خبر و دیدگاه

اسلام سیاسی و جدال مدرسه و مکتب

پایگاه اسلام سیاسی مدارس* است‌. مدارسی که اساساً میراث عصر سلجوقی‌هاست اما در ایامی که مدرنیته پس از استعمار در قلمرو فرهنگی ما جا خوش کرد، این نهاد در مواجهه با دو پدیدهٔ استعمار و مدرنیته به ارتجاعی‌ترین نهاد اجتماعی تبدیل شد. نخستین مرحلهٔ انتقال در شبه‌قاره اتفاق افتاد. دارالعلوم دیوبند محل اجرای چنین برنامه‌یی بود. متأثر از گفتمان ضداستعماری، برنامهٔ اصلی دیوبند جدایی علوم اسلامی از علوم غیراسلامی بود. قرآن، حدیث و فقه و تفسیر در برابر ریاضی و فزیک و کیمیا و هندسه. اساس چنین تفکیکی سیاسی بود. علوم مدرن از پایه در برابر علوم اسلامی قرار گرفت. بعدتر با اخوان‌المسلمین مصر این سیاسی‌سازی به علوم اجتماعی نیز سرایت کرد. تقسیم‌بندی جوامع متنوع انسانی به جامعهٔ اسلامی و جامعهٔ جاهلی سیدقطب نمونهٔ برجستهٔ آن‌ است.

No photo description available.

در این‌سو اما الهام‌بخشی دیوبند، به دلیل عقب‌مانده‌گی جامعهٔ اسلامی در خراسان و شبه‌قاره سریع‌تر بود. به سرعت در میان اقوام افغان، بلوچ و پنجابی ساکن شبه‌قاره جا باز کرد. از مشروطیت به بعد، مستقیماً با سیاست‌های کشور جدیدالتأسیس افغانستان درآویخت. نقطهٔ مقابلش مکاتب مدرن بود. همان محلی که علوم دینی در آن به قدر نیاز وارد نصاب شده بود و افزون بر آن، جنس قدغن زن نیز می‌توانست از آن بهره‌مند گردد. نخستین شکست مکتب در برابر مدرسه با حاکمیت کلکانی اتفاق افتاد. نگرش دیوبندی اساس مخالفت کلکانی با امان‌الله بود. معارف تعطیل شد و ملاها روی کار آمدند.

نادر و هاشم در نهایت احتیاط با این موضوع برخورد کردند. چندان‌که در هیچ‌جایی امتیاز مدرسه را به نفع مکتب مصادره نکردند. اما در دههٔ موسوم به دههٔ دموکراسی اندکی بعد با ورود گفتمان‌های سوسیالیستی، ناسیونالیستی و اخوانی‌گری پس از جنگ دوم جهانی به افغانستان، نگرش دیوبندی‌گری و نهاد مدرسه بار دیگر تقویت شد. استراتژی کشتن معلم، سوزاندن مکتب و تیزاب‌پاشیدن به روی دانش‌آموزان دختر محصول همین دوره است که بعدها با طالب گسترش پیدا کرد.

در این دوره، ستیز با مدرنیت و مدنیت به امر اساسی نهاد مدرسه تبدیل شد. چون میراث‌دار استعمار انگلیس در منطقه، متوجه ظرفیت ویرانگر و تباهی‌آور اسلام سیاسی شد و مدرسه را به ماشین پرورش تروریسم و انسان‌کشی ارتقا داد. عقب‌مانده‌ترین و فقیرترین انسان‌ها جذب آن شدند و مدرسه منحیث کارخانهٔ تولید قاتلان مذهبی، جانشین ارتش خارجی پاکستان شد.

Leben im Krieg

بزرگ‌ترین خطای حکومت‌های پس از بن آن بود که مشکل بازتولید ارتش قاتلان مذهبی را در آن سوی مرز جست‌و‌جو می‌کردند، در حالی که مدارس داخل افغانستان با استفاده از جو ایجادشده، نگرش اسلام سیاسی را در نصاب خود جا داده بودند و مرتباً سرباز تربیت می‌کردند. احزابی چون تحریر و سازمان‌هایی چون جمعیت اصلاح با تشکیلاتی منظمی که داشتند، مرتباً سرباز جذب می‌کردند. حتی در دانشگاه‌ کابل و به تأسی از آن در سایر دانشگاه‌ها، دانشکده‌های شرعیات وظیفهٔ سیاسی‌سازی اسلام و جلب و جذب سرباز برای طالب و داعش را داشتند. نگرش دیوبندی‌گری یا همان اسلام سیاسی نوع افغانی‌اش، بدین‌ترتیب به درون نظام رخنه کرد و زمینه را برای فروپاشی، در کنار سایر عوامل میسر ساخت.

این نوع اسلام سیاسی با مدنیت و مدرنیت کاملا‌ً بیگانه است. از اساس آن را دشمن می‌پندارد. همان‌طور که فلسفهٔ وجودی آن در ستیز با علوم و جامعهٔ غیراسلامی است، جز نوع خاصی از فهم قرآن و تفسیر، حدیث و فقه را به رسمیت نمی‌شناسد. نوع فهمی که برای گسترش آن حاضر است، آدم بکشد و تباهی بیافریند. اسلام سیاسی آموختن دانش را امتیاز اصلی جنس مرد می‌پندارد. آن‌هم همان دانشی را که اسلامی است. آموختن دانش غربی آن هم از سوی دختران حرام و ممنوع است. تصادفی نیست که در طول تاریخ هزار سالهٔ نهاد مدرسه، زنان در این نهاد هیچ جایی نداشته‌اند.

در حال حاضر، مکتب یک بار دیگر در برابر مدرسه شکست خورده‌است. زنان نخستین قربانیان این تغییر اند. مردان نیز با ارتقادهی کیفیت خشونت‌پروری و ستیزه‌جویی مدارس به لشکر قاتلان مذهبی استحاله می‌شوند. این بزرگ‌ترین چالش و نومیدی در سال‌های آتی است. اگر اسلام سیاسی و استیلای لشکر جهل دوام بیاورد.

* مدرسه در این‌جا به منظور نظام آموزش سنتی به کار رفته و مراد از مکتب، مدارس مدرن آموزشی است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا