خبر و دیدگاه

طالبان یک گروه تروریستی و پروژۀ استخباراتی و واگذاری افغانستان به آنان جنایت بشری

 

اختلاف های درونی  طالبان تا دشواری های منطقه ای و فرامنطقه ای و زوال پذیری آنان

طالبان یک گروۀ تروریستی و پروژۀ استخباراتی و واگذاری افغانستان برای آنان یک جنایت بشری است. بر بنیاد نوشته دگروال یوسف مسئول اداره ی افغانستان در دستگاه جهنمی آی اس آی در کتاب ” تلک خرس یا حقایق پشت پرده جهاد افغانستان” بوسیله ی آی اس آی در دهه نود ساخته شد. این کتاب به صورت مشخص افشا کننده نقش آی.اس.آی است که چگونه نخست گروه های جهادی و بعد در سال ۱۹۸۵ از میان افراد تربیت شده ی گروه های جهادی هسته اصلی و اساسی گروۀ طالبان را زیر نام “کمیته اصلاحی طالبان” به رهبری ملا محمد عمر  بوجود آورد.

آی اس آی زمانی به تشکیل طالبان پرداخت که به گفته ی کرنیل امام گروه های جهادی روابط ژرفی با اداره های اطلاعاتی کشورهای غربی برقرار کرده بودند و حتا شماری از رهبران تنظیم‌ها بصورت آشکارا در مخالفت با افسران آی.اس.آی قرار گرفتند. حزب های استاد سیاف و جلال‌الدین حقانی به گونه ی مستقیم و آشکارا از سوی عرب‌ها تقویت و کمک می‌شدند.
پاکستان در مقابله با گروه های جهادی و انتقام گیری از آنها تصمیم گرفت تا گروه ی خاصی را ایجاد و تحت آموزش قرار دهد که بصورت مطلق تحت فرمان آی.اس.آی باشد تا از آنها در پروژه های بعدی خود استفاده ی ابزاری نماید.

مسئولیت ایجاد و سازماندهی این گروه به سلطان تارر مشهور به کرنیل امام که روابط عمیق با رهبران گروه های جهادی و فرماندهان آنها داشت، سپرده شد. درست این زمانی بود که گروپ‌ های وابسته به  آی.اس.آی در منطقه های گوناگون آفغانستان از جمله هلمند و قندهار زیر نظر کرنیل امام مصروف فعالیت بودند. تارر با اظهارات بلند پروازانه طوری وانمود می کند که گویا سلطان و اختیار دار کل افغانستان است؛ اما بی خبر از اینکه او و اداره آی.اس.آی ابزاری در دست سی.آی.ای بود و او و اداره اش  و در راستای منافع آمریکا توظیف شده بودند.

ظهور طالبان:

افغانستان در عفرب سال ۱۳۷۳ با پدیده ای نوظهوری به نام طالب در داخل روبرو گردید که حکومت آن زمان به علت چنگ های گروهی و به دلیل کثرت پدیده های مشابه ظهور این گروه را جدی تلقی ننمود. ظهور طالبان پس از درگیری خونین در مرز اسپین بولدک رسانه ای شد که فردی به نام مولوی منان نیازی با بخش فارسی رادیو بی بی سی مصاحبه و خود را سخنگوی گروه جنگجوی جدید معرفی و اهداف خود را از بین بردن گروه ها ودسته های مسلح محلی و برقراری امنیت راههای تجاری عنوان کرد. در آن زمان اوضاع داخلی افغانستان آنقدر آشفته بود که هیچ کسی از این تازه واردان نپرسید که از کجا آمده اند؟ مدرسه های آنان در کجا قرار دارد؟ کدام منابع مالی تامین کننده هزینۀ تسلیحاتی آنان است؟ از همه مهمتر اینکه چگونه سخنگوی آنان در آغاز ورود از رادیو بی بی سی سر درآورد و به معرفی خود و گروه اش پرداخت؟ شگفت آور اینکه دولت مرکزی وقت نه تنها این گروه را به حساب گروپ های مسلح دیگر به عوضی گرفت؛ بلکه با دادن پول به این گروه به فرماندهان خود دستور داد که با این گروه همکاری کنند. حکومت استاد ربانی می خواست از این گروه بر ضد حکمتیار سود جوید که در این کار توفیقی بدست نیاورد و بالاخره حکومت را به طالبان باخت. 

هنوز بیش از یک ماه از ظهور این گروه مرموز نگذشته بود که آنان موفق شدند، بزرگترین و مهمترین ولایت جنوبی افغانستان را با تمام امکانات نظامی موجود در آن شامل کلیه تسلیحات و انبارهای مهمات آن تصرف و به عنوان گروه طالبان خود را به مردم و حاکمان افغانستان تحمیل کردند. پس از این حادثه بود که گروه طالبان و تحرکات آنان از سوی حکومت افغانستان و صاحب نظران جدی تلقی شد و مورد تجزیه و تحلیل آنان قرار گرفت. هرچند در آغاز طالبان از سوی حکومت وقت دست کم  گرفته شد؛ اما واقعیت این است که این جنبش منسجم و قدرتمند نمی تواند مانند بسیاری از گروهای دیگر، خلق الساعه، ناگهانی و بر اثر بر انگیخته شدن احساسات مذهبی چند طلبه علوم دینی به وجود آمده باشد. زیرا سیل عظیم امکانات گسترده، استخدام هزاران جنگجوی مسلح با اسلحه و جنگ افزار های مختلف نظامی، موترهای نظامی و غیر نظامی و امکانات گسترده نظامی دیگر نمی توانست، بدون حمایت از سوی یک و یا چند دولت خارجی سازماندهی و آماده سازی گردیده باشند. جنبشی که پس از کنترول قندهار در مدتی بسیار کوتاه موفق گردید تا با شکست دادن نیروهای جهادی، به سرعت به پیشروی خود ادامه دادند. طالبان نیرو های راشکست دادند که با سابقۀ بیش از ۱۵ سال مبارزه و دارا بودن زمینه های مردمی و قومی خود توانسته بودند تا شورویِ تا دندان مسلح را از افغانستان بیرون برانند. طالبان با در هم کوبیدن و فتح شهرها و ولایت ها یکی بعد از دیگری با سرعت خود را به چهار آسیاب کابل، پایتخت افغانستان رساندند. سرعت عمل طالبان در پیشرفت های جنگی افزون بر آنچه که در بالا ذکر شد، آشکار می ساخت که این بار در پس ماجراجویی های این عده به اصطلاح گروه طلبه های دینی، برنامه ریزی دقیق و زیرکانه ای در جریان است که عامل موفقیت های روزافزون آنان گردیده است. این راز سر به مهر پس از آن افشا گردید که بی نظیر بوتو در گفت و گو با روز نامه ی لوموند، در سال ۲۰۰۱ اعتراف نمود که این گروه به وسیله پاکستان، عربستان و امریکا ساخته شده است.

طالبان توانستند تا با خدعه و فریب و همکاری و همیاری نزدیک پاکستان، حکومت مجاهدین را سقوط  بدهند و بعد از پنج سال حکومت با اجرای قوانین سخت گیرانه و تبعیض آمیز، بوسیله نیروهای آمریکایی سرنگون شوند. رهبران طالبان در نتیجه ی سازش میان پاکستان و امریکا در سال ۲۰۰۱ بوسیله طیاره ها به کراچی و پشاور و کویته منتقل شدند و توانستند تا به کمک نظامیان پاکستان در سال ۲۰۰۳ همزمان به حمله ی آمریکا به عراق دوباره سازماندهی شوند و به بهانه ی اشغال آمریکا جنگ با دولت و مردم افغانستان را از سر آغاز کردند. این گروه در مدت بیست سال برای رسیدن به قدرت از هیچ ظلم و وحشت و خونین ترین حمله های تروریستی بر ضد مردم افغانستان دریغ نکرد تا آنکه در یک بازی بسیار پیچیده و مرموز و یک توطیه ی منطقه ای و فرامنطقه ای در نتیجه ی ضعف، فساد، انحصار گرایی و خیانت زمامداران بیست سال اخیر بویژه کرزی و خلف او غنی دوباره به قدرت رسیدند.

هرچند این گروه در ظاهر یک سازمان مذهبی اسلام گرای دیوبندی و بیشتر متشکل از ملا های سنی در افغانستان است؛ اما کشور ها و سازمان های گوناگونی با توجه به فعالیت های هراس افکنانه ی آنان، این گروه را یک گروه ی تروریستی قلمداد کرده اند. چنانکه چندین رهبران طالبان به شمول سراج الدین حقانی رهبر شبکه ی حقانی و برادرش عبدالعزیز حقانی، «نور الله نوری»، «عبدالحق وثیق»، «محمد نبی عمری»، «خیرالله خیرخواه» و «محمد فاضل آخند» در لیست سیا سازمان ملل قرار دارند.
طالبان در سطح بین‌الملل به دلیل کشتار مردم غیرنظامی افغانستان، فعالیت های تروریستی، پیوند با گروه های تروریستی، تفسیر و اجرای شدید و خشن آن‌ها از احکام اسلام که منجر به برخورد وحشیانه با بسیاری از مردم افغانستان شده، محکوم شده‌اند. هرچند از لحاظ ایدئولوژیک، تفکر طالبانی بر روی بنیادگرایی اسلامی مبتنی بر دیوبندی است؛ اما اعمال و رویکرد های رهبران این گروه متاثر از قبیله گرایی و پشتونیسم است. این به معنای حمایت پشتون ها از طالبان نیست؛ بلکه بسیاری از پشتون ها از طالبان متنفر اند. به این گروه از لحاظ تشکیلاتی نمی توان یک حزب گفت؛ زیرا که این گروه از شبکه هایی تشکیل شده که دارای روابط پیشینه با گروه های تروریستی مانند، القاعده و داعش اند؛ بلکه خود مسؤول بسیاری از حمله های تروریستی در افغانستان هستند. 

شبکۀ حقانی:

شبکه حقانی در میان شبکه های گروه ی طالبان یک از خطرناک ترین شبکه است که روابط جلال الدین حقانی مرشد این شبکه با اسامه به دوران تجاوز شوروی به افغانستان می رسد. امریکا در همان زمان راکتی را برای از بین بردن لانه های تروریستی القاعده به پکتیا پرتاب نمود. آن زمانی بود که چند مامور سی آی ای در آنجا اسیر بودند. سراج‌الدین حقانی رهبر کنونی این شبکه از سوی پولیس فدرال ایالات متحده به عنوان یک تروریست جهانی معرفی شده است که با القاعده روابط تنگاتنگ دارد. پولیس فدرال آمریکا نوشته است که برنامه «پاداش برای عدالت»، به اطلاعاتی که منجر به دستگیری سراج‌الدین حقانی شود، تا ده میلیون دلار جایزه می‌دهد. پولیس فدرال آمریکا، به نقش سراج‌الدین حقانی در دو حمله تروریستی در سال ۲۰۰۸ یکی حمله به هوتل سرینا در کابل که منجر به کشته شدن شش نفر به شمول یک شهروند آمریکا شد، و دیگری سوءقصد به جان حامد کرزی، رئیس جمهوری پیشین افغانستان، اشاره کرده است. این شبکه در چندین حمله های خونبار در افغانستان دست دارد که حمله به شفاخانۀ چهارصد بستر کابل، هوتل سرینا، هوتل کانتیننتال کابل، حادثۀ انتحاری در چهارراهی زنبق کابل، کارته نو کابل، آموزشگاۀ برچی و حمله های خونبار دیگر دست دارد. سراج‌الدین حقانی، فرزند ارشد جلال‌الدین حقانی، بنیانگذار شبکه حقانی و از چهره‌های ارشد جهاد در دهه ۸۰ میلادی در برابر تهاجم شوروی به افغانستان است.

از جلال‌الدین حقانی به عنوان «‌مرشد تروریست‌ها» و فرزند چشم‌‌آبی سازمان سیا نیز نام برده می‌شود که پس از فروپاشی دولت نخست طالبان، به میران‌شاه پاکستان گریخت و در آن‌جا با سازوکار‌های جدید شبکه ی حقانی را تشکیل داد. حقانی رابطه نزدیکی با شبکه های استخباراتی کشور‌های منطقه، از جمله با سازمان استخبارات پاکستان، آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا، و سازمان‎های اطلاعاتی برخی از کشور‌های خاورمیانه داشت. او میلیون‌ها دالر از کمک‌های سرازیر شده به افغانستان را که به سرنگونی حکومت کمونیستی افغانستان اختصاص یافته بود، به دست آورد. او یک مجله را به جهاد نشر می کرد و پس از سرنگونی نجیب به علت پارچه پارچه کردن طیاره ها و تانک ها و فروش آن به پاکستان به نام‌ مولوی کبال شهرت یافت. 

پس از مرگ حقانی در سال ۲۰۱۴ میلادی رهبری آن بدست انس حقانی از خانم یمنی او افتاد. این شبکه از چندین هسته ساخته سده است که هسته نخست، آن متشکل از دلالان مالی است که در ۲۰ سال گذشته در کشور‌های منطقه برای این گروه از سازمان‌های مختلف خیریه، بازرگانان، و سازمان‌های اطلاعاتی پول جمع‌آوری می‌کردند. این گروه در چند سال اخیر به دست انس حقانی، فرزند کوچک جلال‌الدین حقانی، رهبری می‌شد. انس حقانی به کشور‌های خاورمیانه رفت‌وآمد داشت و آزادانه در امارات، قطر، و پاکستان سفر می‌کرد. او در سال ۲۰۱۴، در یکی از کشور‌های منطقه بازداشت شد و به کابل انتقال یافت. او که از سال  ۲۰۱۴ در زندان بگرام نگهداری می‌شد، در نوامبر سال ۲۰۱۹ با دو استاد دانشگاه آمریکایی در افغانستان که در زندان شبکه حقانی بودند، مبادله و آزاد شد.  به گفته ی افسران اداره امنیت ملی دولت پیشین افغانستان، انس حقانی در هیچ یک از نبرد‌های نظامی شرکت نکرده و صرف برای جمع‌آوری پول با شبکه حقانی کار کرده است. 

هسته دیگر شبکه حقانی، متشکل از فرماندهان ارشد این گروه است که بیشتر از طریق هنجار شکنی ها و آدم ربایی و تهدید ها برای این شبکه پول جمع‌آوری کرده است. این هسته را خلیل‌الرحمان حقانی و ابراهیم حقانی، برادران جلال‌الدین حقانی، رهبری می‌کنند. خلیل‌الرحمان حقانی حالا بحیث وزیر مهاجران در کابینه طالبان کار می‌کند؛ اما ابراهیم حقانی هنوز به مسند رسمی گمارده نشده و در مقابل رسانه‌ها نیز ظاهر نمی شود. ابراهیم حقانی خانه شخصی اشرف غنی، رئیس جمهوری فراری افغانستان، را در منطقه دارالامان شهر کابل غصب کرده و در آن زندگی می‌کند. او هیچ مسئولیت رسمی در دولت طالبان ندارد، اما از نفوذ فوق‌العاده‌ای در میان این گروه برخوردار است.

عبدالخالق فراهی، دیپلومات پیشین افغانستان در پاکستان که در سپتامبر ۲۰۰۸ از شهر پیشاور پاکستان ربوده شد، دوسال در میران‌شاه نزد افراد خلیل‌الرحمان حقانی و ابراهیم حقانی بسر می برد. این دو فرد از طریق آدم‎‌ربایی، باج‌گیری از شرکت‌های تجارتی، پروژه‌های توسعه‌ای، تاجران محلی، و قاچاق‌بران تریاک، میلیون‌ها دلار به ثروت شبکه حقانی افزوده‌اند. به گفتۀ منبع موثق، عبدالخالق فراهی پس از دو سال اسارت در چنگ شبکه حقانی، در نوامبر سال ۲۰۱۰ و با پرداخت شش میلیون دلار از سوی حامد کرزی، رئیس جمهوری پیشین افغانستان، آزاد شد. این منبع که در زمان آزادی عبدالخالق فراهی در یک مسند مهم امنیتی در دولت حامد کرزی کار می‌کرد، می‌گوید: «من شاهد تصمیم‌‌گیری حامد کرزی برای پرداخت شش میلیون دالر به شبکه حقانی در بدل آزادی عبدالخالق فراهی بودم. این تنها یک مورد از اخاذی شبکه حقانی در برابر آدم‌ربایی بود و ممکن ده ها مورد آن افشا نشده است. شکار دیگر این گروه، گابریل تورسلو، خبرنگار و عکاس ایتالیایی بود که در اکتبر سال ۲۰۰۶ از ناحیه‌ای در هلمند ربوده شد. شبکه حقانی دو میلیون دلار در برابر آزادی گابریل تورسلو دریافت کرد. 

به گفته ی افسران حکومت پیشین، شبکه حقانی، مغز عملیاتی و گاوصندوق پولی طالبان است. شبکه حقانی در ۲۰ سال گذشته، دشوارترین عملیات‌‌های تروریستی را با کم‌ترین هزینه انجام می‌داد، چون تاکتیک‌های این شبکه در حمله‌های شهری جدید و پیچیده بود و بسیاری از سازمان‌های امنیتی، از جمله اداره امنیت ملی افغانستان، و متحدان خارجی را غافلگیر می‌‌کرد.

هسته دیگر شبکه حقانی، شاخه عملیاتی این گروه برای انجام حمله‌های انتحاری، ترور افراد، و سازماندهی حمله بر مراکز نظامیان دولت پیشین افغانستان، و پایگاه‌های نظامیان و سازمان‌های خارجی بود. این هسته از سوی بدرالدین حقانی، عبدالعزیز حقانی، و نصیر‌الدین حقانی، از فرزندان جلال‌الدین حقانی، رهبری می‌شود. بدرالدین حقانی در سال ۲۰۱۲، و نصیرالدین حقانی در سال ۲۰۱۳، در وزیرستان شمالی پاکستان کشته شدند.

به گفته این منبع خبری، این سه برادر مرگبارترین‌ حمله ها را در شهر‌های مختلف افغانستان، از جمله در کابل، راه‌اندازی کردند و به ویژه بدرالدین حقانی، توان اعجاب‌انگیزی در تخریب و کشتار داشت. پس از کشته شدن بدرالدین حقانی و نصیر الدین حقانی، شاخه نظامی و عملیاتی شبکه حقانی به دست افراد دیگری افتاد که مستقیم زیر نظارت سراج‌الدین حقانی، رهبر کنونی این شبکه، فعالیت می‌کردند. عبدالعزیز حقانی و ملا تاج‌میر جواد از جمله افراد زبده شبکه حقانی‌اند که پس از کشته شدن بدرالدین حقانی و نصیرالدین حقانی، رهبری شاخه نظامی این شبکه را به عهده گرفتند. مفرزه ی  انتحاری شبکه حقانی که توسط بدرالدین حقانی تاسیس شده بود، به‌دست ملا تاج‌میرجواد توسعه یافت و صد‌ها جوان از منطقه های روستایی افغانستان جذب این گروه شدند و پس از آموزش در وزیرستان شمالی پاکستان، روانه ی جبهه‌های جنگ در افغانستان می شدند. قطعه های بدری و لشکر منصوری که حالا در ساختار نظامی طالبان فعال هستند، بیشتر متشکل از افراد انتحاری وفادار به شبکه حقانی‌اند. ملا تاج‌میرجواد اکنون معاون اداره امنیت ملی طالبان است و از نفوذ فوق‌العاده‌ای در نهاد‌های امنیتی این گروه برخوردار است.

شبکۀ ملا اختر منصور:

هسته ی دیگر طالبان شبکه ای است که بوسیله ی ملا اختر منصور رهبری می شد. هرچند بعد از مرگ او این شبکه فرو پاشید؛ اما افراد او در جناح هبت الله نفوذ دارند. ‎پس از مرگ مرموز ملاعمر در کراچی پاکستان، رهبری طالبان به مشوره رهبران آی‌اس‌آی تصمیم گرفت تا رهبر جدیدی برای این گروه انتخاب نمایند. دو تن مورد نظر آنان بود، ملا عبدالغنی برادر و ملا عبیدالله آخند. ملا عبیدالله آخند در زندان پاکستان بر اثر حمله قلبی درگذشت و ملا برادر نیز در عملیات مشترک سی‌آی‌ای و آی‌اس‌آس جهت آمادگی برای ماموریت «بزرگ» دستگیر شد. این سبب شد تا راه برای گزینش منصور باز شود؛ اما گفته هایی وجود دارد که پس از آن که ملا عبدالغنی برادر در سال ۲۰۱۰ توسط شبکه استخباراتی پاکستان و به کمک ادارۀ استخبارات ایالات متحده توقیف شد ملا عمر، ملا منصور را منحیث معاون خودش و سرپرست شورای رهبری نیز برگزید. در آن زمان تبصره هایی شد که ملا برادر به دلیل علاقمندی به گفت و گو با دولت افغانستان از سوی استخبارات پاکستان بازداشت شد.

حسن عباس، که از سال ۱۹۹۷ الی ۱۹۹۸ معاون پولیس ایالت خیبرپختونخواه که با سران طالب و جهادی رابطه نزدیک داشت. وی در کتاب «برگشت طالبان» در این مورد می‌نویسد: ملا اختر منصور جوان ۴۷ ساله، که از ۲۰۱۳ به عنوان رییس عملیاتی این گروه، امور روزمره طالبان را مدیریت می‌کرد. تا آن زمان با نقش‌های مختلف در اولین دولت طالبان (۱۹۹۶-۲۰۰۱) چندان فرد قابل توجه نبود -او تا کنون وظایفی همچون مدیر امنیتی میدان‌هوایی قندهار، وزیر هوانوردی و حمل و نقل و نماینده برای اروپا جهت دستیابی به تجهیزات نظامی اجرا نموده بود. مطابق گزارش‌های سازمان ملل متحد، افزون بر دست‌داشتن در تجارت و قاچاق مواد مخدر، منحیث والی قندهار نیز خدمت می‌کرد. سفرهای مکرر او به دبی (و حداقل یک سفر به بحرین) با پاسپورت پاکستانی و با نام مستعار ولی محمد، بین سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۱۲ تا حدودی یک راز باقی مانده است.

ملا منصور محبوب‌ترین رهبر در میان گزینه‌ها نبود. نامبرده فاقد کاریزما و اعتبار روحانی، اساساً مردی تشنه قدرت بود که بیشتر به‌خاطر ذکاوت تجاری و شبکه‌اش در خلیج‌ فارس شناخته می‌شد. به قول یک تحلیلگر سابق اطلاعاتی ایالات متحده، جالب‌ترین چیز درمورد وی، “سفرهای معروف خرید عطر او به دبی بود، جایی که او به راحتی در آغوش روسپی‌های روسی و حفاظت سلطنتی به‌سر می‌برد.” رابطه نزدیک به سرویس استخباراتی پاکستان داشت، به‌ویژه در سال‌های جنگ که پناهگاه آنان در پاکستان یک راه نجات حیاتی برای شان به شمار می‌رفت؛ برای کسانی که می‌خواستند به رده‌های ارشد طالبان بالا بروند او بود که فرد مذکور را به آی‌اس‌آی معرفی می‌کرد…. ملا منصور از سوی شورای رهبری طالبان در جولای ۲۰۱۵ و در نزدیکی کویته پاکستان، به‌عنوان امیر (رهبر) جدید طالبان منصوب شد. ملا منصور مایل بود این سمت را به دست گیرد، اما هنوز مشخص نشده بود که آیا افراد دیگر طالبان او را می‌پذیرند یا خیر. برخی از رهبران ارشد طالبان درباره وی بسیار متردد بودند.

‎سید محمد طیب آغا، رییس کمیسیون سیاسی طالبان مستقر در قطر، پس از اعتراض شدید به برگزاری چنین نشست مهمی در پاکستان به‌جای افغانستان، استعفا داد که نشانی از مخالفت جدی در این گروه بود…. ماه‌ها طول کشید و مداخله های زیادی از سوی ملاهای ارشد همسو با طالبان صورت گرفت تا ملا منصور بحیث رهبر طالبان مشروعیت پیدا کند. منصور برای تحکیم قدرت و کنترول بر طالبان به سرعت عملیات نظامی خود را در سراسر افغانستان گسترش داد، و از جمله بر تاکتیک‌های چریکی ضربه و فرار، گسترش پایگاه و استخدام غیرپشتون‌ها تاکید می‌ورزید. موفقیت او در برافراشتن پرچم سفید طالبان در سپتامبر ۲۰۱۵ بر شهر قندوز در شمال افغانستان بود که موقعیت رهبری او را تثبیت کرد. کندز نخستین مرکز ولایت‌های افغانستان بود که در ۱۴ سال جنگ به دست طالبان افتاد.

اختر منصور قاضی سابق، ملا هبت‌الله آخندزاده، و سراج‌الدین حقانی، فرمانده بانفوذ نظامی شبکه حقانی را بحیث معاونان خود برگزید. شبکه حقانی یعنی گروهی که از سوی رییس ستاد مشترک ارتش ایالات متحده، دریاسالار مایک مولن به نام “بازوی واقعی اطلاعات پاکستان” نامیده شده بود. از نظر سیاسی، این دو انتخاب‌ هوشمندانه‌ قدرت منصور را بیشتر استحکام بخشید. هبت‌الله، کسی که در ۲۰۱۳ با صدور فتوایی، مرگ ملاعمر را مخفی نگه داشت. این امر باعث شد تا ملا منصور به‌نمایندگی از ملاعمر تا زمان تصدی مقام رهبری در ۲۰۱۵ به رهبری خویش ادامه دهد.

نقش منصور در مذاکرات صلح:

 در سال ۲۰۱۵ نشست های سرِی و نشانه های ترغیب کننده ظاهر شد که بیان کنندۀ این بود که رهبران آن گروه ممکن در مورد صلح بحث کنند. منابع پاکستانی و افغانستان گفتند که این نشست های ابتدایی از پشتیبانی ملا منصور برخورد دار بود. با وجود آنکه خبر مرگ ملا عمربه مذاکرات صلح نقطۀ پایان گذاشت؛ اما طالبان ملا منصور را بحیث رهبر خویش انتخاب کردند. گفتنی است که پس از مرگ «ملا عمر» گروه طالبان به دو دسته به رهبری «ملا اختر منصور» و «ملا رسول» تقسیم شد. گروه طالبان به رهبری ملا رسول از قبل اعلام آمادگی برای شرکت در گفتگوهای صلح کرده بود؛ اما این بار ملا اختر منصور هم برای حضور در مذاکرات صلح ابراز تمایل نشان داد.

در همان زمان روزنامه «اکسپرس تریبون»، گزارش داد که جناح اصلی گروه طالبان به رهبری «ملا محمد اختر منصور» خواهان برگشت به میز مذاکره با دولت افغانستان در چارچوب گفتگوهای صلح است. این روزنامه گزارش داد که هیئتی از دفتر طالبان در قطر به پاکستان سفر کرده و در دیدار با مقام های پاکستان برای بازگشت گروه طالبان به پای میز مذاکره ابراز رضایت کرده است؛ اما دیدار های منصور با مقام های ایرانی و پوتین در تاجکستان خشم ای اس آی و سی آی ای را برانگیخت.

گفتنی است که‌ پیش از سفر منصور به ایران و تاجیکستان، روند صلح میان حکومت افغانستان و طالبان متوقف شده بود و طالبان برای تصرف برخی ساحات دست به اقدام های خصومت بار زدند و کابل را هدف بمب گذاری های متعدد قرار دادند و در مقابل گروه های رقیب مانند داعش یا گروه تندرو دولت اسلامی نیز به مبارزه پرداختند. مقام های نظامی ایالات متحده هم گفتند، پس از آن که ملا منصور به گونه ی رسمی رهبری طالبان را به عهده گرفت، روابط این گروه با شبکۀ القاعده نیز توسعه یافت. یکی از دلایل در تور آمریکا دادن منصور ممکن همین پیوند هایش بوده که آی اس آی روابط خود را با شبکه های یاد شده در خطر افشا شدن احساس می کرد.

‎ مدت زمان تصدی ملا منصور کوتاه بود، زیرا ارتباط دوستانه‌اش با ایران و از آن طریق با روسیه پیامد مرگباری برای وی داشت. در ۲۱ می ۲۰۱۶، ساعت ۶ صبح، ملا منصور در حمله طیاره بی‌سرنشین امریکا در منطقه نوشکی، حدود ۱۴۰ کیلومتر دورتر از شهر کویته، مرکز ایالت بلوچستان پاکستان کشته شد. پاکستان این حمله را نقض هوایی کشور اش خواند. در‌حالی‌که یک مقام رسمی پاکستان ابراز داشت که این امر به همکاری امنیتی و اطلاعاتی میان ایالات متحده و پاکستان لطمه نمی‌زند. در آن زمان اظهارات متناقض پاکستان پیرامون حملات هواپیماهای بی‌سرنشین ایالات متحده یک امر عادی بود، اما محکومیت خاموش اسلام‌آباد در اینجا همچنان تعجب‌آور بود، زیرا این اتفاق به‌خوبی در داخل ایالت بلوچستان رخ داد. در واقع، این حمله در نزدیکی مقر “شورای کویته”ی طالبان اتفاق افتاده بود.

دلیل کشته شدن منصور هراس آی اس آی از او بود که فکر میکرد، کنترول بر او را از دست داده اند. در واقع، یکی از مقام های ارشد پاکستانی که ملا منصور را به‌خوبی می‌شناخت و به گونه ی دوامدار با او در ارتباط بود، وقتی در سپتامبر ۲۰۲۲ در گفت‌وگو با وی این موضوع مطرح شد، همچنان غمگین به نظر می‌رسید. او جزییاتی پیرامون مسئله ارائه کرد که جالب و آگاهی‌بخش است.

وی گفت که ایالات متحده جزییات هدف‌گیری طیاره‌های بی‌سرنشین را با سرویس اطلاعاتی پاکستان در میان می‌گذارد. به‌عنوان مثال، ابتدا این عملیات قسمی برنامه‌ریزی‌شده بود که منصور باید در بازاری مورد حمله قرار گیرد، جایی که وی برای صرف چای و استفاده از تشناب در مسیر کویته توقف می‌کند، اما حمله در آن مکان ناممکن بود چرا که جان ده‌ها تن از افراد دیگر را می‌گرفت. سرانجام ساعتی بعد در‌حالی‌که در موترش تنها با یک راننده و یکی از اعضای خانواده‌اش بود، هدف قرار گرفت. این
دلالت آشکار بر دست داشتن پاکستان در این عملیات با همکاری پاکستان دارد.

این افسر در پاسخ به رفت و آمد منصور به دوبی چنین گفته است که ارتباط منصور با دبی با اولین دولت طالبان در دهه ۱۹۹۰ باز می‌گردد، زمانی که او به‌عنوان وزیر هوانوردی خدمت می‌کرد، و همیش میزبان شیوخ عربی برای شکار شاهین در افغانستان بوده و در نهایت با خانواده سلطنتی دبی دوستی نزدیک برقرار کرد. پاداش این مهمانوازی‌ها در قالب سفرهایی با جیت شخصی به دبی و تمام تجملات همراه به‌عنوان یک مهمان محترم سلطنتی پرداخت می‌شد. داستان‌های درونی یاد شده نشان می‌دهد که شخصیت‌های طالبان که بیشتر آنان را نوعی غارنشین محافظه‌کار تلقی می کنند و گویا تنها بین مسجد و مدرسه در رفت‌وآمد اند، آنطور نیست و مانند سیاستمداران دیگر اند. یعنی شماری از آنان نیز عاشق الکول و سفرهای پر مصرف، زنان و جیت‌های شخصی می‌باشند. القاب روحانیت آنان جز فریبی بیش و بازی با افکار مردم نیست و کمتر از آنچه که به نظر می‌رسند مقدس اند. آنان کارهایی را انجام می‌دهند که پسان فتوا صادر کرده و حکم قتل دشمنان شان را برای انجام همان کارهای همگون می‌دهند.

هستۀ سوم طالبان:

هسته ی دیگر طالبان جناح ملابرادر است که بیشتر متشکل از قطر نشینان و شماری میانه رو ها در میان طالبان است که خواهان انعطاف پذیری های بیشتر و ایجاد تغییر در ساختار حکومت برای شناسایی جهان اند. مرکز قدرت این جناح در کابل است و به نحوی در رقابت خاموش با قدرت مطلقه ی قندهار تحت رهبری ملاهبت الله قرار دارند‌. این جناح از نفوذ سیاسی نسبی برخوردار و اما قدرت نظامی آن اندک است. از این رو این جناح با جناح قندهار از در مدارا پیش می آید؛ زیرا جناح قندهار به نحوی میان جناح حقانی و جناح فرزند ملاعمر به نحوی تاثیر گذار است. اختلاف میان رهبران طالبان در هنگام سفر فیض حمید رئیس وقت آی اس ای به کابل زمانی افشا گردید که میان طرفداران ملابرادر و قندهاری ها برخورد فزیکی صورت گرفت. در حال حاضر هسته ی قدرت مرکزی قندهار است که در اختیار ملاهبت الله قرار دارد. قندهار در واقع تأمین کننده ی رابطه میان این گروه و استخبارات پاکستان است. این سبب شده تا از ملا هبت الله غایب کرنیل امام ثانی یادآوری شود.

هسته های دیگر:

در کنار هسته های یاد شده از هسته های خاموشی تحت رهبری ملایعقوب و ملا ذاکر و ملا نیازی می توان یاد آور شد که در درون حلقه هایی از طالبان نفوذ دارند. در این میان آنچه مسلم است، رقابت تنگا تنگ میان جناح های قندهار و کابل محسوس است و سایر هسته ها در این دو محور قرار دارند. چنانکه از نزدیکی شبکه ی حقانی با هسته ی ملایعقوب گزارش هایی به نشر رسیده است. در این میان اختلاف و رقابت میان شبکۀ حقانی و جناح قندهار مشهود تر است. شبکۀ حقانی با وارد شدن به کابل همراه با مفرزۀ انتحاری خود، خویش را فاتح می خواند.

 

اختلاف های طالبان و رفتن این گروه از مرز یک جنبش شورشی تا دوران گذار: 

از آنچه گفته آمد، طالبان متشکل از شبکه های گوناگون تروریستی اند که برای آنان، گذار از یک جنبش شورشی به یک جنبش سیاسی، مملو از خطر های از دست دادن مشروعیت ایدئولوژیک و تجزیه داخلی است. در حال حاضر، به نظر می‌رسد که این گروه بین کسانی با دو دیدگاه مختلف تقسیم شده است. نخستین دیدگاه، متعلق به  گروهی است که واقعیت‌های عینی را در اولویت قرار می‌دهند و طرفدار اعتدال برای به رسمیت شناخته شدن از سوی جامعه بین‌المللی‌اند، و دومین گروه، قشر تندرو است که در خط مقدم دفاع و حفاظت ایده‌های اصلی این گروه قرار دارد.

به همین ترتیب، گروه اول از یک سیاست سخت علیه القاعده پشتیبانی می‌کند، در حالی که گروه دوم مخالف آن است. در اینجا اهمیت این نکته را نیز باید در نظر داشت که مرز مشخص و متمایزی بین این دو گروه‌بندی وجود ندارد. عملگرایان و تندروها در همه جناح‌های طالبان موجود اند و این موضوع، تقسیم داخلی آنان را خطرناک‌تر می‌کند. برای نمونه، شبکه حقانی از تحصیل دختران، ارتباطات سیاسی، و تعامل با جهان و ساختارهای سیاسی فراگیر حمایت می‌کند؛ اما با القاعده رابطه ی سنتی و  نزدیک دارد.

از سویی هم رقابت های خاموش  کابل را به مرکز (سیاسی) و قندهار را به مرکز (ایدئولوژیک) تبدیل کرده است. در راس قدرت کابل ملابرادر و هم فکران او د راس قدرت قندهار هبت‌الله آخوندزاده، رهبر طالبان، و شورای مذهبی او، در قندهار قرار دارند؛ شورای مذهبی هبت‌الله دست بالا دارد و می‌تواند هر تصمیم رهبران سیاسی در کابل را رد کند. چنانکه در ماه مارچ کابینه طالبان تصمیم گرفت که مدرسه های متوسطه دختران بازگشایی شود، اما این تصمیم از سوی قندهار رد شد؛ زیرا شورای مذهبی در مورد آن ملاحظاتی داشت. باور ها بر این است که جناح‌بندی اصلی بین شبکه حقانی و طالبان قندهاری است. قندهاری‌ها شکایت دارند که قدرت نظامی در دست حقانی‌ها متمرکز شده است، و حقانی‌ها اعتراض دارند که طالبان قندهاری بیشتر مقام های دولتی را تسخیر کرده‌اند.

یکی دیگر از موارد اختلاف حقانی‌ها و قندهاری‌ها، بحث بی‌پایان بر سر اعتبار و امتیاز پیروزی در جنگ افغانستان است. قندهاری‌ها می‌گویند که این پیروزی پس از توافق دوحه که در آن ملا برادر در سال ۲۰۲۰ با آمریکا وارد مذاکره شد، ممکن شده است. برعکس، حقانی‌ها می‌گویند که این پیروزی از طریق مبارزه نظامی به دست آمده که در آن زمینه آنان با اجرای حمله های انتحاری بیشترین فداکاری کرده‌اند. حقانی‌ها ادعا می‌کنند که آن‌ها بخش عمده ای از بمب‌گذاران انتحاری را در نبرد با ایالات متحده آماده، تجهیز، و اعزام کرده‌اند.

در کنار این اختلاف های شبکه ای تضاد های قومی در صفوف طالبان نیز در حال ظهور است. طالبان در اصل یک جنبش مقاومت دیوبندی با اکثریت پشتون اند که شماری ازبک‌ها، تاجیک‌ها، و برخی از هزاره‌ها را در صفوف خود استخدام کرده‌اند و به آن‌ها مقام های کلیدی داده‌اند. برای مثال، قاری فصیح‌الدین فطرت، رئیس ستاد ارتش طالبان، که عامل تسلط سریع طالبان در افغانستان شناخته می‌شود، تاجیک‌تبار است. به همین گونه شماری از افراد دیگر مانند حنفی که در مقام معاونیت نخست وزیری قرار دارد و از لحن خاموش او می توان به عمق ناگفته های او پی برد‌؛ زیرا طی دو سال گذشته متوجه شده اند که بیشتر نقش نمادین دارند و شریکان اصلی در قدرت نیستند.

در کل طالبان غیرپشتون نگرانی‌ها و ملاحظات زیادی در مورد رفتار تبعیض‌آمیز و مغرضانه طالبان پشتون دارند. به گونه مثال در کابینه ۵۳ نفری حکومت طالبان، ۴۳ پشتون، چهار تاجیک، دو ازبک، و از هر یک از اقوام هزاره، نورستانی، و ترکمن نیز فقط یک تن حضور دارند.اختلاف های قومی در درون طالبان، زمانی آشکار شد که مولوی مهدی، تنها فرمانده شیعه هزاره‌تبار طالبان از ولایت بلخاب، از بدنه طالبان جدا شد و به منطقه خود بازگشت و صدها تن از هواداران خود را بسیج کرد. طالبان به منظور سرکوبی شورش آن‌ها وارد عمل شدند و تا دره‌های بلخاب به تعقیب آنان پرداختند. جدایی و انحراف مولوی مهدی، در واقع آغاز تنش‌های قومی و فرقه‌ای در افغانستان بود. طالبان به دنبال این حادثه برای مدت کوتاهی یک فرمانده بانفوذ طالبان ازبک‌تبار به نام مخدوم عالم را بازداشت کردند که اعتراض های فوری در ولایت فاریاب را در پی داشت. فرمانده مخدوم عالم با سه پیروزی سریع طالبان در شمال، به شهرت رسید.

در این میان آنچه مسلم است، اینکه طالبان هنوز تمایلی برای تبدیل شدن از یک حرکت شورشی به یک جنبش سیاسی را ندارند و انعطاف سیاسی و سازگاری ایدئولوژیکی مورد نیاز برای چنین تغییری، هنوز در این گروه به چشم نمی‌خورد.
اوضاع حکایت از آن دارد که اختلاف های قومی، سیاسی، ایدئولوژیک، و کشمکش‌ها بر سر قدرت در میان طالبان در حال افزایش و حتا در حال خارج شدن از کنترول است. در کنار رخداد های درونی طالبان مقاومت فزاینده در شمال می تواند، دروازه ها را بر روی حاکمیت و تسلط طالبان ببندد.

دشواری های طالبان و ناکارایی آنان برای ابجاد نظم جدید:

هرچند بقای طالبان در دو سال گذشته بوسیله ی سایر کنش‌گران سیاسی داخل افغانستان مورد تهدید قرار نگرفته است؛ اما قدرت طالبان در دو سال گذشته تبدیل به اقتدار سیاسی نشده است. هرچند نظم سابق فروپاشیده؛ اما هنوز نظم جدید در تحت حاکمیت طالبان بوجود نیامده است. نه تنها نظم جدید بوجود نیامده؛ بلکه در موجودیت یک هسته ی سخت قدرت در قندهار، اختلاف بین جناح‌های سیاسی طالبان، هر روز جدی تر می شود.

در همین حال هیچ کشوری نقش تعیین کننده‌ بر طالبان ندارد تا اختلاف درونی آنان را مهار کند. از سویی هم  مخالفان طالبان در ساختار های سیاسی گوناگون در کشور های تاجکستان، ترکیه و اروپا فاقد هر گونه همگرایی هستند. بنابراین مخالفان طالبان هم از داشتن ابتکار عاجز اند که بتوانند، راه را برای مصالحه با طالبان باز کنند تا بقای آنان تضمین شود.

موجودیت گروه های تروریستی در افغانستان چالش دیگری برای طالبان است؛ زیرا طالبان اراده جدی و واقعی برای مقابله با گروه‌های افراطی غیر افغانستانی مثل تحریک طالبان پاکستان، جنبش اسلامی ازبکستان، انصارالله تاجیکستان، جنبش اسلامی ترکستان شرقی و گروه‌های دیگر ندارند که در داخل افغانستان حضور دارند. طالبان علاقه دارند این گروه‌ها را مهار کنند؛ زیرا طالبان نگران اند که در صورت فشار آوردن بر این گروه ها آنان به داعش خواهند پیوست.
از سویی هم طالبان هیچ تمایلی واقعی برای گفتگو با گروه‌های مختلف افغان و توافق با آن‌ها را ندارند تا بتوان به یک حکومت فراگیر دل بست.

از سوی دیکر روابط طالبان با جامعه ی بین المللی طوری است که هر نوع رسیدن طالبان به توافق سیاسی با آنها محال به نظر می رسد. در این میان آنچه خطر ساز است، اینکه مناسبات خارجی طالبان، با همه طرف‌های خارجی فاقد عنصر اعتماد است. طالبان با پاکستان بحث «TTP» و مرز رسمی را دارند؛ با چین موضوع جنبش اسلامی ترکستان شرقی و با ازبکستان علی‌رغم نزدیکی که دارند، بحث جنبش اسلامی ازبکستان را دارند. برخورد طالبان با مطالبات ایران همواره با رعایت ملاحظات آمریکا بوده است. حتا در مورد روسیه هم همینطور است که البته بحث مربوط به روسیه مفصل‌تر است. روسیه هر از گاهی خواهان تشکیل حکومت فراگیر در افغانستان شده و در ضمن از خطر تروریسم از مرز های افغانستان ابراز نگرانی کرده است.

مشکل منطقه ای طالبان:

در این میان عنصر شکنندگی و اختلاف در وحدت نگاه و عمل طالبان بحیث بزرگترین مانع روابط طالبان با جامعه ی جهانی را هر روز پرچالش تر می سازد؛ زیرا طالبان در مورد منطقه‌محوری و یا ادغام منطقه با فرامنطقه نیز اختلاف نظر دارند. حداقل دو کشور مهم جنوب آسیا به رغم ایده‌های مختلف، علاقمند هستند که منطقه و فرامنطقه باهم ادغام شوند؛ طالبان نتوانسته اند تا حد اقل با این دو کشور هم هماهنگ شوند. چنانکه دیدیم که در کنار نشست های سمرقند، چهار کشور ایران، پاکستان، روسیه و چین، یک نشست مستقل داشتند که در آن بحث ادغام افغانستان در پیوندهای تجاری و ترانزیتی منطقه مطرح شد؛ اما از هیچ مکانیزمی اسم برده نشد. در فاصله کوتاهی در نشست سه جانبه وزرای امور خارجه کابل، اسلام‌آباد و پیکن؛ به صراحت در بیانیه از ادغام افغانستان در «CPEC» نام برده شده بود. این در واقع نشان دهنده ی ادغام افغانستان در محور منطقه نه؛ بلکه پیکن و اسلام‌آباد علاقمند هستند که کابل را در محور خود نگهدارند.

عدم حضور طالبان در مجموعه های امنیتی منطقه ای نیز دلالت به انزوا و زوال آنان دارد. هرچند نظم امنیتی واحد در منطقه موجود نیست؛ اما در شرایط کنونی مجموعه های امنیتی در آسیای مرکزی، جنوب آسیا و خلیج فارس وجود دارد که افغانستان به هیچ یک از مجموعه ‌های امنیتی یاد شده رابطه ندارد. تاسف بار اینکه افغانستان عامل همگرایی و وحدت در مجموعه ‌های امنیتی یاد شده نیست؛ برعکس نقاط منفی طرف های مختلف را جذب کرده است. این موضوع دشواری دیگری است که روابط طالبان را با مجموعه های امنیتی منطقه با چالش روبرو ساخته است.

دشواری فرامنطقه ای طالبان:

به همین گونه در سطح فرامنطقه نیز طالبان هر روز به نحوی منزوی تر می شوند. حکومت طالبان در اولویت اتحادیه ی اروپا قرار ندارد؛ زیرا در سیاست اتحادیه اروپا نسبت به افغانستان سردرگمی وجود دارد. حالا اوکراین در سطح اولویت این اتحادیه وجود دارد. هرچند روابط و همکاری های استخباراتی میان امریکا، بریتانیا و طالبان وجود دارد که در این اواخر مقام های روسی نسبت به آن ابراز نگرانی شدید کرده اند؛ اما سیاست آمریکایی‌ها به افغانستان به علت شیوه خروج آنها از این کشور متفاوت است. آمریکایی‌ها تمایل ندارند تا موضوع افغانستان تبدیل به موضوع داخلی این کشور شود.

آمریکایی ها بدین باور اند که طالبان با القاعده رابطه دارند و معاهده دوحه مانع پیوند آنها نشده است. چنانکه بانو لیزا رییس پیشین امور آسیای مرکزی و‌ جنوبی شورای  امنیت ملی امریکا  در این اواخر  به ارتباط به نقص معاهده دوحه و احتمال اطلاع دهی غلط خلیل زاد به مقام های امریکایی و مکر و پنهان کاری غنی گفته است، طالبان هنوز با القاعده  رابطه دارند و  برخی اعضای شبکه القاعده به شمول والی پیشین طالبان در ولایت کاپیسا  از سوی طالبان در مقام های مختلف کار می کنند؛ اما باز هم رابطه ی واشنگتن با طالبان به گونه ی کجدار و مریز ادامه دارد. کاخ سفید موضوع‌های امنیتی و نظامی را از طریق یک کمیته ی مشترک با طالبان به گونه ی مستقیم مطرح می کند که بیشتر بر نحوه ی مبارزه با داعش متمرکز است.
ممکن غرب توانایی به چالش کشیدن طالبان را دارد که منجر به دگرگونی در افغانستان شود؛ اما در حال حاضر جایگزینی برای طالبان در افغانستان وجود ندارد که بتواند خلاء قدرت را به خوبی پر کند.

راه های بدیل:

تنها موضوع جایگزینی نیست که حلال مشکلات افغانستان باشد؛ بلکه افغانستان کشوری است که معضل آن نه در دوران جنگ سرد و نه هم در دوران تک قطبی حل شد. بنابراین حل مشکل آن را باید به دوران گذار محول کرد. البته دورانی که هنوز تولد نشده است. حال پرسش این است، برای اینکه آفغانستان دارای یک محیط با ثبات باشد، چه کاری را باید انجام داد. آیا تکیه بر مولفه‌ها یا کنشگران داخلی به تنهایی می‌تواند این محیط امنیتی بی‌ثبات کننده را به یک نقطه باثبات برساند یا این که بحران افغانستان را در یک ساختار دیگر چون تعامل با طالبان یا بازی با کارت گروه های افراطی یا ساختار های دیگر می توان بررسی کرد؟

بسیاری از کشور ها راه تعامل با طالبان را بخاطر شناسایی آنان در پیش گرفته اند؛ اما طالبان آماده ی پرداخت هزینه برای شناسایی خود نیستند. بنابراین اتفاقی در این رابطه رخ نخواهد داد. از سویی هم بازی با کارت گروه های افراطی بازی با امنیت کشور ها است؛ زیرا طالبان میل درگیری و مقابله با گرو های افراطی را ندارند. بنا براین نگاه ی ژئوپولیتیکی و یا ابزار تولید قدرت به گروه‌های افراطی به معنی بازی کردن با مفهوم امنیت بوده و این بازی کردن به نفع منطقه نخواهد بود.

تغییر شرایط بین المللی:

اکنون شرایط بین المللی و منطقه ای متفاوت از دوران گذشته است و جهان تک قطبی دیروز نشست بن را برگزار کرد و اما در نظام دوقطبی امروز ممکن نیست. افغانستان در پنج دهه پنج نظام مختلف را تجربه کرده است و ۲ بار ارتش آن فروپاشیده است و امکان احیا توافق دوحه هم دیگر وجود ندارد. نکته ی مهم اینکه ریشه بحران افغانستان کمتر داخلی و بیشتر خارجی بوده و نیاز به اجماع همه گانی دارد؛ زیرا هیچ ‌کشوری نمی‌تواند این مشکل را به تنهایی حل کند. موقعیت جغرافیایی افغانستان نیز به کوله بار دشواری های این کشور افزوده است؛ زیرا افغانستان از یک سو دارای نقش حایل و از سویی هم محاط به خشکه است. بنابراین سیاست خارجی کشورهای حایل همراه با اجبار ها و الزام هایی باید باشد و در صورت عدم رعایت آنها چرخه بی‌ثباتی استمرار پیدا میکند. با تاسف که حالا الزام هایی بر سر راه ی افغانستان تحت سیطره ی طالبان وجود دارد که طالبان برای برطرف کردن آنها عاجز و ناتوان اند و عبور از هر الزام آن برای طالبان دشوارتر از عبور از ” هفت خوان ” رستم است.

جهانیان و اشتباۀ راهبردی آنان در مورد افغانستان:

واگذاری افغانستان به یک گروه تروریستی و فروپاشی بزرگ ترین سرمایه های معنوی و مادی این کشور بویژه بربادی نسل بیست سال اخیر نشانه های آشکار بی تفاوتی جهان نسبت به افغانستان است. این نشان دهنده ی این است که حالا افغانستان چندان از اهمیت منطقه ای و جهانی برخوردار نیست و از همین رو چندان مورد علاقه ی جهانیان قرار ندارد. رخداد های پنج دهه ثابت کرده که جهان به افغانستان نه بحیث یک کشور؛ بلکه نسبت به افغانستان نگاۀ ابزاری دارند و به آن بحیث یک قطعه ی بازی نگاه می کنند. این نگاه ی ابزاری بوده که طی پنج دهه نظام ها به گروه های مسلح دست بدست شده است.

دیروز در زمان تهاجم شوروی از نیرو های جهادی بحیث مفرزه برضد شوروی پیشین استفاده شد و غرب در سرآغاز سقوط نجیب بنیاد گرایی را به مثابۀ کمر بند سبز خطرناک تر از کمونیسم خواند و با این تبصره گلیم جهادی ها را جمع کرد. پس از آن کار روی طالبان به انجام رسید و امروز طالبان پروژه ی ناتمام مجاهدین دیروز را تمام می کنند و شاید هم طالبان بخشی از بازی در این پروژه باشند که هدف اصلی مهار اقتصادی چین و برتری جویی های تسلیحاتی روسیه است. دیروز آفغانستان پایان تهاجم شوروی به مرکز تمامی گروه های افراطی شرق میانه و جنوب آسیا و امروز هم افغانستان پس از خروج آمریکا بدتر از دیروز به بهشت گروه های خطرناک تروریستی جهان بدل شده است. این بیانگر این حقیقت است که افغانستان از زمان تهاجم شوروی تا کنون برای بسر رساندن یک پروژه انتخاب شده که با به قدرت رساندن طالبان بخشی از آن به سر رسیده است. از وضعیت ناپایدار و آشفته ی طالبان طوری فهمیده میشود که آنان نیز قربانی بازی های جیوپولیتیک اند و ماموریت آنان در افغانستان زود هنگام است. بنا براین رفتن آنان همانند آمدن شان یک شبه خواهد بود.

از آنچه گفته آمد، طالبان با انبوهی از دشواری ها چون، اختلاف های درونی، روابط با گروه های خطرناک تروریستی، روابط منطقه ای و فرامنطقه منطقه ای دست و پنجه نرم می کنند. هرچند به کمک شبکه های استخباراتی همکار شان، بویژه پاکستان تلاش می کنند تا بر همه دشواری ها سرپوش بگذارند و با حادثه آفرینی هایی مانند خطر تی تی پی و تنش ها با اسلام آباد و تهران به گونه ای دست به مانور سیاسی زده و خود را قدرتمند نشان بدهند؛ اما واقعیت این است که طالبان به اندازه ی کافی از درون پاشیده و هسته ها و  رهبران آنان سخت بر سر قدرت باهم درگیر اند. هرچند به کمک و توصیه ی پاکستان از رسانه ای شدن آن اجتناب می نمایند؛ اما این پنهان کاری ها از این واقعیت انکار نمی کند که در درون طالبان طوفانی شدید در حال وزیدن است. در صورتی که طالبان سر عقل نیایند و با مردم افغانستان نپیوندد و راه را برای تشکیل یک حکومت فراگیر و همه شمول و تصویب قانون اساسی و نوعیت نظام هموار نسازند، چه بخواهند و چه نخواهند نظام پوشالی آنان به حکم تاریخ رو به زوال است. طالبان آگاه باشند که این زوال آنان ابدی خواهد بود. یاهو

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا