خبر و دیدگاه

اسلام و سیاست، اسلام سیاسی، سکولاریسم هراسی وقانون اساسی سیکولار

در دو دهه‌ی گذشته مفاهیم( اسلام و سیاست، اسلام سیاسی، سکولاریسم وقانون اساسی سیکولار) در رسانه ها، شبکه های اجتماعی و مطبوعات کشور؛ همواره مورد بحث و گفتگو بوده است.
اما متأسفانه این مفاهیم و مکاتب فکری چنانکه باید؛ به صورت بنیادین، علمی و به دور از حب و بغض مورد تعاطی آراء و تضارب اندیشه واقع نشده است.
بیشترین کسانی که به این مفاهیم به صورت جدی پرداخته اند، سیکولاریزم ستیزان چماق به دست و دین ستیزان شمشیر به کف بوده اند؛ که جز مشتی فحش و اهانت و کنایه و تعصب و افراطیت تحویل جامعه نداده اند.
فقدان دیدگاه‌های شفاف در این موارد، بیشتر بر می گردد به جو استبدادی روحی و روانی جامعه که باعث خود سانسوری مشمئز کننده ارباب نظر می گردد.
در فقدان بحث های جدی، برخی از روشنفکر نما های کاذب و دو رو به طور بسیار مزورانه در حالیکه خود از سفرهٔ پربرکت انسانی قانون اساسی سیکولار در اروپا و آمریکا بهره مند شده اند، شکم فربه کرده اند؛ اما در کمال بی شرمی دست به سیکولاریزم هراسی ستیزه جویانه و غیر علمی می زنند.
جالب اینجاست که انبوه از دشمنان قانون اساسی سیکولار از بام تا شام از راههای قانون اساسی سیکولار به صورت مجاز و غیر مجاز در زندگی شخصی و اجتماعی خود بهره برده اند و می برند، اما در کمال ناحوانمردی نمک سفرهٔ لیبرال دموکراسی را می خورند و نمکدان را چنان می شکنند که صدایش تا کابل و ریاض و تهران به گوش فاسدان و اربابان اسلام سیاسی برسد.
نگارنده در چند یادداشت کوتاه می خواهم این بحث را باز کنم و شفاف تر به آن بپردازم، تا به دور از حب و بغض و دگم اندیشی، بستر گفتمان اساسی برای نوع قانون اساسی آینده افغانستان فراهم آید.
این یادداشت ها معطوف به این امر نمی باشد، که این آرمان عملی است یا نه، بلکه هدف بحث و بررسی یک دیدگاه و چشم انداز مدینه‌ فاضله و آرمانشهر می باشد.
اینجا بنا ندارم به تعریف این مفاهیم بپردازم، زیرا به برکت حضرت گوگل، هزاران مقاله و تعریف در باره این مفاهیم وجود دارد.
هدف اصلی یادداشت ارایه یک نظر و دیدگاه می باشد.
یکم
اسلام و سیاست
اسلام و سیاست و اسلام سیاسی دو مفهوم متفاوت و مجزا از هم می باشند.
اسلام بعد از دین زردشت، در میان ادیان ابراهیمی، تنها دینی است که در زمان پیشوا و پیامبر خود، حکومت تشکیل داده است و عملاً رهبری و زعامت امپراطوری جدیدالتأسیس حجاز را به عهده گرفته است.
حقیقت تلخ یا شیرین این است که اسلام دین حکومت، اداره، دولت و سیاست می باشد.
قاطع ترین دلیل اینکه حضرت محمد(ص) خود در زمان حیات خود؛ پیمان مدینه را دارد، و بعد از فتح مکه در مقام زعامت معنوی و سیاسی و اداری و نظامی قرار گرفته است.
قانون وضع نموده ، ارتش تشکیل داده، پرچم نظامی داشته، سفیر و نماینده در دربار روم و فارس و مصر فرستاده، دستگاه قضا ایجاد نموده، از ممالک مفتوحه مالیات و خراج و غنیمت گرفته، دستگاه مالی ایجاد نموده و امر و نهی و عزل و نصب داشته است.
مگر حکومت و اداره و دولت و سیاست در قرون وسطی شاخ و دم دارد و خو همین هاست دیگه.
اما سوال اساسی اینجاست: که آیا تأسیس حکومت و نوع اداره و سیاست توسط پیامبر خدا بعد قدسی و الهی دارد یا امر اجتماعی و عرفی بوده است؟
طبیعی است که حکومت و اداره را که بعد عرفی دارد از بعد معنوی و قدسی وحی و پیامبر باید جدا کرد..
لهذا مدل حکومت و نوع اداره زمان حضرت محمد(ص)؛ نظم متعارف عرفی و مستلزم قوانین اجتماعی همان روزگار بوده است که قابل تغییر می باشد و ثابت نبوده و نیست.
آنچه که ما از تاریخ مکتوب صدر اسلام می دانیم یک اداره بسیار معمولی با قوانین متعارف قرون وسطایی و فرمول عرفی زمان حضرت محمد بوده است و تمام.
نص صریح قرآن و تأکید بر مشورت با مردم، سنت و روش و مشی عملی حضرت محمد(ص) که در تمام امور نظامی، زراعت و تجارت با مردم مشورت نموده است، این معنی را می رساند که حکومت؛ بعد عرفی و علمی دارد و نباید آنرا به ریسمان قدسی و الهی بسته کرد.
لهذا بحث حکومت اسلامی یک بحث برآمده در عصر جدید و محصول اسلام سیاسی می باشد نه جوهر و ذات اسلام معنوی.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا