خبر و دیدگاه

بازگشت غنی به کابل؛ پس از معامله با آی اس آی و شبکهء حقانی

سیاستگران افغانستان دلالان خاین و معامله گر اند

در این روز ها گزارش هایی از بازگشت غنی به کابل به نشر رسیده است. هرچند پیش از این هم بازگشت غنی به کابل بربنیاد قرارداد پنهان میان غنی و شبکهء حقانی با پا درمیانی شبکهء آی اس آی پاکستان پیش بینی می شد؛ زیرا سیاستگران راست و چپ و میانه و ملی گرای افغانستان در طول پنج دههء گذشته ثابت کرده اند که دلالان و معامله گران سیاسی اند و همیشه سرنوشت افغانستان و مقدرات مردم این کشور را در ترازوی معامله با استخبارات شرق و غرب و شمال و جنوب نهاده اند. بنابراین احتمال بازگشت غنی به مثابهء آخرین شاه شجاع معاصر در تاریخ افغانستان امری ناممکن نبود. زیرا غنی با تسلیمی ارگ به خلف رنجیت سنگه خاطرهء سیاهء شاه شجاع را دوباره زنده کرد که پس از تبعید در سال ۱۸۱۴ الماس کوهء نور را به رنجیت سنگه پیش‌کش نمود تا به یاری سکه ها به تخت پادشاهی در کابل بنشیند. غنی هم با تحویلی ارگ به ضمانت آی اس آی به شبکهء حقانی انتظار رسیدن به تخت و تاج کابل را لحظه شماری می کند. بعید نیست که غنی مانند گذشتگان خود نه این بار مانند نادر غدار از دیره دون؛ بلکه از ابوظبی وارد کابل شود. خبر بازگشت غنی به کابل پس از آمدن سلام رحیمی به کابل و دیدار های او با مقام های طالبان بیشتر رسانه ای شد و کم کم در حال تبدیل شدن از شایعه به واقعیت است. احتمال بازگشت تیم غنی به کابل پس از آن بیشتر شد که مقامات طالبان بازگشت غنی را تایید کردند. هرچند این خبر بصورت مستقل تایید نشده است.
در همین حال محب مشاور پیشین غنی بازگشت غنی به کابل را شایعه و آمدن او را مشروط به صلح پایدار خواند. ممکن این اظهارات محب بسر نرساندن وعده های ناتمام آی اس آی به غنی باشد که طالبان با آن مخالف اند؛ اما مشروط خواندن آمدن غنی برای صلح پایدار از گزافه گویی های حواریون بابای فراری است. او در هفت سال حاکمیت خود یک گام صادقانه برای صلح نگذاشت؛ زیرا  او صلح را برای بقای حاکمیت خود و نه بقای افغانستان می خواست؛ اما حشمت برادر غنی نیز گفته است که‌ برای‌  بازگشت غنی به کابل کار می کند. غنی در نخستین بیانیهء تصویری خود گفته بود:”
من بخاطر جلوگیری از خون ریزی افغانستان را ترک کردم تا مبادا افغانستان به سوریه مبدل نشود…افراد ناشناس در حالیکه زبان های ملی را نمی دانستند، داخل ارگ شده‌ بودند و اتاق به اتاق من را می پالیدند… من در اثر فشار نیرو های امنیتی با چپلی و پیراهن و تنبان فرار کردم… قصد جلاوطنی ندارم و در مشوره با دیگران هستم تا به داخل افغانستان بروم و برای تامین عدالت و اعادهء ارزش های اسلامی و ملی مبارزه کنم.” این پرسش در ذهن همه خطور می کند که حالا چگونه شده تا غنی حاضر به تسلیمی به آن آدم های ناشناس شده است. یا این که آن آدم های ناشناس یعنی پاکستان او را تضمین کرده است. پس غنی در این صورت چه پاسخی برای آن شعار های پنجابی ستیز خود خواهد داشت.
سفر رحیمی به کابل در واقع جاده سازی برای آمدن غنی و دار و دستهء فاسد و زنباره و خاین او است تا باشد که در یک معاملهء دیگر با آی اس آی برخوان غارت و فساد و دزدی در کابل زانو بزنند. رحیمی به مثابهء شخص کلیدی و تأمین کنندهء اصلی روابط غنی با آی اس آی نقش کلیدی و مرکزی را در معاملهء کنونی دارد. از ورود او به کابل با دل ناخواسته، آنهم از روی مجبوریت و نه بر بنیاد انتخاب فهمیده می شود که نشست های مخفی غنی با نظامیان پاکستان تا حدودی به ثمر رسیده و مقدمات بازگشت او به کابل فراهم شده است. این مقدمات در نتیجهء دیدار های مخفی نماینده گان آی اس آی پاکستان و ام آی ۶ انگلیس و سی آی ای آمریکا با غنی فراهم شده است تا باشد که بازهم با خاک زدن در چشمان مردم افغانستان پایه های استبدادی امارت طالبان را تقویت کنند و با نصب کردن چند مفسد و زنباره در دستگاهء طالبان حکومت فراگیر را به گونهء کذایی به نمایش بگذارند. هدف اصلی این بازی تقویت ریشه های تباری حکومت طالبان است که سیاستگران راست و چپ و میانه و ملی گرا و لیبرال پشتون را بدور از چشمان ملیت برادران پشتون به مثابهء ظرف گداخته در خوان برتری جویی ها و سیطره جویی های قومی برای خوردن استخوان های مردم مظلوم افغانستان، جمع می کند. از این رو صالح و دانش در این بازی جای ندارند و اگر آنان زنده هم هستند؛ این بار به فتوای آی اس آی فاتحهء آنان خوانده شده است. صالح و دانش و بویژه نخستین به عنوان مسخره ترین مداح غنی و سیاست های انحصار طلبانه و پر از فساد او و بی بی گل و فضلی و محب در مدت زمامداری غنی عزت خود و عزت قوم های خود را در ترازوی معامله با غنی خیلی سبک وزن کردند و این دو سیاستگر خودخواه و از خود رازی تاجک و هزاره نه به خود و نه به اقوام خود عزت کمایی کردند. شگفت آور این است که دیر یا زود این دو با سر و گردن بلند اعلان خواهند کرد که در زد و بند های غنی و طالبان و آی اس آی سهیم نیستند؛ در حالی‌که این دو بیچاره از فهرست آی اس آی هم بیرون شده اند؛ زیرا ماموریت آنان بسر رسیده و در ساختار قومی جدید امارتی جایی برای آنان وجود ندارد. حالا طالبان صالح و دانش را بحیث پیاده های دفتر خود هم نمی پذیرند. اینکه دهن صالح بخاطر تملق با غنی با گرفتن نام جمهوریت خودخوانده هافج و واج می ماند و خود را ناشیانه معاون اول جمهوریت فاسد سه نفره می خواند، ممکن ناشی از خودشیفتگی های سیاسی او باشد. این در حالی است که غنی او را از بازی های خود از گذشته ها حذف کرده است. تاسف آور اینکه صالح با حضور نامیمون خود در جبههء مقاومت حقانیت این جبهه را هم زیر پرسش برده است و چه بهتر که از این جبهه بدور زده شود تا سیاه رویی او براندام باشکوهء مقاومت رخنه وارد نکند تا مبادا سیاه رویی این دو نه تنها از حقانیت دادخواهی مردم افغانستان بکاهد؛ بلکه دامن مقاومت با متلک های محب و فضلی و غنی لکه دار نشود.
در این تردیدی نیست که این دو نه دیروز و نه امروز در معادله های اصلی سیاسی و بازی های استخباراتی غنی قرار داشتند و نه امروز و آنان آخرین مهره های مرده برای غنی و حواریون او هستند. صالح و دانش در اصل ماموران فضلی و کارگزاران محب و چک چکی های بی بی گل بودند که فصل ناتمام تاریخ امان الله را غنی بوسیلهء آنان تمام کرد.
این بیچاره حتا در زمانی به گفتهء وحیدعمر مداحی غنی را می‌کرد و نشست های رسمی را به ثناخوانی او بدل کرده بود که غنی با آنان وداع کرده و در پشت دروازه های بسته در ملاقات با رئیسان ارتش بریتانیا و پاکستان تسلیمی ارگ به شبکهء حقانی را قطعی کرده بود. غنی در واقع در همان زمان فاتحهء جمهوریت را خوانده بود. هرچند عمر جمهوریت از قبل به پایان رسیده بود و برج و باروی آن فرو افتاده بود و فساد و غارت و تاراج تیغ از دمارش بیرون کرده بود. پیکر جمهوریت چنان زیر چنگال های آهنین غارت و فساد محب و فضلی زخمی شده بود و از حال رفته بود که اندک ترین مجال ماندن را هم از دست داده بود. فرار غنی و تسلیمی ارگ به شبکهء حقانی آخرین مشت کوبنده بر فرق جمهوریت بیمار و از کار افتاده بود که لاش های آن زیر پای امارت خورد و خمیر گردید. غنی با تحویلی ارگ به شبکهء حقانی ماموریت ناتمام کرزی را به انجام رسانید.
به دنبال تعهد غنی به نظامیان پاکستان و انگلیس پایگاه های بزرگ نظامی و شهر ها به سرعت یکی پی دیگری سقوط کرد؛ اما دهن صالح هنوز هم از جمهوریت گفتن جمع نمی شد. باتاسف که این قربانیان غنی هنوز هم نعش جمهوریت را با شانه های خود حمل می کنند. حال که غنی با پادرمیانی آی اس آی به کابل می آید و هنوز معلوم نیست که جایگاهء غنی از مقام جمهوریت در قلمرو امارت چقدر تقلیل یافته است. غنی بخاطر اخذ پاداش به کابل می رود تا پس از سناریوی فرار از طالبان خلعت بدست آورد. ممکن او صحبت هایش با شماری تاجران را مبنی بر تسلیمی ارگ به شبکهء حقانی به خود اتمام حجت دانسته است که گویا او نگذاشت ارگ بدست رقبای غنی و حقانی نیفتد. او نمی دانست که در ۳۶۰ رگ بسم الله یک رگ او هم برای کودتا تکان نمی خورد. حال غنی برای اخذ پاداش به کابل می آید انتظار دارد که لقب بابای تسلیمی یا بابای فراری را از سوی آی اس آی کمایی کند. شاید هم این بار در سینهء خود بکوبد و او ثابت کرد که او پرچمدار سینه چاک قومیت است؛ اما دیده شود که در سناریوی جدید دروغ های شاخدار هم سرنوشت شدن با نجیب را چگونه کتمان و توجیه می کند. شاید او نداند که نجیب هم مثل او قربانی بازی های فریبندهء آی اس آی گردید‌. آی اس آی به نجیب وعدهء نخست وزیری طالبان را داده بود و اما بجای نخست وزیری در صف نخستین قربانیان طالبان قرار گرفت. ممکن غنی به تضمین های استخباراتی منطقه و جهان دل بسته باشد؛ اما بعید نیست که آی اس آی مانند نجیب برای او دام و دانه چیده است تا این بار به گونهء مرموز به سرنوشت نجیب و ده ها تن دیگر دچار شود که بوسیلهء تفنگداران طالب اختطاف و بعد کشته می شوند. دیده شود که رحیمی در بسر رساندن ماموریت خود چقدر موفق خواهد شد و آیا او قادر خواهد بود که دام ها را از سر راهء غنی بردارد و آبروی از دست رفتهء او را اندکی اعاده کند. هرگز نه، زیرا غنی برای آی اس آی دیگر مرده و ماموریت او تمام شده است. در بازی های استخباراتی پایان ماموریت جاسوس را مرگ رقم می زند.
غنی نخستین و آخرین زمامدار و سیاستگر نیست که در حق مردم افغانستان خیانت کرد؛ بلکه سیاستگران چهاردههء اخیر پس از تهاجم شوروی یکی پی دیگر سرنوشت مردم افغانستان را در قمار بازی های شخصی و گروهی و قومی خود به بازی گرفتند. آنان به این همه بسنده نکردند؛ آنقدر قساوت و بی‌رحمی و فساد و غارت و جنایت کردند ه پیشینان را یک سره سفید روی نمودند. سیاستگران چپ و راست و میانه و ملی گرا از کمونیست ها تا جهادی ها و طالبان و لیبرال ها و تکنوکرات ها پیش از غنی هر یک سنگ بنای سقوط عزیز ترین ارزش ها را در افغانستان گذاشتند و ارزش های فرهنگی و هویتی را یک پی دیگر به آتش زدند و مردم را تهی از ارزش ها و اقتدار و وحدت ملی را نابود کردند؛ آنقدر دیوار های اختلاف های شخصی و قومی و زبانی و مذهبی را بلند برافراشتند که امروز جامعهء ما دچار بدترین ورشکستگی های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی شده است. در این میان غنی به مثابهء آخرین زمامدار و سیاستگر خودخواه و انحصار طلب و قوم گرا فصل پار با تسلیمی ارگ به آی اس آی و طالبان مرتکب اشتباهء فراتر از تاریجی شد و به افغانستان بیشتر از گذشته آسیب رساند و جامعهء فساد آلود و از هم پارچهء افغانستان را بیشتر ورشکسته و گرسنه و تیره و تار نمود. غنی با فرار خود ضربهء جبران ناپذیری به اعتماد به نفس و عزت نفس و شجاعت و پایداری و قناعت و غرور و افتخارات تاریخی مردم افغانستان زد. مردم افغانستان هیچ گاهی سیاه کاری و خیانت و فرصت کشی ها و تعلل ورزی ها و بهانه های غنی را نمی خشند که تا آخرین لحظه های فرار برضد اجماع ملی عمل کرد و افغانستان و مردم اش را قربانی خودخواهی های خود نمود‌‌. یاهو

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا