خبر و دیدگاه

آرمانشهر بازگشت به خراسان: صراط اعتدال است نه جادهٔ افراط و تفریط

زبـان پهلوی هر کو شناسد
خراسان آن بُوَد کز وی خور آید
خورآسان را بُوَد معنی خور آیان
کجا، از وی خور آید سوی ایران
سخن نخست
بازگشت به خراسان، صراط اعتدال و پلورالیزم دینی، فرهنگی، اجتماعی و قومی می باشد؛ لهذا این مکتب و اندیشه از هرنوع افراط و تفریط مبرا و منزه است.
هیچ نظریه و تئوری بدون طرح در بستر تعاطی آراء و تضارب اندیشه به قوام و قیام و کمال نمی رسد و به ثمر نمی نشیند.
طبیعی است که گفتمان رسمی و دولتی از زمان امیر عبدالرحمن خان«مؤسس افغانستان» تا امروز بر محور ناسیونالیزم قومی استوار بوده و تمام تلاش ها از آموزش و پرورش گرفته تا فرهنگ سازی و تاریخ نگاری در جهت تثبیت و تکمیل احداث ساختمان ملت بر محور هویت افغانی متمرکز بوده و نظام و دولت ها دراین راه از هیچ تلاشی دریغ نورزیده اند.
من انتظار ندارم که رسوبات ذهنی متأثر از آموزش و گفتمان رسمی؛ یک شبه فروبریزد و افکار عمومی در جهت بازگشت به‌ هویت تمدنی و تاریخی گام های عملی بردارند.
اما دفاع بد و افراطی از نهضت احیاء خراسان، نه تنها غلط و بشدت دافعه‌ برانگیز است؛ بلکه مانع گستردگی و جاذبه‌ی طبیعی گفتمان این آرمانشهر تمدنی می‌باشد.
سیاست تبعیض و حذف، مغایر مشی تمدنی خراسانست و هیچ هویتی در آرمانشهر خراسان قابل اغماض نیست؛ حتی اگر چند خانواده باشد.
۲- جغرافیای خراسان تمدنی
بزرگ‌ترین اشکال اصلی و اساسی مخالفان پیدا و پنهان نهضت احیاء خراسان، ظاهراً بر می گردد به تعریف جغرافیا و مرز های کشور خراسان در فراز و فرود تاریخ.
نکته اصلی را که این دوستان متوجه نیستند؛ کانتکست دولتِ ملی یا ملت-دولت( Nation-State) یا کشور می باشد، که از مفاهیم ویژهٔ جهان مدرن است و لهذا برای جستجو و تعریف آن نباید به‌ اعماق تاریخ گذشته رفت.
ما در تاریخ قدیم و قبل از تعریف دولت مدرن (و کشور ها با مرز های رسمی جغرافیایی)، امپراطوری های خاندانی داریم که پیوسته مرز های سیاسی آنها دچار تغییر و تحول بوده است، اما آنچه ایکه همواره و پیوسته تغییر ناپذیر باقی مانده است مرز های جغرافیای سیاسی خراسان در تمام طول تاریخ از عصر ساسانیان تا زمان ابدالیان می باشد.
معتبر ترين كتاب ايكه در باره جغرافيای خراسان با تمام جزييات بحث نموده است، مسالک و ممالک تأليف ابواسحق ابراهيم اصطخری می باشد که در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم نوشته شده است.
هویت تمدنی و تاریخی خراسان با تمام تنوع و تکثرقومی، دینی، مذهبی، هویتی و جغرافیایی اش چنان روشن و شفاف است که هیچ خردمداری نمی تواند اندکی تردید در آن روا دارد؛ مگر از روی جهل یا تعصب.
براساس منابع متقن، معتبر و مرجع تاریخ و جغرافیا؛ خراسان تمدنی دارای چهار ربع یا مرکز مهم بوده است.
ارباع اربعه‌ی خراسان تاریخی به‌شرح زیر می باشد:
الف: ربع نیشابور
ربع نیشابور شامل: بادغیس، هرات، پوشنج، طوس و قوهستان می باشد.
هرات با وصف اینکه در برخی منابع بخشی از ربع نیشابور به حساب آمده است، اما همواره به عنوان واحد مهم، مستقل و مجزا تعریف شده است.
ب- ربع مرو شاهجان
ربع مرو شاهجان شامل: ابیورد، آمل الشط، خوارزم، زم، سرخس، طالقان، مرو الرود، و نسا.
ج- ربع بلخ
ربع بلخ شامل: جوزجان، بامیان، فاریاب، غزنی، کابل و خلم می باشد.
د- ربع ماورالنهر
یاقوت حموی در کتاب مراصد: خراسان را دارای چهار کرسی می داند، که عبارت اند از:
نیشابور، مرو، بلخ و ماورالنهر (بخارا).
۳- خراسان، آرمانشهر تمدنی است نه هویت قومی
نهضت بازگشت به خراسان به هيچ وجه يک آرمان قومى نيست؛ زيرا خراسان نه به‌حكم تاريخ و نه به اعتبار جغرافيا هرگز يک هويت قومى نبوده است.
خراسان؛ هويت جغرافيايى است، كه تاريخ درخشان تمدن بعد از اسلام را رقم زده است.
عظمت و افتخار تاريخى خراسان مخصوص يك قوم و قبيله نمى باشد، در تاريخ درخشان خراسان تمام اقوام و هويت هاى فرهنگى سهم ارزشمند داشته اند: افغانها ( پشتونها) ، ترك زبانها ( ازبيكها و تركمن ها ) ، بلوچ ها ، كرد ها، عرب زبانها ، تاجيكها و تمام شهروندان مقیم در ارباع اربعه خراسان.
اینکه کسی مدعی شود: که خراسان متعلق به تاجیک هاست، نه تنها سخنی سخیف و بیهوده‌یی گفته است؛ بلکه ناشی از عدم تسلط و اشراف او از تاریخ و تمدن طلایی خراسان می باشد.
خراسان ؛ يعنى نماد تكثر گرايى، آزادى قانومند تمام اديان و نگرشهاى فقهى و فكرى ، سرزمين نهضت ترجمه و تعاطى و تضارب تفكر شرق و غرب، جغرافياى كتابخانه ها و مدارس و علم و فلسفه و كلام و رياضى و طب و هندسه و نجوم و غیره.
در نهضت ترجمه، دانشمندان مسلمان، زردشتی، یهودی و مسیحیی به تحقیق و تتبع مشغول بودند و هیچ نوع تبعیض و تعصب حاکم نبود.
۴- عصر درخشان طلایی تمدن خراسان
دوران طلایی تمدن اسلامی/ خراسانی در آسیای میانه را از سال «۷۵۰ الی ۱۱۵۰ م» می دانند.
دوران عصر طلایی خراسان؛ درست از زمان عباسيان آغاز می گردد و با فرمانروایی صفاریان، سامانيان، طاهریان، غزنويان، غوريان، خوارزمشاهيان، سلجوقيان و سرانجام تيموريان هرات به پایان می رسد.
۵- تمدن سازان دائرةالمعارفی خراسان
با مطالعه تاریخ تمدن خراسان انسان شگفت زده می شود و از خود سوال می نماید: که چگونه این همه ستارگان علم و دانش و آگاهی از این جغرافیا برخاستند و چرا به یکبارگی این تمدن شکوهمند به انحطاط و سقوط مواجه گردیده است؟
دوران عصر درخشان طلایی خراسان بزرگ مدیون شخصیت های امثال: ابو علی سینای بلخی، ابوریحان بیرونی خوارزمی، ابونصر عراقى، ناصر خسرو بلخی، ابوعبدالله محمد خوارزمى، محمد ابو منصور ترمذى،
بهاوالدين نقشبندی بخاری، ابوحفص کبیر بخاری، ماتریدی سمرقندی، خیام نیشابوری، حکیم ابوالقاسم فردوسی، رودکی سمرقندی، دقیقی بلخی، عمر خیام نیشابوری، ابونصر مشکان، خواجه نظام الملک،
رابعه بلخى، محمد ابن زكريا رازى، ابوحامد محمد غزالی، ابوالفضل بیهقی ، أبوعلي محمد ترمذى، کمال الدین بهزاد هروی، گوهرشاد بيگم،
مولانا نورالدين عبدالرحمن جامى، امير على شير نوايی و دهها تن دیگر می باشد.
۶- مشی سیاسی نهاد سلطنت
نهاد سلطنت دراین دوره: تکثر گرایی و تنوع پذیری را به عنوان یک اصل در سیاست و حکومت مورد توجه جدی قرار می داده است.
به گواه تاریخ و نتایج پژوهش های علمی، ظهور تمدن آسیای مرکزی/ خراسان؛ محصول هفت عنصر اساسی در اتخاذ مشی سیاسی حاکمان و فرمانروایان بوده است:
الف- توجه سلاطین به زبان فارسی و آغاز نهضت ترجمه از منابع یونانی، هندی و عربی به زبان فارسی.
نهضت ترجمه، تحقیق و پژوهش که به همت وزیران دانشمند برمکی، در عصر عباسیان در بغداد به قیام و قوام رسیده بود؛ به بهترین شکل آن توسط سامانیان در آسياى مركزى پی گرفته شد و توسط امپراطوری های بعدی تا عصر طلایی هرات ادامه یافت.
ب- تسلط و اشراف مکتب اعتدالی و خردگرای حنفی و اتخاذ مشی سیاسی تکثر گرایی و تنوع پذیری در نهاد های علمی تحت زعامت سلاطین؛ به‌رغم وجود قرائت های شدید و خشیت محور در نهاد های فقهی و شرعی.
ج- ظهور عرفان خراسانی و انسان گرایی در تمام ایرانشهر و به‌ویژه خراسان.
عرفان خراسانی با توجه به اصول مدارا، تواضع، فروتنی، فردمحوری، مهرورزی، انسان گرایی، معنویت و عشق به هستی و خدا و اجتماع؛ بستر فوق العاده مهمی را برای اعتلا و شگوفایی هموار می نماید.
د- جدا بودن نهاد سلطنت از نهاد دین
هرچند سلاطین سایه‌ی خداوند محسوب می شدند و مرکز اقتدار، اما نهاد سلطنت تا حدودی استقلال نهاد دین را به رسمیت می شناخت.
سلاطین از نهاد دین در مسایل مهم و بنیادین مشورت می گرفتند و نهاد قضاوت را هرچند سلاطین معین می نمودند؛ اما اکثراً سعی می کردند عالم ترین ها و متقی ترین را به سمت برگزیند.
ه – مدارا و تحمل
پيروان اديان بودايى، زرتشتي، مسيحى، يهودى و مسلمان در كنار هم زندگى می نمودند و قانون بر ستون عدالت استوار بوده است.
كتابخانه هاى عظيم با حمايت سلاطين عصر بر پا بود و دانشمندان بدون توجه به دین و ملیت ایشان؛ به تحقيق، مطالعه و پژوهش می پرداختند.
تاریخ بیهقی و چهارمقاله نظامی عروضی سمرقندی از حضور دانشمندان یهودی، زردشتی و مسیحی یاد می نماید که در دربار سلاطین حضور داشته اند.
و- محافل تضارب آراء و تعاطی اندیشه
فرارودان دراین دوران طلایی به مركز تضارب آراء و تعاطى انديشه‌ی شرق و غرب و عرب و عجم و هند و یونان تبدیل شده بود.
نهاد سلطنت مشروعیت خود را از نهاد دین و نهاد دین اقتدار خود را از سلطان می گرفت و فهم درستی از وظایف همدیگر داشتند.
نهاد علم و نهاد دین بهترین تعامل را داشتند مگر در موارد مهم و سرنوشت ساز.
سخن آخر
ادامه‌ی مشی سیاسی ناسیونالیزم قومی محکوم به تصمیم قطعی تاریخ: تجزيه مى انجامد و هيچ راه ديگرى وجود ندارد.
افغانيزم مانع روند دموكراتيک قدرت و مشاركت مى شود و زمينه اى تسلط تجارت پيشه گان قومى را بصورت مافيايى ان فراهم مى آورد و از اقتدار ملى ما مى كاهد و حكومت و دولت را تضعيف مى نمايد.
به دليل همين ادامه سياست قومی است كه تعدادى از فاسدترين انسانها و رهبران باندهاى مافيايى و زمين خواران شناخته شده در تقسيم سرمايه و قدرت و ثروت؛ تمام افغانستان را تاراج نمودند و به بهانهٔ تعلق شان به یک قوم عملاً افغانستان را به جزاير بى ثبات و لانه جاسوسى همسايگان تبديل كرده اند.
تنها راه عبور از اين منجلاب سياه و مثلث برمودا، عبور از هويت قومى به هويت تمدنى و گذر از رعیت بسوى شهروند محورى مى باشد.
در ديدگاه خراسان ما داراى سرزمين مشترک، زبان تمدنى مشترک، تاريخ مشترک، هویت شهروندی مشترک و جغرافيای مشترک هستيم.
ما مى توانيم كشور آباد و قدرتمند ايجاد كنيم، من اين ظرفيت را در نسل جوان مى بينم و اين چشم انداز را مشاهده مى كنم.
خراسان، تاريخ سرشار از عزت و مملو از عظمت نياكان تمام ماست، افتخار تمام ازبيكها ، تركمانها ، بلوچها ، پشتونها ، كرد ها و غیره.
زمانيكه ما به خراسان برگرديم، همه خراسانى مى شويم و تمام شهروندان و هویت ها متنوع و متکثر؛ عزت و عظمت خود را در هويت بزرگ خراسان پيدا مى نمایند.
احياء نام خراسان: قدرت ملى را افزايش مى دهد، پايه هاى وحدت و همدلی را تضمين مى نماید و نيروى لازم را جهت تحرک براى رسيدن به اهداف بلند ما مهيأ مى نماید.
خراسان متعلق به تمام اقوام و شهروندان كشور مى باشد، زمانيكه خراسان مى گوييم؛ از تمام سلاطين و فرمانروايانى ياد مى كنيم كه بدون توجه به زادگاه و تعلق شان به قوميت خاصی، زبان و فرهنگ، در تعالى و ترقى اين سرزمين همت گمارده اند.
تنها راه عبور از اين منجلاب سياه و مثلث برمودا عبور از هويت قومى به هويت تمدنى و گذر به سوى شهروند محورى و عدالت مى باشد.
درپایان دوست دارم این مختصر را با ابیات زیبایی از حجت خراسان، حکیم ناصر خسرو بلخی و خوشحال خان ختک شاعر و سخنور نام آشنا؛ به پایان ببرم که فرمودند:
کابل و قندهار چی آشیانی دی
دا همه واله په نام خراسان دی
چه شاهین خراسانی وی حینی حینی-
د باز غوندی توی روغ او ژی پلنی
سلام کن ز من ای باد مرخراسان را
مر اهل فضل و خرد را، نه عام نادان را
ناصر خسرو بلخی
منابع و مراجع:
۱- دكتور/جمال الدين فالح
خراسان التاريخية
في ضوء المصادر العربية
الاسلامیه.
۲- احسن التقاسیم» ترجمه، محمد مقدسی.
۳- مسالک و ممالک اصطخری
۴- ابن حقول صورة الارض
۵- یافوت حموی معجم البلدان
۶- پروفیسور
‏S. Frederick Starr
در کتاب گرانسنگ
‏Lost Enlightenment
‏Central Asia’s
‏Golden Age
‏Princeton university
‏.Oxford,
۷- خراسان بزرگ
دکتر احمد رنجبر
۸- خراسان- محمود شاکر
ممکن است تصویر ‏‏۱ نفر‏ و ‏نوشتار‏‏ باشد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا