خبر و دیدگاه

معضل اوکرائین خطر بالقوۀ جنگ سوم جهانی/بخش اول و دوم

بخش دوم
هجوم امریکا ومتحدان آن به افغانستان، عراق، لیبی، یمن، سوریه وده ها کشور افریقایی دیگر، امکان زنده گی کردن مردم را در کشورهای تخریب شدۀ شان از آنها گرفته است. مردمی که به برکت بشر دوستی امریکایی! مورد تجاوز قرار گرفتند ویا دچار جنگهای نیابتی شده اند، در کشورهای خود حتی از ابتدایی ترین حق حیات که غذای بخور ونمیر، داشتن سرپناه وآموزش است، محروم شده اند. جنگهای تحمیلی ونیابتی از سوی امریکا، متحدان ناتو و غلامان گوش بفرمان شان در قاره های گوناگون همه هست وبود مردم را از آنان گرفته و به کوچ دسته جمعی از کشورهای شان محکوم کرده است.
پس از فروپاشی اتحاد شوروی، ایالات متحدۀ امریکا وشرکای غربی اش، حاکمیتهای عرفی گرای مخالف را از اریکۀ قدرت سیاسی ساقط کردند و میدان در کشورهای اسلامی برای گروه های اسلام سیاسی وسلفی واگذاشته شد. در دولتهای غیر اسلامی حلقه های مربوط به سازمان سیا وام.آی ۶ . در طی انتخابات پر از تقلب وکودتاهای انتخاباتی به قدرت رسانده شدند که وظیفۀ شان اجرای امر ونهی امریکا است. همه شاهدیم وشاهدند، که اروپایی ها در کنار امریکا برای براندازی نیروهای سیکولار در تمام کشورهای اسلامی سهم گرفتند. تخریب این کشور ها در جنگهای تجاوزگرانه ونیابتی زمینه مهاجرت گسترده را به سوی اروپا به وجود آورد.
مدافعان آزادی، دموکراسی و حقوق بشر اروپایی در قاره های آسیا وافریقا از بدترین رژیمهای دکتاتوری وضد بشر در کشورهای اسلامی که متحدان امریکا اند، پشتیبانی میکنند. اروپای غرب در واقع بر اساس دیکتۀ امریکا از این دولتها حمایت کرده است. دولتهای اروپایی از اشغال سرزمینهای فلسطینان بدست اسرائیل حمایت میکنند، که این مساله سبب شده است تا بنیاد گرایی اسلامی بیشتر از پیش فربه شود. برخورد دوگانه با موازین حقوق بشری، آزادی ودموکراسی، به اسلام گرایان سیاسی وتروریزم برخاسته از اسلام سیاسی وسلفی بیشتر میدان داده است. این گروه ها در مجموع به سود امریکا وسرمایه سالاری جهانی شمشیر زده اند.
ایالات متحدۀ امریکا پس از فروپاشی اتحاد شوروی خواهان سلطۀ بی چون وچرا بر جهان است. همه باید امپراتوری امریکا را بپذیرند وتابع آن باشند. ایالات متحده امریکا همراه با انگلیس وفرانسه خودرا قیم اصلی مسایل سیاسی و امنیتی در تراز جهان میدانند ومعتقد اند که چیزی بدون ارادۀ آنان نباید رخ ندهد؛ امریکا با ژاپن وآلمان تصمیم گیرندگان اصلی برای هدایت ورهبری اقتصادی در جهان تحت رهبری امریکا اند.
حاکمان امریکایی با همکاری اروپا مالک واداره کنندۀ نظام بانکی جهانی اند که با تسلط کامل بر این عرصه توانسته اند تحریمهای مالی وبانکی را بر مخالفان به طور سفت وسخت اعمال کنند. آنان مهار ارزهای قوی را در اختیار دارند؛ در سطح جهانی عمده ترین مشتری به حساب می آیند؛ بخش عمده کالاهارا در بازار جهانی تامین میکنند؛ بر بازار بین المللی سرمایه تسلط دارند؛ از قدرت مداخله نظامی بزرگ برخوردارند؛ اختیار آبراهه های بین المللی در دست آنها ست؛ بخش عمدۀ از تحقیق و توسعه فنی پیشرفته مربوط به آنها ست؛ رسانه ها و ارتباطات بین المللی را کنترول میکند؛ صنایع مربوط به سلاحهای پیشرفته در اختیار آنهاست. واز تمام این افزارها برای تبدیل شدن امریکا به امپراتوری جهانی یکه تاز جهان سوء استفاده میشود و عامل اصلی جنگها این مناسبات نا عادلانۀ بین المللی است.
با همۀ آنچه در بالا تذکر داده شد، فرایند کند آهنگ رشد اقتصادی، بحران ساختاری سرمایه داری وبحرانهای دورۀ سرمایه داری، امریکا ومتحدان را واداشته است تا برای رفع بحران اقتصادی به جنگ، جهان کشایی وتقسیم مجدد جهان دست بزنند. درحال حاضر روسیه وچین به عنوان دومانع در برابر سلطۀ کامل امریکا بر جهان قرار دارند وکشمکش آنها در برابر امریکا برسر تایوان، جنوب وشرق آسیا، آسیای میانه، خاور میانه واوکرائین ماهیت واکنشی در برابر توسعۀ امریکا وناتو به سوی سرحدات شان است. امریکایی ها میخواهند تا رهبری آنها به طور بلامنازع برآسیا وجهان پذیرفته شود و به هیچ صورت کمتر از این از کشورهای آسیایی نمیخواهند.
ناسیونالیزم روس که گاهی زیر پوشش انترناسیونالیزم پرولتری برای تبدیل شدن به ابر قدرت جهانی چهره نمایی کرده است، پس از پینه وپترۀ شکست وریختهای فروپاشی اتحاد شوروی، دوباره وارد میدان شده و خرس از خواب زمستانی سر برداشته است. واکنش در برابر پیشروی لجام گسیختۀ امریکا وناتو در اوکرائین گامی است در این راستا. ارچند امریکا به حمایت پاکستان، قطر، عربستان سعودی، امارات متحدۀ عربی وسایر شیخنشینهای خلیج فارس قطعه بازی گروه تروریستی طالبان را در رقابت بر سر آسیای میانه در برابر چین، روسیه وایران به کار انداخته و این گروه ترویستی را به قدرت رسانده است. ایجاد شورش در قزاقستان با پیشکاری طالبان اقدام نخست امریکا در اسیای میانه بود، که سرکوب شد. رفت و آمد سران گروه تروریستی طالبان به اروپا « به مهد دموکراسی، آزادی وحقوق بشر» واستقبال گرم از تروریستهای طالبی توسط ناروی، سویس و خیمه شب بازیهای متداوم اروپایی ها با طالبان در دوحه مرکز قطر باحمایت کامل امریکا صورت گرفته است. در واقع امریکایی ها ومتحدان شان بالای سر تزارهای روسیه فعلی از دوسو « آلۀ گیوتین» نصب کرده اند.
روسیه در حال حاضر تجاوز بر قزاقستان را دفع کرد وبرای مقابله در اوکرائین وارد کارزار نبرد شده است. اگر بتواند این تجاوز را عقب بزند، باید به ایجاد یک منطقۀ حریم امنیتی از بلغارستان، صربستان، بلاروس، ارمنستان تا آسیای میانه بزند و به نحوی در مبارزه با گرجیها ودست نشانده های امریکایی در اوکرائین تصفیه حساب کند. در اوکرایین ۲۲ درصد روس ها و ۳۱ درصد روس زبان زندگی میکنند. کریمیه تا ۱۹۵۴ بخشی از خاک روسیه بود ودر ۱۹۵۴ خروسچف آن را ضمیمۀ خاک جمهوری اوکرایین کرد واکنون دوباره به دست روسیه افتاده است. اگر تزارهای جدید روسی در اوکرایین بتوانند گام محکمتر بردارند، سرنوشت اروپای شرق نیز تغییر خواهد کرد؛ زیرا وقتی حاکمان اروپای شرق معتقد شدند که دیگر شوروی از رژیمهای اروپای شرقی حمایت کرده نمیتواند، همه به امریکا وغرب پیوستند. اگر این اعتقاد نسبت به ناتوانی امریکا وغرب در نتیجۀ ضد حمله روسیه پیدا شود، این دولتهای زیر چتر غرب به زودی قبله بدل خواهند کرد.
بخش اول
ایالات متحدۀ امریکا به عنوان سردمدارسرمایه سالاری بر طبق دکتورین پس از جنگ سرد، برای سلطه کامل برجهان وتحکیم مناسبات سلطه وتابعیت بر جهان باید حد اکثر توان نظامی روسیه و توان اقتصادی چین را فلج کند. به گفتۀ کیسینجر وزیر خارجۀ پیشین امریکا، جهان قرن ۲۱ شامل شش بخش است. امریکا؛ اروپا؛ چین؛ ژاپن؛ روسیه و هند. امریکا تلاش دارد با ناتو واروپا بر دوقدرت چین وروسیه چیره شود وباید امپراتوری سرمایه داری یکه تاز وبدون رقیب جهانی تشکیل دهد. طوری که میدانیم تئوری پایان تاریخ توسط فرانسیس فوکویاما، اینگونه تعبیر شد: « پایان تاریخ به معنی پایان تکامل ایدیولوژیک نوع بشر است؛ جهانی شدن دموکراسی لیبرال غرب به منزلۀ شکل نهایی حکومت است؛ زیرا رویارویی اندیشه ها به پایان رسیده است. به تعبیر او معتقدات ایدیولوژیک شاید در گوشه های وجود داشته باشد، ولی آنچه به طور عام پیروز شده دموکراسی لیبرال است… ». (۱) ولی آنچه رخ داد، زیر نام جهانی سازی به جز غارت، چپاول، جهانی سازی سرمایه، سلطۀ کمپنیهای فراملیتی، توسعه استعمار جدید، جنگ، تجاوز همیشگی وسیاستهای نیولیبرالی چیزی دیگری دربساط نداشته است.
بافتن تیوریهای بهشت موعود توسط ایدیولوگهای حافظ منافع انحصارات سرمایه داری، سطح توقع همآهنگی، همزیستی، تامین عدالت در مناسبات بین المللی بشر را پس از جنگ سرد بالا برد؛ همه را دلبسته همکاری جهانی به جای تقابل دلگرم ساخت و این امید واری را زنده کرد که توازن بین کشور جهان سومی وکشورهای پیشرفته آغاز خواهد شد؛ زیرا عوامل رویارویی های ایدیولوژیک تا حدی زیادی فروکش کردند. نظام کمونیستی سقوط کرد، دیوار برلین فروریخت، قرار بود نقش سازمان ملل برای حل مسایل جهانی افزایش یابد و پیمان نظامی ناتو به دنبال پیمان وارسا، که لازم وملزوم یک دیگر بودند، منحل شود؛ اما با فروپاشی اتحاد شوروی و سوسیالیسم اروپای شرقی قضایا به طور معکوس انکشاف کرد: سازمان ملل وشعبات مربوط آن به حیث افزار مداخله وتجاوز امریکا در امور کشورهای دیگر تبدیل شد؛ به هرکشوری که امریکا تجاوز کرد، این سازمان در پای این تجاوز صحه گذاشت؛ یا : با چشم پت از کنار آن گذشت؛ در نتیجه کشورهای زیادی به خاک وخون کشانیده شدند؛ ناتو برای تجاوز بر حریم کشورها و حاکمیت ملی کشور های دیگر فوق العاده گسترش یافت و حملاتش را بر اکثر کشور های جهان سوم ومتحدان شوروی سابق به طور لجام گسیخته افزایش داد وهمچنان در بسیاری از نقاط جهان ایالات متحدۀ امریکا وناتو به حیث لازم وملزوم یک دیگر جابجا شدند که برخلاف آیین نامه و اهداف این سازمان بود.
درجهان پس از فروپاشی شوروی و سلطه یک جانبه امریکا برجهان، نتنها کوچکترین گرایش به استقرار صلح پایدار به وجود نیامد؛ بلکه استراتیژی امریکا برای توسعه بیشتر، اشغال کشورها ودست نشانده کردن حاکمیت سیاسی در کشورهای جهان سوم وفقیر به طور چشمگیری افزایش یافت که تابع هیچیک از قواعد اخلاقی و سیاسی مروج در تعاملات بین المللی نیست و امریکا هیچکدام از این ضابطه هارا رعایت نمیکند.
به قول هانتینگتن، در ملت ها همواره این وسوسه است، که انسانهارا به دو گروه تقسیم کند: ما و آنها؛ خودی ها ودیگران، تمدن ما وبربریت آنها. (۲ ) از همین رو امریکا چی خود وچی با افزار ملل متحد و ناتو دنبال حذف غیر خودیها برآمد. امریکا پیوسته برای غارت، سلطه بر منابع ومواد خام به ویژه انرژی وچپاول دنبال دشمن تراشی ودشمن سازی بوده است و برخی از « دشمنان » از قبرغۀ چپ وراست امریکا آفریده شده اند و جزء راز خانوادگی حاکمان امریکایی اند که میتوان از آن جمله از گروه های مختلف اسلام سیاسی، سلفی، وهابی، نیو نازیها وگروه های راست افراطی نام برد. از دیدگاه غرب وامریکا همه مناطق صلح که ۱۵ درصد جهان را در بر میگرفت شامل امریکا، اروپای غرب وجاپان میشد و متباقی ساحۀ آشوب بود، که باید سرکوب میشد و به دادگاه صلح خواهی می پیوست؟! چهار صد سال است که غرب در پی نگهداری مستعمره و مستعمره ساختن جدید است. مواردی که بانگ آزادی خواهی، حقوق بشر وندا برای دموکراسی غرب را بیرنگ ساخته است.
ارچند تجاوز بر یک کشور در هر شکل آن باید محکوم شود و نمیتواند توجیه داشته باشد؛ اما اکثر این تجاوزها، خود معلول سیاست تجاوزکارانۀ امریکاست ونه عامل تجاوز. امریکا ومتحدان ناتوی آن با پیشبرد سیاستهای استعماری برای چپاول وسلطه بر جهان تحریکاتی را به وجود آورده اند که هست وبود تعدادی از دولتها، کشورها وملتها را به خطر مواجه کرده و انهاراناگزیر به نشاندادن واکنش مجبور کرده است.
آیا روسها در منازعۀ اوکرائین در پی توسعه وتجاوز اند یا اینکه دست به واکنش وسیاست بازدارنده زده اند؟ دولتها بیش از هر چیز در برابر تهدیداتی که احساس میکنند، دست به واکنش میزنند و سفر بری نظامی روسیه به مرزهای اوکرائین از همین نوع واکنش است. اروپا در دوران جنگ سرد، در برابر وسوسۀ تهدید اتحاد شوروی، کمونیزم و پیشروی انقلاب سوسیالیستی زیر چتر امریکا درآمد؛ اما حال چرا پایش را در خط منافع امریکا میگذارد.؟ اگر شعله های جنگ در اوکرائین بلندتر شود، دود آن قطعاً به چشم اروپایی ها خواهد رفت وبیش از همه طبقات کارگر وتهیدست اروپا را ضربه خواهد زد واروپا بار دیگر دچار بحران فراگیر اقتصادی خواهد شد که بی ثباتی سیاسی پیامد آن خواهد بود.
وضع بین المللی به وجود آمده توسط ایالات متحدۀ امریکا شرایطی را دیکته میکند، که خصایص آن شکستن اقتدار دولتهای ملی، فروپاشی کشورها، تشدید برخوردهای قبیله یی، قومی، دینی، مذهبی، پیدایش دار ودسته جنایتکار، تروریسم سازمانیافته وتروریسم دولتی است که معلول آن سیل آوراه گان و پناهنده گانی که هر روز بر دامنه و وسعت آن افزوده میشود، است. مضاف برآن این سیاست گسترش سلاحهای اتومی، گسترش تروریسم، کشتار ها وپاکسازیهای قومی ومذهبی را در بر گرفته است واوکرائین جزء لایتجزای این بحران است. ( ادامه دارد)
منابع:
(۱ ) ساموییل هانتینگتون، برخورد تمدنها، ترجمه محمد علی حمید رفیعی، سال ۱۳۷۸، چاپ تهران تعدا صفحه ها ۵۱۵، رویه ۳۱. ( ) ساموییل هانتینگتون، برخورد تمدنها، ترجمه محمد علی حمید رفیعی، سال ۱۳۷۸، چاپ تهران تعدا صفحه ها ۵۱۵، رویه ۴۲.
(۲ ) همانجا، رویه ۴۴.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا