خبر و دیدگاه

فرمت ماسکو _ بخشهای چهارم، سوم، دوم و اول

بُزکشی برسرقلمروکشوردررقابت های منطقه یی وبین المللی
بخش چهارم
حضورشوروی وفربه شدن گرایش های فاشیستی
کودتای ثورکه به حمایت مستقیم سازمان استخبارات نظامی شوروی( جی.آر.یو.) برمحوریت جناح خلق برنامه ریزی وانجام شد، منتج به یک حاکمیت غلجایی محورزیرنام« حاکمیت خلقی» شد. نخستین اقدام حاکمیت کودتایی این بود که ارتش، ارگان های امنیتی، استخباراتی ومقام های پرقدرت حزبی ودولتی به تصاحب غلجایی ها درآمد واکثریت سازی غلجایی ها شروع شد. دراقدام دوم، جناح پرچم حزب را که خواستارپیشبرد سیاست های منعطف تراجتماعی، طبقاتی، ملی ووسیع ساختن قاعدۀ اجتماعی حاکمیت جدید بود به مشورۀ مشاوران شوروی وفیصله مقامات حزب کمونیست نه تنها از قدرت کنارزد، بلکه به سرکوب آن پرداخت؛ اما مراجعی که مارزنگی را « قوماندان انقلاب ثور» ساخته بودند به زودی درصدد نیش زدن مارگیربرآمد.
پس ازاشغال کشوروتبدیل شدن مشاوران شوروی به تصمیم گیرندگان اصلی درسرنوشت ملی وسیاسی مردم، مقامات حزبی ودولتی به نمایندگی ازجناح خلق یکسره به غلجایی ها سپرده شد ونقش غلجایی ها دررهبری جناح پرچم با آن که صفوف این جناح را بیشترفارسی زبان ها تشکیل می داد، به طورچشم گیری برجسته شد. روند غلجایی گرایی با حمایت مستقیم مشاوران شوروی درمقامات حزبی ودولتی پیوسته افزایش می یافت تا این که براساس تقاضای مکررجنرال ضیا وآی.اس.آی. ببرک کارمل راکه بنا برادعایی خودش یک پشتون فارسی زبان بود دریک کودتای درون حزبی برداشتند وبه جای اودر راس حزب ودولت نجیب الله یک پشتون غلجایی را گماشتند. پروسۀ پیشبرد کودتای درون حزبی علیه ببرک کارمل عملاً به کمک ک.ج.ب. ومشاوران شوروی به پیش برده شد.
عوامل برکناری ببرک کارمل درکنارمخالفت اوبا خروج قطعات شوروی ازکشور، بیشتربه دو مساله ارتباط داشت: ببرک کارمل با وجود پشتون بودن، تعلق برجسته وروشن به قبایل تاثیرگذارپشتون در سیاست وقدرت نداشت وبنا به ادعای گرایش های فاشیستی «پشتون اصیل» نبود؛ ومساله دیگراین بود که اودرزمامداری نیم بند وتحت سیطرهء شوروی، گام هایی را برای رفع تبعیض سیستماتیک تاریخی، برابری جوامع واقوام، برابری زبان ها وفرهنگ ها وکمرنگ کردن سیاست های فاشیستی گذشته داشت برمی داشت واین به مزاق شئونیستان وگرایش های فاشیستی درون حزب که به کمک شوروی برهمهء مقدرات حزب ودولت مسلط شده بودند، خوش نمی خورد. برکناری ببرک کارمل ازرهبری، رهبری حزب دموکراتیک خلق « مدافع زحمتکشان» وداعیه دار« همبستگی زحمت کشان افغانستان»را عملاًبه حزب « افغان ملت» تبدیل وحزب را درسراشیب تنش های علاج ناپذیرقومی درگیرکرد ودرفرجام درخطوط قومی فروپاشاند.
پس ازیک دورگسست کوتاه مدت درسیاست سنتی روسیه، روسیه پوتینی دوباره به همان مسیرسلف برگشت ودر«کنفرانس امریکایی بن» فیلنامه قدیم را درمورد کنارزدن استاد برهان الدین تکرارکرد وعملا ازیک مهرۀ درشت طالبان تنها به دلیل پشتون بودن حمایت کرد. درواقع با سپردن قدرت به کرزی، طالبانی که از«کلکین رفته بودند، از دروازۀ برگشتند». و روسیه عملا دربازگشت مهره هایی امریکایی پشتون تباربه قدرت وحضورنظامی، استخباراتی وسیاسی آن دولت با دلبستگی های گذشته به یک قوم به عنوان «خدایی خدمتگار» کمک کرد. فرجام این بازی پوتینی همان است که درگذشته برای اتحاد شوروی رقم خورده بود. واین کلاه کشاد ازسر روسیه پوتینی خواهد افتاد. پوتین وتیمش درهمان مردابی فروخواهند رفت که سرنوشت سلفش را رقم زد.
اما چرا سرنوشت ملی وسیاسی مردمی با آن همه پیشینه درخشان تاریخی، فرهنگی وتمدن سازپیوسته درواشنگتن، مسکو،اسلام آباد،پیکن،دوحه، ریاض و…رقم زده می شود ورژیم های دست نشانده حیثیت کالای تجارتی را به خود گرفته اند که پیوسته ازبیرون وارد می شود؟
واقعیت مساله این است که ما پیوسته باخلای حضوریک نیروی منسجم سیاسی ملی، سازمانیافته ومتعهد به منافع ملی ومردم ووارد به رمزورازفرزانگی سیاسی گرفتاربوده ایم. واین واقعیت درنتیجه بازی های استعماری وسرکوب پیوسته نیروهای ملی وترقیخواه، فقرفرهنگی وقوام نگرفتن فرهنگ سیاسی پیشروومدرن برما تحمیل شده است. همین سبب شده است، سیاست، قدرت پروسه های ملت سازی، دولت سازی وهمه وهمه دستخوش بازی های بیرونی شود. علت العلل همه انحصارقدرت به گونهء قومی وبه حمایت بیرونی است که جلوهرنوع ساختارسازی ملی وتشکل احزاب سیاسی قدرتمند را گرفته است.
وضعی که ما دچارآنیم ازهمه می طلبد:همه نیروهای مسلح ضد طالبان بایدمتحد شوند؛ نیروهای سیاسی جامعه دربیرون وداخل کشوراولویت اصلی شان را نجات کشورازاشغال پاکستان ورژیم د منش طالبان قراردهند ودرکنارنیروهای مسلح مخالف طالبان قرارگیرند؛ حرکت های صنفی، سیاسی ومدنی زنان باید ازپراگندگی بیرون شده وبا هم متحد شوند وبه روند پروژه سازی دردرون زنان پایان داده شود واین جنبش درکنارحفظ خواست های خود، باید با نیروهای مسلح ضد طالبان وسایرنیروهای سیاسی ضد طالبان متحد شود. همین نیروی متحد می تواند به فکتوراصلی معادلۀ حل وفصل کشورتبدیل شود. ومرجع مهم ملی برای بازیگران بیرونی قرارگیرد. راه حل تعینن سرنوشت وملی وسیاسی مردم تنها همین است. هررژیمی که به ارادۀ آزاد سیاسی خود مردم شکل نگیرد، چیزبهترازگذشته نخواهد بود.
بخش سوم
شکست روس درشوره زارقبایل
سردمداران روس ازدوران روسیه تزاری تا حاکمیت پوتینی درجغرافیه دستسازاستعماری( افغانستان) همواره درتقابل با جوامع واقوامی بوده اند که باسرزمین های آسیای میانه اتحاد شوروی مشترکات فرهنگی، تباری، قومی، زبانی وتاریخی داشته اند. روس ها درتمامی برهه هایی زمانی تا فروپاشی مستعمرات روسیه تلاش کردند مرزاستعماری سیاسی شان را با حمایت ازجابجایی پشتون های آن سوی مرزدیورند درمرزبا شوروی وسیاست های پشتونیستی وفاشیستی زمامداران گوش به فرمان انگلیس درافغانستان به مرز فرهنگی، زبانی، قومی وتمدنی نیزتبدیل کنند. سرکوب زبان فارسی دری وراندن تاجیکان ازشهرها ودهکده هایی که به دست خود آنها ساخته شده بود، درسرزمین های کوهستانی فاقد هرگونه امکانات زندگی درهمین راستا صورت گرفت.
پس ازسقوط دولت تزارها، نه این که مردمان زیریوغ استعماری درمستعمرات شوروی به آزادی نرسیدند، بلکه سرکوب دربرابرقیام های آزادیخواهانهء مردم، تمدن وفرهنگ گره خورده برمحورزبان فارسی دری چندین برابرافزایش یافت، زبان فارسی دری از آسیای میانه برداشته شد وتلاشهای جدی صورت گرفت تا هویت تاجیکی ، تاجیکان آسیای میانه در قومیت های دیگراستحاله شود. وقتی برنامه انقلاب جهانی با محوریت روسیه، چین وصدورآن به هند ازدهلیزافغانستان دردستورکارقرارگرفت ودرطرح لینن وبعداً استالین قبایل پشتون دوسوی مرزبه عنوان ارتش انقلاب سوسیالیستی[ انقلاب با ضد انقلاب] درآن خط کشی جا داده شدند، حاکمیت فدراسیون قبایل که تهدابش به دست امیرعبدالرحمان درهمکاری روسیه وانگلیس گذاشته شده بود،بیشترتحکیم یافت وروند سرکوب ها با حمایت دوقدرت استعماری مؤفقانه به پیش رفت.
تکیه «روسیه انقلابی» به قبایل دوسوی مرز، جریان وحلقه های چپ جدا از بازی با کارت قبایل را عملا حذف کرد و رویکرد دیگراین سیاست این بود که جوامع واقوام غیرپشتون ازشرکت درحاکمیت، پروسه های دولت سازی وملت سازی منطقۀ حایل استعماری حذف شدند وعملا روند استحالهء آنها در هویت یک قومی آغاز شد. تنها زمینه ی که برای گروه های چپ بعدی با قی ماند، این بود که جریان های چپی باید خودرا با بازی صدورانقلاب به هند وداعیۀ پشتونستان هماهنگ می ساختند. ازهمین روحلقه های چپ ( جوانان انقلابی افغان دربخارا، کمیته های ترمز، هرات، مزار…) که خارج از این قاعدۀ بازی شکل گرفته بودند، حذف شدند. وسازمان های استخباراتی روس درقبایل زیرنام حزب ملی سرحد، شبکه وزیرستان، کنفرانس پشتون، دسته سرخ پوشان( خدایی خدمتگار)، لیگ پشتون، حزب عوامی ملی و… درهمکاری با استخبارات شوروی وبا روبل طلایی روسیه ایجاد شدند. پس ازجنگ دوم جهانی جریان های( ویش زلمیان، حزب دموکرات ملی، اتحادیه پشتونستان ودرفرجام حزب دموکراتیک خلق افغانستان) بیشتردرهمین راستا فعال وبا داعیه پشتونستان وخان های دوسره قبایل پشتون آن سوی مرز پیوند زده شدند. وجریان های مشروطه خواه وملی (وطن وخلق) برداشته شدند.
زمامداران بلشویکی ازلینن تا اخیرهمان«سیاست روپیه» انگلیسی درقبایل را رویدست گرفتند ملیاردها روبل روسی با پشتوانۀ طلا و صد ها هزار تن اسلحه به قبایل سرازیرشد اما کارانقلاب با «ضد انقلاب» به جایی نرسید وهمه در شوره زارقبایل مدفون شدند. وروسیه درپشبرد این سیاست ها شکست خورد. ( ادامه دارد)
بخش دوم
برگزارکنندگان « فارمت ها» دنبال چیستند؟
هدف اصلی نشست« فرمت پنجم مسکو» کشاندن پای طالبان به اتحاد منطقه یی دربرابرامریکا وناتوبوده است. و«حقوق بشر،تشکیل حکومت همه شمول،حقوق زنان و…» بخش های ضمنی وفیشنی نشست را تشکیل می داد. اگرطالبان قول پذیرش همه فرمایش های نشست را می دادند، با توجه با تعهدات شان به امریکا دردوحه واین که طالبان دردوسال امارت دوم شان حتی برای خدا هم یک راست نگفتند، برگزارکنندگان نشست چگونه باورمی کنند که این وعده ها عملی خواهد شد؟ این در حالی است که امیرخان متقی تمام رشتهء نشست را با گفتن « برای ما نسخه حکومت داری نپیچید»، پنبه کرد.
این «نشست بازی» به جزاین که وجهه منطقه یی طالبان را ارتقا بدهد وزمینهء شناسایی رسمی آنان را فراهم کند، پیامد دیگری نداشت. «کنفرانس همگرایی منطقه یی» دردرونش دچارموضع گیری های مختلف ومتضاد بود: ازبکستان، قیرغیزستان، ترکمنستان، قزاقستان ازتعامل با طالبان بدون هیچ پیش شرط وتغییرحرف زدند. چین صرف نظرازاین که کی درکابل برسرقدرت است، دنبال چپاول ثروت های معدنی ودهلیزساختن کشور برای کالاهایی تجارتی وترانزیت رایگان است وازطالبان نسبت به هررژیمی که به منافع ملی التزام داشته باشد، بیشترمی تواند شیره کشی اقتصادی کند. رهبران کمونیست چین که ازسوسیالیزم وکمونیزم صرف سرکوب، رژیم خونتای توتالیتر، خشونت، استبداد سیاسی وایدئولوژیک را مراد کرده اند، نگاه شان همان پیشبرد سیاست های چپاولگرانه به کشور ما است وسوسیالیزم، همبستگی زحمتکشان واین واژه های قلمبه وسلمبه فاقد محتوا را به پشیزی ارزش نمی دهند.
روسیه وایران خواستار این اند تا طالبان موضع روشنتردربرابرامریکا وناتو اتخاذ کنند و روسیه توقع بیشترازاین دارد که طالبان دربازی های منطقه یی به مدارروسیه بچرخند. هند درگذشته درمنطقه از تحریک کردن ناسیونالیزم قومی پشتون های دوسوی مرزدیورند دررقابت باپاکستان بهره برده است وهم اکنون هم همین سیاست را درحاکمیت طالبان به پیش می برد. هند دموکرات، سیکولار، پولورالیست با نمایش دموکراسی بی مانندش درمنطقه می خواهد منافعش را درهمکاری با رژیمی تحقق بخشد، که با ارزش های دموکراسی هندی دردشمنی آشکارقراردارد. درنشست تنها تاجیکستان علیه طالبان موضع مشخص داشت. پاکستان دراین فرمت بازی درگام نخست خواستارآن است تا امارت تروریستی دست نشانده اش از سوی دولت های منطقه به رسمیت شناخته شود. درهوا وفضای نشست به جای همگرایی ناهمگرایی مسلط بود.
چیزی که در« فرمت پنجم مسکو» به چشم می خورد نزدیکی مواضع ایران وروسیه با هم درقبال طالبان بود؛ اما با نگاه تاریخی برمولفه های سیاست گذاری های دو دولت در قبال افغانستان وسیاست های منطقه یی، سیاست هردوپیوسته شکست خورده ودستاوردی نداشته است. واین بارنیزسرنوشت این سیاست گذاری درپروژۀ طالبان جزشکست محتوم، پیامد دیگری برای هردونخواهد داشت.
ایران اززمان تجزیه خراسان بزرگ به جزایرتحت ادارۀ دولت های شیبانی، صفوی وبابری، در سده های شانزدهم وهفدهم بیشتردرافغانستان مخلوق بازیهای استعماری برمحورمذهب شیعه دوازده امامی سرمایه گذاری است ونه برمحور اشتراکات تمدنی،حوزۀ مشترک فرهنگی، زبانی وتاریخی. این سیاست درکناراین که سنی های هم زبان، هم فرهنگ وحتی هم تبارایران را خارج ازدایرۀ همکاری منطقه یی با ایران قرارداده است، پس ازسالهای نود بخش قابل ملاحظه از روشنفکران، کنشگران سیاسی، فعالان مدنی وفرهنگی شیعه هزاره تبارعملا درصف مخالفان جمهوری اسلامی قرارگرفته اند…. سیاست ایران در قبال کشورما نه از واقع بینی ونه ازدور بینی برخورداربوده است. ایران درواقع به جای دید استراتیژیک به منطقه به روزمرگی روآورده است. سیاست ایران درقبال طالبان در واقع ازهمان روزمرگی ونگاه کوتاه بینانه به مساله منطقه وافغانستان فراترنرفته است. این درحالی است که ماه عسل جمهوری اسلامی ایران با طالبان پس ازتحویل دهی قدرت به طالبان عملاًبه پایان رسیده است. طالبان به عنوان نیروی جنگ نیابتی پاکستان، عرب و غرب علیه جمهوری ولایت فقیه تبدیل شده اند وایران به زودی ثمرۀ این بازی های دفع الوقتش را خواهد گرفت. ازهمین حالا مظاهرروشن شکست سیاست گذاری های جمهوری اسلامی ایران در قبال افغانستان نمایان است.
این در حالی است که نظامیان پاکستان برای تحکیم مواضع ومنافع شان سیاست های استراتیژیک وهدفمند را دنبال کرده اند و بحران های اطواری خودرا دربازی با کارت قبایل پشتون دوسوی مرز، دفاع از بنیاد گرایی اسلامی سلفی وتروریست پروری نوع اسلامی آن درافغانستان حل کرده اند. پاکستان توانسته است به قیمت نابودی کشوری به نام افغانستان، سلاخی چند میلیون باشندۀ آن وآواره گی نزدیک به ده میلیون انسان، حاکمیت،تمامیت ارضی واقتدارش را حفظ کند. وقطعه اش را چی درجنگ سرد وچی اکنون دررقابت های جدید منطقه یی وبین المللی نسبت به جمهوری اسلامی ایران با دوراندیشی و بینش استراتیژیک بازی کند.( ادامه دارد)
فرمت ماسکو
بُزکشی برسر گروه طالبان دررقابت های منطقه یی وبین المللی
باید خاطر نشان گردد که فارمت های ماسکو، نشست های چین، تهران، اسلام آباد،ازبکستان، دوحه و… چی پیش ازتحویل دهی قدرت به طالبان وچی پس ازآن دررقابت های روسیه، چین، ایران با ایالات متحدهء امریکا، اروپا ودرمجموع ناتو، برای یک گروه تروریستی وفاشیستی که باهیچ یک ازضابطۀ ملی، بین المللی وارزش های جهان شمول انسانی وموازین حقوق بشری سرسازگاری ندارد، وجهۀ سیاسی بخشید، ازیک گروه تروریستی قباهت زدایی شد، آنان را درتعاملان منطقه یی وبین المللی مطرح کرد وبسیاری ازموانع داخلی، منطقه یی وجهانی رادرراه تسلیم دهی قدرت به گروه تروریستی وفاشیستی طالبان ازسوی امریکا ازمیان برد وزمینۀ این را فراهم کرد تاکشور بار دیگر درمنجلاب خونین تروریزم، فاشیزم واپارتاید قومی وجنستی فروبرود. «فارمت پنچم ماسکو» گامی دیگری درابقای یک گروه دد منش وضد بشری درقدرت، هموارکردن زمینه ها برای به رسمیت شناختن بین المللی آنها، مشروعیت بخشیدن به تجاوزعریان پاکستان ودادن چراغ سبزدرسرکوب بیرحمانۀ جوامع واقوام غیرپشتون به ویژه تاجیکان وهزاره ها، قیام مسلحانه آزادیبخش مردم درمحورجبهه مقاومت ملی وحرکت های دادخواهانه زنان درراستای به دست آوردن آزادی های صنفی، مدنی وسیاسی تلقی می شود وهیچ سود دیگری برای مردم درخون خفته ما ندارد.
محوروبازیگراصلی خوش خورکردن یک ساختاربدوی قرون وسطایی درافکارعامه جهانی، مناسبات منطقه یی وبین المللی وفارمت بازی ها، بدون هیچ پیشداوری،جستجوی عامل ها ومعلول های دیگررژیم دد منش ونظامیگرپاکستان است که توانسته است با بازی های وام گرفته شده ازاستعماربریتانیا به طورماهرانه خود را دردوقطب مخالف ساختارومناسبات منطقه یی وبین المللی جابدهد وازاین بازی های چند وپهلوبه سود ابقای « ارتش افغانی» خود درقدرت استفاده مؤثر کند. پاکستان ازیکسوگویا متحد چین، روس، ایران و… برضد ناتو وحضورمجدد نظامی امریکا به منطقه وافغانستان است وازسوی دیگربا پایگاه سازی استخباراتی، نظامی و آموزش وپرورش گروه های تروریستی توسط ایالات متحدۀ امریکا وناتو درشمال کشورهمنوا است. ودرگشایش جبهۀ جدیدی ازسوی جنوب علیه روسیه وچین وازشرق علیه ایران وازغرب علیه هند با ابزارطالبان به طورعملی فعال است. درواقع سیاست اصلی نظامیان پاکستان همین است. ودربازی های چند سویه وچند پهلوبرسر« متحدان جدید» کلاه گذاشته است. بازی های سیاسی واستخباراتی معمولاً چند لایه وپیچیده اند واما بازی پاکستان ازدهه هفتاد قرن بیستم میلادی مسیرش وهمچنان تعریف منافع ملی پاکستان درافغانستان روشن بوده است ونباید آن را تردید کرد.
پاکستان ازپیشبرد همۀ این بازی های متناقض وچند پهلو دنبال چیست؟
درتما می این رویکرد های چند سویه وگاه متضاد پاکستان طوری که بارها زمامداران نظامی پاکستان بدون پرده پوشی اعلام کرده اند که درافغانستان خواهان ایجاد یک حاکمیت دست نشاندۀ قومی پشتون وتند رو مذهبی می باشند تا با آن بتوانند زمزمۀ اتحاد پشتون های دوسوی مرزرا بخوابانند، ازتجزیه پاکستان جلوگیری کنند واگرتجزیۀ درکارباشد، پشتون ها باید برمحور پاکستان متحد شوند واین افغانستان است که باید تجزیه شود ونه پاکستان. وهم اندیشه جهاد گری درکشمیربرضد هند را گرم نگهدارند وروزی صاحب همه کشمیر شوند. واکنون پاکستان با تحویلدهی قدرت ازسوی امریکا وانگلیس به طالبان در افغانستان به یکی ازخواست های دوگانۀ خویش رسده است. واین « فارمت بازی ها» دوره ای درراستای تحکیم وبیمه شدن همین منافع پاکستان به راه افتاده است.
دغدغۀ ریاکارانهء « حکومت همه شمول» و« فراگیر»،از« مجمع گله دزدانی » که به اتفاق هم همه بود ونبود کشوررا به تاراج برده وبه بیرون انتقال دادند، جزبهانه های رنگین برای ابقا درقدرت، به رسمیت شناختن بین المللی واستخدام چند ماموربرای فیشن ودکوریشن امارت ضد بشری طالبان معنی دیگری ندارد. چرا به جای این فورمول زنگ زده وتاریخ گذشته که گندش همه جا را ملوث کرده است، سازوکارهای ایجاد نمی شود که قدرت به خود مردم ازطریق یک میکانیزم شفاف ودموکرتیک زیرنظرسازمان ملل متحد ومجامع بین المللی برگردانده شود؟ اگرطالبان زیرفشارحاضرشوند« حکومت همه شمول» ایجاد کنند، چرا ازهمین فشارمنطقه یی وبین المللی برای برگرداندن قدرت به مردم استفاده نمی شود؟ قدرت باید ازارادۀ سیاسی آزاد مردم منشأ بگیرد ونه ازمجمع« چهارکلاه» هایی که هرروزکشورومردم را به یکی ازبازیگران منطقه یی وبین المللی سرازنومی فروشند.(ادامه دارد)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا