري كه نگاشته مي‌شود، ممكن است از هر لحاظ، كاري كمال‌يافته نباشد. چه بسا در صورت يا محتوا خللي داشته باشد و يكي از كارهاي ويراستار، اصلاح اين خلل‌هاست‌. اما كار ديگر، آماده‌سازي اثر براي صفحه‌آرايي و چاپ است و در اين مرحله‌، ما چند كار بسيار مهم داريم‌.

من بهتر مي‌بينم كه به جاي بحثي كلّي و نظري‌، بعضي كارهايي را كه به طور معمول يك ويراستار بر روي اثري انجام مي‌دهد، نام برم‌، با اين يادآوردي كه ممكن است بعضي آثار، نيازمند همه اين فهرست نباشند.

ـ نمونه‌خواني (مطابقت متن تايپي با اصل خبر و نيز بررسي متن از لحاظ رعايت اصول حروفچيني‌).

ـ اصلاح و هماهنگ‌سازي اثر از لحاظ نقطه‌گذاري و درست‌نويسي كلمات‌.

ـ اصلاح عبارتها از لحاظ شيوايي و گويايي نثر. (اين جذّاب‌ترين و گاه سخت‌ترين بخش كار است‌.)

ـ حذف‌، اضافة و جابه‌جايي بعضي جملات يا بندها (پاراگرافها) براي حفظ تسلسل منطقي متن‌.

ـ بررسي محتواي اثر و ميزان توفيق نويسنده در بيان اين محتوا.

ـ ترتيب و تنظيم و احياناً اصلاح عنوانهاي اصلي و فرعي مطلب‌.

ـ بررسي ارجاعها و پي‌نوشت‌ها و هماهنگ‌سازي آنها برمبناي شيوه‌هاي نگارش‌.

ـ بررسي نقل قول‌ها و گاه مقابلة آنها با متن اصلي‌اي كه مؤلف از آن استفاده كرده است‌.

ـ مقابلة شعرهايي كه در متن نقل شده است‌، با ديوانهاي شاعران آنها.

ـ مقابله و ترجمة آيات قرآن و احاديث‌.

ـ تهية نامنامه (فهرست اعلام‌).

ـ تهية فهرست مندرجات‌.

ـ آماده‌سازي يا هماهنگ‌سازي شناسنامه‌، پيوستها، كتابنامه و ديگر ضمايم كتاب‌.

ـ شرح و توضيح واژگان و عبارتهاي دشوار كتاب يا مقاله‌. (اين قسمت به‌ويژه براي كتابهايي كه با فارسي رايج در افغانستان و براي مخاطب عام ايراني و افغان نوشته مي‌شود، اهميت مي‌يابد.)

ـ بررسي متنها و واژگان خارجي موجود در اثر، به ويژه از زبانهاي خارجي‌.

ـ تعيين قلم (فونت‌) و يادآوري نكاتي كه بايد در صفحه‌آرايي رعايت شود.

ضرورت ويرايش‌

فهرستي كه در بالا نشان‌داده شد ـ و اين فقط ويرايشهاي معمول در يك اثر است نه همه چيز ممكن ـ شايد ضرورت ويرايش هر اثري را نشان دهد، چون كمتر مؤلفي هست كه بر همه امور فوق وقوف داشته باشد و بر فرض هم كه باشد، بايد خطاهاي انساني را هم در نظر گرفت‌. چنين است كه مي‌گويند «هر اثري بدون استثنا نيازمند ويرايش است‌.»

از خطاهاي انساني گفتيم‌. بسيار سخت است كه يك نويسنده‌، همة كار مطلبش را در بهترين ساعات روز و با آرامش و فراغت و حضور ذهن تمام به سامان رساند. مسلماً در لحظاتي دچار كم‌حوصلگي يا پرمشغلگي يا ماندگي و بيخوابي خواهد شد و در اين لحظات است كه غلطها پديد مي‌آيند، يا حداقل اين كه اثر كمال لازم را نمي‌يابد. اين جاهاست كه ويراستار مي‌تواند حتي قوي‌ترين نويسنده را نيز به كار آيد.

مسئلة ديگر اين است كه بسياري از نويسندگان‌، عادتهايي شخصي در نگارش دارند كه براي همگان مطلوب نيست‌. يكي در كاربرد علايم سجاوندي افراط مي‌كند; ديگري به پاراگرافهاي بسيار طولاني و خسته‌كن راغب است (مثلاً استاد مرحوم عبدالحسين زرّين‌كوب كه گاه پاراگرافهايي چند صفحه‌اي دارد.)(1) ويراستار مي‌تواند با كارش اثر اين عادتهاي شخصي را در جايي كه مخل پسند جمعي مي‌شوند، كم‌رنگ كند.

بسيار وقتها توفيق يك اثر در مواجهه با مخاطب آن معلوم مي‌شود. اثري كه پيش از نشر توسط كساني خوانده شود، به واقع پيشاپيش توسط مخاطباني معدود ولي فهيم محك خورده است‌. ويراستار معمولاً نخستين خوانندة يك اثر است‌، خواننده‌اي دقيق و باذوق كه مي‌تواند بسيار واقعه‌ها را پيش از وقوع علاج كند.

وقتي نويسنده‌اي چيزي مي‌نويسد، چون پيشاپيش تصويري ذهني كامل از آن دارد، عبارت را بدون مشكلي درك مي‌كند، ولي مخاطبي كه آن را مي‌خواند، چون اين پيش‌زمينه را ندارد، ممكن است در دريافت آن به خطا رود. خوب است در اينجا حكايتي را نقل كنم‌. روزي دوستي براي پيدا كردن شغلي به من مراجعه كرد و مي‌خواست مرا واسطة ارتباطش با يك مؤسسه بسازد. من از او پرسيدم كه «وضعيت مالي تو چطور است‌؟» به اين نيت كه اگر وضعيتش خوب نيست‌، به آن كارفرما اصرار بيشتري بكنم‌. من به‌نظر خود عبارتي شيوا و رسا گفته بودم‌، ولي آن دوست بلافاصله چنين دريافت كرد كه گويا قصد رشوه‌گيري از او در ميان است و به اين لحاظ، وضعيت مالي را پرسيده‌ام‌. مسلماً پيش‌فرض‌ها و ذهنيتهاي ما، سبب مي‌شود كه از يك عبارت واحد، دريافتهاي مختلف و حتي متضاد داشته باشيم‌. در نگارشها هم اين امر بسيار روي مي‌دهد و ويراستار، به عنوان مخاطبي كه مستقيماً با مؤلف رابطه دارد، مي‌تواند اينها را به حداقل برساند.

و نكتة مهم ديگر اين است كه ما يك سلسله قواعد، ضوابط و معيارهاي چاپ و نشر داريم توفيق يك اثر، تا حدودي مرهون رعايت آنهاست‌. در اين عالم گستردگي دانشها و وفور اطلاعات‌، وقوف بر اين قواعد و ضوابط براي همه مقدور و به صلاح نيست و بهتر است كساني مشخصاً با اين توانايي‌، آنها را برعهده گيرند.

از همين روي‌، در ميان عوامل چاپ و نشر آثار، گروهي با عنوان «ويراستار» حضور دارند كه وظيفه‌شان بهسازي و بهنجارسازي اثر بعد از تأليف و آماده‌سازي آن براي چاپ است‌. بنگاههاي نشراتي معتبر معمولاً ويراستاراني دارند كه آثار را پس از تأييد براي چاپ‌، به آنان مي‌سپارند. گاه نيز ممكن است مؤلف پيش از ارائة اثر به ناشر، آن را به ويراستار بسپارد. در موارد معدودي نيز مؤلف خود ويراستار نيز هست‌، ولي در هر حال ويرايش اثر به دست خود مؤلف‌، توصيه نمي‌شود.

ولي ما در افغانستان غالباً حرفه‌اي به نام ويراستاري و كساني با عنوان ويراستار نداريم‌، مگر در چند مؤسسة مطبوعاتي و انتشاراتي خاص‌. ناشران ما معمولاً كتاب را بعد از دريافت از مؤلف به حروفچيني و سپس چاپ مي‌سپارند و چنين است كه اين كتابها گاه نارساييهاي هولناكي از اين نظر دارند.

انواع ويرايش‌

كارهايي كه برشمرده شد، از لحاظ ماهيت و نوع تخصص مورد نياز نيز يكسان نيستند. بعضي مربوط به كتاب‌آرايي اند، بعضي مربوط به نگارش و بعضي نيز مربوط به محتواي كتاب‌. بنابراين ويرايش يك اثر نيز انواعي دارد. در كتاب «شيوه‌نامة ويرايش‌»، اين انواع را براي ويرايش برشمرده‌اند: «نمونه‌خواني‌، نسخه‌پردازي‌، ويرايش متن‌، ويرايش علمي‌، ويرايش تخصصي‌، ويرايش سازماني‌.»(2)

و در يك تقسيم‌بندي ساده‌تر، ويرايش را سه نوع دانسته‌اند; ويرايش فني‌، ويرايش ادبي و ويرايش محتوايي‌. و من اين سه را كمي شرح مي‌دهم‌.

ويرايش فني‌. در اين نوع ويرايش‌، متن از لحاظ درستي و رعايت اصول تايپ‌، درست‌نويسي كلمات‌، نقطه‌گذاري‌، ارجاعها، فهرستها و مقدمات صفحه‌آرايي بررسي و اصلاح مي‌شود. ويراستار به‌ندرت واژه يا جمله‌اي را تغيير مي‌دهد.

ويرايش ادبي‌. اينجا شيوايي و رسايي متن مورد نظر است و عبارتها از اين نظر بهينه‌سازي مي‌شوند. ولي ويراستار ادبي نبايد عبارتي را به گونه‌اي تغيير دهد كه معنايش عوض شود، مگر اين كه عبارت در افادة آن معني نارسا بوده باشد. در مجموع‌، كار ويراستار بيشتر با نثر كتاب يا مقاله است‌، نه محتواي علمي آن‌.

ويرايش محتوايي‌. اينجا ويراستار ـ كه به واقع يك متخصص در موضوع مورد بحث نيز هست ـ اثر را از لحاظ علمي نيز مي‌سنجد و به نوعي در محتواي آن دخالت مي‌كند.

سطح و ميزان ويرايش‌

اما همه آثار، به يك پيمانه از اين سه نوع ويرايش برخوردار مي‌شوند؟ مسلماً نه‌; و اين بسيار مهم است كه دريابيم هر اثر نيازمند چه نوع ويرايشي است‌.

غلطگيري تايپي (نمونه‌خواني‌) ساده‌ترين شكل ويرايش است كه براي هر اثري ضروري مي‌نمايد. بهتر است كه نمونه‌خواني توسط كسي غير از مؤلف صورت گيرد، چون مؤلف بنا بر انسي كه با نوشته‌اش دارد، چه بسا كه كلمات را از ذهن مي‌خواند و در درست‌بودن تك‌تك حروف آنها درنگ نمي‌كند، به‌ويژه اگر متن شعر يا داستان باشد.

هم‌چنان بهتر است نمونه‌خوان‌، كسي جز ويراستار فنّي يا ادبي باشد، چون ويراستار غالباً ذهنش را درگير درست‌نويسي و زيباسازي متن مي‌كند و از دقت در كلمات غافل مي‌ماند.

از نمونه‌خواني كه بگذريم‌، ويرايش فنّي هم تقريباً براي همه آثار ضروري است‌، هم به لحاظ هماهنگ‌سازي رسم‌الخط و نقطه‌گذاري و ارجاعها و هم به لحاظ پيشگيري از عادتهاي نامطلوب نويسنده در اين امور. من در طول اين دوازده سال و در ميان صدها كتاب و مقاله‌اي كه ويرايش كردم‌، فقط چند اثر را بي‌نياز از ويرايش فنّي ـ و نيز ويرايش ادبي ـ ديدم‌، همچون «چه‌ها كه نوشتيم‌!» اثر جناب رهنورد زرياب‌.

اما براي ويرايش ادبي و ضرورت و ميزان آن‌، اظهار نظر كلي و قاطعي نمي‌توان كرد. اينجا به واقع ما با انتخابهاي گوناگوني روبه‌روييم و بايد با درنظرداشت اين اصول‌، براي هر اثر تصميمي مناسب بگيريم‌.

1. يك اصل كلّي اين است كه هرقدر گرايش اثر به سمت يك متن ادبي باشد، بايد ويرايش ادبي ما كمتر و توأم با احتياط باشد. مثلاً ما حق ويرايش متن شعر را نداريم‌، چون در يك شعر، ممكن است تك تك كلمات هم براي شاعر مهم باشد. در شعر، حتي گاه ويرايش فنّي هم ناممكن مي‌شود. مثلاً در بيت دوم از مثال زير، نمي‌توان مطابق دستور خط فارسي‌، «مغلند» را به «مغل‌اند» تبديل كرد، چون ساختار آوايي و صوري قافيه به‌هم مي‌خورد.

نگاه مي‌كني و حرف عشق از چشمت‌

رسد به آبي هفت آسمان‌، بلند بلند

بيا و باز نشابور كن مرا، بانو!

كه دور چشم تو مژگان نه‌، لشكر مغُلند

به همين لحاظ، در كتابهاي شعر، حتي يك كلمه را هم نبايد جابه‌جا كرد، مگر اين كه ويراستار خود شاعري توانا باشد و صاحب اثر نيز چنين ويرايشي را از او خواسته باشد.

در متون ادبي‌، حتي در رسم‌الخط نيز بايد الزامات اثر را در نظر داشت‌. مثلاً من در كتاب «آثار هرات‌» همة متن را به رسم‌الخط امروز برگرداندم‌، ولي در اين بيت اين كار ممكن نبود، چون صنعتي در آن است كه در مصراع اول حروف سه‌تا سه‌تا به هم پيوسته‌اند و در مصراع دوم چهارتا چهارتا. با نگارش آن به سبك امروز (به لب به جاي بلب‌)، اين صنعت ضايع مي‌شد.

خطت بلب شكر شكن مشك ختن‌

چشمت عبهر شميم گيسوي عنبر

در داستان‌، كمي دست ما بازتر مي‌شود و مي‌توانيم بعضي ويرايشهاي ادبي را هم روا داريم‌، مثلاً مي‌شود به جاي «خريداري كرد»، كلمة «خريد» را گذاشت و عبارت را فصيح‌تر ساخت‌. ولي اينجا نيز رعايت ويژگيهاي سبكي نويسنده لازم است و باز در گفت‌وگوهاي داستان‌، ما حق تصرّف كمتري داريم‌، چون ممكن است نويسنده يك گفتار نادرست ولي رايج را از يك شخصيت داستانش نقل كرده‌باشد.

به همين ترتيب‌، هرچه از متون ادبي به طرف متون علمي حركت مي‌كنيم‌، ويرايش متني راحت‌تر و ضروري‌تر مي‌شود، چون به تجربه ديده شده است كه نويسندگان اين متون غالباً تخصص‌شان خارج از حوزة ادبيات است (مثلاً تاريخ يا جامعه‌شناسي يا علوم تجربي‌) و نگارش آنها بيشتر محتاج بهسازي مي‌شود. از سوي ديگر چون اين متون كمتر وجه ادبي دارند، ما نگران حفظ سبك نويسنده هم نيستيم و با آزادي بيشتري در كار تصرّف مي‌كنيم‌.

2. معيار دوم‌، ميزان تسلّط نويسنده بر اصول نگارش است‌. وقتي حس مي‌كنيم كه با نويسنده‌اي آگاه روبه‌روييم‌، لاجرم بايد ميزان تصرفهاي خود را كم كنيم‌. حتي خطاهاي مسلم را بايد با احتياط اصلاح كرد و با خود نويسنده در ميان گذاشت‌، چون ممكن است ما به خطا رفته باشيم‌. من در مواردي كه با متوني از چنين نويسندگاني برخورد مي‌كنم‌، حتي گاه شيوة رسم‌الخط خود را نيز به كنار مي‌نهم و تابع نويسنده مي‌شوم‌. كار من در كتاب «چه‌ها كه نوشتيم‌!» از رهنورد زرياب چنين بود و من آن را فقط نمونه‌خواني تايپي كردم و بس‌.

البته اين را هم بايد در نظر داشت كه گاه يك شاعر خوب‌، يك نويسندة بسيار بد است‌. يكي از آشفته‌ترين كتابهايي كه من ويرايش كردم‌، از يك شاعر نسبتاً سرشناس بود. البته آن كتابي بود در تاريخ و جامعه‌شناسي و دايرة‌المعارفي از انواع غلطهاي نگارشي‌. بنابراين‌، نمي‌توان ويرايش اثر را منوط به شهرت و آوازة مؤلف كرد، بلكه بايد ديد كه ميزان تسلط او بر اصول نگارش چقدر است‌.

3. و معيار مهم ديگر در انتخاب سطح و كيفيت ويرايش‌، ميزان اختياري است كه از سوي ناشر يا مؤلف به ويراستار داده مي‌شود. ولي به راستي تا چه ميزان بايد تابع مؤلف بود؟ ما ـ مگر در موارد استثنايي ـ اصول نگارش و ضوابط چاپ و نشر را بر خواستهاي شخصي مؤلف ترجيح مي‌دهيم‌، همچنان كه يك پزشك بيش از خواست بيمار، تابع دانش و ضروريات پزشكي است‌.

4. ميزان دسترسي به مؤلف هم ملاكي براي انتخاب سطح ويرايش است‌. وقتي مؤلف در دسترس است‌، با خاطرجمعي بيشتر مي‌توان در متن تصرف كرد و نتيجه را با او در ميان گذاشت و احياناً خطاهاي خويش را دريافت‌. ولي وقتي مؤلف دور از دسترس است يا ارتباط دايمي با ويراستار ندارد، احتياط بيشتري لازم مي‌افتد. وقتي مؤلف درگذشته‌است‌، ديگر براي ويرايش ادبي متن او، تقريباً هيچ اختياري نداريم و هرچه از زمان تأليف اثر بگذرد، حق تصرّف ما در آن كمتر مي‌شود، به‌ويژه اگر مؤلف يا اثرش صاحب شهرتي باشد. گاه‌، ما حتي حق اصلاح خطاهاي مسلّم و يا هماهنگ‌سازي نگارش كلمات با شيوه‌هاي امروز را هم نداريم‌، يعني ويرايش فني هم محدود مي‌شود. به همين ملاحظه‌، مثلاً من در كتاب «نقد بيدل‌» علامه صلاح‌الدين سلجوقي هيچ ويرايش ادبي را جايز ندانستم و در كتاب «آثار هرات‌» استاد خليل‌الله خليلي با احتياط تمام عمل كردم و اگر هم تصرّفي شد، در پاورقي بود، يا در پرانتز.

از سوي ديگر، هر اثر نمايانگر نثر و نظم رايج در آن عصر و دوره است‌. بنابراين‌، ما گاهي براي حفظ اصالت نثر، ناچاريم از ويرايشهاي مختصر هم بپرهيزيم‌. در اينجا به واقع همان «غلط»ها هم «درست‌» هستند چون نمايانگر اين‌اند كه نثر فارسي در آن دوره اين «غلط»ها را داشته است و اين‌، به درد تحقيقات زبان‌شناسي مي‌خورد. مثلاً در «آثار هرات‌» بسيار روي داده است كه مرحوم خليلي «چنانچه‌» را در معني «چنان‌كه‌» به كار برده است‌. ما امروز اين را نادرست مي‌دانيم‌، ولي من در آن تصرّفي نكردم‌، تا اگر كسي خواست بر روي رواج همين نادرستي در نثر فارسي آن دوره تحقيق كند، به خطا نيفتد.

پس در متوني كه مؤلفانشان دور از دسترس ما هستند (هم از لحاظ زماني و هم از لحاظ مكاني‌) ويرايش بايد بسيار مختصر، محتاطانه و همراه با علايم و نشانه‌هاي مشخص‌كننده باشد. مثلاً اصلاحات را در پاورقي يادآور شويم يا اگر در متن اعمال مي‌كنيم‌، در پاورقي اصل كلمه را ذكر كنيم تا خوانندة متن‌، گمراه نشود.

5. معيار ديگر در سطح ويرايش‌، مخاطبي است كه با كتاب روبه‌رو مي‌شود. مسلماً وقتي كتابي از يك نويسندة افغانستان در ايران چاپ مي‌شود، با معيارهاي چاپ و نشر در اين كشور چاپ خواهد شد و تغييري جدي در رسم‌الخط و يا حتي شكل نگارش كلمات (مثل دكتور / دكتر يا تيلفون / تلفن‌) خواهد پذيرفت‌.

با توجه به معيارهاي بالا ـ كه گاهي در يك اثر به طور متضاد وجود دارند ـ ويرايش ادبي كاري مي‌شود ظريف‌، دشوار و محتاج دقت و احتياط بسيار.

6. موضوع ديگري كه ما امروز با آن سروكار داريم‌، ويرايش متنهاي تايپ‌شده است‌. امروزه بسيار متنها به صورت تايپ‌شده به ويراستار مي‌رسند، يا ويراستار متني را كه پيش از اين تايپ و چاپ شده است‌، براي چاپ مجدد ويرايش مي‌كند. در اين موارد، احتمال وجود خطاهاي تايپي را نبايد از نظر دور داشت‌. بهترين كار اين است كه ويراستار به دستنويس اثر ـ اگر موجود است ـ دسترسي داشته باشد و آن را مبناي ويرايش سازد. اگر دستنويس موجود نبود، لاجرم بايد به قدري حدس و گمان‌، البته همراه با احتياط، تكيه كرد و اين احتمال را از نظر دور نداشت كه هر كلمه‌اي در اين متن‌، ممكن است غلط باشد و برعكس‌، هر كلمه‌اي كه به‌راستي غلط به نظر مي‌رسد، ممكن است درست باشد و ما ندانيم‌. از همين روي‌، براي ويراستار، متن دستنويس معتبرتر از متن تايپي است‌.

7. گاه‌، بخشهاي گوناگون يك متن‌، بنا بر ماهيت متفاوت خويش‌، ويرايشهاي متفاوتي را طلب مي‌كنند. مثلاً اگر متني حاوي نظريات مؤلف‌، نقل‌قولهايي از ديگران‌، شعرهايي از شاعران و آياتي از قرآن باشد، در هر بخش ما يك رويه را در پيش مي‌گيريم و به ترتيبي كه ذكر شد، آزادي عمل ما محدود مي‌شود. سخن نويسنده را مي‌شود هرگونه ويرايش كرد; در نقل قول فقط ويرايش فني مقدور است‌; در شعرها گاهي همين‌هم مقدور نيست و در آيات قرآن‌، فقط و فقط بايد نمونه‌خواني دقيق كرد و بس‌.

ظرايف و خطرات كار ويرايش‌

با اين‌همه‌، حدود اختيارات ويراستار، بسيار روشن نيست‌. گاه بايد يك ويراستار علاوه بر نوع خاص ويرايشي كه از او خواسته شده‌است‌، در ديگر امور متن نيز تصرف كند، هرچند از او خواسته نشده است‌. مثلاً من در ويرايش كتاب «كتابفروش كابل‌» به كلمة «بالبولا» برخوردم كه نام زني بود. البته تصرّف در اين كلمه وظيفة من نبود، ولي به نظرم آمد كه اين نام بدين شكل درست نمي‌نمايد و به احتمال قوي «بلبله‌» بوده است و در برگردان از انگليسي «بالبولا» شده است‌. با تماس با مترجم معلوم شد كه اين حدس من درست بود و مترجم هم آن را تأييد و تصحيح كرد.

همين گونه‌، براي ديوان غزليات قاري عبدالله از من يك صفحه‌آرايي و درست‌سازي متن از لحاظ امور فني خواسته شده‌بود. ولي من در اين كتاب‌، مثلاً به چنين عبارتي برخوردم «اين گونه‌هاي فِلْم‌، طومار كلتور ما را درهم مي‌نوردد.» به نظرم رسيد كه در اينجا «گونه‌هاي‌» درست نيست‌، چون عبارت معناي محصلي نمي‌داد. اين را با مصحح كتاب در ميان گذاشتم و در نهايت با تفحص ايشان معلوم شد كه در اصل‌، «گوت‌ها» بوده‌است‌، به معني قرقره يا همان چرخي كه فيلم سينما را بر آن مي‌پيچند.

ولي باري همين تشبث برايم دردسرآفرين شد، وقتي در مقاله‌اي از آقاي حسينعلي يزداني‌، كلمة «تذكرة‌الاوليا» را ديدم و گمان بردم كه اين تذكرة‌الاولياي عطار است و نام عطار را هم براي روشن‌تر شدن عبارت به آن افزودم‌. ولي اين تذكرة‌الاولياي ديگري بود و چون نگارندة مقاله اين كتاب را مجعول دانسته‌بود، چنين گمان رفت كه ايشان «تذكرة‌الاولياي عطار» را مجعول دانسته‌است و بدين ترتيب‌، لطمه‌اي به حيثيت مقالة آقاي يزداني خورد و خشمي در ايشان برانگيخت كه تا هنوز فروننشسته است‌.

اين از سختيهاي كار ويرايش است كه به راستي نمي‌داني تا چه مايه حق دست‌بردن در اثر را داري‌. بهترين كار براي پيشگيري از تشبث‌هاي ناخواسته‌، تماس مداوم با مؤلف و رفع موارد ابهام است‌. اينجاست كه ويراستار و مؤلف همكار يكديگر مي‌شوند.

اما وقتي دسترسي به مؤلف يا مصحح نداريم‌، كار ويرايش به راستي گام‌نهادن در تاريكي مي‌شود. فقط بايد به كمك قراين و شواهد ابهامهاي متن را روشن كرد. من در كتاب «آثار هرات‌» شادروان استاد خليلي چنين مشكلي داشتم‌. متن اساس ما، در سال 1309 خورشيدي به صورت سنگي چاپ شده بود و سرشار بود از غلطهاي گوناگون‌. گاهي غلط بودن كلمه محرز بود و مشخص كه كار كاتب كم‌سواد بوده است‌، مثلاً آنجا كه «اسراف‌» را «اصراف‌» نوشته بود و «جوانمرد» را «خوانمرد». ولي همواره چنين نبود. مثلاً در اين عبارت كه استاد خليلي از سيفي هروي نقل كرده‌است‌. «در رعيت‌پروري و عدالت‌گستري و شجاعت و دلاوري يد و بيضا مي‌نمود.» اينجا روشن است كه «يد و بيضا» درست نيست و «يد بيضا» درست است ولي اين نادرستي كار چه كسي بوده است‌؟ برخورد ما بايد تابع تشخيصي بايد كه در مورد اين خطا مي‌دهيم‌. اگر خطا از كاتب باشد، بايد متن را اصلاح كرد و در پاورقي يادآور شد. اگر خطا از استاد خليلي باشد، بايد متن را به همان صورت گذاشت و در پاورقي‌، فقط عيب آن را يادآور شد (چون قرار ما در اين كار، حفظ نثر استاد خليلي بود، حتي اگر معيوب باشد و ما مي‌دانيم كه «يد و بيضا» مثل «خط و مشي‌» از غلطهاي رايج ميان فارسي‌زبانان است و بعيد نيست كه در نگارش استاد هم رسوخ كرده باشد.) و اگر خطا از سيفي هروي باشد، ديگر اين را يك عيب نمي‌بينيم كه نيازمند اصلاح باشد، فقط در پاورقي يادآور مي‌شويم تا خواننده بداند كه اين يك سهوالقلم مؤلف يا خطاي تايپي نيست‌.

وقتي كار به اين روشني پيش برود، ويراستاران آينده نيز راحت‌تر خواهند بود، چون مثلاً مي‌دانند كه «يد و بيضا» در نثر استاد خليلي هم ديده شده است‌، پس اگر آن را مثلاً در نثر محمود طرزي نيز ديدند، حمل بر اشتباه كاتب نمي‌كنند. اين است كه مي‌گوييم غلطها گاهي از درست‌ها درست‌ترند، چون در آن درست‌، ردّ تحقيق گم مي‌شود. كار ويراستار نبايد رد گم كردن باشد.

ويژگيهاي يك ويراستار خوب‌

بنا بر آنچه گفته شد، يك ويراستار خوب‌، بايد جامع چندين فن باشد، يعني حداقل وجود اين خاصيتها در او ضروري است‌.

1. دانش فني در رسم‌الخط، نقطه‌گذاري‌، تسلط بر شيوه‌نامه‌ها و اصول فني حروفچيني‌.

2. دانش و ذوق ادبي و آشنايي با شيوه‌هاي مختلف نگارش‌. (نگارش داستان‌، نگارش مقاله‌، نگارش زندگينامه و…)

3. آشنايي نسبي با موضوع كار، براي پيشگيري بعضي خطاهاي علمي و محتوايي در اثر.

4. اطلاعات عمومي و آشنايي نسبي با فنون مختلف‌. در اينجا ذكر مثالي بد نيست‌. در كتاب «نقد بيدل‌» علامه سلجوقي‌، چنين عبارتي آمده بود: «در دير عشق و يا هوس‌، اگر بعد از به‌ميان‌آمدن پاكي‌هاي جليت و هفت‌بجة صبح مدت‌هاست كه خضر عيسي را درآغوش نگرفته است‌.» و در نظر اول سخت مبهم است‌. اينجا اطلاعات عمومي ويراستار به كمكش مي‌آيد تا بداند كه منظور از «هفت بجة صبح‌»، يك مارك مشهور تيغ ريش‌تراشي در افغانستان است كه ۷_O’Clock بوده و علامه سلجوقي آن را ترجمه كرده است‌. پس برگردان اين پاره براي يك خوانندة عام اين مي‌شود «به ميان آمدن تيغهاي ريش‌تراشي ژيلت و 7_O’Clock …»

5. آشنايي با اعلام اعم از نام افراد، نام جايها و نام سازمانها و امثال اينها، چون به تجربه ديده شده است كه بسياري از غلطها در اعلام رخ مي‌دهند و اين‌، به‌ويژه در متون تاريخي بسيار خطرناك است‌.

۶. دقت‌، ريزبيني و حوصله‌.

۷. و بالاخره انگيزه و علاقه‌مندي در اصل كار، به گونه‌اي كه ويراستار نه فقط به اعتبار شغل‌، كه به علّت علاقه به ارتقاي كيفيت نشرات‌، به اين كار بپردازد.

به هر حال‌، ويراستار خوب‌، كسي است كه به كارش به عنوان يك شغل نمي‌نگرد و هدفش هم صرفاً راضي‌كردن سفارش‌دهنده نيست‌، بلكه راضي‌شدن خودش از كار هم برايش مهم است‌. بنابراين‌، گاه يك ويراستار، بيش از محدودة اختيارات خويش در اصلاح متن مي‌كوشد و اين‌، بستگي به علاقه‌اي دارد كه به خود كار داشته است‌.

موقف حقوقي و اختيارات ويراستار

ويراستار يكي از عوامل و مؤثر و لازم در چاپ و نشر است‌. به واقع كار او يك خطايابي صرف نيست‌، بلكه ارتقاي كيفي اثر از مرحلة دستنويس به مرحلة چاپ است‌. بنابراين‌، همان‌طور كه مؤلف در حوزة كار خود اختيار و تخصص دارد، ويراستار هم در حوزة كار خود مختار است و در بعضي امور، حتي ملزم به رعايت خواستهاي مؤلف هم نيست‌. ويراستار غالباً همانند حروفچين و صفحه‌آرا از لحاظ قانوني در خدمت ناشر است و ملزم به رعايت اصولي كه ناشر در نظر دارد.

در اين ديدگاه‌، انتشار كتاب فرايندي است كه با مديريت ناشر صورت مي‌گيرد و مؤلف و ويراستار و صفحه‌آرا و طراح جلد و ديگر عوامل‌، هريك بنا بر ماهيت و اهميت كار خويش‌، اختيارات و حقوقي موازي هم دارند. همان‌گونه كه صفحه‌آرا حق دخالت در متن ندارد، مؤلف نيز نمي‌تواند بر صفحه‌آرا حكم بدهد، مگر در مواردي كه به راستي قضيه به متن و شيوايي آن مربوط مي‌شود.

به همين لحاظ، ويراستار صاحب اختيارات و حقوق مستقلي است و آنچه اين حقوق را پررنگ‌تر مي‌سازد سختي كار اوست‌. او به واقع از مهم‌ترين سرماية هستي خود براي كارش استفاده مي‌كند، يعني وقت و توان روحي و جسمي خويش‌. كارش هم توأم با اضطراب ناشي از احساس مسئوليت است‌. اين اضطراب‌، هيچ‌گاه در يك حروف‌چين ديده نمي‌شود، چون حروفچين مي‌داند كه خطاي كارش در مرحلة نمونه‌خواني برطرف مي‌شود. ولي ويراستار (چه ويراستار فني باشد و چه ويراستار ادبي يا محتوايي‌) غالباً فرد آخر است و بايد غربال‌كنندة همه خطاهايي باشد كه از چشم ديگران دور مانده است‌.

از سويي ديگر، ويرايش كاري است چندجانبه و نياز به تمركز بر چند امر دارد. يك حروفچين فقط متن را تايپ مي‌كند، ولي ويراستار بايد از نقطه‌گذاري و درست‌نويسي و ارجاعها و فهرستها گرفته تا شيوايي و رسايي متن را مراقبت كند و اين همه‌، فشاري گاه بيش از حد بر ذهن او مي‌آورد. به همين لحاظ، چند ساعت ويرايش پي‌درپي براي هيچ‌كس مقدور نيست و اگر هم باشد، در ساعات آخر خطاآفرين خواهدبود.

اين همه‌، ايجاب مي‌كند كه ويراستار در حقوق مادي و معنوي اثر در حد قابل توجهي سهيم باشد. البته اين حق در حدي نيست كه ذكر نام او را همواره همراه كتاب الزامي كند، ولي اين ذكر نام در شناسنامة كتاب ضرورت دارد و اين كار، خالي از فوايد زير نيست‌:

1. در اين صورت دانسته مي‌شود كه كتاب به راستي ويرايش شده است و اين‌، به اعتبار صوري و محتوايي آن مي‌افزايد، به‌ويژه اگر ويراستار فردي صاحب‌نام و معتبر در كار خودش باشد.

5. با درج نام ويراستار، ناشر كتاب نيز به اين ملاحظه كه اصول چاپ و نشر را رعايت مي‌كند، معتبر دانسته مي‌شود.

2. از ويراستار به ميزان نقشي كه در كتاب داشته است‌، قدرداني مي‌شود.

3. خوانندگان كتاب در صورتي كه ابهامي در حوزة ويرايش اثر داشته‌باشند، مي‌دانند كه بايد به چه كسي مراجعه كنند.

ولي اين حق‌گزاري معنوي‌، البته جايگزين حقوق مادي ويراستار نمي‌شود كه با توجه به سنگيني كار او، غالباً اندك است‌. يعني گويا براي بسيار ناشران‌، ويراستاري آن‌قدر مهم دانسته نمي‌شود كه برايش بسيار هزينه كنند. به همين لحاظ، معمولاً هزينة ويرايش يك كتاب‌، حدود پنج درصد كل هزينة انتشار آن است و اين‌، رقم بالايي نيست‌. به واقع چنان كه من به‌عينه ديده‌ام‌، دستمزد كسي كه به «ويرايش يك اثر» مي‌پردازد، كمتر از دستمزد كسي است كه به «پيرايش يك سر» مي‌پردازد. شايد از همين روي است كه ما ويراستار بسيار كم داريم‌.

به واقع ويرايش نه نام چنداني دارد و نه نان فراواني‌، و بسيار ويراستاران را فقط علاقه‌اي كه به ارتقاي كيفيت چاپ و نشر دارند، به اين كار مي‌كشاند. بسيار سخت است تو صاحب حرفه‌اي باشي و كاري بكني كه نه سفارش‌دهنده به تمام و كمال آن را درك مي‌كند و نه مخاطب‌. پس تو چرا اين كار را مي‌كني‌؟ چون مي‌داني كه يك «اثر» نيازمند اين كار است‌، حتي اگر هيچ خواننده‌اي آن را درنيابد و هيچ ناشري بدان توجه نكند.

و چند توصية كلي‌

1. هر نوشته‌اي پيش از چاپ بايد ويرايش شود، حتي اگر توسط مسلط‌ترين نويسنده نگاشته شده باشد.

2. ويراستار بهتر است متنهاي بسيار شلوغ را دو يا سه بار ويرايش كند. چه بسا كه رفع يك كاستي در جمله‌، كاستي تازه‌اي بيافريند و يا ويراستار را از يك كاستي ديگر غافل دارد. متن شلوغ‌، مثل خانة بسيار ناروب است كه با يك بار جاروكردن پاك نخواهد شد.

3. بهتر است متن بعد از ويرايش توسط مؤلف بازخواني شود تا احتمال كج‌فهمي‌ها و خطاهاي ويراستار كاهش يابد. به طور كلي يك ارتباط دايمي ميان ويراستار و نويسنده لازم است‌.

4. بهتر است ويرايش بر روي متن تايپي و به كمك رايانه انجام شود، چون در ويرايشهاي روي كاغذ، احتمال خطا هنگام انتقال اصلاحات به رايانه توسط حروف‌چين‌، وجود دارد. در ويراستاري رايانه‌اي‌، مي‌توان از امكانات نرم‌افزارها براي ويرايش هم استفاده كرد، همچون جست‌وجو و جايگزيني كلمات و استخراج فهرست‌ها.

5. يك نويسنده‌، بايد خود نخستين ويراستار اثر خويش باشد. متأسفانه بيشتر نويسندگان ما ـ به‌ويژه جوان‌ترها ـ در فراگيري اصول نگارش اهمال مي‌كنند و وقتي يك ويراستار دلسوز در كنارشان باشد، اين اهمال بيشتر مي‌شود. بايد نويسنده حداقل در نكات فني دقيق باشد، تا ويراستار او به جاي سرگرم‌شدن در درست‌نويسي‌ها و نقطه‌گذاريها، به جوانب مهم‌تري از اثر بپردازد. به واقع هرچه تراكم خطاها در اثر بيشتر باشد، احتمال دورماندن آنها از چشم ويراستار هم بيشتر مي‌شود. پس بهتر است همه كار را به ويراستار نگذاريم و توان او را بيشتر صرف ارتقاي كيفيت اثر كنيم‌، نه اصلاح خطاها.

پس بكوشيم كه ويراستار خود باشيم‌، تا باري ديگر شاعري به شاعري ديگر نصيحت نكند كه‌: «از اينجا كه به مشهد رفتي‌، ديگر ويراستاري نمي‌كني و مي‌روي بر سر شعر گفتن‌.»

 

_______________

پي‌نوشت‌ها:

1. در كتاب «از كوچة رندان‌» هر پاراگراف به طور متوسط دو صفحه است‌.

2. محمدي‌فر، محمدرضا; شيوه‌نامة ويرايش‌، (از مجموعة اطلاع‌رساني‌، شمارة 5); جلد اول (اصول ويرايش و نشر)، چاپ اول‌، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي‌،

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا