دیدگاه ها - اجتماعی

مسأله جندردر افغانستان

 

جامعه ما مانند بسياري از جوامع شرقي، جامعه اي پيچيده و چند فرهنگي است که مرزهاي مرئي و نامرئي ميان مردم افتراقاتي ايجاد کرده است، اما آن نوع تقسيم بندي اساسي که توجه جامعه بين الملل و سازمان هاي داخلي و خارجي بر آن معطوف است، همانا مرزبندي جنسيتي است. از اين رو تمام تلاش دولت و جامعه جهاني بر اين است که زن و مرد در کنار يکديگر چرخ هاي توسعه و انکشاف اين سرزمين را به گردش در آورند. در واقع اين تقسيم بندي بر اساس نگرش فرهنگي، سعي دارد نگاه فيزيولوژيکي بر مبناي جنس، را تغيير دهد و باورها، ذهنيت ها و عملکردهاي نهادينه شده را محو سازد. بنابراين در سطح سازماني، دولت سعي مي کند مسأله جندر را به صورت جدي مطرح نمايد که محور گفتمان هاي جندر همان ايجاد تفکر برابري زنان و مردان، در امر مشارکت هاي اجتماعي مي باشد.

به هر حال سازوکارهاي موجود در فرهنگ افغاني، بيشترين زمينه را براي جولان مردان آماده مي سازد و نابرابري زن و مرد به طور سيستماتيک در تمام عرصه هاي اجتماعي مشاهده مي شود و سنت هاي مندرس در ميان خانواده ها و اقوام، دامنه عملکرد وسيعي دارند و به همين دليل است که تلاش هاي پي گير، جهت حضور زنان افغانستان در صحنه اجتماعي حتي با عکس العمل هاي واپس گرايانه پاسخ داده مي شود. هر چند زنان در بخش هاي غير شهري يعني روستاها، از طريق توليد و حتي باز توليد مواد زراعتي و دامي، و اشتغال در صنايع بومي حضور خود را به عنوان بازوي اقتصاد خانواده تثبيت نموده اند اما اين موجوديت، در هنگام مطالعه نقش زنان در امر توسعه، ناديده گرفته مي شود، چرا که درآمد و سود اقتصادي زنان، تحت تأثير درآمد مردان خانواده و در جمعِ دارايي هاي آنان قرار مي گيرد و به اين ترتيب اين نقش همچنان از ديد متخصصين پنهان مي ماند. اما آن چه به حضور مثبت زنان در جامعه لطمه وارد مي سازد همانا فقدان تحصيلات و تخصص علمي زنان افغانستان مي باشد. انديشيدن به ارتباط تحصيل زنان با منافع کشور در سطح جامعه مي تواند در کميت و کيفيت حضور زنان مؤثر واقع شود. جامعه مردسالار افغانستان هرگز به اين نمي انديشد که بسياري از زنان به صورت بالقوه روشنفکر، متفکر، شاعر، نويسنده، محقق، دانشمند و هنرمند هستند که همه توانايي‌هاي خود را به دليل قبيح دانستن تحصيل زنان و عدم حضورشان در جامعه، به گور مي برند و نيروهاي خلاقه‌شان با جسمشان مدفون مي گردد. اگر باور کنيم که هر انسان خود جهان است و يک جهان مي تواند توسط انساني متحول شود بايد يقين بداريم که سنت هاي غلط و غير اسلامي جهان درون انسان ها را ناديده مي گيرد و انسانيت آن ها را در جنسيتشان محدود مي سازد.

مي توان گفت تا قبل از دهه 1980 ميلادي تنها نقش زنان در توسعه، و همكاري زنان در طرح هاي معمول دولت ها اهميت داشت و هرگز به ساختارهاي جنسيتي جوامع در امر توسعه توجه نمي شد. در واقع اين ديدگاه ارتباط نزديكي با رويكرد فمينيستي ليبرال آمريكايي دارد كه تنها به شناسايي نقش و مقام زنان در فرآيند توسعه مي پردازد؛ اما پس از آن مسأله «جندر» يا ديدگاه «جنسيت و توسعه» با تأکيد بر برابري نقش زن و مرد در امر توسعه پا به عرصه وجود گذارد. ديدگاه جنسيت و توسعه، تنها به مسائل مربوط به زنان بر نمي گردد بلكه به ساخت اجتماعي وسپردن نقش هاي اجتماعي به زنان و مردان و انتظارات مشخصي كه جامعه از ايشان دارد نيز ارتباط مي يابد. اين مفهوم همچنين ماهيت مشاركت زنان را در محيط فعاليت ، اعم ازدرون و بيرون خانه تحليل مي كند و به طبقه بندي كار زنان كه در آن «كار خانه» ناديده گرفته شده است ، دست مي يازد. بنابراين آن چه امروز در جامعه ما تحت عنوان جندر مطرح مي شود اصطلاحاً همان حقوق، مسئوليت، مکلفيت، امتياز و سهيم شدن زن و مرد به صورت يکسان در امورات زندگي مي باشد که کلمه جندر به لحاظ لغوي با «جنس»؛ و به لحاظ مفهوم اصطلاحي با «فرهنگ، اجتماع و سياست»، ارتباط دارد. در واقع جنسيت، يک امر طبيعي و بيولوژيکي مي باشد که در زمان تولد تثبيت ميگردد از اين رو تغيير پذيري ندارد در حاليکه جندر(نگاه جنسيتي) توسط فرهنگِ جامعه ساخته مي شود.

جندر در افغانستان مفهومي نو و تازه است که در پي از بين بردن هر نوع برتري، ترجيح و تعصب بر اساس جنسيت در عرصه آزادي سياسي ، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، مدنيتي وغيره است. اما واقعاً چرا افغانستان نمي تواند مسأله جندر را عموميت ببخشد؟ بايد گفت در تحقق نيافتن يک هدف، مسائل مختلفي دخيل مي باشد که از جمله عوامل مهم، که به ناديده گرفتن مسأله جندر کمک مي کند مي توان به عدم وجود تعليم و تربيه، عدم ثبات سياسي، پلان هاي نامنظم، جنايات و ناامني، بي عدالتي گسترده و سنت هاي فرسوده، تبليغات ضعيف و محدود دولت و عدم آگاه سازي مردم اشاره کرد. در واقع اگر دولت افغانستان و جامعه جهاني بخواهند ديدگاه جنسيت و توسعه را در افغانستان عملي سازند قبل از هر اقدامي مطالعات بومي در ارتباط با جايگاه زنان در افغانستان و مسائل فرهنگي زنان افغانستان بايد صورت گيرد. در مرحله بعد بايد ديد چه نوع مشارکتي مي تواند کمترين حساسيت را در خانواده ها ايجاد کند و سپس تبليغ و ترويج فرهنگِ مشارکت عمومي در توسعه، در جهت روشنگري اذهان مردم بايد صورت گيرد. به طور کل در نظر گرفتن موارد زير توسط مسئولين مي تواند گام هاي بلندي جهت مشارکت دادن زنان در توسعه کشور محسوب شود:

1. توجه به نقش خانه داري و مادري زنان و ياري رساندن آن ها در زمينه بهداشتي ، تغذيه و تنظيم خانواده؛

2. اصلاح ديدگاه حقوقي در رابطه با زنان كه در پي ايجاد حقوق برابر ميان زنان و مردان باشد.

3. داشتن ديدگاه ضد فقر، كه به كسب درآمد از طريق واردكردن زنان در طرح هاي كوچك درآمدزا تأكيد نمايد، که بايد طبق سياست گذاري هاي خاص نيازهاي ناشي از فقر زنان را برآورده سازد و زيرساخت هاي اجتماعي مناسبي را ايجاد كند؛

4. مشاركت دادن زنان در امور مختلف، و كسب منزلت اجتماعي براي زنان تا آنان به برابري و موقعيت مناسب دست پيدا كنند;

5. ايجاد محيط تواناساز براي زنان يعني فضاي سياسي، حقوقي، اقتصادي و فرهنگي مناسب که براي زنان زمينه ورود به روند هاي تصميم گيري به شيوه دوامدار و مؤثر را فراهم سازد

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا