خبر و دیدگاه

مغالطۀ مفاهیم بخشهای ۱، ۲، ۳

نوشته هایی دررسانه های مجازی درمورد مفاهیم پشتونولی، پشتونیسم، ناسیونالیسم، شئونیسم،راسیسم، فاشیسم… به چشم می خورد که یکی به جای دیگرویا همه به یک معنی به کاربرده می شوند. دوستان گاهی چنان برناسیونالیسم وملی گرایی می شورند که استفاده ازاین واژه به تابوی ممنوعه درادبیات سیاسی بدل می شود. کندوکاوبسیارفشرده درزیردرحد بضاعت فیسبوک درمورد هریک ازمفاهیم یادشده، شاید بتواند جلوکج فهمی درمورد ملی گرایی را بگیرد:
۱ ـ ناسیونالیسم
ناسیونالیسم، ملت، جوامع، اقوام، کشوروحاکمیت را به هم گره می زند وناسیونالیست ها افراد میهن دوست،آزادیخواه، استقلال طلب، نوگرا وتحول طلبی هستند که برای آزادی، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، استقلال، پیشرفت وایجادغرورووجاهت ملی برای سرزمین شان مبارزه می کنند. ناسیونالیسم هیچ رابطۀ با پشتونولی، پشتونیزم، شئونیزم، راسیسم وفاشیسم ندارد. وبه این معنی نیزنیست که هدف ازکاربرد ملی گرایی، تسلیم شدن به شئونیزم، پشتونیسم،فاشیسم،ملمع کاری ومصلحت اندیشی است.
ناسازگاری دیگردربرابرملی گرایی، تفکروسیاست جریان های چپ وراست ایدئولوژیک است. حساسیت منفی چپ وراست ایدئولوژیک دربرابرملی گرایی ومیهن دوستی ازاین نگاه برخاسته است که ملی گرایی رادربرابرشعارهای جهان وطنی راست وچپ قرارمی دهند واین سیاست وتفکررادشمن همبستگی طبقۀ کارگروزحمتکشان وامت اسلامی درکشورهای مختلف می پندارند.
ما درکجا قرارداریم؟ جامعه نه درآستانۀ جنگ طبقاتی ونه هم کفرواسلام، بلکه درگیرجنگ قومی، انقطاب،بحران اجتماعی وتنش های خونین قومی است. هنوزمردم درکشاکش برگشت به قرن هفتم میلادی ویا تعامل برای نجات کشورازطاعون تروریسم وفاشیسم اند. مردم تجربۀ شعارهای پوک سیاسی چند دهۀ پسین را دارد وهزینۀ پرش های انقلابی وگرایش های ایدئولوژیک را بسیارسنگین پرداخته است وهنوزمی پردازند. پرش ها صرف حرکت تکاملی تدریجی جامعه را سقط کرد ونیروهایی را صاحب قدرت وحاکمیت ساخت که به گذشته های دورتاریخ بشریت تعلق دارند.
آنچه حاکمیت های سیاسی یک سدۀ پسین با همه قیل وقال ازناسیونالیسم( ملی گرایی) بیرون دادند وتحقق بخشیدند، نه ناسیونالیسم ملی، بلکه ناسیونالیسم قومی واجنبی گرا بوده است. کاربرد ناسیونالیسم قومی واجنبی گرا به جای ناسیونالیسم ملی وعوضی گرفتن ها به طورقطع جلوایجاد دولت ملی، ساختارهای دموکراتیک، پروسۀ ملت سازی، همبستگی وتوافق مشترک جوامع واقوام برادررا برای تشکیل حاکمیت برخاسته ازارادۀ آزاد سیاسی مردم گرفته است. پیامد برتری طلبی قومی نسبت به دیگران ونه برابری وبرادری جوامع واقوام، نگاه انحصارگرایانۀ قومی به حاکمیت، فرهنگ، اقتصاد،هویت، تاریخ ونه نگاهی که درآن همۀ جوامع واقوام درمحورقدرت وحاکمیت به صورت برابرحضورداشته باشند وازامکانات یکسان فرهنگی هویتی،تاریخی، اقتصادی واجتماعی برخوردارشوند، جنگ خونین اجتماعی وقومی کنونی را رقم زده است.
درمقابل ناسیونالیسم میهن پرستانه، ناسیونالیسم اجنبی گراقراردارد که به روند مسلط فکری وسیاسی دردرون قشرسیاسی وایلیت حاکم جامعۀ برادرپشتون مبدل شده است. بانیان این سیاست وتفکرمعتقد اند که باید ازهمه امکانات دولت ها وقدرت های( لشکر،اسلحه، پول،حمایت سیاسی واستخباراتی) بیرونی بهره ببرد تا انحصارقدرت قومی دست نخورده باقی بماند ودررقابت های اجتماعی برسرقدرت بتواند رقیبان اجتماعی را به کمک خارجی به زیربکشد. باج دادن استقلال، آزادی، حاکمیت ملی مشمول خاک فروشی به قدرتهای منطقه یی وجهانی برای حفظ حاکمیت قومی ودورنگهداشتن حریفان اجتماعی وقومی ازحریم ممنوعۀ قدرت، بنیاد این ناسیونالیسم قومی واجنبی گرا را می سازد. این درحالی است که ناسیونالیسم برنوگرایی، انسان گرایی، عرفی گرایی،پذیرش معیارها وموازین حقوق شهروندی تکیه دارد وهیچ رابطۀ با ناسیونالیسم قومی واجنبی گرا ندارد( ادامه دارد)
بخش دوم
۲ ـ پشتونولی
پشتونولی هرچند قانون نا نوشته است واما حکم همین قانون نانوشته درعرصه های سیاسی، فرهنگی ونماد های ملی بردیگران تحمیل شده است. در اصل پشتونولی مسایل حقوقی وجنایی درون قبیله یی را با استفاده ازدین قبیله یی امیزش یافته با رسم ورواج های قبیله یی حل می کند. موازین اسلامی که درپشتونولی به کاربرده می شود، بیشتربرفقه وشریعت استوارنیست،بلکه پشتونولی دین را درقالب رسم ورواج ها، سنت وفرهنگ ایستای قبیله یی درآورده است وازآن دینی ساخته است که با اسلام، فقه وشریعت یکی نیست. مانند: بد دادن زنان، کوچ اجباری یک تن ویا عشیرۀ کوچک بنا براختلافات درون قبیله یی، سوزاندن خانه ومایملک یک خانواده ویایک عشیره بنا برارتکاب جرم یک فرد، برخورد بسیارسفت وسخت دربرابرآزادی زنان، مسالۀ آموزش وپرورش آنان وحساسیت نشان دادن ناموسی نسبت به زنان که همه مخالف احکام اسلامی وشرعی است. درواقع اسلام غیرازآن چیزی است که دردین قبیله یی تفیسرشده است. مجری حُکم پشتونولی سادات، روحانیان وسران قبیله اند. اگرمساله حقوقی وجنایی براساس سنت های پشتونولی حل نشد، به جرگۀ قبیله یی محول می شود.
دراین قانون پشتون ها خودرا به یک عایله منسوب می دانند که به جد و« نیکه» واحد می رسد. پشتونولی حکم می کند که پشتون ها دربرابرغیرپشتون ها متحد باشند وازپشتون ها دربرابرغیرپشتون تحت هرشرایط ووضعیتی دفاع کنند،صرف نظرازاین که حق به جانب باشند ویا نباشند. واین چیزی است که پشتونولی را دربرابرقوانین مدنی،شرعی واجرای عدالت قرارمی دهد. دفاع ازیک قبیلۀ پشتون متجاوزمشمول سلب مالکیت ازغیرپشتون های مسلمان وهم مذهب نیزمی شود. وما همین اکنون نمونه های فروان آن را در پنجشیر، تخار، سرپل،قندز، دایکندی وتعدادی ازاُستان هال دیگر درامارت طالبان می بینیم.
درپشتونولی وفرهنگ قبیله یی مسئول دولت وحکومت نقش خان قبیله را دارد که باید ازآن تحت هرشرایطی دفاع شود. روی همین برداشت حاکمیت را میراث ومِلک پشتون ها می دانند. وهیچ فرد غیرپشتون را درجایگاه رییس قبیله قبول ندارند ومِلک ومیراث قبیله به دیگران قابل انتقال نیست. واین پشتونولی را دربرابر دموکراسی، ارزش های شهروندی،حقوق بشری وعدالت سیاسی وملی قرارمی دهد. پشتونولی برپایۀ همان « افغانیت واسلامیت» استواراست که دین درآن جایگاه فرعی را دارد. درپشتونولی دین مادون سنت های قبیله یی است وباید به افزاری برای تحقق این سنت ها تبدیل شود. تبدیل کردن قانون نانوشتۀ پشتونولی به راهکار سیاسی ودینی درمغایرت کامل با برابری جوامع واقوام برادردرزیریک چترسیاسی،سرزمین وزیست مشترک جوامع واقوام قراردارد.(ادامه دارد)
بخش سوم
۳ ـ شئونیزم
شئونیزم عبارت ازسیادت وبرتری طلبی اجتماعی وقومی یک جامعه وقوم درهمه عرصه های(سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، هویتی وتاریخی) برجوامع واقوام دیگراست. برداشت شئونیستی این است که حاکمیت والیت سیاسی یک جامعه وقوم، قوم خودرا مالک یگانۀ کشورمی داند وجوامع واقوام دیگرباید ازامرونهی قوم برتراطاعت کنند وبه مناسبات سلطه وتابعیت قومی تن بدهند. یکی حکمروا ودیگران باید مامورباشند، یکی محورقدرت، حاکمیت واقتدارسیاسی را تمثیل کند ودیگران باید درحاشیه وزواید قدرت جا خوش کنند.
اما گاهی درادبیات سیاسی ما دیده می شود که شئونیزم به جای راسیسم به کار برده می شود. درحالی که ما با راسیسم(نژادپرستی) کمتردرمناسبات قدرت ورابطه بین جوامع واقوام روبروهستیم. حاکمان وقشرسیاسی جامعۀ برادر پشتون مدعی هم تباربودن با تعدادی ازجوامع واقوام برادرمانند: ایماق، بلوچ،پشه یی، تاجیک، نورستانی وتعداد دیگراند؛ اما پیشبرد درجۀ تبعیض سیستماتیک اجتماعی وقومی دربرابر این جوامع واقوام برادرکمترازتبارهای برادردیگرنیست ودربرخی موارد بیشترهم است. پس درروابط جوامع با قدرت با شئونیزم وسیادت طلبی قومی درگیریم، نه نژادپرستی.
۴ ـ پشتونیزم
پشتونیزم برآرمان اتحاد سرزمین های پشتون نشین وایجاد یک دولت واحد پشتونی درهردوسوی مرزدیورند تاسند حساب بازکرده است. پایه های فکری وسیاسی پشتونیزم راهمان پشتونولی،شئونیزم وسیادت طلبی حاکمان قومی تشکیل می دهد. پشتونیزم به دادن هرنقش محوری درمناسبات قدرت به غیرپشتون ها مخالف است وهمه را اتباع درجه دوم،سوم،عمله وفعله لشکری وکشوری حاکمیت سیاسی ـ قومی خود می داند. غیرپشتونها حق دارند درکشورحضورداشته باشند؛ اما باید نقش شان ازپیشبردچرخۀ تولید،خدمات لشکری،کشوری ودادن مالیه فراترنرود.
۵ ـ گرایش فاشیستی
گرایش فاشیستی دررده های حاکمیت قومی،جریان ها وگروه های سیاسی ازشروع حاکمیت متمرکزمرکزی قومی ازاواخرقرن نوزده به این سودرمیان جامعۀ برادرپشتون وجود داشت ودارد. گرایش های فاشیستی آرمان حذف کامل غیرپشتون ها ازجغرافیه افغانستان ویا استحالۀ آنان رادرحاکمیت، فرهنگ، تاریخ وهویت پشتونی( افغانی) درسرداشته ودارند. مصداق روشن آن همان شعارمعروف« یا همه افغان شوند ویا هم جغرافیه بومی شان را ترک کنند»، به گوش ها آشنا است. فاشیست هاوسعت جغرافیۀ قومی شان را ازآموتا سند می دانند که غیرپشتون هاباید دراین خطۀ جغرافیایی هویت پشتونی ( افغانی) به خود بگیرند ویا هم این سرزمین را ترک کنند.
پروژۀ انتقال پشتون های قلمروهند برتانوی وسپس پاکستان به محلات زیست جوامع واقوام غیرپشتون وبیرون کشیدن مالکیت زمین، منابع آب، جنگل وچراگاه ازدست غیرخودی ها ازاواخرسدۀ نوزده تا کنون بخش اساسی همین برنامۀ درازمدت بوده است. برطبق این برنامه ازآموتا سند باید حاکمیت یک پارچۀ پشتونی شکل بگیرد، هویت، تاریخ، فرهنگ وزبان واحد ایجاد شود ودیگران دردرون این نمادهای قومی استحاله ویا هم کوچانیده شوند.
فاشیزم یک تعریف جامع برای همه کشورها به طوریکسان ندارد. در افغانستان برخلاف آلمان وایتالیا،ریشۀ فاشیزم ازسیادت طلبی قومی،شئونیزم وپشتونیزم آب می خورد وهدفش نه نژاد پرستی، بلکه قوم برتراست که دربرنامه دارد همه را یا درخود استحاله ویانابود کند. رخ دیگرفاشیزم افغانی، دین قبیله یی است. وقتی ادیان، مذاهب، دیگراندیشی، آزادی فکر وبیان، آزادی، حق کاروآموزش به لحاظ جنسیتی همه تابوهای ممنوعه اعلام شوند وسیاست سرکوب دینی معطوف به حذف همه باشد، چی انتباهی غیرازفاشیزم می توان داشت؟ همان طوری که سیاست « تداوم» اشرف غنی رویکرد آشکار فاشیستی را دنبال می کرد، طالبان مظهرروشن پیشبرد سیاست وتفکر فاشیستی اند که هم حذف جوامع واقوام غیرخودی را به پیش می برند وهم جامعه را از تنوع آراء، اندیشه ها، پندارها،انگارها ورنگانگی پاک می کنند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا