خبر و دیدگاه

شناخت ذات

 

 

کلمه ” ذات “  پارسی اوستایی است  در حوزه فرهنگی پارسی بسان  :  نفس ، جوهر ،  جبلت ، خلقت ، خمیره ، ِسرشت ، کنه ، گوهر ، نهاد ، خیم ، جسم  و غیره آمده است  .  

 

اما درک و دید ما ، ” ذات “ را ارکان وجودی هرشئ دانسته ، که قایم بخود بوده ــ اِستایی و پایداری ، جاودانگی و دوام وجودش از غیر بی نیاز است . 

 

گرچه درکلیت خویش ، شناخت عقلانی انسان درباره حقیقت کلمه ” ذات “ که گوهر هر چیز است ، پیوسته همچو یک سِر و رمز در گستره هستی ، هنوز باقی می ماند  .  

 

مگربگونه کُـل اندیشه ما درباره  ” ذات “ ( که مترادف به : وجُود ، بُود ، هستی ، حقیقت ، گوهر ، نفس هرشئ ، چیستی وغیره است ؛ )  درواقع نگاهی بر هستی شناسی بنیادین شئ در روند متغـیر تجلیات ، ازمکان استقـرار ” بُودن شئ “ تا فراسوی ” شُدن شئ “ در جنبیدن همیشگی به مسیربی نهایت ها جاویدانه پیوست است.    

 

بدین ایقان ! سِرشت راستین ” ذات شئ “  درآنچه قایم به خود ذات است بیان می شود نه در آنچه دست خوش تغییر است.    زیراهرآن چیزی که از خارج به ” ذات شئ” افزوده می شود دست خوش تغییر بوده ــ عرضی است وجز ذات بشمار نمی آید .   وهم نمی تواند در جایگاه خود ،  بُود ونبُود ” اصالت ذاتی شئ “ را دگرگون سازد. بلکه پیوسته همچو عرضی و غیر متداخل در نماِ ذات شئ جلوه گراست. 

اینجا دو نمونه رادربیان مناسبت فلسفی میان ”  ذات ” و ” عرض” در دائرۀ هستی پیشکش می کنیم :  

نخست ــ اسم میز نزد همه یک ” شئ قایم به ذات “ است که دردید وتفکر هرانسان دارای پایه ها و یک تخته هموار است . هنگامی که از اسم میز یادآور می شویم ،  آنگاه در ذهن ما یک تخته همواربا پایه ها نمودارمی شود که نمایشی از ذات میز را در تفکر و ذهن انسان یادآوری می کند . اما رنگ میزچه سرخ باشد چه سیاه  و چه سفید ، در ذات میز عرضی است و دوام ندارد وجز ذات میز نمی شود یعنی محمولی که از ذات وحقیقت موضوع خارج است .  

دوم ــ همین گونه در کشورمان خراسان ــ افغانستان ــ تاجیکان ، هزاره ها، ازبکها و افغانها زیست دارند . این چهار اتنیک ازدیدگاه ژنتیکی وپیوند خونی هرکدام  جدا ” قایم به ذات “ خود اند . اما رهبران افغان امان الله خان و محمود طرزی (داماد وخُسور) بدور از شناخت انگیزه ها و چرایی های این مسئله مهم سیاسی ، اجتماعی و حقوقی و تباری ،  با بینش قوم گرایانه و بدون همه پرسی از مردمِ این سرزمین ، اسم تاریخی کشورخراسان را بنام افغانستان تغییر دادند . 

۱۲۴ سال و اندی میگذرد که این سرزمین بنام افغانها جبراً سجل گردیده است. ازاینرو نام افغان تشخص وشناسه هویت خونی وتباری ،  چیستی وکیستی وتجلیگاه ”  ذات افغانها “  است .  تنها افغانها زیر این نام تثبیت هویت می شوند ، زیرا از جمع سایر ملیتهای ساکن در این کشور فقط افغانها است که با ” ذات افغان “ پیوند خونی و تباری دارند و بیانگر واقعی هویت ملی افغانی هستند  . 

هزاره ها ، ازبکها وتاجیکها وسایر ملیتهای خُـــــرد وکوچک زیر نام افغان تثبیت هویت نمی شوند وبا  اصالت ” ذات افغان “ هیچگونه پیوند خونی و تباری هم ندارند و بیانگر واقعی هویت ملی افغانی نیستند. 

پس این سه ملیت بزرگ که زیاده از ۷۵ در صد نفوس کُل کشور را تشکیل می دهند ، مناسبت شان با نـام کشورشان دست خـــــوش تغییر بوده وجــــــزِ نام  ” ذات افغان  “ بشمار نمی آیند . یعنی محمولی اند که از ذات و حقیقت موضوع افغان و افغانیت خارج اند .  وهیچ پیوند وارستگی وپاک نژادی  ذاتی بانام افغان ندارند. همچو عرضی وغــــیر متداخل در نماِ ” ذات افغان “ مجازی جلوه گر اند .  

چون تفکر وآموزش ما در باب مهابت شناختی ذات انسان وتقویه سجایایی اخلاق تطبیقی ، بیداریی دگردوستی میان انسانها جریان داشته ، ونه درآموزش فلسفی وعرفانی ذات درکل . ازینرو اندیشه و رویکردهای فکری ، تدبیر و نیت ما ، تنها مایل بر روشنگری و باز شناسی ویژه از حقوق وموقعیت اجتماعی ” ذات انسان “ و گوهر کرامت مدار وی ، در ساختارها ولایه های هموند جامعه بوده است. 

بااین غایت بوده که ما به شناخت حقوق اجتماعی ، اتنیکی وذاتی شهروندان ساکن سرزمین ما توجه دانشورانه مبذول داشته ایم . تاجیکان ، هزاره ها وازبکها باید مراقب باشند که هویت فرهنگی وتارخی غرورو سربلندی ایشان وابسته به تاریخ  نیاکان شان است .  وآن ” هویت “  با ” نام خراسان “ گره ذاتی خورده است . نباید به رهبران افغان اجازه داد که این ” هویت تاریخی” ، مشروعیت سیاسی ، حقوقی واتنیکی ” ذات خراسانی “ را با ترفند های زشت سِیرت ، بوسیله جایگزینی ” هویت افغانی  “ که مبین تثبیت هویت ملی نیاکان خود ایشان است ، تغییرش دهند  . 

تاجیکها و هزاره ها وازبکها برای تامین جاودانه صلح و ثبات در سرزمین پدریی شان ،  ارادت مندانه همبسته شوند . وبا یک تعهد اخلاقی ، همبستگی اجتماعی و رزمی ” راهبرد سیاسی تشکیل کشور مستقل خراسان “ را مسجل ومدلل سازند .  

در دائرۀ خلقت وآفرینش کائینات ، ذات انسان یک ” وجود اصیل “ دارای گوهر شریف ” کرامت” بدور از تجاوز درازدستی وحق تلفی است. در تاریخ آموزش بشری نگرش واندیشه انسانها در مورد شناساندن انسان وذات گوهری وی پیوسته متفاوت وجهت دار بوده و درفرآیند تاریخ دستخوش داوری های انگارگان دین واندیشه های مختلف انسان قرار گرفته وبه ارزش ذاتی آن در گسترۀ اشکال شعوراجتماعی ، غبن وگزند وارد شده است  .

 

اما در اندیشه ما ارزشهای برجسته ای که موجب تغییر در شناساندن ” ذات پاکیزه انسان “ می شود . وآن نه تنها در بردارندۀ قدرت تفکر وفهم وانتخاب وآفرینندگی ذات او، نهفته است . بلکه خود انسان با اراده آزاد ورفتار وکردار غایت مندانه خویش منبع وخاستگاه اهداف اخلاقی ومولد پیمانه هــــــــاست. کــــــــه این ” پیمانه ” ها ” نمودی ” از قدرت خودآگاهی انسان ونمایشِ ” بزرگواری ” ذات او از خلقت وآفرینش جهان هستی ــ در روند دگرگونی بی نهایت هاست . 

 

همسو با این اندیشه ، اگر گوهر” وجودی کرامت “ را به دیباچه گوهر برگزیده ” ذات خود آگاه “ انسان قبول کنیم . تکلیف مان در روند هستی شناسی بنیادی ” ذات انسان “ وقتی به یقین می پیوندد که ما در مسیر شناخت و خرد آزاد مندانه ای خویش ، بجای نفی راستینگی گوهری ذات ، در جایگاه دفاع و بیان ماهیت و ارزش آن بی ایستیم  .

 

در آن مرتبه هست که انسان با بینایی شِگفت انگیز ، ” بــُودن “ خویش را مانند واقعیت عینی در طبیعت و جامعه ــ هوشمندانه معرفی می کند. وبرای بازنمایی روند حقیقتِ ” شُدن “ خود بسوی آینده نامتناهی ، که دیگر وی در آن وجود ندارد ، مسئولیت وسهم رسالت مندانه تاریخی خویش را اداء می نماید .   

 

حقیقت سِرشت بُود ” ذات “ در وجود شئ غیر مترقبه واتفاقی نیست ، تغییر ناپذیر و ابدی است.      بُود” ذات “ انسان با ” کرامت “ وی که در مـــــــراتب امتزاج گوهرآن متجلی یـــافته ، مناسبت های ” بــه هم در شدن “ و در خور تداخل داشته و جزء کُنه ذات است . وحقوق ذاتی انسان یک مقام ارتقایی ذات است که اساس کرامت انسان را تبیین می کند فره وشکوه می بخشد . به این اساس انسان موجودی است که به هیچ وجه نمی تـواند جدا و گسسته ازگــــوهر وجـودی ” کرامت “ خویش باشد .   

کرامت را می توان اقامت گاه ” بُودن ذات “ نامید ، دلیل افقی است که در موازات آن جایگاه نهایتهای قدر و منزلت ، شرف و آبروی انسان آشکار می شود.     

 

گوهر” کرامت “ که خود سجیه وجودی” ذات انسان “ است در همه موارد تعینات و تجلیات حقوقی ، اجتماعی و اخلاقی انسان گره خورده است ، آن مقامِ قابل قبول ، نمودی از ندای وجدان و امتیاز بشریت است. که به آن گوهر بایست ارج وحرمت گذاشت و همچو خون پاکیزه در رگ رگِ نهاد ها و ساختارهای سیاسی ، حقوقی ، اقتصادی و اجتماعی نظام ها باید پیوسته جاری بود . ازین سبب اندیشه وآموزش ما در ارائه رویکرد های فکری گوهرشناسی ” ذات انسان “  در روند سه دهه اخیر که در آثار چاپی، نوشته ها ومقالات ما بنشر رسیده ، مشیت آن برجسته سازی ارزش شناخت : 

 ” ذات کرامت مدارانسان “ و مقام شامخ وی در جهان واز آن جمله در کشور هــــــــای فارسی زبان خود ماست . بتوفیق خدا 

۱۶ اپریل ۲۰۲۳ 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا