خبر و دیدگاه

آرایش نیروها، برنامه ها ودیدگاه ها _ بخش چهارم

بخش چهارم
پیامد شعارهای تجزیه طلبی
دوستان تجزیه طلب تاجیک تبار، پیوسته از آزادی کشورهای آسیای میانه، بنگله دیش … برای حقانیت شعارها! بهره میبرند، اما نمی گویند ما در اثر این تجزیه های ایران زمین تاریخی و خراسان اسلامی، سرزمین، شهرها، تاریخ، فرهنگ وهست وبود خود را از دست دادیم وخود در اقصی نقاط ایران زمین تاریخی پراگنده شدیم وسهم ما از سرزمین چند پارچه سنگ وکوه های سر به فلک کشیده رسید که تنها مصیبت آنها دامنگیر ما است.
تاجیکان در اثر همین تجزیه های پیشا وپسا استعماری درآسیای میانه وافغانستان در کوه ها محصور شدند، زبان فارسی از سینگیانگ، بغداد، هند وشرق اروپا به دل وسینۀ چند تا کوه نشین محصور شده است. از تمام آسیای میانه وافغانستان کنونی سرزمین بومی وتاریخی تاجیکان وخاستگاه زبان فارسی دری چند تا سنگ در این تجزیه ها نصیب ما شده است وهمین.
دهنهای کرایی چند تا تاجیک همان نقشی را در این سوی آمودریا بازی میکند که در آن سوی تاجیکان جدیدی وانقلابی! بخارا، سمرقند، وادی فرغانه، ترمز، مرو ودیگران انجام دادند.« تبر تقسیم»،حذف هویت، تاریخ، فرهنگ، زبان و از دست دادن شهرهای تاجیک نشین به عنوان منابع ومراکز تولید فراورده های فکری وفرهنگی در هردو سوی آمودریا، بیشتر توسط تاجیکان مزدور،کرایی در خدمت به دیگران واستعمارگران سرخ در تجزیه « جمهوریتهای سوسیالیستی شوروی» انجام شد. حال خلف همان طلسم شده هایی کرایی تاجیک با شعار های پوچ وعاری از شناخت جامعه شناسی، تاریخ، تبار شناسی،آمیزش جوامع واقوام وچگونگی زیست جامعۀ تاجیک شعارهای« تبر تقسیم » دیگر را به چند دهن کرایی انداخته اند. که این بار اضافه بر جنوب وشرق، سایر بخشهایی کشور را از دست بدهیم. دوستان! برای هرفدرال، کنفدرال وتجزیه جغرافیه به هم پیوستۀ اجتماعی وقومی نیاز است. شما در کجا این جغرافیه را دارید؟
واقعیت امر این است که در هرسه شعار فاقد شعور وشناخت بیشتر از هر جامعۀ برادر دیگر، جامعۀ تاجیک در این « تبر تقسیم» ها به بی سرنوشتی ملی وسیاسی وبردگی ملی کشانیده خواهد شد. چون این جامعه در سرتاسر کشور به طور پراگنده زندگی میکند وجغرافیه معینی برای فدرال، کنفدرال وتجزیه ندارد. دود این شعار های فاقد شعور وشناخت بیشتر به چشم خود جامعۀ تاجیک بیش از هر اتنی برادر دیگر میرود.
دوستان منتقد ما جبهه مقاومت ملی را از بابت عمل نکردن وبرنامه نداشتن نقد میکنند، خود زیر خیمه شورای مقاومت برای نجات افغانستان نشسته اند که نگاه بزرگواران به مساله تغییر وضع از جورآمد با طالبان برای برگرداندن دارایی هایی چپاول شدۀ شان فراتر نمی رود. شاید این هم طلسم رادیکال باشد که ما نمی دانیم.
دوستان، با خود هم در جنگ اند. تضاد آشتی ناپذیر بین گفتار وکردار. واقعیت مساله این است که با اعتقاد، سیاست وتفکر طالبانی به طور قطع چشم اندازکدام راه حل سیاسی وجود ندارد. وراه حل تنها از ایجاد فشار منسجم نظامی، سیاسی وایستادن در میدان وحضور عملی در صحنه های پیکار ازادیبخش می گذرد. با این واقعیت تلخی که مردم رو برو اند، دوستان، می فرمایند که بیانیه ها در فیسبوک، زوم واتاقهای خلوت اعتصابات، نمایشات وگردهمایی ها همه اش مبارزه است. این کملاً درست است. اما این شیوۀ مبارزه در این مرحله کارجامعۀ مدنی، جنبش زنان، نویسنده گان، روشنگران وروشنفکران … است که کار شان روشنگری ومخالفت مدنی است. برای احزاب سیاسی رادیکال که دغدغۀ شعاری شان از همه بلند تر است، به جز جبن سیاسی، پوپولیزم، لاف زنی سیاسی وعوامگرایی تعبیری دیگری ندارد. چرا؟ برای اینکه ستاد سیاسی ونظامی « بی برنامه» جامعه از مرحلۀ اعتراض وانتقاد به مبارزۀعملی در میدان گذار کرده است وشما بر خلاف ادعای تان در پشت سر حوادث قرار دارید. صف رادیکال ها برای تغییرباید در آن میدان باشد، نه در پستو خانه های استخباراتی.
دوستان، بر خلاف این یاوه گویی ها! مردم ونیروهایی که در صف پیکار برای آزادی اند میدانند برای چی می جنگند. هرچند رادیکالها خود هم میدانند که در هیج اعتراض، گرد همایی ونمایش از آدرس خود سهم نگرفته اند که « سرکار خفه نشود». میدان داری اعتراض ها ونمایش های خیابانی هم در داخل به زنان شجاع ودختران دلیر این سرزمین واگذار شده است. چون در میدان مبارزات سیاسی ومدنی رادیکالی! نه ایستاده است.
پایان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا